اغاز نوروز نماد سفره های هفت سین فضای جبهه است
رزمندگان مخابراتی از حال وهوای نوروز در جبهه ها می گویند
سمانه کلانتری _از او مي خواهم خاطره اي از عيد آن سالها در جبهه و مناطق عملياتي برايم تعريف كند،براي لحظاتي بينمان سكوت حكمفرما مي شود، نگاهش به نقطه اي خيره مي ماند،چشمانش ريز مي شود، لبخند نصفه و نيمه و محوي روي لبانش نقش مي بندد، گمان مي كنم در اين سفر به زمان چند ثانيه اي به يكباره خاطرات 31 سال پيش جبهه و جنگ جلوي چشمانش رژه مي روند ، فلش بك چندثانيه اي همه لحظات و خاطرات خوب وبد را به يكباره برايش زنده كرده ،احساس مي كنم انقدر به خاطراتش نزديك شده كه همه ي آنها را در آغوش گرفته ، خاطراتش برايش عزيز هستند و روي خاطراتش و افرادي كه خاطراتش با آنها شكل گرفته غيرت دارد،ما بين مصاحبه لحظاتي كه صحبت از همرزمان شهيدش مي شود طاقت نمي آورد ، هواي چشمانش باراني مي شود،آهي از اعماق وجودش مي كشدوتنها يك سوال ذهنم را مشغول مي كند.كسي كه اينقدر عاطفي و رقيق القلب است و دلش ماننددل گنجشك مي ماندچطوردرآن لحظات سخت و طاقت فرسا دوام آورده؟ برايم خيلي جالب است كه پس از گذشت اين همه سال وبا آنكه در بعضي موارد بي عدالتي هايي در حقشان شده و مورد بي مهري قرار گرفته اند ولي ذره اي درپايبندي به آرمان هايش سست نشده و عقب نشيني نكرده اند .
مجتبي دليري ،كارشناس اداري،شاغل در معاونت تجاري
از سال 64 تا 66 جبهه بودم ،سايت ما سايت موشكي بود ،رييس توپ 23 ميليمتري ضد هوايي بودم و وظيفه ما حفاظت از سكوهاي موشكي و ضد هوايي در منطقه شلمچه بود.
اولين جملاتي كه برزبان مي آورد اين است :چيزي به اسم ترس را نمي فهميديم، گاهي انقدر بي محابا رفتار مي كردم كه بارها از فرمانده مان تذكر مي گرفتم. بعضي اوقات هواپيماهاي دشمن آنقدر نزديك به سكوي ضد هوايي كه روي آن مستقر بودم نزديك مي شد و به اصطلاح شيرجه مي زد كه من با چشم بدون سلاح كلاه خلبان را مي ديدم كه مسلسلش را به سمت من هدف گرفته و آماده شليك است.
از او مي خواهم خاطراتي از لحظه تحويل سال و ايام عيد نوروز در آن سالها برايم تعريف كند:
درآن زمان مجرد بودم و به دليل علاقه و وابستگي زيادي كه به مادرم داشتم ، طبيعي است كه دوست داشتم ايام عيد را در كنار مادر و ديگر اعضاي خانواده ام باشم ولي لحظه سال تحويل و عيد در جبهه نيز حال و هواي خودش را داشت، در آن زمان بچه هايي كه قبل از سال تحويل به مرخصي رفته بودند ،موقع برگشتن به خط مقدم از اميديه و اهواز شيريني و ميوه مي خريدند و براي بچه ها مي آوردند.
يادم مي آيد هنگام تحويل سال پوكه توپ خمپاره را مي گذاشتند وسط و داخل آن را پر از گل هاي صحرايي مي كردند و در كنارآن همان گل و شيريني هايي كه از شهر خريده بودند مي گذاشتند، كه اين مي شد سفره هفت سين ما.
زماني كه به مرخصي مي آمدم مادرم به اندازه 2 ماه انواع مربا و ترشي و صابون وشامپو را در كارتن مي گذاشت و مي گفت ببر و با همرزمانت استفاده كن.
به خاطر دارم در همان ايام يكي از همرزمانم از من پرسيد :دوست داري شهيد بشوي؟ گفتم خدانكنه،گفت : جانباز؟ گفتم : نه خدانكنه،گفت اسير؟ گفتم اگر اسير بشم خودم را مي كشم.
شب همان روز خواب ديدم يكي از دوستان جانبازم به نام عباس شمس آمده جبهه و مرا صدا مي كند و مي گويد مادرت آمده جبهه، آمدم پوتينهايم را بپوشم ديدم دو دستم از بالا قطع است،رو به مادرم كردم و گفتم حاج خانوم من دست داشتم،مادرم گفت: بايدم دستات قطع بشه ، ناسپاسي كردي،گفتم: حاج خانوم چيكار كنم؟مادرم گفت:هروقت به درگاه خدا توبه كردي دستات به تو برمي گرده، وقتي از خواب بيدار شدم براي لحظه هاي اول شوكه بودم و واقعا احساس مي كردم دست ندارم و از آن پس هر وقت تيراندازي مي شد من اول از همه دستانم را نگاه مي كردم كه سر جايش هست يا نه و بعد با خودم مي گفتم :خدايا عظمتت رو شكر.
داوود قدرتي ، كارشناس معاونت تجاري، محل اعزام: منطقه مرزي ،كردستان،سنندج،بوكان،مهاباد بين سالهاي 61تا 63
در آن زمان به دليل اينكه سنم كم بود نميتوانستم اعزام شوم، شناسنامه ام را دستكاري كردم، 1347 را نوشتم 1345 ،پدرم راضي نبود به جبهه بروم، من هم رضايت نامه اي از طرف پدرم نوشتم و به اين ترتيب بدون اطلاع خانواده ثبت نام كردم.
آن موقع دوره آموزشي يكماه بود ولي چون دوره آموزشي ما تخصصي تر بود حدود 6ماه مورد آموزش قرار گرفتيم و بعد به منطقه كردستان و ديگر قسمتها اعزام شديم.معمولا به خانواده ام خبر نمي دادم كه كدام منطقه هستم،چون ممكن بود اگر صداي مادرم را بشنوم سست شوم و از تصميمم منصرف شوم.
16 نفر از محله ما اعزام شده بودند و از اين بين 14 نفر به شهادت رسيده بودند ، اشتباها به خانواده ام خبر داده بودند كه من شهيد شده ام ،بعد از 40روز ساعت 4 صبح به منزلمان برگشتم، زنگ خانه را زدم،به محض اينكه پدرم در را باز كرد و من را ديد بي حال شد و غش كرد.
لحظه تحويل سال و نوروز در جبهه:
كاملا يادم است لحظه تحويل سال 62 من به همراه دوتن از همرزمان شهيدم به نامهاي شهيد رضا بختياري و شهيد احمد احمد تبار دريك عمليات شناسايي دربالاي تپه روستايي به نام قره كن بين مهاباد و بوكان بوديم.
آن منطقه سرد بود،محافظ ما سنگ و بوته و صخره بود دقيقا لحظه سال تحويل ما لاي برفها گير كرده بوديم و با بي سيم اطلاع داديم كه پاهايمان يخ كرده و بي حس شده و نميتوانيم حركت كنيم، حدودا 7ساعت بعد آمدند و ما را به سمت درمانگاهي در سنندج بردند ،آن زمان پزشك خبره اي بود كه پاهاي ما را در واني پر از آب گرم گذاشت و يواش يواش درجه حرارت آب را سرد كرد و با اين ترتيب پاهاي ما از يخ زدگي و احتمال قطع شدن نجات يافت.
ايرج نيك سيرت اقدم،رييس اداره خريد و قراردادها ي اداره كل مخابرات منطقه 4 ،محل اعزام: كارخانه نمك جزيره فاو،بين سالهاي 64تا 66
لحظه تحويل سال وهفت سين و نوروز در خط مقدم:
شب سال تحويل سال 65 بود،محل استقرارمان كارخانه نمك بود ولي به خاطرآموزش نيروها مدام در حال تردد بين هفت تپه و فاو بوديم، 72 ساعت بود نخوابيده بودم، آن منطقه اي كه ما بوديم مدام صداي انفجار توپ و تانك به هوا بود طوري كه گوشهايمان به آن صداهاي مهيب عادت كرده بود ورويمان تاثيري نداشت، پس از 72ساعت به سمت كارخانه نمك پيش همرزمم به نام صفا برگشتم ،خيلي خسته بودم،سال تحويل ساعت 1:15 نيمه شب بود ولي من و همرزمم از شدت خستگي اصلا متوجه نشديم كي خوابمان برد ، فقط زماني بيدار شدم و به خودم آمدم كه متوجه شدم ساعت 5:30 صبح است ،بلند شدم بروم براي نماز صبح وضو بگيرم كه ديدم تمام ساختمانهاي اطراف كارخانه نمك كه تاشب گذشته سالم بودند تخريب شده ،نكته جالب توجه برايم اين بود كه از خستگي زياد ما اصلا متوجه اين انفجارها و تخريب ساختمانهاي اطراف نشده بوديم.
از او مي پرسم آيا دوست داشتيد كه لحظه تحويل سال بين اعضاي خانواده تان بوديد ؟
مي گويد طبيعي است كه دوست داشتم در كنار اعضاي خانواده ام باشم، به دليل اينكه برادرم نيز چندماه بعد ازمن اعزام شده بود مادرم بي تابي مي كرد ،براي همين دوست داشتم در اين لحظه در كنار ايشان باشم.
سفره هفت سين داشتيد؟
در عقبه لشگر امكان داشت كه بچه ها سفره هفت سين داشته باشند ولي ما چون در خط مقدم جبهه مستقر بوديم زياد فرصت براي اين كار نداشتيم.
رضا كلايي ، كارشناس خريد و قراردادهاي اداره كل مخابرات منطقه 4، محل اعزام: قرارگاه عملياتي منطقه آبادان و اروند كنار
لحظه تحويل سال و هفت سين در جبهه:
در آن سالها براي بچه ها مقدور نبود كه سفره هفت سين بچينند ولي در لحظه سال تحويل هر كسي هر چيزي داشت ميگذاشت وسط ، فقط يادم مي آيد يكي از بچه ها سيب داشت كه اهدايي مردم اصفهان بود و گذاشته بود وسط ودر آن زمان مي گفتيم تنها همين سيب اينجا نماد سفره هفت سين است و واقعي.
در آن زمان هر كدام از بچه ها كه به مرخصي مي رفتند خانواده هايشان موقع برگشت به منطقه مواد خوراكي از قبيل شيريني و بيسكوييت به آنها مي دادند.
در لحظه تحويل سال دوست داشتين كجا بوديد؟
آن زمان مجرد بودم و پدر و مادر پيري در خرم آباد داشتم كه تنها بودند وهمه چشم اميد و دلخوشي اشان من بودم ،ناراحت بودم كه آنها در خرم آباد تنها هستند و دوست داشتم پيش آنها بودم.
يادم است براي مرخصي عيد ماشيني نبود كه مارا به آبادان برساند و يادم مي آيد از اروند كنار تا آبادان را پياده رفتم كه حدود 15كيلومتر بودو در قسمتي از آن منطقه بود كه دشمن ديد داشت و تك تيراندازها با دوربين آنجا رازير نظر داشتند ،به همين دليل حدود 20تا 30متر را به صورت سينه خيز روي زمين رفتم و توانستم خودم را به شهر برسانم.
محسن شادلو ،كارشناس مسئول حسابداري، محل اعزام: منطقه فاو،ام القصر، دزفول ،بين سالهاي 64 و 65
لحظه تحويل سال در جبهه:
يادم مي آيد گردان ما كه به نام حمزه سيداشهداء بود در يك مدرسه در منطقه فاو مستقر شده بوديم ،و دقيقا شب سال تحويل سرما خوردگي شديد داشتم ، رفتم بهداري و برگشتم خوابيدم، يادم مي آيد لحظه سال تحويل بچه ها بيدارم كردند و چون هفت سيني در اختيار نداشتيم هر چه كه دردسترسشان كمپوت و ميوه داشتند به ميان آوردندو بعد از تحويل سال هم همه با هم به روبوسي و تبريك عيد پرداختند.
محمدرضا عسگرخاني ،آزاده و جانباز ،مدرس سيستمهاي اكسز در مركز آموزش مخابرات ، 10 سال اسارت در زندان هاي عراق
تحويل سال و نوروز در اسارت:
معمولا تاريخ و زمان تحويل سال را به وسيله نامه هايي كه توسط صليب سرخ ازايران براي ما مي آمد يا توسط سربازهاي كرد عراقي متوجه مي شديم.معمولا به دليل كمبود امكاناتي كه داشتيم امكان چيدن سفره هفت سين برايمان وجود نداشت ولي در همان شرايط براي لحظه سال تحويل و با كمترين امكاناتي كه در اختيار داشتيم و با همكاري برخي از افرادي كه در آشپزخانه بودند نوعي شيريني درست مي كرديم.
به اين ترتيب كه ابتدا خمير نان هايي كه از قبل نگهداري كرده بوديم را بصورت آرد در مي آورديم و ماستي را كه قبلا گذاشته بوديم ترش شود را با آن مخلوط كرده و به صورت مايه زولبيا در مي آورديم و درون سيني روغني كه از آشپزخانه گرفته بوديم با حرارت علاءالدين سرخ مي كرديم و در نهايت درشيره شكر مي غلطانديم و به اين صورت شيريني عيدمان را تهيه مي كرديم وبين بچه هاي آسايشگاه پخش مي كرديم.
در لحظه تحويل سال بعضي از دوستان به تلاوت قرآن مي پرداختند ،معمولا بعد از تحويل سال يكي از بزرگان و افراد سن بالاي آسايشگاه دقايقي را براي بچه ها سخنراني مي كرد و به افراد روحيه مي داد،در بعضي از اتاقها اگر فرد روحاني وجود داشت اين كاررا برعهده مي گرفت.
پس از سال تحويل تمام ساكنين آسايشگاه ،در ساعات آزادي به اتاقهاي يكديگر سر مي زدندو به ديدار يكديگر مي رفتند ، دست داده و روبوسي مي كردند و اختلافات خود را كنار مي گذاشتند و براي مقاومت بيشتر تجديد ميثاق مي كردند.
احساس اسرا در لحظه تحويل سال:
معمولا اكثر اسرايي كه فرزندان كوچك داشتند در لحظه تحويل سال به ياد فرزنداشان بودند خصوصا آنهايي كه دختر داشتند.بقيه افراد هم به ياد خانواده اشان بودند.
همچنين ياد اسراء و ياران همرزممان كه بر اثر شكنجه ، تغذيه بد و يا بيماري به شهادت رسيده بودند مي افتاديم.
در سالهاي اول دوري از خانواده برايم سخت بود ولي پس از چندسال وقتي انسان در محيط و شرايطي سخت قرار مي گيرد ديگر خوشي و سختي برايش يك معني مي دهد و ديگر سختي ها برايش آزاردهنده نيست، هدف برايش ارزش دارد و به هدفش فكر مي كند.
رضا سلطاني، كارشناس سمعي، بصري دفتر روابط عمومي
لحظه تحويل سال در جبهه :
طي 2 سالي كه در جبهه بودم لحظه تحويل سال معمولاً با شليك تير هوايي توسط دوستان و همسنگرانم، آغاز ميشد. به اين ترتيب آغاز سال جديد را براي خودمان جشن ميگرفتيم.
سفره هفتسين نداشتيم ولي معمولاً هركدام از بچهها اگر ميوه و يا خوراكي داشتند وسط ميآوردند و با يكديگر شريك ميشدند. بعد از لحظه سال تحويل در سنگرهايمان با يكديگر روبوسي ميكرديم و سال نو را به همديگر تبريك ميگفتيم.
هدايت سعيديزاده نائيني،معاون اداره ايثارگران و انصارالمجاهدين شركت ،محل اعزام: دو كوهه، فكه، طلائيه به عنوان خدمه كاليبر 23
يادم ميآيد لحظه تحويل سال 62 راذربيمارستان شهيد بقايي اهواز گذراندم.از ناحيه كتف راست و ران مجروح شده بودم در آن روزها به دليل اينكه دائماً مجروح ميآمد و بچهها به شهادت ميرسيدند عيد نداشتيم. يعني دل و دماغي براي غير نداشتيم. اصلاً ذهنها در وادي ديگري بود، همه به فكر دفاع بودند. لحظه تحويل سال را اصلاً يادم نميآيد، آنقدر صداي انفجار زياد بود كه ديگر صداي توپ سال تحويل را نميشنيديم. تا دوم عيد در بيمارستان بودم و بعد به منزل منتقل شدم. آرام و قرار نداشتم، دلم پيش بچهها در جبهه بود، در نهايت 15 فروردين مجدداً به جبهه و منطقه تپههاي اللهاكبر و محمد رسول ا... برگشتم كه در 18 فروردين همان سال عمليات والفجر 1 انجام شد.
مرتضي افتخاري كارشناس و مسئول سمعي و بصري دفتر روابط عمومي ، بيسيمچي گروهان ، محل اعزام: منطقه حاج عمران عراق بين سالهاي 65 تا 66
نوروز سال 65
ايام عيد سال65 بود كه در منطقه گيلان غرب بودم، سال تحويل و روزهاي اول عيد را در جبهه مانده بودم و به منزل نرفته بودم. يادم ميآيد مادرم هرسال براي سفره هفتسين و ايام نوروز پوست پياز را ميجوشاند و تخممرغها را يكي يكي به آب خوشرنگ پياز اضافه ميكرد و به هركس كه به منزل ما ميآمد به عنوان هديه يكي از آنها را ميداد.
عيد سال 65 در منطقه بودم كه ديدم يكي از دوستان همرزمم با انگشت اشاره از دور برايم خط و نشان ميكشد. منظورش را متوجه نشدم، وقتي نزديكتر شد با ديدن كوله بار و بار و بنديلش كه به سختي به دنبال خودش ميكشيد متوجه شدم مادرم كار خودش را كرده است.
ماجرا از اين قرار بود كه وقتي دوستم كه از قضا هم محيامان هم بود براي مرخصي ايام عيد به تهران ميرود موقع بازگشت مادرم كلي تخممرغ رنگي، آجيل، ميوه و شكلات و شيريني بستهبندي شده كه حجم زيادي داشته را به او ميدهد تا براي من و ديگر همرزمانم به جبهه بياورد.
و او مجبور ميشود از تهران تا منطقه تمام مدت اين خوراكيها را حمل كند و براي من بياورد كه در همان لحظه دليل خط و نشان كشيدن از راه دورش را متوجه شدم.
نوروز سال66
عيد سال 66 در منطقه حاج عمران عراق بوديم ،با آنكه روز اول عيد بود ولي هوا بسيار سرد بود و از ابتداي صبح برف زيادي شروع به باريدن گرفته بود. با همه بچههاي گروهان داخل سنگر و مشغول زدن تختهاي چند طبقه براي استفاده بهتر از فضا بوديم و حدود سه، چهار ساعتي كارمان طول كشيد.
وقتي كارمان تمام شد آمدم در سنگر را باز كنم تا بيرون بروم ولي هرچه به در فشار آوردم در باز نميشد، تعجب كردم! از يكي، دو نفر از بچهها كمك خواستم، باز هم نشد تعداد بيشتري از بچهها به كمكمان آمدند ولي باز هم نتوانستيم در را باز كنيم.
متوجه شديم در عرض اين سه، چهار ساعت گذشته آنقدر برف شدت پيدا كرده كه تا بالاي در ورودي ما را هم گرفته و امكان باز شدن در سنگر وجود ندارد.
به ناچار با تلفن صحرايي كه در سنگر داشتيم با سنگر مركز مخابرات تماس گرفتم وبعد از دقايقي متوجه شدم فرمانده عدهاي از بچهها را با بيل و وسايل برفروبي فرستاده تا برفها را از پشت سنگر كنار بزنند تا راه را براي باز شدن در باز شود.
به اين ترتيب شدت برف در عيد سال 66 به حدي بود كه ما توانستيم تونلي از برف به ارتفاع 5/2 متر و بدون سقف حفر كنيم و در آن تردد كنيم.
حسن باغاني، كارشناس معاونت تجاري ، محل اعزام: در منطقه دره شيلر بين مريوان و بانه سال 63وبين سالهاي65 تا 67
در آن زمان به دليل دوري از شهر و قرار گرفتن در منطقه صعب العبور هيچ ماشيني به غير از تراكتور نمي توانست به آنجا تردد كند ،بيشتر آذوقه ما را با هلي كوپتر برايمان مي آوردند،زماني كه مي خواستيم به مرخصي برويم بايد 50كيلومتر پياده روي محلي مي كرديم تا به اولين روستا به نام روستاي بسطام مي رسيديم كه گردان ما آنجا قرار داشت،از آنجا با ماشينهاي روستا به سقزمي رفتيم و از آنجا به تهران مي رفتيم.
وقتي هلي كوپتر آذوقه برايمان مي آورد به دليل اينكه تراكتور نمي توانست رودخانه پر آب و خروشان را رد كند ما طنابي را از اين سر به آن سر رودخانه كشيده بوديم و بچه ها توي سرماي زمستان كه بيش از يك متر برف مي آمد دستشان را به اين طناب گرفته واز وسط رودخانه رد مي شدند تا آذوقه اشان را تحويل بگيرند.
جايي كه ما بوديم حمام نداشتيم و گاهي 40، 50 روز نميتوانستيم به حمام برويم،پودرهايي به ما داده بودند كه آن را با آب مخلوط مي كرديم كه فقط شپش ها ازبين بروند.
با اين حال و با وجود تمام اين سختي ها هميشه فكر مي كنم بهترين دوران زندگي من همان دوران بودو احساس خوبي نسبت به آن دوران دارم، آن موقع همه بچه ها يكدل و يكرنگ بودند،سخن و عملشان يكي بود،جبهه براي همه ي ما مثل دانشگاه بود،واقعا انسان ساز بود، وقتي كه از جبهه بر مي گشتيم همه تغيير كرده بوديم .
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
میهمانی لاله هایادمان سردار شهید جاویدالاثر حسین محمد ابادی
بیایید یک لحظه عاشق شویم
جدا از تمام سلایق شویم
نه مال و نه شهوت، نه جاه و مقام
بیا فارغ از این علایق شویم
چو حسین وسبزعلی وحاج عیسی
پرنده، پرستو، شقایق شویم
بیایید.. چون رهبر و مقتدا
دمی رهسپار مناطق شویم
به فکه درآییم و فتح المبین
کمی آشنا با حقایق شویم
بیـاد شهیـدان گـردان عشـق
به مقتل پُر از اشک و هِق هِق شویم
بیفتیم.. بر خاکشان لحظه ای
در آن لحظه مست دقایق شویم
بیا با دو دست علمدار عشق
هم آوا و همسو موافق شویم
وهب وار دل را به دریا زنیم
به امواج مستی چو قایق شویم
صحیفه، مهاجر، مخاطب، قلم
بیایید زین لحظه عاشق شویم..
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینهدار خون تو اند آسمانیان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنهخیز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
اینک که شهر شعله ور بی خیالی است
جای برادران غیورم چه خالی است
جای برادران غیوری که بعدشان
این شهر در محاصره خشک سالی است
بی ادعا ز خویش گذشتند و پل شدند
رد عبور صاعقه شان این حوالی است
من حرف می زنم و دلم شعر می شود
در واژه های من هیجان لالی است
طاعون گرفته ایم و کسی حس نمی کند
تا آنکه زنده بودنمان احتمالی است
آلوده است کوچه، خیابان به زندگی
چیزی که هست و نیست حالی به حالی است
بر من چه سخت می گذرد این غروب ها
جای برادران غیورم چه خالی است.
سراپا وسعت دریا گرفتند
همان مردان كه در دل جا گرفتند
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام آسمان مأوا گرفتند
به دوش ما چه ماند اى دل، كه وقتی
خدا را شاهدى تنها گرفتند
چه شد اى دل، كه در این راه رفته
جواز وصل را بى ما گرفتند
مگر مردان غریبى میپسندند
غریبانه ره دریا گرفتند!سین عسکری گفت: همراه شهید مرادی در بلوچستان بودم و به او التماس کردم که بگذارد فقط مخبر خودش برود و اطلاعات برای ما جمع آوری کند که قبول نکرد و گفت باید بروم و منطقه را ببینم و دو شب در مرکز اشرار بود و دو شب تشنگی و گرسنگی کشید چراکه راه بر حسین بسته شده بود در حالیکه برای شناسایی 1 و 2 ساعته رفته بود.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از "ارگ نیوز"؛ اولین یادواره شهید سبزعلی محمد آبادی اولین جانشین سپاه بم و شهید حسین محمد آبادی و شهدای سانحه هوایی سیرچ در محل حسینیه غدیر برگزار شد. در این مراسم که با حضور پر رنگ رزمندگان شهرستان بم و ائمه جمعه شهرستان های بم و نرماشیر برگزار شد پاسدار بازنشسته حسین عسکری از همرزمان شهید روایتگر یادواره شد و گفت: سال 57 همه به دور شهید محمد آبادی جمع می شدند و فرمانبری می کردند آن پاسدار با اخلاص و با معنویتی که زمانی به عنوان فرمانده عملیات سپاه بود به عنوان بسیجی در خدمت ایشان به کارگیری شدم، این شهید سالها عمر خود را در مبارزه با اشرار و قاچاقچیان و جبهه های جنگ به سر برد.
وی افزود: شهید حسین محمد آبادی کسی بود که والفجر 8 را آفرید و کربلای پنج ها را پشت سر گذاشت و خورنوازان را فتح کرد همان عزیزی که با عصا و تن مجروح خود به سوی پایگاه موشکی فاو حرکت کرد و امشب از مدیریت جهادی این عزیزان سخن می گویم که با جهاد خود و با ایثار خود انقلاب را حفظ کردند.
این رزمنده با بیان اینکه این انقلاب به سادگی به دست نیامده است، اظهار داشت: انقلاب از 22 بهمن 58 مورد هجوم قرار داشت و غائله کردستان، سیستان و بلوچستان و جنگ داخلی منافقان را پشت سر گذاشت و پس از آن بود که جنگ را به ما تحمیل کردند.
وی بیان داشت: بعد از عملیات حلبچه که برای استراحت بازگشته بودیم، هنوز چند روز نگذشته بود که در 25 فروردین با تعدادی از همرزمان شهرستان بم عازم خوزستان شدیم و دو روز در سد دز مستقر شده بودیم که ناگهان اعلام کردند دشمن به فاو حمله کرده است و من به همراه شهید حسین محمد آبادی گردان 407 را هدایت می کردیم و سریعا برادران را تجهیز و حرکت کردیم، حسین با عصا حرکت می کرد و هرچه به او گفتیم در مقر گردان در اهواز بمان قبول نکرد.
عسکری در ادامه گفت: حسین محمد آبادی با همان مجروحیت آمد و او را در پادگان قشله مستقر کردیم و به او گفتم شما از این منطقه جلوتر نیا و با یک گروهان به طرف پایگاه موشکی حرکت کردم در شرایطی که تقریبا نیمی از فاو سقوط کرده بود و جنگ سختی در گرفته بود و آرپی چی زن ها و گروهانی از رزمندگان بمی جلوی لشکر 10 زرهی عراق مقاومت کردند و یک به یک مجروح شدند تا تعدادی از امکانات و نیروها از فاو خارج شود در حالیکه فاو سقوط کرده اعلام شده بود ولی نیاز به یک از خودگذشتگی داشت تا مقداری از امکانات و نیروها بتوانند از اروند عبور کنند و برگردند.
وی تشریح کرد: ایثارگری در عملیات فاو نصیب گردان 407 بم شد و پس از مجروحیتم از آن عملیات که سردار حاج قاسم سلیمانی به عیادتم آمد سوال کردم چرا اینطور شد و کدام لشکر جلوی ما بود که ایشان گفت "شما کاری کردید که تعداد زیادی از نیروها بتوانند سالم از اروند رد شوند" چون دشمن پل اروند را زده بود و فاو را دور زده بود و مقاومتی که رزمندگان بمی جلوی جاده پایگاه موشکی از خود نشان دادند باعث شد عملیات تاخیری انجام شود.
این رزمنده مجاهد تاکید کرد: شهید حسین محمد آبادی از مقر خود حرکت کرده و خود را به نیروهای گروهان رساند و آنجا آن جانفشانی را انجام می دهد که نیروها بتوانند از فاو خارج شوند لذا اگر در این ایام سی و هشتمین سالروز پیروزی انقلاب را جشن می گیریم مدیون این خون ها و جانفشانی ها هستیم پس باید یاد این عزیزان را زنده نگه داریم.
وی به فرمانده شهید دیگر خود اشاره کرد و گفت: فرمانده دیگر من شهید حسین مرادی مردی خستگی ناپذیر بود که می توانست همراه با خیلی از ما فرم بازنشستگی را پر کند و از سپاه خارج شود چون دیگر تکلیفی نداشت و خدمتش را با جانبازی 65 درصد انجام داده بود اما ماند چون احساس می کرد بلوچستان ناامن است و نفوذ به خاک افغانستان، پاکستان و قلب اشرار از فعالیت های شبانه روزی او بود و خیلی از ما کارهای بزرگ او را نمی دانیم.
پاسدار بازنشسته حسین عسکری در پایان با بیان خاطره ای ادامه داد: همراه شهید مرادی در بلوچستان بودم و به او التماس کردم که بگذارد فقط مخبر خودش برود و اطلاعات برای ما جمع آوری کند که قبول نکرد و گفت باید بروم و منطقه را ببینم، چون قرار بود گردان ها عملیات انجام دهند و گفت باید اطلاعات دقیق بیاوریم و دو شب در مرکز اشرار بود و دو شب تشنگی و گرسنگی کشید چراکه راه بر حسین بسته شده بود و در آن منطقه گرفتار شده بود در حالیکه برای شناسایی 1 و 2 ساعته رفته بود لذا امروز امنیت را مدیون ایثارگری های این عزیزان هستیم.
تصاویر/
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
روحانیت روستای بدراباد نماد مقاومت در هشت سال دفاع مقدس
مرحوم آیت اللّه میرزا جوادآقا تهرانی، عالم برجسته و زاهد خطه خراسان، نمونه ای نیک در صدق این مدعاست. آن بزرگ مرد کهنسال و عارف نامدار، بارها وبارها، از درس آموزی جبهه سخن می گفت و با ذکر آن، به شادی و شور می آمد. مقام معظم رهبری، شور جوانانه او را از ایام حضور در جبهه، چنین حکایت نموده اند: «وقتی که ایشان از جبهه برگشتند، ما در تهران زیارتشان کردیم. واقعا نور خاصی پیدا کرده بود و حقیقتا منوّر شده بود و از این مدت چند ماهی که در آن جاها مانده بود، خیلی شاد و شارژ شده بود و کیف کرده بود. گفت: فلانی! من در میان این بچه ها، واقعا حال خاصی داشتم. این صفا و خلوص بچه ها، ایان را خیلی منقلب کرده بود».
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
روحانیت روستای بدراباد نماد مقاومت در هشت سال دفاع مقدس
مرحوم آیت اللّه میرزا جوادآقا تهرانی، عالم برجسته و زاهد خطه خراسان، نمونه ای نیک در صدق این مدعاست. آن بزرگ مرد کهنسال و عارف نامدار، بارها وبارها، از درس آموزی جبهه سخن می گفت و با ذکر آن، به شادی و شور می آمد. مقام معظم رهبری، شور جوانانه او را از ایام حضور در جبهه، چنین حکایت نموده اند: «وقتی که ایشان از جبهه برگشتند، ما در تهران زیارتشان کردیم. واقعا نور خاصی پیدا کرده بود و حقیقتا منوّر شده بود و از این مدت چند ماهی که در آن جاها مانده بود، خیلی شاد و شارژ شده بود و کیف کرده بود. گفت: فلانی! من در میان این بچه ها، واقعا حال خاصی داشتم. این صفا و خلوص بچه ها، ایان را خیلی منقلب کرده بود».
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
یادمان جزیره مینو مقتل سردار شهید سبزعلی محمد آبادی
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
شبهای عملیات کربلای 5 شب های قدر انقلاب است
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای فرمودند: « شبهای عملیات کربلای ۵ شبهای قدر این انقلاب است و انس با آن باعث وارسته شدن می باشد، هر کس آن عملیات را فراموش کند نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد؛ لذا باید این حادثه بزرگ را زنده نگه داریم.» به گزارش سرویس جهاد و مقاومت “۶ […]
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله امام خامنه ای فرمودند: « شبهای عملیات کربلای ۵ شبهای قدر این انقلاب است و انس با آن باعث وارسته شدن می باشد، هر کس آن عملیات را فراموش کند نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد؛ لذا باید این حادثه بزرگ را زنده نگه داریم.»
به گزارش سرویس جهاد و مقاومت “۶ بهمن” : عدم دستیابی ایران به اهداف پیشبینی شده در عملیات کربلای۴ ، روند جنگ تحمیلی در ۱۳۶۵ را با چالش جدی روبرو کرد. به همین سبب با توجه به آمادگی یگانها و نیروهای داوطلب برای انجام عملیاتی دیگر، طرح عملیات «کربلای۵» در مدتی اندک یعنی۱۲ روز، ریخته شد. و این در حالی بود که ایران به صورت عادی هر سال اقدام به اجرای تنها یک عملیات می کرد.
چیزی که اوضاع را به هنگام انتخاب منطقه عملیاتی پیچیده و دشوار میساخت، این بود که در چنین شرایطی تنها انجام یک عملیات نمیتوانست راهگشا باشد، بلکه در عین حال عملیات میبایست از شرط تضمین پیروزی و همچنین شرایط و ویژگیهای لازم مناطق آزاد شده به سود جمهوری اسلامی بهرهمند باشد.
هشت ماه و اندی وقت و سرمایهگذاری نسبتا وسیع جمهوری اسلامی (نیروی انسانی، امکانات و غیره) برای طراحی و انجام عملیات گسترده و بخصوص شیوه تبلیغاتی و طرح مساله عملیات سرنوشتساز، تا حد زیادی توقع همگان را نسبت به دستاوردهای عملیات آینده بالابرد و تلقی خاصی را نسبت به سرنوشت جنگ در بین مردم پدیدآورد. توقف نبرد در کربلای۴ و اعلام آن به عنوان یک عملیات محدود، ابهاماتی را میتوانست در اذهان به وجود آورد که تبلیغات ناخوشایندی را در پی داشت.
ولی عملیات کربلای۵ که در ساعت۱ و۳۰ دقیقه بامداد۱۹ دی ماه۱۳۶۵ با رمز «یا زهرا(سلام الله علیها») آغاز شد، تا اندازهای انتظارات مردم را برآورده ساخت. این عملیات تا پایان سال۱۳۶۵ ادامه یافت و به لحاظ مقاومت و جنگندگی نیروهای ایران در شرایط بسیار مشکل و پیچیدگی دژهای مستحکم دشمن، یکی از بزرگترین نبردهای تمام دوران جنگ تحمیلی محسوب میشود. منطقه عمومی شرق- بخاطر اهمیت سیاسی و نظامی آن- همواره جایگاهی قابل توجه در اندیشه طراحان جنگ داشته است.
پس از فتح خرمشهر، تسلط بر شلمچه به عنوان یکی از معابر وصولی شهر بصره، در زمره اهداف قوای نظامی ایران قرار گرفت و عملیات کربلای پنج بهترین موقعیت برای عملی ساختن این ایده بود. پیشروی سریع نیروها از سیلبند و مواضع دشمن در شرق «کانال ماهی» بسته و سپس عبور از این کانال و توسعه وضعیت نیروهای خودی، نشانگر غافلگیری دشمن در این محور بود. اخبار و اطلاعات واصله نیز حکایت از وضعیت نسبتا مناسب و خوب نیروها میکرد. ادامه این تلاشها در روز نخست منجر به تصرف مثلث غرب «کانال زوجی» شد.
همچنین در محور «پنج ضلعی»، تلاش دشمن منحصرا مقاومت در یک قرارگاه فرماندهی تیپ بود و نیروهای رزمنده و زرهی سپاه توانستند بیشتر پایگاههای موجود در این محور را به تصرف خود درآورند. درگیری در جزیره «بوارین» در ساعات نخستین عملیات، بیشتر بدین منظور بود که دشمن احساس کند در سراسر خط درگیری وجود دارد تا فرصت تمرکز نیرو را نداشته باشد.
همچنین در پاسگاه «بوبیان» که جناح راست عملیات بود، رزمندگان توانستند آن را به تصرف خود درآورند. در روزهای بعد، پاتکهای سنگین دشمن در منطقه از محورهای مختلف آغاز شد و از طرفی عملیات و درگیری نیروهای خودی نیز ادامه پیدا کرد. در مجموع، مقاومت و ایستادگی نیروها زیر آتش شدید دشمن، با وجود کمبود مهمات و بسته شدن چند راه تدارکاتی و کمک رسانی، بینظیر بود. در محور کانال پرورش ماهی این درگیریها به اوج خود رسید و تنها جاده ارتباطی که به رزمندگان مستقر در این محور آذوقه و مهمات میرساند، بیوقفه زیر آتش سنگین عراق بود. گذشته از نقش اساسی عملیات کربلای۵ در پیدایش یک امکان تازه برای اجرای آتش پی در پی بر روی شهر بصره- همزمان با جنگ شهرها- تلاشی وسیعتر برای انهدام قسمت دیگری از ارتش عراق، (حتی بیشتر از فاو) از جمله دستاوردهای مهم نظامی کربلای۵ بود.
انهدام دشمن در کربلای۵ بمراتب بیشتر از والفجر۸ بود، به گونهای که حتی تحلیلگران غرب ناچار به اعتراف گوشهای از این مساله شدند. شلمچه به منزله یکی از قویترین دژهای دشمن محسوب میشد و این برای ارتش عراق بمنزله دیواری غیر قابل نفوذ بود و همین اعتماد بیش از اندازه نسبت به منطقه، تاثیر بسزایی در غافلگیری دشمن داشت. این عملیات با انجام چندین عملیات محدود که بعدها «عملیات تکمیلی» نام گرفت، کامل شد. این عملیات باعث تثبیتو ترمیم خطوط پدافندی نیروهای ایرانی گردید.
در راس اهداف عملیات تکمیلی ، پنج هدف عمده قرار داشت:
۱- تکمیل و ترمیم خط پدافندی خودی در نهر جاسم.
۲ -توسعه و تثبیت نهایی سر پل منطقه غرب نهر جاسم و پیشروی عمده به سوی کانال زوجی
۳- تصرف مجدد سر پل غرب کانال ماهی و گرفتن جناح اساسی از دشمن.
۴- حضور موثر و تهدید منطقه استراتژیک شرق کانال زوجی.
۵-انهدام بخشی وسیع از امکانات و نفرات دشمن.
در عملیات کربلای۵ بیش از۸۰ فروند هواپیما،۷۰۰ دستگاه تانک و نفربر،۲۵۰ قبضه توپ صحرایی و ضدهوایی، صدها قبضه انواع ادوات نیمه سنگین،۱۵۰۰ دستگاه خودرو، دستگاه انواع ادوات مهندسی- رزمی، مقدار زیادی سلاح سبک و مهمات دشمن منهدم شد.
همچنین در این عملیات۸۱ تیپ و گردان مستقل دشمن منهدم و۳۴ تیپ و گردان نیز آسیب کلی دید. تعداد کشته و زخمیها و اسرای عراق بالغ بر۴۲۷۰۰ تن بود. علاوه بر آن۲۲۰ دستگاه تانک و نفربر،۵۰۰ دستگاه خودرو،۸۵ قبضه انواع توپ، هزاران قبضه سلاحهای سبک و سنگین و مقدار زیادی مهمات نیز به غنیمت نیروهای خودی درآمد.
در این عملیات بزرگ و طولانی که با سنگینترین و بیشترین پاتکهای دشمن توام بود، چندین تن از فرماندهان برجسته ایرانی مانند «حسین خرازی» فرمانده لشکر۱۴ امام حسین(۷) از اصفهان، «یدالله کلهر» قائممقام لشکر۲۷ محمد رسول الله(۹) از تهران، «حجتالاسلام والمسلمین عبدالله میثمی» مسؤول حوزه نمایندگی حضرت امام(۴) در قرارگاه خاتم الانبیأ۹))، اسماعیل دقایقی فرمانده لشکر۹ بدر، هاشم اعتمادی فرمانده تیپ امام حسن(۷) محمدعلی شاهمرادی فرمانده تیپ۴۴ قمر بنیهاشم، حاج قاسم میرحسینی قائممقام لشکر۴۱ ثارالله، محمد فرومندی قائممقام لشکر۵ نصر و… به شهادت رسیدند.
نام عملیات: کربلای۵ و عملیات تکمیلی
زمان اجرا: ۱۰/۱۹ /۱۳۶۵
مدت اجرا:۷۰ روز
تلفات دشمن: ۴۲۷۰۰(کشته، زخمی و اسیر )
رمز عملیات: یا زهرا(سلام الله علیها)
مکان اجرا: منطقه عمومی شرق بصره -سراسر محور جنوبی جنگ
ارگانهای عملکننده: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اهداف عملیات: انهدام ماشین جنگی دشمن، گشودن راه برای سرنوشت جنگ طولانی و پاسخ به انتظارات مردم و تهدید شهر بصرهیاد شبهای سرد عملیات
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، شبهای اواخر دی ماه برای رزمندگان دوران دفاع مقدس یادآور خاطراتی فراموش نشدنی است، یاد شبهای عملیات، رشادت همرزمان، لحظات عروج دوستان، همسنگران و همشهریانی که زمانهای پرخاطرهای با یکدیگر داشتیم در شب ظلمانی نیزارها و باتلاقهای امالرصاص که پس از گذشت مدت کوتاهی از عملیات کربلای چهار آسمانی شدند، سخت برایمان آزاردهنده بود.
فرمانده لشکر برادر قاسم صبحگاه اعلام کرد «بهزودی منتظر عملیات و پاسخ سخت به دشمن باشید» و اینجا همه مرخصیها لغو و آمادهباش اعلام شد، واحدها، ادوات و سپس گردانهای لشکر با استتار کامل عازم منطقه عملیاتی شدند، کمپرسیهای مایلر که اتوبوس نیروها هم محسوب میشد، بچهها را به منطقه منتقل کردند که واحد ما هم راهی شد، البته عدهای به دلیل حساسیت وظیفه، جلوتر از دیگران حرکت کردند.
بالاخره به منطقهای رسیدیم که تازه فهمیدیم، شلمچه است، گلولههای توپ و کاتیوشای دشمن به خوشامد و استقبالمان آمدند، البته طبق معمول بیهدف و کور، شب را در سنگرمان به صبح رساندیم و روز بعد آغاز به ثبت گرای خطوط دشمن و بررسی نقشه کردیم، زیرا اعلام شده بود، باید از دریاچه معروف ماهی، کانالهای ماهی و کانال معروف زوجی - مثلثی عبور کنیم.
بچههای مخابرات ثارالله با ابتکار خود و استفاده از قطعات بیسیم و سایر وسایل معمولی برای منطقه ایستگاه رادیویی به نام رادیو یا زهرا (س) ساخته بودند که برد کمی از محدوده کل منطقه عملیاتی را پوشش میداد، اما با این حال میتوانستیم، نوحههای حماسی، سخنان امام خمینی (ره)، نوای قرآن و اذان را از آن بشنویم.
غروب قبل از شب عملیات کمکم قایقها و ادوات به نزدیک خط خودی منتقل شدند، دشمن با انواع آتشبارها آغاز به بارش گلوله کرد به طوری که فرماندهان رده بالا شک کردند، شاید عملیات لو رفته باشد که با رفت و برگشت نیروهای شناسایی اطمینان آنها از لو نرفتن عملیات کامل شد، اما شب سرد و باد سوزناکی میآمد.
با فرمان قرارگاه همزمان با دیگر لشکرها و گردانهای خطشکن و پیشرو پا به درون آب گذاشته و به طرف خط دشمن حرکت کردیم، حرکت در آب سردی که نه امکان نشستن بود و نه میتوانستیم، زیر آب برویم، زیرا عمق آن بسیار کم و پر از سیمخاردارهای چادری و حلقوی بود، خاردارهای ویژهای که سر پیکانی سوزنی داشت و اگر در بدن فرو میرفت، بیرون کشیدن آن کشندهتر از فرو رفتنش بود، زیرا با بیرون کشیدن سیم، قطعهای از گوشت بدن هم جدا میشد.
تیربار و چارلولها هم سطح آب را میتراشید و هر جنبندهای را درو کرده و انواع گلوله، مین و منورهای دشمن هم شب را مانند روز روشن میکرد، حال در چنین وضعیتی نیروهای ما باید در داخل آب گام به گام به خط اصلی دشمن که دنیایی از موانع نیز وجود داشت، نزدیک میشدند.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
شهید گمنام
ای روشنای خانه امید، ای شهید """ ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است"""ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست """هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و ای آلاله ها """ دیدگانم دشت مفتون شماست . . .
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند
ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم
غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .
دید در معرض تهدید دل و دنیش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .
رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .
کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبیخیالی تو
تو التماس نگاه کدام پنجرهای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .
سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد
بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.
محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .
ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .
شکر لله شیعه ای نامی شدیم """اهل جمهوری اسلامی شدیم
از خمـینی درس عشق آموختیم """ در تنور جنگ و جبهه سوختیم
بیعتی کردیم با سید علی""" راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .
چفیهی من بوی شبنم میدهد """ عطر شبهای محرم میدهد
چفیهی من، سفرهی دل میشود """ جمعه، با مهدی، مقابل میشود . . به یادشهیدجانباز عزیز دلم حاج عیسی بدرابادی.
در سینهام دوباره غمی جان گرفته است
« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »
تا لحظهای پیش دلم گور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . .یادت گرامی حاج عیسی بدرابادی .
یادت ونامت در قلب بم زنده است شهید عزیزم حاج عیسی بدرابادی
ای شهید
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینهدار خون تو اند آسمانیان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنهخیز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: