دارالصابرین بم تاریخچه با قدمت ومهد دلیرمردان وعالمان مکتب تشیع وشهیدان همیشه شاهد" شهدا بر ما حمدی بخوانید همانا شما زنده اید ما مرده - آرشیو 1397/3
<-Description->

جال و هوای جبهه ها در رمضان

جمعه 11 خرداد 1397 | نسخه قابل چاپ | نویسنده : حسین علی آبادی استاد تاریخ تشیع
حال و هوای ماه رمضان در جبهه‌ها

برای اینکه فشار گرسنگی و تشنگی را کمتر کنیم، کل کارهایی که امکان داشت شب انجام شود مثل کلاس‌های آموزشی و تعمیر و نگهداری ابزار، ادوات و سلاح را به ساعات بعد از افطار منتقل کردیم.
حال و هوای ماه رمضان در جبهه‌ها

«سعید صفری» از رزمندگان دوران دفاع مقدس به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان به سبک زندگی اسلامی در جبهه و روزه‌داری در آن دوران پرداخته است. در ادامه ماحصل گفت‌وگو را می‌خوانید:

سال 63 و همزمان با ماه رمضان که در تابستان بود، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. 17 تیرماه با تیپ زرهی بیست رمضان اعزام شدم. در آن مقطع زمانی هم اطلاعاتی در خصوص تانک و نفربر نداشتم. فرمانده گردان ادوات برادر کشاورز و جانشین وی تاجیک بود. صالحی نیز مسئول واحد ادوات بود.

تیپ در ۴۵ کیلومتری خرمشهر قرارگاه زده بود و بخش عمده نیروها را آنجا مستقر کرده بود. ماه رمضان نزدیک می‌شد و وجود صالحی معنویت عجیبی در واحد ما ایجاد کرده بود. وی بسیار انسان تاثیرگذاری بود. وقت نماز شب بدون ترس از ریا و تظاهر همه نیروها را بیدار می‌کرد. نیروها هم با خوشرویی از خواب بیدار می‌شدند و از این امر استقبال می‌کردند. متاسفانه تقریباً از یک سال بعد از آن تاریخ، خبری از صالحی ندارم.

آرام آرام بوی ماه خدا می‌آمد. صالحی و چند تن دیگر از نیروها به فکر افتادند تا از فرمانده گردان برای قصد ده روزه نماز کامل و روزه، اذن بگیرند.

به خاطر دارم که چند روزی با رزمندگان نزد «کشاورز» می‌رفتیم و اصرار می‌کردیم تا در این مدت ده روزه ما را در منطقه نگه دارد. سرانجام به خواسته‌مان رسیدیم. آن سال ماه رمضان به یاد ماندنی و دلچسبی بود.

هوا بشدت گرم بود. سهمیه یخ را برای آب خوردن استفاده نمی‌کردیم. در طول روز برای سرویس بهداشتی مجبور بودیم از آبی استفاده کنیم که در منبع آهنی زیر نور آفتاب به درجه جوش نزدیک شده بود. در زمان‌های گذشته شنیده بودم که در مکه بر روی سنگ، تخم مرغ نیمرو می‌کردند، در تابستان 63 بر این موضوع ایمان پیدا کردم. با نور خورشید بدون هیچ وسیله‌ اضافی می‌شد پخت و پز کرد.

با چنین شرایطی نیروهای واحد ادوات با شوق تصمیم به روزه گرفتند. برای اینکه فشار گرسنگی و تشنگی را کمتر کنیم، کل کارهایی ڪه امڪان داشت شب انجام شود مثل ڪلاس‌های آموزشی و تعمیر و نگهداری ابزار، ادوات و سلاح را به ساعات بعد از افطار منتقل ڪردیم.

یک سنگر زیر زمینی هم تا قبل از شروع ماه رمضان با همت همه بچه‌ها و ابتکار جالب با الهام از بادگیرهای یزد درست کردیم که واقعا موثر بود. روال کار اینطور شده بود که شب‌ها بعد از افطار کار می‌کردیم و بعد هم نماز شب، افطاری، گوش کردن به سخنرانی شهید دستغیب از رادیو آبادان و حدود ساعت هشت می‌خوابیدیم.

چون تقریبا تنها واحدی بودیم که روزه می‌گرفتیم، به همین جهت برنامه غذایی تیپ تغییر نکرده بود و ما باید صبحانه و نهار و شام را طبق زمان‌بندی تدارکات می‌گرفتیم و در افطار و سحر استفاده می‌کردیم که برای این منظور شهردار آن روز باید حواسش به ماشین تدارکات می‌بود.

سبک زندگی اسلامی را به همت رزمندگان و مساعدت مسئولین در آن مقطع به خوبی تجربه ڪردم. یاد گرفتیم که اگر همت و اراده باشد، می‌شود سبک زندگی اسلامی داشت.

تقدیم به روح مطهروملکوتی مقام شامخ شهید اربعین حسینی جانبازدوران دفاع مقدس حاج عیسی بدرابادی

سلام بر خرمشهر

سلام بر خرمشهر

سی و شش سال پیش بود؛ سوم خرداد 1361... روزی که در تاریخ ایران به نام آزادی خرمشهر ثبت و جاودانه شد و اینک از پس سال‌ها، سوم خرداد، کتابی است عبرت آموز در گنجینۀ تاریخ، که هم از خاطرات تلخ و شیرین گذشته برایمان می‌گوید و هم هشدارمان می‌دهد از خطرات و خرمشهر‌های پیش رو...
سوم خرداد، در یادخانۀ اذهان نیز بافته‌ای است از بند بند وجود و تار و پود جان از روزگاری دور و نزدیک...
گاهی چنان دور که گویا از عصر فراموشی است و گاهی چنان نزدیک که نفس گرم آن جوانمردان را پشت گوش‌هایمان احساس می‌کنیم... دوری و نزدیکی را البته این ما هستیم که تعیین می‌کنیم و بعد دوری و نزدیکی، بستگی دارد به فاصلۀ قلب‌هایمان تا دریافت حقیقت محض و تا درک حضور در محضر حضرت باری تعالی... و فهم اینکه چرا امام خمینی(ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
و اما شعری که در پی می‌آید و اواسط دهۀ 60 سروده شده، برگ سبزی است تحفه درویش که تقدیم می‌شود به خاک پای شهیدان آزادسازی خرمشهر...

سلام بادا به تو، ‌ای شهر ایمان
تو‌ای خرم‌ترین، گلزار ایران
سلام و صد سلام بر تو که خاکت
بود رنگین، ز خون پور پاکت
ز کویت می‌وزد، باد بهاران
پیام آرد به ما، از سوی یاران
همان یاران، که با عشق خدایی
به خون بستند، ره فصل و جدایی
همه فهمیده، اما همچو مجنون
پی لیلا دوان، در آتش و خون
جهان آرا، چنان مهر درخشان
گرامی گوهران، لعل بدخشان
سلام بادا تو را، ‌ای وادی نور
که افکندی به دل‌ها، شادی و شور
سلام بادا به تو، کاندر زمانه
ز خوبان جهان، داری نشانه
ز نای عاشقان، نی می‌نوازی
حقیقت می‌سرایی، نی مجازی
زخون سرخ تو، سبز است هر جا
اگر گل رفته، عطرش مانده بر جا
روان دین احمد، در تو جاری
تو خرمشهر خوب، این دیاری
خدایت، خرم و خندان بدارد
و هر نخلت، بر شیرین بیارد


موضوعات مرتبط با این مطلب : <-ArchiveEntryCategory->
____________________________________________________
برچسب ها:

جال و هوای جبهه ها در رمضان

جمعه 11 خرداد 1397 | نسخه قابل چاپ | نویسنده : حسین علی آبادی استاد تاریخ تشیع
حال و هوای ماه رمضان در جبهه‌ها

برای اینکه فشار گرسنگی و تشنگی را کمتر کنیم، کل کارهایی که امکان داشت شب انجام شود مثل کلاس‌های آموزشی و تعمیر و نگهداری ابزار، ادوات و سلاح را به ساعات بعد از افطار منتقل کردیم.
حال و هوای ماه رمضان در جبهه‌ها

«سعید صفری» از رزمندگان دوران دفاع مقدس به مناسبت حلول ماه مبارک رمضان به سبک زندگی اسلامی در جبهه و روزه‌داری در آن دوران پرداخته است. در ادامه ماحصل گفت‌وگو را می‌خوانید:

سال 63 و همزمان با ماه رمضان که در تابستان بود، تصمیم گرفتم به جبهه بروم. 17 تیرماه با تیپ زرهی بیست رمضان اعزام شدم. در آن مقطع زمانی هم اطلاعاتی در خصوص تانک و نفربر نداشتم. فرمانده گردان ادوات برادر کشاورز و جانشین وی تاجیک بود. صالحی نیز مسئول واحد ادوات بود.

تیپ در ۴۵ کیلومتری خرمشهر قرارگاه زده بود و بخش عمده نیروها را آنجا مستقر کرده بود. ماه رمضان نزدیک می‌شد و وجود صالحی معنویت عجیبی در واحد ما ایجاد کرده بود. وی بسیار انسان تاثیرگذاری بود. وقت نماز شب بدون ترس از ریا و تظاهر همه نیروها را بیدار می‌کرد. نیروها هم با خوشرویی از خواب بیدار می‌شدند و از این امر استقبال می‌کردند. متاسفانه تقریباً از یک سال بعد از آن تاریخ، خبری از صالحی ندارم.

آرام آرام بوی ماه خدا می‌آمد. صالحی و چند تن دیگر از نیروها به فکر افتادند تا از فرمانده گردان برای قصد ده روزه نماز کامل و روزه، اذن بگیرند.

به خاطر دارم که چند روزی با رزمندگان نزد «کشاورز» می‌رفتیم و اصرار می‌کردیم تا در این مدت ده روزه ما را در منطقه نگه دارد. سرانجام به خواسته‌مان رسیدیم. آن سال ماه رمضان به یاد ماندنی و دلچسبی بود.

هوا بشدت گرم بود. سهمیه یخ را برای آب خوردن استفاده نمی‌کردیم. در طول روز برای سرویس بهداشتی مجبور بودیم از آبی استفاده کنیم که در منبع آهنی زیر نور آفتاب به درجه جوش نزدیک شده بود. در زمان‌های گذشته شنیده بودم که در مکه بر روی سنگ، تخم مرغ نیمرو می‌کردند، در تابستان 63 بر این موضوع ایمان پیدا کردم. با نور خورشید بدون هیچ وسیله‌ اضافی می‌شد پخت و پز کرد.

با چنین شرایطی نیروهای واحد ادوات با شوق تصمیم به روزه گرفتند. برای اینکه فشار گرسنگی و تشنگی را کمتر کنیم، کل کارهایی ڪه امڪان داشت شب انجام شود مثل ڪلاس‌های آموزشی و تعمیر و نگهداری ابزار، ادوات و سلاح را به ساعات بعد از افطار منتقل ڪردیم.

یک سنگر زیر زمینی هم تا قبل از شروع ماه رمضان با همت همه بچه‌ها و ابتکار جالب با الهام از بادگیرهای یزد درست کردیم که واقعا موثر بود. روال کار اینطور شده بود که شب‌ها بعد از افطار کار می‌کردیم و بعد هم نماز شب، افطاری، گوش کردن به سخنرانی شهید دستغیب از رادیو آبادان و حدود ساعت هشت می‌خوابیدیم.

چون تقریبا تنها واحدی بودیم که روزه می‌گرفتیم، به همین جهت برنامه غذایی تیپ تغییر نکرده بود و ما باید صبحانه و نهار و شام را طبق زمان‌بندی تدارکات می‌گرفتیم و در افطار و سحر استفاده می‌کردیم که برای این منظور شهردار آن روز باید حواسش به ماشین تدارکات می‌بود.

سبک زندگی اسلامی را به همت رزمندگان و مساعدت مسئولین در آن مقطع به خوبی تجربه ڪردم. یاد گرفتیم که اگر همت و اراده باشد، می‌شود سبک زندگی اسلامی داشت.

تقدیم به روح مطهروملکوتی مقام شامخ شهید اربعین حسینی جانبازدوران دفاع مقدس حاج عیسی بدرابادی

سلام بر خرمشهر

سلام بر خرمشهر

سی و شش سال پیش بود؛ سوم خرداد 1361... روزی که در تاریخ ایران به نام آزادی خرمشهر ثبت و جاودانه شد و اینک از پس سال‌ها، سوم خرداد، کتابی است عبرت آموز در گنجینۀ تاریخ، که هم از خاطرات تلخ و شیرین گذشته برایمان می‌گوید و هم هشدارمان می‌دهد از خطرات و خرمشهر‌های پیش رو...
سوم خرداد، در یادخانۀ اذهان نیز بافته‌ای است از بند بند وجود و تار و پود جان از روزگاری دور و نزدیک...
گاهی چنان دور که گویا از عصر فراموشی است و گاهی چنان نزدیک که نفس گرم آن جوانمردان را پشت گوش‌هایمان احساس می‌کنیم... دوری و نزدیکی را البته این ما هستیم که تعیین می‌کنیم و بعد دوری و نزدیکی، بستگی دارد به فاصلۀ قلب‌هایمان تا دریافت حقیقت محض و تا درک حضور در محضر حضرت باری تعالی... و فهم اینکه چرا امام خمینی(ره) فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
و اما شعری که در پی می‌آید و اواسط دهۀ 60 سروده شده، برگ سبزی است تحفه درویش که تقدیم می‌شود به خاک پای شهیدان آزادسازی خرمشهر...

سلام بادا به تو، ‌ای شهر ایمان
تو‌ای خرم‌ترین، گلزار ایران
سلام و صد سلام بر تو که خاکت
بود رنگین، ز خون پور پاکت
ز کویت می‌وزد، باد بهاران
پیام آرد به ما، از سوی یاران
همان یاران، که با عشق خدایی
به خون بستند، ره فصل و جدایی
همه فهمیده، اما همچو مجنون
پی لیلا دوان، در آتش و خون
جهان آرا، چنان مهر درخشان
گرامی گوهران، لعل بدخشان
سلام بادا تو را، ‌ای وادی نور
که افکندی به دل‌ها، شادی و شور
سلام بادا به تو، کاندر زمانه
ز خوبان جهان، داری نشانه
ز نای عاشقان، نی می‌نوازی
حقیقت می‌سرایی، نی مجازی
زخون سرخ تو، سبز است هر جا
اگر گل رفته، عطرش مانده بر جا
روان دین احمد، در تو جاری
تو خرمشهر خوب، این دیاری
خدایت، خرم و خندان بدارد
و هر نخلت، بر شیرین بیارد


موضوعات مرتبط با این مطلب : <-ArchiveEntryCategory->
____________________________________________________
برچسب ها:

ساخت وبلاگ