یادمان شهدای نهر خین
به گزارش تهران پرس به نقل از دفاع پرس،از پل نو که به سوی شلمچه حرکت کنی، سمت چپ تابلوی"به طرف نهر خین" دیده میشود. نهری که جزیره بوارین عراق را از شلمچه ایران جدا میکند. این نهر در بیابان دور افتاده، دروازهای از بهشت است که آنهایی که رفتند خیلیهایشان برنگشتند.
نهر خین در مجاورت پاسگاه مرزی خین قرار دارد و دو و نیم متر عمق و بین هشت تا سی متر عرض آن متغییر است و در تنومهی عراق به شط العرب میریزد.
قبل از آغاز جنگ، ارتش عراق برای مسلح نمودن عوامل خود در خرمشهر به طور مرتب در حاشیه این نهر به تخلیه سلاح میپرداخت. با آغاز جنگ تیپ 20 لشکر 5 پیاده –مکانیزه ارتش عراق در تاریخ 31 شهریور 59 در کنار نهر خین آرایش تهاجمی به خود گرفت. این در حالی بود که از روزهای قبل پاسگاه خین زیر آتش دشمن قرار داشت و نیروهای ژاندارمری به کمک نیروهای مردمی در این پاسگاه مقاومت میکردند. در سومین روز جنگ این پاسگاه تخلیه شد و مدافعین در محدوده پل نو موضع گرفتند.
در جریان آزادسازی خرمشهر، خین یکی از محورهای قرارگاه نصر به فرماندهی شهید همت برای ورود به شهر بود و در عملیات والفجر8 نیز تلاش پشتیبانی قرارگاه خاتم الانبیا(ص) در محدوده آن صورت گرفت. در عملیات کربلای 4 این منطقه شاهد سنگینترین درگیری خود در طول تاریخ بوده است به طوری که شهدای بسیاری در آن به شهادت رسیدند. نهر خین با انواع موانع از جمله نبشیهای ضربدری و سیم خاردارهای حلقوی و انواع میادین مین و موانع خورشیدی، مانع بسیار جدی برای عبور رزمندگان در عملیاتهای کربلای 4 و 5 محسوب میشد.
عبور از منطقه باتلاقی و لجنزار و نفوذ به دژ جنوبی نهر خین با ارتفاع دو و نیم متر و عرض شش متر که در وسط آن کانالی بتنی با مهندسی پیچیده ساخته شده بود و اطراف آن سنگرهای نگهبانی و کمین ضدگلوله تعبیه شده بود که گلوله آر.پی.جی هم قدرت تخریب آن را نداشت و انواع جنگ افزارها از قبیل توپ 106، آر.پی.جی 11 و چهارلول ضدهوایی از آن محافظت میکردند، عملا کاری غیر ممکن بود. با این حال رزمندگان در عملیات کربلای 4 در نبردی شجاعانه خسارات و تلفات فراوانی به دشمن وارد کردند و حتی عدهای از رزمندگان از نهر خین گذشتند. اما در نهایت به دلیل لو رفتن عملیات و حجم بسیار سنگین آتش دشمن، فرماندهان دستور توقف عملیات را صادر نمودند. با اطلاعات و تجارب به دست آمده در این عملیات، این منطقه در عملیات کربلای 5 آزاد شد.
سردار کارگر رئیس ستاد مرکزی راهیان نور در رابطه با مدیریت این یادمان گفت: اولین یادمانی که به صورت هیات امنایی اداره میشود یادمان نهر خین است که رئیس آن دکتر قالیباف شهردار تهران است و تعدادی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در خراسان و قم از اعضای آن هستند.
برچسب ها:
فجر آفرینان همیشه پیروز
شمیم بهار
بیا بیا که شمیم بهار میآید
دل رمیده ما را قرار میآید
سر از افق بدرآورد صبح آزادی
سرود فتح و ظفر زین دیار میآید
بیا که شد سپری دوره تباهیها
زمان سروری و اقتدار میآید
گریخت ظالم و برچیده شد بساط ستم
نهال حق و عدالت به بار میآید
بیا که گر رود اهریمن از وطن بیرون
فرشته از طرف کردگار میآید
خوش آمدی به وطن مقدمت گرامیباد
صدای هلهله از هر گذار میآید
سالگرد انقلاب
سالگرد انقلاب آمد پدید
انقلابی چون سپیده پرنوید
فجر رستن، فجر رستن، فجر شوق
فجر بشکفتن چو گل در باغ ذوق
انقلابی چون سحر ظلمت شکن
تا به عمق کلبهها پرتوفکن
فجر نورافشانی قرآن و دین
فجر قدرتیابی مستضعفین
انقلابی چون شفق سرشارِ خون
گوهر آزادگی را آزمون
فجر عزت، فجر رشد کارها
فجر دیگرگونی معیارها
انقلابی پیشرو مانند برق
در شکوهش عقل عالم مانده غرق
فجر جمهوری اسلامی کزان
صدهزاران روزِ روشن شد عیان
فجر برچیدن بساط زور و زر
شام استبداد آوردن به سر
انقلابی پر زشیران بیشهاش
نعره الله اکبر ریشهاش
سوره «والفجر» گر خوانی عمیق
راز این ده شب از او یابی دقیق
شعر ۲۲ بهمن
یک گل و صد بهار
یاد آن روزی که بهمن گل به بار آورده بود
و آن زمستانی که با خود نوبهار آورده بود
یاد باد آن دل تپیدنهای مشتاقان یار
و آن عجب نقشی که آن زیبا نگار آورده بود
عشق را صد رشته جان، در لعل نوشین بسته بود
حسن راصد چشم دل، آیینه وار آورده بود
از گلستان شهیدان تا به مهرآباد عشق
موج دریای زمان، چشم انتظار آورده بود
منکران گفتند با یک گل نمیگردد بهار
لیک ما دیدیم، یک گل صد بهار آورده بود
در نگاهش جلوه گل بود و با غوغای عشق
در چن هر گوشهای را صد هزار آورده بود
فجر رحمت
در خلال ده شب از بهمن، برون
صدهزاران فجر آمد، گونهگون
مهر روشن بر سیاهی چیره شد
چشم خفاش از فروغش خیره شد
فجر رحمت، فجر دولت، فجر نور
فجر آزادی زبند ظلم و زور
مهر، در آغوش ملت، جا گرفت
انقلاب او همه دنیا گرفت
فجر انقلاب
برخیز، که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا، نقش بر آب است امروز
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت از افق سرزده است
«والفجر» که سوگند خدای ازلی است
روشنگر حقی است که با «آلعلی» است
این سوره به گفته امام صادق
مشهور به سوره «حسینبنعلی» است
شب رفت و سرود فجر، آهنگین است
از خون شهید، فجر ما رنگین است
این ملت قهرمان و آگاه و رشید
ثابت قدم است و قاطع و سنگین است
شب طی شد و روز روشن از راه رسید
خورشید امید شرق، از غرب دمید
عیسای زمان، راز زمین، «روح خدا»
در کالبد مرده، دمی تازه دمید
این نهضت حق، که خلق ما برپا کرد
نه شرقیو غربی است، نه سرخ است و نه زرد
در وسعت و عمق و شور و یکپارچگی
زیباتر از این نمیتوان پیدا کرد
جانهای جهانیان به لب آمده است
جان در پی حق، داوطلب آمده است
جمهوری اسلامی ما در این قرن
فجری است که در ظلمت شب آمده است
بر ملت تازه رَسته از دام و کمند
آن بردگی گذشته، یارب مپسند
این در که بهروی ما گشودی از مهر
بار دگر از قهر، خدایا تو مبند
فجر بیداری
رسید موسم بهمن بهار باز آمد
جلال محفل ما، یار دل نواز آمد
به پاست خیمه آلالههای صحرایی
«و ان یکاد» بخوان موسم نیاز آمد
درون هر ورق سبز بنگری، بینی
جمال یوسف مصری در این تراز آمد
چراغ لاله فروزان شد از دم عیسی
شمیم یاد عزیزانِ پاکباز آمد
زمان، زمان طلوع است و فجر بیداری
کنون که جلوه خورشید برفراز آمد
بیسـت و دوی بهمــــــن(۲) روز از خود گذشتــــــن
روز آزادی مـــــــــــــــا روز نجـــــات میــــــهن
روز پـــیـــــــروزی مــــــا روز شکست دشــــــمن
بیســــــت و دوی بهمــــــن بیســت و دوی بهمــــــن
به پیش ای رهروان راه الله رسیده مژده پیروزی ما
زریشه برکنیم بنیاد دشمـــن به یاری خداوند توانـــــا
الله یــــــــاور ماســـــــــــت خمینی رهبر مـــــــاست
الله یـــــــــاور ماســــــــــت خمینی رهبر مـــــــاست
ای دشمـــــــن سـتـــمـــــگر ای ظالـــــمــــان کافـــــر
خون شمـــــــا می ریزیــــم مـــــــــــا ملــــــت دلاور
خون شمـــــــا می ریزیــــم مـــــــــــا ملــــــت دلاور
الله یـــــــــاور ماســــــــــت خمینی رهبر مــــــــاست
الله یـــــــــاور ماســــــــــت خمینی رهبر مــــــــاست
بیســت و دوی بهمـــــن(۲) روز از خود گذشـــــــتن
روز آزادی مــــــــــــــا روز نــــجات میهـــــــن
روز پـــیـروزی مــــــــــــا روز شکست دشمـــــــن
بیســـــت و دوی بهمـــــــن بیست و دوی بهمـــــــن
کتــــــاب ما قــــــرآن است مکتب ما اسلام اســـــت
کتــــــاب ما قــــــرآن است مکتب ما اسلام اســـــت
همـــــرزمان همـــــرزمان ای امـــــت مسلمـــــــان
همـــــرزمان همـــــرزمان ای الـــگوی دلیـــــــران
بر دشمـــــنان بتـــــازیـــــد ای پاســــداران قـــــرآن
الله یـــــــــــاور مــــــــاست خمینی رهبر مـــــــاست
خورشید گل کرد
در آسمان جان ما، خورشید گل کرد
پیش از دعا ،وقت سحر ،خورشید گل کرد
چون لاله ای خونین کفن، در سینه خاک
با یاد میر کربلا،خورشید گل کرد
گل می کند از سوی مشرق،چهره روز
چون چشمه مهر و صفا،خورشید گل کرد
در مغرب شط فرات و دجله، ا ین بار
با پیک پیغام شما،خورشید گل کرد
وقتی که تیرحادثه زد بوسه بر او
در خاک سرخ نینوا،خورشید گل کرد
در دشت شب، بی روشنای کورسوئی
هنگام طوفان بلا ،خورشید گل کرد
از پشت دیوار افق ،آرام آرام…
بر پهنه ارض و سما،خورشید گل کرد
از چهره پاکش، تشعشع موج می زد
بایاد آن دیر آشنا،خورشید گل کرد
در ظلمت شب، با سرود هاتف عشق
در موج موج هر صدا ،خورشید گل کرد
دیگر هراسی از هجوم شب نداریم
در آسمان جان ما،خورشید گل کرد
اشعار زیبای دهه فجر
به نام شما
زمانه قرعه نو می زند به نام شما
خوشا شما که جهان می رود به کام شما
درین هوا چه نفسها پر آتشست و خوشست
که بوی عود دل ماست در مشام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنجخانه ی دل ماست
چراغ صبح که بر می دمد ز بام شماست
ز صدق آینه کردار صبح خیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
زمان به دست شما می دهد زمام مراد
از آنکه هست به دست خرد زمام شما
همای اوج سعادت که می گریخت زخاک
شد از امان زمین دانه چین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پرنوش باد جام شما
شاعر:هوشنگ ابتهاج
مثل غنچه بود آن روز غنچه ای که روییده
در هوای بهمن ماه بر درخت خشکیده
مثل آب بود آن روز آب چشمه ای شیرین
چشمه ای که می بیند مرد تشنه ای غمگین
گرچه در زمستان بود چون بهار بود آن روز
سرزمین ما ایران لاله زار بود آن روز
روز خنده ی ما بود روز گریه ی دشمن
روز خوب پیروزی بیست و دوم بهمن بیست و دوم بهمن
مثل غنچه بود آن روز غنچه ای که روییده
در هوای بهمن ماه بر درخت خشکیده
مثل آب بود آن روز آب چشمه ای شیرین
چشمه ای که می بیند مرد تشنه ای غمگین
گرچه در زمستان بود چون بهار بود آن روز
سرزمین ما ایران لاله زار بود آن روز
روز خنده ی ما بود روز گریه ی دشمن
روز خوب پیروزی بیست و دوم بهمن
اشعار زیبای دهه فجر
بهمن خونین
آمده موسم فتح ایمان
شعله زد از افق نور قرآن
در دل بهمن سرد تاریخ
لاله سر زد، ز خون شهیدان
لالهها قامت سرخ عشقند
سرنوشت تو با خون نوشتند
(پیکر پاکت ای جان به کف را
از ازل با شهادت سرشتند)
بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده بادا قرآن
بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده یاد شهیدان
مقدمت را اماما شهیدان
با نثار تن خود گشودند
خونشان فرش راه تو بادا
عاشق راه پاک تو بودند
آمدی با پیامت خمینی
از رهایی و از حق سرودی
(آنکه بر ظلم شب حمله ور شد
ای خمینی تو بودی، تو بودی)
بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده بادا قرآن
بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده یاد شهیدان
(در دل تار شب ای شهیدان
دست قهار خلق خدائید
از تبار حسین شهیدید
از دیار عروج و خدائید)
(در زمستان بهاران آمد
آدم از قعر دوران آمد
بوی نسل شقایق پیچید
بوی عطر شهیدان آمد)
(بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده بادا قرآن
بهمن خونین جاویدان
تا ابد زنده یاد شهیدان
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
یادواره سرداران شهید خواجه وپارسا
حجه الاسلام و المسلمین جوشقانیان: جنگ به خودی خود مقدس نیست و مطلوب نیست، اما مردان الهی از صحنههای جنگ استفاده میکنند به عنوان دانشگاه معنویت و انسانهای بزرگی را تربیت میکنند. به گزارش ارگ نیوز مراسم یادواره حجهالاسلام شهید خواجه و شهدای روحانی شرق استان، سرداران و ۳۰۷ شهید شهرستان دارالصابرین بم امروز […]
حجه الاسلام و المسلمین جوشقانیان: جنگ به خودی خود مقدس نیست و مطلوب نیست، اما مردان الهی از صحنههای جنگ استفاده میکنند به عنوان دانشگاه معنویت و انسانهای بزرگی را تربیت میکنند.
به گزارش ارگ نیوز مراسم یادواره حجهالاسلام شهید خواجه و شهدای روحانی شرق استان، سرداران و ۳۰۷ شهید شهرستان دارالصابرین بم امروز در مصلی نماز جمعه بم با حضور خیل عظیمی از مردم ولایتمدار و انقلابی این شهربرگزار شد. در ابتدای این مراسم حجهالاسلام والمسلمین دانشی امام جمعه بم ضمن عرض خیر مقدم به تمام شرکت کنندگان در این یادواره، با اشاره به مقام ومنزلت شهدا و یادآوری توصیه امام و شهدا بر پشتیبانی از ولایت فقیه تاکید کردند.
در ادامه این مراسم حجه الاسلام و المسلمین جوشقانیان ضمن یادآوری دوران دفاع مقدس ورشادت های رزمندگان اسلام در جبهههای حق علیه باطل از این دوران به عنوان دانشگاه انسان ساز یاد کردند و فرمودند: “جنگ به خودی خود مقدس نیست و مطلوب نیست، اما مردان الهی از صحنههای جنگ هم استفاده میکنند به عنوان دانشگاه معنویت و انسانهای بزرگی را تربیت میکنند. دشمن خبیص با سرکردگی استکبار ولی با از آستین حزب بعث به مرز وبوم این مملکت هجمه کرد”.
ایشان در ادامه صحبت هایشان با اشاره به نقش طلاب دردوران دفاع مقدس فرمودند: ” به برکت همین دفاع مقدس انسانهای بزرگ در انفوان جوانی تربیت شدند. برادران و خواهران افراد بسیاری در تربیت این انسانها نقش داشتند، ولی از بارزترین ومهمترین افراد روحانیت عزیزی بودند که با لباس رزم به خط مقدم آمدند.”
در ادامه این مراسم آقای بنی فاطمه از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت به نوحه سرایی پرداختند.
در حاشیه این مراسم گروه سرود فداییان رهبر به اجرای برنامه پرداختند.
توجه شما را به گزارش تصویری این مراسم جلب میکنیم.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
تشریح عملیات کربلای 5
فرماندهان و رزمندگان ایرانی در میانه تردید و امید، 19 دی به خط شلمچه زدند و عراقی ها در جشن پیروزیشان در کربلای 4 حسابی غافلگیر شدند. روش و منش چاپلوس پروری صدام از دلایل اصلی این غافلگیری بود.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - عملیات کربلای 5 که یکی از بزرگترین عملیاتهای رزمندگان در طول جنگ تحمیلی بود، 28 سال پیش در تاریخ 19 دیماه سال 1365 با رمز مبارک یازهرا(ع) در منطقه شلمچه و شرق بصره آغاز شد.
سنگینی شرایط دشوار پس از عملیات کربلای 4 ضرورت انجام عملیات دیگری را ایجاب میکرد. عملیاتی که پیروزی آن تضمین شده باشد و ضمنا از جنبه نظامی و سیاسی بسیار ارزشمند باشد تا آثار نامطلوب عدم فتح کربلای 4 را جبران کند.
ارتش بعث در جشن شکست کربلای 4 بود که ایرانی ها کربلای 5 را آغاز کردند
فرماندهان و رزمندگان ایرانی در میانه تردید و امید، 19 دی به خط شلمچه زدند و عراقی ها در جشن پیروزیشان در کربلای 4 حسابی غافلگیر شدند. روش و منش چاپلوس پروری صدام از دلایل اصلی این غافلگیری بود.
نقشه عملیات کربلای 4 / طرح عملیات خوب بود اما دشمن هم کاملا از اوضاع با خبر شده بود
حمدانی از فرماندهان گارد ریاست جمهوری عراق میگوید: «حمله (کربلای4) ایران به کلی شکست خورد و رقابتی میان فرماندهان سپاه سوم و هفتم عراق که همیشه موفق بودند، پدید آمد. فرمانده سپاه سوم، طالی الدوری برای اینکه نشان دهد ایران را شکست داده است، امار و ارقامی از تلفات فوق العاده سنگین نیروهای ایرانی ارائه داد که غیر منطقی به نظر می رسید.
ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم هم میدانست که باید مطابق میل صدام رفتار کند. او هم آمارهای غیر واقعی داد. آمارهایی که تقریبا خندهدار یود. اما صدام رضایت داشت چون پس از فاو، این دروغگویی ها تسکینش می داد. فرماندهان می گفتند با تلفات سنگینی که به ایرانی ها وارد شده، می توانیم همه نفس راحتی بکشیم. فرماندهانی که مدت ها در جبهه بودند به مرخصی رفتند و آماده باش لغو شد.
شرق بصره/ دژ مرزی منطقه 5 ضلعی / دی ماه 65 / نبرد نوک 5 ضلعی از سخت ترین نبردها بود
مردم در جامعه هم آمارها را باور کردند و می گفتند تا ایرانیها عملیات دیگری شروع کنند، حداقل شش ماه زمان میخواهند. ایرانی ها کمتر از دو هفته بعد حمله کردند و دروغها برملا شد. معلوم شد فرماندهان تلفات ایرانی را 10 برابر بیشتر اعلام کردهاند.»
روایت عملیات کربلای 5 از زبان سردار حاج قاسم سلیمانی
ارزشمندترین منطقه موجود شلمچه بود که دشمن در آن مستحکمترین مواضع و موانع را داشت، به طوری که عبور از آنها غیرممکن مینمود و با توجه به اصول نظامی شناخته شده و محاسبات کمی، ضریب موفقیت بسیار ناچیز بود و بالطبع تضمین پیروزی از سوی فرماندهان عملیات را غیر ممکن میساخت؛ لیکن ضرورت غیر قابل انکار ادامه جنگ در آن موقعیت و لزوم تسریع در تصمیمگیری پس از عملیات کربلای 4 سبب گردید که صرفا برای انجام تکلیف و با امید به نصرت الهی، تمامی نیروهای خودی اعم از رزمنده و فرمانده برای عملیات بزرگ کربلای 5 آماده شوند.
هنگام انتخاب منطقه عملیات کربلای 5، آنچه اوضاع را پیچیدهتر میکرد، این بود که:
- تنها انجام یک عملیات نمیتوانست موثر باشد.
- به علاوه عملیات باید با پیروزی توام باشد.
- همچنین سرعت عمل نیز نقش تعیین کنندهای در این عملیات داشت.
دشمن با توجه به اهمیت منطقه، زمین شرق بصره را مسلح به انواع موانع و استحکامات کرده بود و با رها کردن آب در منطقه، انجام هرگونه عملیاتی را غیر ممکن ساخته و فضای امنی را برای خود به وجود آورده بود تا بتواند حرکت هر نیروی مهاجم را قبل از دستیابی به خط اول خود سرکوب کند.
بسیاری از نیروهایی که آماده عملیات در کربلای 4 بودند، با توقف عملیات، فرصت حضور پیدا نکردند
اولین خط دفاعی دشمن دژی بود که در یک سمت آن سنگرهای بتونی برای استراحت نیرو و در سمت مقابل، سنگرهای دیده بانی و تیربار با مهمات آماده و سنگرهای تانک احداث شده بود. این دژ، دشمن را از موقعیت ممتازی برای اشراف و تسلط کامل بر منطقه برخوردار میکرد. در پشت خط اول چند موضع هلالی شکل احداث، که قطر هر یک به 300 الی 400 متر و ارتفاع آن به 5 تا 6 متر میرسید.
در پشت مواقع هلالی، برای تردد و استقرار تانک، جاده ساخته شده بود و به این وسیله تانک میتوانست با استقرار روی مواضع مشخص شده، کل منطقه درگیری را زیر پوشش گلوله مستقیم و تیربار قرار دهد.
دومین خط دشمن به فاصله صد متر از خط اول و به موازات آن احداث و سیلبندی بود به عرض 205 و ارتفاع 4 متر که دارای موضع پیاده، کانال مواصلاتی و مواضع تانک بود. این سیل بند از جنوب جاده شروع میشد و به سمت اروند ادامه داشت.
سومین خط دشمن، خاکریزی بود به موازات خط دوم و دارای مواضع پیاده و تانک که در جلوی آن کانال َمتروکهای به عرض 4 و عمق 2 متر احداث شده بود.
یکی از چالشیترین تصمیم گیریها، تصمیم برای انجام عملیات کربلای 5 با حضور هاشمی رفسنجانی بود
چهارمین رده دشمن در پشت نهر دوعیجی قرار داشت و شامل نهر، دژ و چندین موضع هلالی پی در پی، که بر توانایی دشمن برای مقابله و دفاع میافزود.
پنجمین رده دشمن در پشت نهر جاسم قرار داشت. ضمن آن که در حد فاصل خط چهارم و پنجم، قرارگاه دشمن، خصوصا قرارگاه تاکتیکی سپاه سوم (مقر فرماندهی لشکر11)، دارای مواضع مستحکمیبود و پدافند مستقل داشت. پس از خط جاسم تا کانال زوجی، مرکز توپخانه، لجستیک و عقبه لشکر 11 قرار گرفته بود و رده ششم و هفتم دشمن شامل کانال زوجی و مثلثی های غرب کانال زوجی بود. در منطقه شلمچه، دشمن زمین را به شکل پنج ضلعی درآورده بود. که از استحکامات بسیار پیچیدهای برخوردار بود.
غافلگیری در شرق بصره
عراقی ها سراسیمه نیروهای بسیاری را به منطقه شلمچه آوردند تا ایرانی ها را عقب بزنند. قرار ب.د عملیات ساعت 2 نیمه شب آغاز شود که خبر رسید شاید عملیات لو رفته باشد. پس ساعت شروع عملیات را پیش انداختند و ساعت 1 و 35 دقیقه بامداد رمز عملیات اعلام شد.
هلالی ها از معروفترین موانع در شلمچه بودند
دو ساعت از عملیات گذشت و پیشروی امیدوار کننده بود. یعنی عراقی عها غافلگیر شدند. ایرانی ها کانال پرورش ماهی را رد کردند و گروهی دیگر در نوک جزیره بوارین و خط معروف موانع 5 ضلعی را شکستند. پاسگاه بوبیان عراق را هم گرفتند.
ارتش عراق روز دوم عملیات بیشتر از 20 بار پاتک کرد که همه ناموفق بود و مجبور شد عقب نشینی کند. توپخانه دشمن و تیر مستقیم تانک ها تنها پل ارتباطی را بی وقفه زیر آتش گرفته بود و ارتباط کاملا قطع شده بود. آتش دشمن الحاق برخی گروهها را هم قطع کرده بود.
گفته می شود در کربلای 5 حدود 30000 نفر شهید و یا زخمی شدند
انتقال مهمات، غذا و مجروح به هیچ عنوان مقدور نبود. و همه چیز توسط افراد حمل میشد. فشار دشمن در عصر روز دوم عملیات به کارگیری هوانیروز و نیروی هوایی را ضروری کرد.
نبرد شبانه روزی کربلای 5 ادامه داشت و نیروهای ایرانی با سرعت محدود پیش می رفتند. رزمندگان، شب دهم تلاش کردند در غرب نهر جاسم سرپل بگیرند و شب یازدهم سرپل را گرفتند و بعد از فرار عراقی ها، در غرب نهرجاسم عملیات را ادامه دادند.
نبرد در نهر جاسم
دشمن که زمین داده بود تا نیروهایش را حفظ کند و تا غرب نهرجاسم عقب نشسته بود، در چهارراه شلمچه مقاومت می کرد. عملیات در غرب نهر جاسم تا شب نوزدهم عملیات (7 بهمن 1365) ادامه داشت.
نهر دوعیجی / شرق بصره /عملیات کربلای 5 / منطقه نهرهایی موازی داشت که به اروند میریختند و ایرانیها تا نهر جاسم پیش رفتند
عراق برای سد کردن پیش روی رزمندگان اسلام به کلیه سپاه های خود اعلام کرد یگان های کیفی و عملیاتی خود را به شلمچه اعزام کنند. خیلی سریع بیش از 100 یگان عراق به منطقه آمدند.
طی این مدت فقط 25 یگان سپاه در برابر دشمن صفآرایی کردند و بارها با سازمان و جذب نیروی جدید، عملیات را ادامه دادند.
امور معنوی خستگی نبرد را از تن رزمندگان بیرون می کرد
روزهای خونین
جبهه ایران و عراق به خونین ترین روزهایش رسیده بود و تمام قدرت در طرف در زمین محدود شلمچه به میدان آمده بود. عراق حدود دو سوم استعداد ارتش خود یعنی 180 تیپ را وارد منطقه نبرد کرده بود. می توان گفت شدیدترین و گسترده ترین عملیات در میان 90 عملیات دفاع مقدس، کربلای 5 بوده است.
مقدار گازهای ناشی از پرتاب گلوله هادر فضای جبهه به حدی زیاد بود و تنفس را برای رزمندگان مشکل می کرد.
در این عملیات، 30000 نفر به شهادت رسیده ویا مجروح شدند. سپاه در عملیات کربلای 5 آسیب جدی دید و تعدادی از فرماندهان و نخبگان مانند حاج حسین خرازی، حاج اسماعیل دقایقی، حجت الاسلام میثمی و ده ها شهید دیگر به شهادت رسیدند.
حمدانی از فرماندهان عراقی می گوید: بیش از 5000 توپ و تانک در این منطقه بر روی هم آتش ریختند. شما نمی توانستید 10 متر جا پیدا کنید که بمباران نشده باشد. وضعیتی که من دیدم را فقط در فیلم ها دیده بودم.
پزشکان ایرانی در نزدیک ترین نقطه به خط مقدم پیچیده ترین عمل ها را انجام می دادند
در پایان نبرد کربلای 5، ایران موضع برتر را داشت و توانسته بد خط دفاعی شلمچه را بشکند. آمریکا برای جلوگیری از شکست عراق و سقوط بصره، ناو هواپیمابر جان اف کندی را به خلیج فارس فرستاد. روزنامه های دی ولت، اشپیگل و زوددویچه سایتونگ نوشتند: آمریکا با شش گردان و ششصد هواپیمای جنگی آماده است در صورت سقوط بصره با ایران بجنگد.
فروریختن دژ شلمچه، در خطر قرار گرفتن بصره، شرایط سیاسی و نظامی و تاثیرات مهم کربلای 5 بر جنگ، آن را از مهم ترین عملیات های جنگ کرده است.
نیروهای ارتش در کربلای 6 می خواستند فشار بر جبهه های جنوب را کم کنند
ارتشیها کجا بودند؟
همزمان با کربلای 4 بنا شد ارتش در جبهه نفت شهر، عملیاتی با نام کربلای 5 انجام شود تا توان عراق در دو جبهه درگیر شود. با توقف عملیات کربلای 4، عملیات کربلای 5 در جبهه نفت شهر هم لغو شد.
با قطعی شدن عملیات کربلای 5 در شلمچه، به نیروهای ارتشی نقفت شهرو سومار هم دستور دادند طرح عملیاتی کربلای 5 را با نام کربلای 6، 48 ساعت پس از کربلای 5 اجرا کنند، اما فرماندهان نگران آمادگی دشمن در این منطقه بودند. فشار رکبلای 5 که زیاد شد، کربلای 6 باید آغاز می شد. انگار دشمن از عملیات بو برده باشد، همزمان با حرکت نیروها، منطقه را زیر آتش گرفت و رزمندهها تا به خط مقدم برسند، چند نفر شهید دادند. رزمنده ها به عقب برگشتند و عملیات متوقف شد.
آغاز جنگ دریایی
همزمان با عملیات کربلای 5، ارتش عراق به شهرها، نفتکشها و تاسیسات نفتی ایران حمله کرد و تا سال 66 به این حملات ادامه داد. ایرانی ها که تا قبل از این در دریا محتاطانه عمل می کردند، به همه حملات عراق، پاسخ دادند. با ورود نظامی ابرقدرت ها به خلیج فارس، جنگ وارد مرحله جدیدی شد.
ایرنا توانش در جبهه زمینی ضعیف شده بود و تیم اقتصادی دولت معتقد بود که دیگر نمی تواند هزینه های جنگ را تامین کند. مسعود روغنی زنجانی رییس وقت سازمان برنامه و بودجه گفته بود: سال 65 نامه ای را به صورت دستی برای نخست وزیر ایران بردم و در آن استدلال کردم نمی توانیم جنگ را ادامه بدهیم. گفتم دو راه بیشتر نداریم؛ یا جنگ را تمام کنیم و نظام را حفظ کنیم یا جنگ را ادامه دهیم که نتیجه آن فروپاشی نظام و قهرمانانه کنار رفتن است!
جنگ دریایی گزینه مناسبی برای گرمی تنور جنگ بود. نیروهای گمنامک نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس، موقعیت های خوبی برای ضربه زدن به دشمن ایجاد کرده بودند.
در کربلای 5، عملیات سنگین بود و فرصت استراحت محدود
اهداف عملیات
منطقه شلمچه به لحاظ اهمیت سیاسی و نظامیآن، به عنوان یکی از معابر وصولی شهر بصره، همواره در زمره اهداف قوای نظامی جمهوری اسلامیایران قرار داشت. در صورت تسلط بر این منطقه، جمهوری اسلامی میتوانست برتری خود در جنگ را به اثبات برساند.
منطقه عملیات
منطقه عملیاتی شلمچه که در جنوب شرقی شهر مهم بصره قرار گرفته و تقریبا نزدیک ترین محور وصولی به این شهر به شمار میآید، به مناطق و محورهای زیر محدود بود:
از شمال، به آب گرفتگی جنوب زید
از شرق، به دژ مرزی ایران و عراق
از جنوب، به رودخانه اروند و اروند صغیر
از غرب، به کانال زوجی و شهرهای تنومه و الحارثه
ناو هواپیما بر جان اف کندی
این منطقه از تعداد زیادی نهر، کانال، خاکریز، جاده و... تشکیل شده است که همه آن ها در بخش شمالی اروند قرار دارند. هم چنین، آب گرفتگیهای متعددی در این منطقه وجود دارند که از سوی ارتش عراق به عنوان موانعی در مقابل هر گونه نفوذ قوای جمهوری اسلامیایجاد شده اند.
استعداد دشمن
منطقه عملیاتی در حوزه پدافندی سپاه سوم عراق بود و سه لشکر 11 پیاده، 5 مکانیزه و 3 زرهی در این منطقه مستقر بودند.
با شروع عملیات، تعداد دیگری از لشکرهای عراق به تدریج در منطقه عملیاتی حضور یافتند.
نمایی از پتروشیمی بصره که رزمندگان آن را از دور می دیدند
قوای خودی
براساس موجودی 200 گردان نیرو، نحوه رزم به شکل زیر طراحی شد:
قرارگاه خاتم الانبیاءصلیاللهعلیهوآلهوسلم به عنوان قرارگاه مرکزی.
قرارگاه کربلا تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلم هدایت نیروهای زیر را به عهده داشت: لشکر 25 کربلا/ لشکر 41 ثارالله علیهالسلام/ لشکر 31 عاشورا/ تیپ مستقل 33 المهدی (عج)/ تیپ مستقل 18 الغدیر/ تیپ مستقل 48 فتح.
قرارگاه نجف تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاءصلیاللهعلیهوآلهوسلم هدایت نیروهای زیر را بر عهده داشت: لشکر 17 علی بن ابی طالب علیهالسلام/ لشکر 5 نصر/ لشکر 105 قدس/ لشکر 155 ویژه شهدا/ لشکر 21 امام رضا علیهالسلام/ تیپ مستقل 57 حضرت ابوالفضل علیهالسلام/تیپ مستقل 12 قائم (عج).
قرارگاه قدس تحت فرماندهی قرارگاه خاتم الانبیاءصلیاللهعلیهوآلهوسلم هدایت نیروهای زیر را بر عهده داشت: لشکر 27 محمد رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم / لشکر 7 ولی عصر (عج) / لشکر 8 نجف اشرف / لشکر 14 امام حسین علیهالسلام / لشکر 32 انصارالحسین علیهالسلام/ تیپ مستقل 44 قمربنی هاشم علیهالسلام.
هم چنین، گردان مستقل 38 زرهی ذوالفقار، تیپ 20 زرهی رمضان و تیپ توپخانه 15 خرداد تحت امر قرارگاه خاتم الانبیاء صلیاللهعلیهوآلهوسلم بودند. در مجموع، 24 گردان توپخانه، آماده آتش وجود داشت.
در جریان عملیات نیز قرارگاه عملیاتی نوح و تیپ های مستقل 110 خاتم الانبیاءصلیاللهعلیهوآلهوسلم و 22 بدر به نیروهای عمل کننده ملحق شدند.
جزیره بوارین و نخلستان های سوخته آن
نتایج عملیات کربلای 5
عبور از موانع نفوذ ناپذیر دشمن در شرق بصره و حضور در حومه این شهر به گونهای اهمیت یافت که متعاقب این عملیات:
*موقعیت سیاسی و نظامیعراق تضعیف شد و در نتیجه حملات گسترده این کشور به مراکز اقتصادی، صنعتی و مسکونی ایران بار دیگر آغاز شد.
*اوضاع جبهه های نبرد به سود قوای نظامیایران تثبیت شد و سپاه پاسداران یکی از ارزنده ترین تجارب نظامیخود را کسب کرد.
*تلاشهای بینالمللی برای پایان دادن به جنگ افزایش یافته و به تصویب قطع نامه 598، که در آن برای اولین بار تا حدودی نظریات جمهوری اسلامیایران لحاظ شده بود، در شورای امنیت سازمان ملل انجامید.
*حضور گسترده نظامیامریکا و متحدین او در خلیج فارس آغاز شد و یکی از هواپیماهای مسافربری ایران توسط ناوگان امریکا ساقط گردید.
*تعدادی از حجاج بی دفاع ایران توسط رژیم سعودی به شهادت رسیدند.
مناطق و تاسیسات آزاد شده
12 کیلومتر پیشروی به طرف بصره و آزاد کردن 150 کیلومتر مربع.
آزاد سازی پاسگاه های بوبیان، شلمچه، کوت سواری و خین.
آزاد سازی 14 کیلومتر از جاده آسفالته شلمچه - بصره.
آزاد سازی جزایر بوارین، فیاض و ام الطویل.
آزاد سازی 11 قرارگاه تیپ ارتش عراق.
آزاد سازی روستاهای خرنوبیه، سعیدیه، حنین، سلیمانیه، هسجان، جاسم.
عبور از کانال ماهی گیری، نهر دوعیجی و جاسم.
استقرار در 10 کیلومتری بصره.
تصرف دریاچه بوبیان و بخشی از کانال ماهی.
تجهیزات منهدم شده دشمن:
بیش از 80 فروند هواپیما.
700 دستگاه تانک و نفربر.
250 قبضه توپ صحرایی و ضد هوایی.
صدها قبضه انواع ادوات نیمه سنگین.
1500 دستگاه خودرو.
400 دستگاه انواع ادوات مهندسی و رزمی.
مقدار زیادی سلاح سبک و مهمات.
در این عملیات 81 تیپ و گردان مستقل دشمن منهدم و 24 تیپ و گردان مستقل نیز آسیب کلی دیدند و تعداد 40 هزار نفر کشته یا زخمیو 270 نفر نیز اسیر شدند.
بازتاب عملیات کربلای 5
شکستن خطوط و استحکامات و پیشروی در شرق بصره، تواناییها و قابلیتهای نظامیعراق را بار دیگر، زیر سؤال برد، چنان که روزنامه آبزِرِور چاپ پاریس به نقل از کارشناسان غربی نوشت: «برای اولین بار از آغاز جنگ تاکنون، ناظران و کارشناسان غربی در مورد امکانات دفاعی عراق دچار تردید شده اند.»
هم چنین تاکید بر توانایی نظامی ایران، بخشی دیگری از تحلیلهای ارایه شده در رسانههای خبری بود، چنان که رادیو بی. بی. سی طی تحلیل در همین زمینه، با توجه به تجربه سپاه در عملیات فاو و عبور از رودخانه اروند، ضمن اشاره به عبور از منطقه آبگرفتگی و کانال پرورش ماهی در عملیات کربلای 5 گفت: «موفقیت ایران در عبور از دریاچه ماهی، یک بار دیگر توانایی ایران در عبور از آبراه ها را نشان میدهد.»
هفتهنامه نیوزویک نیز ضمن تاکید بر پیروزی ایران در عملیات کربلای 5، بر شرایط پیروزی ایران بر عراق اشاره کرد: «تهاجم ایرانی ها در نزدیکی بصره، حداقل یک چیز را در خصوص جنگ ایران و عراق تغییر داده و آن این مساله است که برای اولین بار طی چند سال گذشته، این احتمال را که یک طرف حقیقتاً بر دیگری پیروز شود، مطرح ساخته است.»
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
زندگینامه سردار شهید حسن باقری (افشردی)
ساعت 12 ظهر است ... صداي قاري قرآن به گوش مي رسد ... و گرم شناسايي هستند ... حسن، محمد را صدا مي زند و مي گويد برو بيرون از آن سرباز بپرس مختصات اينجا چند است ... و محمد بيرون مي رود و خدا انتخاب مي كند ... كه كرده بود منتهادر اين لحظه، گل رسيده بود ... و آماده چيدن بود .... و صفير يك گلوله توپ نزديك شد ... و نزديكتر ... و درست در سنگر هدايت شد و منفجر شد ... و سه تن بلافاصه شهيد شدند مومنيان، قلاوند، رضواني برادر مرتضي زخمي شد و اجر شهيد را خداوند نصيبش كرد. و مجيد بعد از شهادتين نيز شهيد شد و يك فرمانده دو پايش قطع شد او مجيد بود ... و اما حسن صاحب دفتر، موج شديد انفجار او را بيهوش كرد ... و ناله مي كرد ... يا حسين ... يا مهدي ...
يا الله ....
و 5/2 ساعت بعد رفت پيش خدا و رستگار شد و راحت ... و دفتر زندگي اش در ساعت 5/3 بعدازظهر روز 9 بهمن 61 و 14 ربيع الثاني 403 از اين دنياي پر از بلا و فتنه و رنگ و ديو بسته شد. خوش به حالش ...
حسن نيز به صف شهدا پيوست - او كه مثل تمام موجودات دنياي فاني بايد مي رفت، رفت اما به بهترين شكل مرگ ازدنيا رفت و عزت پيدا كرد - و پابه آخرت گذاشت در حالي كه بهترين رتبه و درجه و مقام را به خود اختصاص داد ... و بهترين نعمت ها و بركات آخرت را نصيب خودش كرد ... تمام نعمت هايي كه خداوند در بهشت خودش به شهيد وعده داده است ...
شهادت عجب نعمت بزرگ و درجه والايي است، وقتي بناست كه تمام آدميان را مرگ بگيرد.
شهيد حسن باقري
بر اين ويژگي برجسته او همه فرماندهان عالي رتبه جنگ تاكيد مي كنند. شايد مهمترين فرماندهي بود كه در سال هاي بعد از شهادتش كه متاسفانه زود اومردي لاغر اندام بود و چهره اي صميمي و دوست داشتني و در عين حال جدي داشت با ريش هايي كم پشت و چشماني نافذ.
در 25 اسفند سال 1334 در تهران به دنيا آمد. وقتي پا در اين عالم خاكي گذاشت، آن قدر نحيف بود كه اميدي به زنده ماندنش نمي رفت. ولي قرار بود بماند و نقش يكي از ماندگارترين سرداران ايران را در سينه تاريخ حك كند.
غلامحسين افشردي در سال 1354 وارد دانشگاه اروميه شد تا در رشته دامپروري تحصيل كند. پس از مدتي به خاطر فعاليتهاي سياسي از آن دانشگاه اخراج شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي به همكاري با نهادهايي مثل كميته هاي انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران پذيرفته شد و با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي به تحريريه آن روزنامه پيوست.
روز يكم مهر ماه 1359 هنوز 24 ساعت از آغاز جنگ تحميلي نگذشته بود كه عازم جبهه هاي جنگ شد. با ورود به جنگ اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران را پايه گذاري كرد و در مدت كوتاهي اين جوان 25 ساله چنان لياقتي از خود نشان داد كه يكي از چهره هاي شناخته شده جنگ تحميلي شد.
در عمليات طريق القدس فرماندهي عمليات را بر عهده داشت و در عمليات هاي فتح المبين و بيت المقدس فرماندهي قرار گاه نصر.
درهمه اين عمليات ها يك پاي طراحي عمليات نيز بود.
پس از عمليات رمضان فرمانده قرارگاه كربلا در جبهه هاي جنوب شد و پس از عمليات محرم به جانشيني فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد و تا شهادتش كه در نهم بهمن ماه 1361 اتفاق افتاد در همين سمت بود.
او وقتي كه به شهادت رسيد، 27 سال بيشتر نداشت و در حالي تن پاكش غرق در خون شد كه براي شناسايي مواضع دشمن، پيش از عمليات والفجر مقدماتي، به همراه چند تن ديگر در سنگري در منطقه فكه به سر مي برد.
او سال 1359 ازدواج كرد و صاحب دختري شد كه نرگس نام دارد.
از حسن باقري مقدار زيادي يادداشت روزانه، دست نوشته، گزارش و ...باقي مانده است. اين مكتوبات علاه بر آن يكي از گرانبهاترين اسناد و مدارك تاريخي جنگ تحميلي به شمار مي رود، در شناخت شخصيت و انديشه هاي سياسي، نظامي و....حسن باقري بسيار قابل اهميت و توجه است.
در ميان مكتوبات او، يادداشت هاي روزانه روزنوشت جايگاه ممتازي دارد و البته گزارش هايي كه از جلسه ها و گفت و گوهاي خود با ساير فرماندهان به نگارش در آورده است و دست نوشته ها و تك نوشته هاي ديگر.
آخرين يادداشت روزانه اي كه از وي به جاي مانده است، مربوط به 5 بهمن سال 1361 چهار روز قبل از شهادت و آخرين گزارش در باره جلسه مشترك ستاد قرار گاه خاتم الانبياء ارتش و سپاه در ششم بهمن ماه همان سال سه روز قبل از شهادت است.
حسن باقري در لابه لاي مكتوباتش نقشه هايي نيز از مناطق عملياتي براي توجيه خود يا ديگر فرماندهان جنگ ثبت كرده است.
آن چه در اين مجموعه گرد هم آمده است، تكه پاره هايي است از مكتوبات حسن باقري.
ابتدا دو دست نوشته كوتاه يكي در تحليل ماجراي پيشنهاد صلح مي خوانيد كه در اواخر سال 1359 نوشته شده است. اين دست نوشته با همه كوتاهي اش تحليلي تيز بينانه است از پيشنهاد صلح و سپس دست نوشته ديگري را مي خوانيد كه حسن باقري خ-وابي را كه ديده است ، روايت مي كند. درادامه دو تكه از يادداشت هاي روزانه وي را مي خوانيد كه اولي نگاه انتقادي او را به يكي از دوستانش و نوع برخورد او را مي رساند و دومي در باره توجه او به جزئيات امور نيروهاي تحت امرش در قرار گاه كربلاست و نكته اي نيز در باره خبري كه از امام مي شنود.
پس از اين، چند يادداشت روزانه از آخرين روزهاي زندگي او را برايتان برگزيده ايم و در پايان نوشته اي از شخص ديگري پيش روي شماست كه ماجراي شهادت او را روايت مي كند با لحني صمي-مي و بي تكل-ف . اين نوشته در سررسيدي كه حسن باقري يادداشت هاي روزانه اش را مي نوشت ، در صفحه نهم بهمن روزشهادت او نوشته شده است.
بي شك آن چه در اين چند صفحه كنار هم آمده است، تنها رايحه اي است از آن جان شعله وري كه طي 28 ماه و اندي كه در جنگ حضور داشت، نامش در كنار سرداران بزرگ ايراني قرار گرفت و از جاودان مردان ايران است كه تاريخ خاطره شان را فراموش نخواهد كرد .
دست نوشته
۵۹/۱۲/۱۷
خواب ديدن جهان آرا
با توجه به كيفيت و شرايطي كه هيئت به اصطلاح صلح دهنده پيشنهاد كرده است، به نظر مي رسد كه اينان بيشتر قصد دارند ايران را درگير يك مسئله درازمدت و خفيف بنمايند تا همانند استخواني در گلو باشد منتهي چيزي بيشتر از كردستان كه هرگاه خواستند آتش جنگ را شعله ورتر كنند و مثلا درست بعد از جواب رد ايران به عراق شهرهاي ايلام و اهواز و خرم آباد و دزفول مورد حمله هواپيما و توپخانه و موشك عراق قرار مي گيرند كه يعني عراق مي تواند شدت عمل به خرج دهد و در مردم نيز اين احساس را زنده كند كه بايد صلح كرد و دولت و شوراي عالي دفاع تحت فشارافكار عمومي اين شهرها قرار بگيرند. اكنون حدود 4 روز است كه مرتبا عراق فقط چند گلوله به طرف شهر اهواز شليك مي كند و همين تعداد گلوله در كوچ مردم و تاثير در اقتصاد و مسكن و اداره مهاجرين بسيار اثر منفي مي گذارد.
حدود28/1/61 بود كه هنگام اذان صبح محمدعلي جهان آرا را خواب ديدم. فضايي بودو جهان آرا بود و افرادش كه حدود 80 - 90 نفر مي شدند. من يادم بود كه او شهيد شده،حالتي داشت كه مشغول جمع كردن بچه هايش بود براي جلسه يا سمينار يا ميهماني و خودش هم مشغول اينكار بود و حواسش به من نبود. من از او پرسيدم كه وضعيت در اينجا چطور است ،گفت خوبم. خيلي خوبم بعد به كنار كشيدمش و بگوشش گفتم ميداني خرمشهر حمله است گفته آره ولي حيف كه من نيستم.
مقداري اسكناس دست من بود كه آنجا نمي گرفتند از من خارجي بود آنجا اين پولها را قبول نمي كردند. به جهان آرا گفتم مي تواني اين پولها را براي من عوض كني خيلي سريع گفت آره و رفت مقداري اسكناس آورد و از وسط آنها اسكناسهاي جمهوري اسلامي به من داد كه وقتي خوب دقت كردم ده تا اسكناس 5000 ريالي بود. مانده بودم كه پولهاي قبلي خودم ارزشش بيشتر است يا اين پولها و از جهان آرا پرسيدم گفت برو برو همينها را خرج كن ازت مي گيرند و همينها خوب است و رفت دنبال جمع كردن بچه هايش.
يادداشت روزانه
۱ تير۱۳۶۱
صبح پس از غسل به حرم رفتيم و ساعت 40:10 هم به سپاه مشهد رفتم. اول راجع به مراحل جنگ در گذشته صحبت كردم و راجع به اهميت دادن به دو تيپ سپاه منطقه۴ تذكر دادم.
ظهر رفتيم منزل ... - اولا چهار پنج نوع غذا درست كرده بود. ثانيا مرد و زن ها در يك سفره بودند. ثالثا جو چندان مناسب نبود. پس از ناهار به او گفتم هيچ توقع نداشتم چنين ناهاري ترتيب دهي و هنگام خارج شدن از خانه اش گفتم كه گذشته تو حداقل از حيث ميزان فعاليت با اين همه اسير دنيا شدنت با هم وفق ندارد. حداقل بعنوان اينكه مدتي با هم دوست بوده ايم الان به تو مي گويم كه اين روش درستي نيست و حتي ممكن است كه فردا اول با مطالب جزئي برخورد پيدا كني و در انتها حتي با رژيم برخورد كني، قبول كرد. اصرار كرد كه شب بيا منزل كه قبول نكردم. شب رفتيم حرم و زيارت خداحافظي و رفتيم فرودگاه.۱۶ مرداد ۱۳۶۱
شب قرارگاه كربلا بوديم. قبل از ظهر رفتم آشپزخانه را ديدم. شام كه به بچه ها نمي دهند و 5 روز در ناهار گوشت مي دهند كه هر وعده 30 تا 40 گرم است. جايشان نيز اطرافش باز بود و خاك مي آمد و وضع خيلي نامناسب بود.
برادر محسن آمد راجع به ديدارش با امام گفت : وقتي وارد شدم قبل از اينكه بنشينم ابتدا گفتم كه دل ما آنجا پيش شماست و بسيار سرحال هم بود. همه آمار شهدا ومجروحين را نيز به امام گفتم. در شورايعالي دفاع اول طرح ظهيرنژاد كه دو فلش داشت يكي از سمت هور و ديگري از كناره اروند مورد قبول واقع شده بود و با توضيح سرهنگ شيرازي و برادر محسن موضوع رد شده بود و همه قبول كرده بودند كه بهترين راه همين راهي بوده كه انجام شده است. ساعت 15 جلسه لشگرهاي سپاه بود.
يادداشت هاي آخرين روزها
۲۸ دي۱۳۶۱
بسمه تعالي-صبح به سپاه 11 رفتيم و تا ساعت 30/14 آنجا بوديم. قاسمي ماشين رشيد را آورده بود كه تصادف كرده بود. عصرهم به سپاه سوم رفتيم و تا شب آنجا بوديم. شب به قرارگاه نجف رفتيم. قرار شد كه صبح جهت شناسايي چيلات با هليكوپتر بروند. من شب رفتم دزفول كه صبح خودم به دهلران بروم.
۲۹دي
بسمه تعالي-صبح ساعت 30:10 به دهلران رسيدم كه برادر محسن و رشيد به چيلات رفته بودند. هوا خوب نبود برگشتند. ظهر بحث مختصري راجع به چيلات شد و چند دستور هم نوشته شد و به لشكر 19 داده شد.
عصر ابتدا به شمال شرقي طيب و سپس به بين طيب و چيلات رفتيم كه كلا شماي كلي ندارد. شب جلسه با ارتش بود كه برادران نهاجا هم آمده بودند. به همراه فرمانده گردان شناسايي كه ابتدا آنها توضيحات دادند و چون دير بود و تقريبا سپاه به نتيجه نرسيده بود جلسه ساعت 00:24 تمام شد.
۳۰ دي
بسمه تعالي-صبح تا ساعت 00:11 روي مانور بحث شد كه بعد با برادر زين الدين به ارتفاع 400 رفتيم و سپس به ديدگاه امام سجاد ع كه به رگبار بستندمان وبه خاطر نبودن ديد برگشتيم. شب جلسه اي بود كه ارتش طرح خودش را ارائه داد و تقريبا سپاه طرح را كه دو مرحله اي بود رد كرد.
بعد برادر محسن مقدمه تجربه جنگ را گفت و رشيد هم طرح سپاه را مطرح كرد. قويدل ايراد گرفت و سپس رشيد هم بلند شد جواب داد ...
شب به دزفول رفتيم. محسن و شيرازي رفتند صحبت كنند كه يكديگر را مجاب كنند.
۱ بهمن
بسمه تعالي- صبح به همراه برادر عزيز ساعت 30:9 به قرارگاه رسيديم.
برادر محسن به دنبال من و رشيد مي گشت. رفتم سري به ساختن قرارگاه زدم. پس از آن براي شناسايي طيب رفتيم كه ساعت 00:14 به محل ديدگاه رسيديم كه ديد نسبتاً خوب بود. رشيد هم دير آمد مجدداًبه ديدگاه رفتيم. ناهار را در پاسگاه تاكتيكي امام سجاد ع بوديم.
يك ساعتي بحث شد و به قرارگاه برگشتيم.
شب جلسه شورايعاي سپاه برگزار گرديد كه ابتدا محسن و سپس رحيم و رشيد و من صحبت كرديم و بيشتر به صورت درد دل و مشكلات و تداركات مطرح شد كه براي بعضي از برادران جا افتاد و براي عده اي نيافتاد ولي قرار شد مسئولين واحدهاي ستاد مركزي تا پايان عمليات باقي بمانند. آخر شب هم كميسيون دفاع چند نفرشان آمدند و صحبت هايي كلي راجع به رادار و ارتش و سپاه و تشكيلات انجام شد.
۲ بهمن
بسمه تعالي-صبح عمليات محرم را روي نقشه براي نمايندگان مجلس وكميسيون دفاع توضيح دادم و سپس به منطقه رفتيم. ظهر به مقر تيپ امام سجاد ع رفتيم و به برادر محسن، رحيم و رشيد كه براي شناسايي رفته بودند پيوستم. تا عصر راجع به طرح مانور بحث بود. شب هم جلسه گرفته شد با خودمان.
سرهنگ شيرازي با آذرين آمد و تقريبا شروع كرد به درد دل كردن كه هماهنگي نيست. بعد هم رشيد و من صحبت كرديم. سپس راجع به احتمالات روي عكس هوايي كار كرديم. ساعت 00:2 خوابيديم.
۳ بهمن
بسمه تعالي - صبح از ساعت 00:9 روي طرح مانور كار كرديم، تا آخر شب. سپاه ها هم آمدند. طرحهاي مختلف و متضاد داده مي شد. آخر شب راجع به عمليات فاو و داخل عماره، صحبت شد. شب رفتم دزفول.
۴بهمن
بسمه تعالي- صبح زود از دزفول برگشتيم.
۵ بهمن
بسمه تعالي- صبح برادر محسن رفت براي بسيجي ها صحبت كند.
من به اهواز رفتم تا با اسرا در مورد طرح مانور صحبت كنم. با نزار و داود و عبدالرضا صحبت كردم. داود در مورد واحدهاي عراقي توجه داشت و نزار هم نظريات خوبي مي داد. اينها را شب آورديم نزد برادر محسن و شيرازي.
شب تا ساعت 00:2 نيمه شب جلسه بود.
اطراف قرارگاه را توپ مي زدند و صداي كاليبر ريز نيز مي آمد.
بنام خدا
خاطرات برادر صفوي :
خاطره اول :
« در اوايل جنگ ، يك روز حضرت آيت ا... خامنه اي كه در آن زمان نماينده حضرت امام (رحمه ا... عليه ) در شوراي عالي دفاع بودند در اهواز در جلسه اي حضور داشتند ، ( حسن باقري ) شركت كرد و پس از اينكه ركن دوم ارتش از آخرين وضعيت دشمن اطلاعات دادند ، فرمانده عمليات مي گويد : بگذاريد ركن دوم ما نيز از وضعيت دشمن برايتان مطالبي بگويد و ايشان برخاسته و با آن بيان رسا و شيوا و گيرايش ، نه تنها آخرين اطلاعات خام را از دشمن مطرح مي كنند ، بلكه به جمع بندي و تحليلي عميق مي پردازد و حركات احتمالي دشمن را در آينده نزديك بيان مي كند ، كه بسيار مورد تحسين و تعجب برادران مخصوصاً ( حضرت آيت ا... خامنه اي ) نماينده حضرت امام قرار مي گيرد.
خاطره دوم :
« در آغاز جنگ كه بني صدر ملعون و خائن در جبهه ها هم مي آمد ، من فرمانده عمليات خوزستان بودم. ما را به جلساتي كه راجع به جنگ بود راه نمي دادند. من با شهيد بزرگوار ( حسن باقري ) با تلاش مقام معظم رهبري كه نماينده حضرت امام (ره) در آن زمان بودند وارد جلسه شديم. در آن هنگام بني صدر با آن قيافه خاص خودش حضور داشت.
وقتي كه نوبت ما شد ، اول وضعيت دشمن قرار بود گزارش شود ، سپس وضعيت خودي بيان گردد. به شهيد بزرگوار اشاره كردم و گفتم: « برو توضيح بده اين مطلب را ».
من اين قسمت را از زبان مقام معظم رهبري عرض مي كنم ، آقا مي فرمايند: تا شما اشاره كردي كه حسن پاشو برو ، من ديدم كه يك جوان لاغر اندام و كوچولو پاشد بدون اينكه سر و ريشي ، محاسني داشته باشد ( البته ته ريش كمي داشت ). من دلم ناگهان ريخت. گفتم: « حالا اين بني صدر و اينها نشسته اند اين جوان چه مي خواهد بگويد ، تا آمد پاي تابلو ، آنتن را گرفت و شروع كرد وضعيت دشمن را منطقه به منطقه تشريح كرد كه : دشمن اينجا چند تانك دارد ، اينجا چه تيپ و لشكري مستقر است ، آنجا خاكريز زدند ، اينجا ميدان مين و آنجا سيم خاردار ايجاد كرده اند ، هر چه زمان مي گذشت قلبم روشن تر و چهره ام بازتر مي شد ، مثل يك روحاني كه مثلاً وقتي پسرش مي خواهد به منبر برود نگران است كه آيا مي تواند از عهده اين منبر برآيد يا نه. من چنين حالي داشتم ولي هر چه بيشتر صحبت مي كرد من قيافه ام بازتر مي شد. »
او در آن جلسه چنان گزارش دقيق ، مصور و خوبي ارائه داد كه همه حضار حتي خود بني صدر به شگفت درآمد كه اين جوان اين اطلاعات جالب را از كجا آورده است »
**********************************************
شادی ارواح پرفتوح شهدا به خصوص روح قدسی شهيد باقری
صلوات
خداوند همنشيني ما را در كنار او و ساير بهشتيان معرفت اللهي محقق سازد انشاء الله...
التماس دعا - يا زهرا (س)
کلب العباس (س) الاحقر کميل
بسم رب الشهدا
در روز هشتم بهمن ماه 1361 همزمان با رفتن عزيمت كنندگان براي ملاقات حضرت امام (ره) ، سردار باقري جانشين فرمانده نيروي زميني سپاه به همراه 5 تن و از جمله شهيد مجيد بقايي كه در آن موقع مسئوليت فرماندهي قرارگاه كربلا را به عهده داشت در ساعت حدود 8 صبح به منطقه عملياتي والفجر مقدماتي در فكه مي روند و درون سنگري در آن منطقه اتفاق عجيبي مي افتد . در شرايطي كه آن سنگر قرار داشت بي كمترين مبالغه بسيار حيرت آور بود در حوالي ظهر با اصابت گلوله خمپاره 120 ميليمتري به درون سنگر « سردار باقري » و سردار بقايي و بعضي همسنگران دچار حادثه غم انگيزي مي شوند مجيد بقايي پاهايش قطع شده و در اثر تركشهاي زياد وارده به فاصله كمي شهيد مي شود و سردار غلامحسين افشردي معروف به حسن باقري پس از سه ساعت به شهادت رسيد در حالي كه تركشهاي زيادي به بدن او اصابت كرده بود.
آخرين كلامي كه از اين شهيد بزرگوار شنيده شد پس از ذكر شهادتين ، نام مبارك امام شهيدان حسين (ع) بود.
توكل به خداوند منان ، صبوري و شكيبايي توأم با تدبير ، بي تكلفي و بي ريايي ، ذوب در ولايت و مريد و مخلص خاندان عصمت و طهارت (ع) بودن ، استعداد و خلاقيت خارق العاده كه مي توانست ناممكن را ممكن سازد ، ذكاوت و هوشمندي بسيار قاطعيت و قدرت تصميم گيري و قبول مسئوليتهاي خطير ، كادرسازي و تربيت نيرو ، توجه به هماهنگي و وحدت نيروهاي رزمي ، شجاعت و شهامت ، قدرت بيان و استدلال قوي ، تواضع و فروتني و دهها خصال نيكوي ديگر از جمله صفات برجسته شهيد بزرگوار « سردار سرلشگر پاسدار غلامحسين افشردي » معروف به « حسن باقري » بود كه از او انسان و مسئولي قابل احترام نزد سايرين ساخته بود و موجب نفوذ در دل آنها گرداند به طوري كه همه او را نمونه و مصداقي جهت اصلاح امور خود مي دانستند.
او شهادت را لباس رجعت به آستان حق و همنشيني ميان سالار شهيدان و جوانان اهل بهشت نمود تا در جوار حضرت خاتم الانبياء (ص) از حوض كوثر حضرت زهرا (س) جرعه نوش مايه گواراي آن از دستان مبارك حضرت علي بن ابيطالب (ع) بوده و در رضوان الهي راضيه مرضيه گردد.
بسم الناصر
اينگونه بود كه در ساعت 13:50 دقيقه روز سوم خرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و يك ، سرانجام پس از چند روز نبرد سخت ، خرمشهر « شهر لاله هاي خونين » به دست پرتوان رزمندگان مخلص و جان بر كف اسلام فتح شد و آنها با آب و جارو كردن مسجد جامع نماز شكر را در آن به جاي آوردند. خبر فتح خرمشهر در ساعت 16:30 دقيقه همان روز از راديو جمهوري اسلامي پخش گرديد و سراسر ميهن اسلامي غرق شادي و سرور و تبريك با شربت و شيريني ميان مردم گرديد.
نام سردار بزرگ اسلام « حسن باقري » تا ابد به عنوان فاتح بزرگ خرمشهر در تاريخ انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در ثبت است.
پس از فتح خرمشهر « حسن باقري » به دليل آنكه رزمندگان اسلام دچار غرور و اين باور غلط نگردند كه خود در پيروزي بزرگ عمليات بيت المقدس نقش اصلي و اساسي را داشته اند به آنها مي گويد:
« برادران ! مبادا غرور اين پيروزيها شما را بگيرد . خودتان را گم نكنيد ، فكر نكنيد ما اين كار را كرده ايم ، همه اش خواست خدا بوده است. »
پس از گذشت عمليات ظفرمندانه بيت المقدس مسئولان و گردانندگان جنگ تشخيص دادند بنا به ضرورت حفظ و تثبيت موقعيتهاي استراتژيك به دست آمده در عمليات بيت المقدس ، بسيار لازم و حائز اهميت است كه در منطقه شلمچه كه در شرق بصره واقع است دست به عمليات اساسي ديگري بزنند تا توطئه ها و تجاوزات دشمن را براي بازپس گيري مناطقي كه از دست داده خنثي نمايند و ضمن دور نمودن حجم آتش آن از شهرهاي جنوبي كشور ، ماشين جنگي آن را به كلي منهدم سازند.
لذا سردار حسن باقري بار ديگر طرحي نو درانداخته و مبادرت به طراحي عمليات تازه اي با نام « رمضان » نمود.
در اين عمليات كه در ساعت 21:30 دقيقه روز بيست وسوم تيرماه يكهزار و سيصد و شصت و يك در منطقه عملياتي شلمچه كه شرق بصره محسوب مي گرديد ، با رمز مبارك « يا صاحب الزمان (عج) ادركني » آغاز شد ، قرارگاه نصر كه قرارگاهي مشترك از نيروهاي ارتش و سپاه بود زير نظر و تحت فرماندهي « سردار حسن باقري » در محور جنوبي و جنوب پاسگاه زيد كه شامل كانال ماهي گيري و نهر كتيبان بوده و ادامه آن بعد از عبور از دجله به شهر بصره مي رسيد با عبور از تله هاي انفجاري و مين و در هم كوبيدن مواضع دشمن ، پيشروي را تا آنجا ادامه دادند و موفق شدند با وارد كردن تلفات و خسارات سنگين به بعثيون در كمال ناباوري آنها را به عمق 27 كيلومتري خاك دشمن رسانده و از آب كانال ماهي گيري و نهر كيتبان وضو بسازند و آنقدر به شهر بصره نزديك شوند كه چراغهاي شهر را به وضوح ببينند.
« سردار پاسدار حسن باقري » فرمانده قرارگاه مشترك لشگر نصر اولين فرماندهي بود كه در عمليات رمضان قدم به ارتفاعات كانال ماهيگيري گذارد و در حالي كه نبرد تن به تن ميان قواي اسلام و دشمن بود و آتش پر حجمي زبانه داشت وضعيت منطقه را به قرارگاه كربلا گزارش مي داد.
او اصلاً قرارگاه نصر را در خط مقدم بنا كرده بود و هر لحظه مي ديد نيروها دچار كسري و كاستي شده اند خود شخصاً هم هدايت عمليات را در آن محور به عهده داشت و هم با اسلحه كلاش به عراقيها تيراندازي مي كرد.
سرانجام عمليات پيروزمند رمضان پس از 15 روز تلاش خستگي ناپذير نيروهاي اسلام كه تحت فرماندهي فرماندهان بزرگ و سرآمدي مثل « سردار حسن باقري » رزميدند و پيروزي و ظفر را براي ملت قهرمان ايران به ارمغان آوردند ، به پايان رسيد و بار ديگر « باقري » شايستگي و لياقت تمام عيار خود را به نمايش گذارد.
پس از پايان عمليات رمضان سردار پاسدار محسن رضائي فرمانده كل سپاه « سردار باقري » را به سمت فرماندهي قرارگاه كربلا و جانشين فرماندهي كل قرارگاههاي جنوب منصوب نمود و به دنبال آن در شرايطي كه طرح عمليات از جنوب به غرب منتقل شد ، همزمان با عمليات مسلم بن عقيل « سردار باقري » در قرارگاه كربلا عمليات محرم را شناسايي و پيگيري مستمر نمود كه با موفقيت انجام شد.
بعد از آن به دليل لياقت و شايستگي فوق العاده « سردار باقري » در اداره ساختار رزمي و نظامي سپاه مسئوليت « جانشيني فرماندهي يگان زميني سپاه » به او واگذار مي شود و به دنبال آن قرارگاه كربلا عمليات « والفجر مقدماتي » را كه در آن لشگرهاي « علي بن ابي طالب (ع) » ، « ولي عصر (عج) » ، 5 نصر و 25 كربلا به همراه جهادگران گيلان و اصفهان و ساير قواي اسلام در منطقه عملياتي جنوب فكه شركت داشتند سازماندهي و تدارك ديد. اين عمليات را « جنگ موانع » مي ناميدند ، زيرا دشمن به دنبال وارد آمدن ضربات هولناك قبلي كه ساختارش را بشدت دچار تخريب كرده بود و باعث گشته بود ترميم اساسي در خور ايجاد نمايد ، توانسته بود روي استحكامات خود و مواضع دفاعي اش كار كرده و دژ نفوذ ناپذيري در مقابل قواي اسلام ايجاد كند.
در همين اثناء فرصتي براي سردار باقري پيش مي آيد تا به پيشنهاد يكي از دوستانش بتواند تا قبل از انجام عمليات محرم به سفر حج مشرف شود، ولي او در جواب مي گويد :
هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثي در خاك ماست ، بروم به خدا چه بگويم ؟،وقتي مي روم كه حرفي براي گفتن داشته باشم.
ماه محرم فرا مي رسد ، و عطر حضور سومين امام شيعيان و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و اهل بيت و اصحاب با وفايش مشام جانها را در پهنه ايران اسلامي و به ويژه خطه هاي عملياتي و در ميان عاشورائيان ، مي نواخت .
سردار باقري هم همواره به دوستان و آشنايان و همسنگران ياد آور مي شد :« تا خالص نشوي خدا تو را بر نمي گزيند . لذا بايد سعي كنيم خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد .»
او را مي ديدند كه غم و اندوه ماه محرم به طور خاصي بر او مستولي شده بود و با حياتش آميخته. وقتي مصائب اباعبدالله(ع) و يارانش را به ياد ديگران مي آوردتا آنجا محزون و دل شكسته مي شد كه طاقت از دست مي داد و هق هق گريه را همنوا با ذكر مصيبت ثار الله (ع) و شهداي نينوا مي كرد . حضرت قاسم (ع) را به ياد مي آورد كه به عمو گفت : عمو جان شهادت براي من از عسل گواراتر و پر حلاوت تر است . و به اين وسيله چشمهاي درشتش همواره از نم گريه صيقلي تر و درخشان تر مي شد .
او خود را براي حجي ابراهيمي كه اسماعيل وار در مسلخ عشق ذبيح الله گردد تا حجش مقبول افتد آماده مي كرد .
(سردار باقري)در يك سفر 24 ساعته به همراه برادر محسن رضايي توفيق زيارت حرم مطهر حضرت ثامن الحج (ع) را مي يابد .
خودش در مورد سفر مي گويد :برايم خيلي عجيب بود ، من كه در جبهه بودم و داشتم كارم را مي كردم ، ناگهان برايم كاري پيش بيايد كه بخواهم برادر رضايي را ببينم و كسب تكليف كنم . با ايشان تماس بگيرم و تلفني بگويم كه نمي توانم بيايم تهران و ايشان اصرار بكنند كه بياييد من بروم تهران و ببينم كه ايشان دارند مي روند مشهد و من مجبور بشوم همراه ايشان بروم و توفيق زيارت امام رضا (ع) نصيبم شود و به فاصله چند ساعت از جبهه به زيارت حضرت امام بروم كه اصلا برايم قابل تصور نبود…
او در ادامه خطاب به امام رضا (ع) مي نويسد :ما بار ها ديده ايم كه هر كس ،هر چه خواسته شما به او داده ايد ،من الان تنها چيزي كه از شما ميخواهم اين است كه شهادت را نصيب من بگردانيد . اين رزمندگاني كه فرمانده شان هستيم ،از شهر ها مي آيند ، مي روند جبهه و به فاصله نه چندان طولاني شهيد مي شوند . شما اين فيض را از ما نگيريد و از خدا بخواهيد كه عاقبت كارمان شهادت باشد .
پس از بازگشت از مشهد مقدس و ملاقات حضرت امام خميني (ره) در تهران ،سردار باقري با عزمي راسخ و پيشگامتر از گذشته كار شناسايي مواضع و موقعيت دشمن را آغاز ميكند و در اين برهه از هيچ غفلتي چه در مورد خود و چه ديگران اغماض نمي نمايد .او با سخت كوشي بسيار و در عين حال عشق مفرط به كار تصميم داشت سريعا طرح عملياتي را تنظيم و به فرماندهي سپاه جهت اعلام عرضه دارد .در اين ميان ، روز دوم شناسايي به طور غير منتظره اعلام ميشود يك ملاقات با حضرت امام (ره) به مناسبت فرا رسيدن دهه فجر انقلاب اسلامي ترتيب داده شده است .
وقتي اين موضوع با ايشان در ميان گذارده مي شود تا خود را جهت مسافرت آماده كند ، مي گويد: « شما برويد براي ديدار امام من مي مانم و خودم شناسايي را ادامه مي دهم. »
بسم رب الفاتح
ايام سختي بود و فرماندهان مي دانستند اگر دشمن موقعيت پيشروي اش را تحكيم و تثبيت نمايد ، اول چزابه و سپس بستان سقوط مي كند.
با آمدن « سردار باقري » محور عملياتي بستان مجدداً به جنب و جوش در آمد. اگر چه فرماندهان به دليل وخامت حال او از حركت اش به خطوط مقدم جبهه به شدت ممانعت مي كردند ولي توفيقي حاصل نشد و در حوالي ظهر كه به منطقه آمد به همراه چند تن از نيروهاي اطلاعات ـ عمليات به منظور شناسايي و بررسي موقعيت ما و دشمن در مقابل يكديگر راهي خط مقدم شد و پس از گذشت چند ساعت در ساعت 5 بعد از ظهر به مقر فرماندهي بازگشت و ضمن توجيه فرماندهان و ارائه گزارش تحليلي به آنها ، خطر تعلل در مقابل ارتش صدام را گوشزد نموده و تأكيد كرد چنانچه اين وقفه در مقابل دشمن طولاني گردد به عمليات قريب الوقوع فتح المبين كه قرار بود در اسرع وقت صورت گيرد آسيب جدي وارد خواهد آمد.
لذا با وجود نزديك شدن به غروب مصرانه ظرف دو ساعت 4 گردان فراهم آورد و خود به عنوان فرمانده گرداني كه قرار بود خطرناكترين بخش عمليات را اداره كند ، وارد ميدان عمل و نبرد با دشمن گرديد.
« سردار باقري » آنقدر به وظيفه خود و خدمت بدون كمترين چشم داشت به جنگ و دفاع مقدس متعهد بود و خود را ملزم مي دانست كه در شرايطي كه آن موقع در سمت سرلشگري خدمت مي كرد و لزوماً در يك لشگر بيش از 15 گردان به كار گرفته مي شدند ، ولي در اين عمليات او با فرمان راندن بر 4 گردان وارد عمل گرديد و از ساعت 9 شب كه آغاز عمليات بود تا پايان آن شب به كمك نيروها بيش از 400 كشته و اسير گرفتند و براي يك هفته مشكل تهاجم مجدد دشمن را مرتفع نمودند.
با كار موثر « سردار حسن باقري » در اين عمليات و به دنبال آن عمليات طراحي شده ديگر او كه در هفته بعد از اين عمليات كه در تاريخ 29/11/81 واقع شد براي هميشه مشكل چزابه رابه ياري نيروهاي اسلام و به لطف خدا حل نمود.
سردار محمد باقري برادر گرامي « سردار حسن باقري » مي گويد:
انجام وظيفه براي او بزرگترين مسئوليت بود و اينكه اصلاً برايش مطرح نبود مسئوليت و مقام و شأن و منزلت و جايگاهش چيست؟ در سطوح پايين مديريت جنگ كه از مراتب نظامي او بسيار فاصله داشت اگر نياز بود به طور متعدد و مكرر حضور و فعاليت داشت »
با نزديك شدن به دوم فروردين ماه 1361 و انجام عمليات غرور آفرين فتح المبين به طور دائم جلسه هماهنگي ميان يگانهاي ارتش و سپاه برگزار مي شد و در اين ميان محور همه نظرات ، سخنان و ارزيابي هاي « سردار حسن باقري » بود كه ضمن ارائه طرحي كه خود شخصاً بر روي آن كار كرده و آماده ساخته بود ، مدل مبارزه عليه دشمن را تعيين مي كرد ، البته در اين ميان طرحهاي ديگري نيز از سوي ارتش و سپاه ارائه گشت.
ولي همه حاضران و پيشنهاد دهندگان به طرح « سردار پاسدار باقري » با نوعي باور و اطمينان مي نگريستند.
او معتقد بود كه اساس سازماندهي نيروها بايد بر مبناي ادغام يگانهاي ارتش و سپاه با يكديگر باشد و شكل آن زياد منظور نظر « سردار حسن باقري » نبود.
از نظر او مهم نبود فرمانده گردان سپاهي باشد يا ارتشي و جانشين آن ديگري باشد ، ولي نحوه هماهنگي آنها در پيشبرد عمليات بيشتر حائز اهميت و توجه او بود. او در ادامه استدلالش گفت: « من فرمانده گردان به كسي مي گويم كه همراه نيروهايش تا منطقه درگيري برود و تا تصرف هدف در گردان باشد. »
پس از جلسه همه فرماندهان تركيبي جز يكي آمدند و گفتند كه ترجيح مي دهند برادران سپاه فرمانده عمليات باشند. زيرا فرماندهان ارتش در آموزش كلاسيك خود كه تا آن موقع داده مي شد نياموخته بودند كه فرمانده گردان با نيروهايش براي انجام عمليات برود و در نتيجه چنين تجربه اي نداشتند. آنها در اينگونه مواقع طوري عمل مي كردند كه فرمانده گردان در پشت منطقه درگيري چادر مي زدند و از همانجا نيروها را هدايت مي كردند و خود شخصاً وارد ميدان عمل نمي شدند. البته اين رويه بعدها ترميم شد و آنها نيز به شيوه ديگر عمليات مي كردند.
« سردار باقري » مي گفت: « فرمانده گردان آن كسي است كه قبل از رسيدن گردان به منطقه عمليات ، پايش به منطقه برسد و قبل از اين كه صداي شليك ها شنيده بشود ، صداي عراقي ها را بشنود » ، كه منظور او نزديكي بيش از حد به دشمن در موقع عمليات بود.
در عمليات فتح المبين او نقش كليدي داشت و به عنوان فرمانده لشكر نصر سپاه به انضمام فرمانده قرارگاه مشترك عملياتي از طرف سپاه فعاليت داشت. در كنار اين قرارگاه نيز ، قرارگاههاي فتح ، فجر و قدس نيز زير نظر قرارگاه مركزي كربلا قرارگاه نصر به طور مشترك تشكيل شده بود از فرماندهي « امير سرتيپ حسني سعدي » از ارتش و « سردار سرلشگر پاسدار حسن باقري » از سپاه.
او دائماً بررسي هاي خود را مورد محاسبه و ارزيابي قرار مي داد و طي شبهاي قبل از عمليات خواب بر چشمها نياورد. آنقدر به طرح و برنامه ريزي خود ايمان داشت كه حتي قادر بود برآورد كند در كدام زمانها چه پيشرفتهايي حاصل مي گردد.
عمليات فتح المبين در ساعت 30 دقيقه بامداد 2/1/61 در غرب دزفول و شوش با هدف انهدام دشمن و آزادسازي ارتفاعات و مناطق جنوب كشور آغاز گرديد. در ابتدا قرارگاه نصر پيشروي كرد تا عمق نيروها دشمن به اهدافش تحقق بخشيد. ولي قرارگاه فجر كه در جنوب قرارگاه نصر قرار داشت در جبهه شوش با موانع زيادي روبرو شد و جلوي پيشرويش به سوي دشمن سد گشت و « ارتفاعات رادار » كه عراقي ها بر آن تسلط داشتند همچنان در دستشان بود. قرارگاه قدس نيز در جبهه عين خوش مورد پاتكهاي سنگين دشمن بود و احتمال شكست آن مي رفت.
براي حل مشكل پديد آمده « سردار باقري » پيشنهاد كرد نيروها به پشت « ارتفاعات رادار » رفته و دشمن را غافلگير كنند.
علي رغم دشواري هايي كه فرمانده گردانها و نيروها را سردرگم و كلافه نموده بود ، با اعتماد به نفس زيادي كه به طرح و برنامه ريزي خود و زمان بندي آن داشت نيروها را متقاعد نمود كه با پيشروي و اجراي آنچه او مي گويد ، آنها خواهند توانست به پيروزي اطمينان داشته باشند.
لذا با اطاعت فرمانده گردانها و نيروهاي شان از دستورات « سردار باقري » در همان محور ضمن تصرف « ارتفاعات رادار » تلفات و خسارات قابل توجهي به دشمن وارد آمد.
در مورد مشكلاتي كه در محور « امام زاده عباس » نيز براي رزمندگان پيش آمده بود و پس از گذشت 24 ساعت هنوز حل نشده بود ، فرماندهان آن محور با بكار بستن طرحي كه « سردار باقري » داد آنجا را به راحتي تصرف كردند.
در حين عمليات جلساتي كه او با فرماندهان ارتش و سپاه نسبت به توجيه موقعيت ايجاد شده داشت ، به دليل برخورداري از قاطعيت و شيوايي گفتار آنقدر حسن اطمينان و اعتماد به اين گفته ها را در عين تعجب و ناباوري در دل آنها تقويت كرد ، كه اگر تا آن زمان به او شك و ترديد داشتند ، از آن پس به درستي حرفها و كارهايش ايمان آوردند و بر ارادت آنها به او افزوده شد.
عمليات فتح المبين هم با پيروزي و سربلندي تمام در سه مرحله انجام شد و همه نماز شكر بجا آوردند و در اين ميان مهر تأييد ديگري در دفتر زرين زندگي « سردار حسن باقري » درخشيدن گرفت. پيروزي آنقدر بزرگ و شكوهمند بود كه خبرگزاريهاي جهاني بشدت تحت تأثير آن ، به ناچار گوشه هايي از آن را براي دنيا مخابره كردند و در اين ميان « راديو لندن » اظهار مي دارد : « خبرنگاراني كه در ايران به ديدار از جبهه هاي جنگ رفته اند ، تأييد مي كنند كه نيروهاي عراقي در نبرد عظيمي در اطراف دزفول تلفات شديدي را متحمل شده اند و ضايعات بسياري بر تجهيزات آنان وارد آمده است »
ولي « سردار باقري » كسي نبود كه از خطر كردن بگريزد و يا عقب نشيني نمايد. او مرد ريسك و خطر بود ، او نيك مي دانست احساس آسودگي از جناح دشمن كردن مساوي با عَدَم و مرگ است.
لذا ، پرونده عمليات جديد ديگري را با نام « بيت المقدس » گشود و مشغول شناسايي ، بررسي مواضع دشمن و نيروهاي خودي ، تحليل ، طراحي و برنامه ريزي عمليات شد
« سردار سرلشگر پاسدار باقري » از نيروهايي كه در ابتداي عمليات فتح المبين كار شناسايي آن را انجام داده بودند ، خواست ظرف 48 ساعت هر كار يا مسافرت و امور شخصي دارند انجام دهند و سپس آماده ، اما كاملاً مخفي در محل انرژي اتمي كه در جنوب خوزستان بود مستقر شوند تا پيرامون عمليات مهم ديگر كه برجسته تر از عمليات فتح المبين خواهد بود و داراي بار ارزشي و اعتبار قابل توجه براي نظام جمهوري اسلامي است صحبت كند ولي وي نام عمليات را اعلام نكرد.
با استقرار اعضاي تيم شناسايي در محل مورد نظر او در عين مهرباني و آرامش ، اما محكم و قاطع و با تأكيد بر اينكه كوتاهي را در اين امر نمي پذيرد ، مأموريت شناسايي جاده خرمشهر را به عهده گروه گذارد .
« سردار باقري » شناسايي اين عمليات را با وسواسي بيش از ساير عملياتهاي انجام شده دنبال مي كرد و از گروه خواست كاملاً تجربي و حسابشده اطلاعات خود را جمع آوري كنند و به او گزارش دهند.
براي آماده سازي طرح اين عمليات واقعاً او هيچ كوتاه نيامد و علي رغم سختي ها و مرارتهاي زيادي كه به علت دشواري كار براي گروه پيش مي آمد ، او هيچگاه مأموريت شناسايي را متوقف و يا به تعويق نيانداخت.
او هدفش فتح خرمشهر بود تا به فرمان حضرت امام (ره) كه فرموده بودند « خرمشهر بايد آزاد گردد » هر چه سريعتر جامه عمل بپوشاند ، لذا دلايل و نا ملايمات وارده به گروه شناسايي هرگز در او راه نداشت و مانع از رسيدن او به هدف عمليات كه آزادسازي خرمشهر بود نمي شد و اصولاً اين دلايل براي او بي معنا بود.
در آخرين جلسه مشترك فرماندهان ارتشي و سپاه تدابير نهايي عمليات بيت المقدس در سخنان حاضران و به ويژه سردار بزرگ عملياتهاي جنوب « حسن باقري » كه از دقت و وسواس خاصي برخوردار بود ، انديشيده ، و مسئوليتها تعيين و واگذار گرديد ، و در انتهاي جلسه نيز قرار شد عمليات در دهم ارديبهشت ماه يك هزارو سيصدو شصت و يك آغاز شود .
در اين عمليات مسئوليت فرماندهي لشگر نور و با حفظ سمت فرماندهي قرارگاه مشترك عملياتي از جانب سپاه را «حسن باقري» عهده دار شد ، و شخصاً هدايت عمليات را در سختترين و فعالترين محورهاي جنوب يعني شلمچه و شمال خرمشهر به عهده گرفت.
پس از گزارش آخرين شناسائي و تعيين برايند دقيق از نوع ارايش و استحكامات و تجهيزات سبك و سنگين دشمن ، بالآخره عمليات بيت المقدس از محور هاي جنوب و غرب كارون ، جنوب غربي اهواز ، و شمال خرمشهر در ساعت 30 دقيقه بامداد دهم ارديبهشت ماه با رمز «يا علي ابن ابيطالب(ع)» با صدور فرمان مشترك برادر محسن رضايي فرمانده كل سپاه و سر تيپ صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني ارتش از قرارگاه مشترك كربلا به نيروهاي تحت امر شروع گرديد تا خرمشهر قهرمان و مناطق در بند هويزه ، جفير ، ايستگاه حسينيه و جاده اهواز ـ خرمشهر از اشغال دشمن آزاد گشته و نيروهاي بعثي شكست خورده تا مرزهاي بين المللي عقب نشيني نمايند.
عمليات در سه مرحله با موفقيت انجام شد و اگر چه بعثيون كافر به هر نحو ممكن تلاش كردند تا مقابله نيروهاي اسلام را كه متشكل از سپاه ، ارتش و حضور گسترده نيروهاي بسيجي و مردمي بود خنثي كنند و حتي در مواردي وارد جنگهاي تن به تن نيز گرديدند ولي عزم آهنين رزمندگان پرتوان اسلام عالي تر از آن بود كه در مقابل مقاومتها ، پاتكها و بمبارانهاي دشمن نااميد گردند و دست از تلاش نهايي براي آزادسازي مناطق استراتژيك اول جنوب بردارند. آنها وجب به وجب مناطق آزاد شده در عمليات بيت المقدس را با قطره قطره خون گلرنگ خود رهايي بخشيدند و در بهار خوزستان دشت آن را ارغواني نمودند.
نقل مي كنند در بحبوحه نبرد رزمندگان اسلام با دشمن بعثي در منطقه شلمچه و شمال خرمشهر آنقدر عرصه بر نيروهاي تحت امر قرارگاه نصر تنگ مي شود كه چند تن از فرمانده گردانها نزد حسن باقري بازگشته و اظهار نگراني و دلخوري از تدابير تاكتيكي او در مورد نحوه مقابله با دشمن مي كنند و نهايتاً از ادامه كار ممانعت كرده و مي گويند: « مگر بالاتر از سياهي هم رنگي هست و سردار باقري در پاسخ مي گويد: « بله ، سرخي خون شهيد كه بر زمين مي ريزد و قوه محركه شما خون شهيدان است.»
سردار پاسدار « حسن باقري » در محور عملياتي شلمچه عراقي ها را به خروج از مرزهاي داخلي وادار كرد و در شمال خرمشهر آنقدر عرصه را به دشمن تنگ كرد كه تا پشت خرمشهر به آنها محاصره ادامه داد و زماني كه بعثيون ديدند ارتباط نيروهاي داخل خرمشهر با عقبه آنها در شلمچه قطع گرديده ، مدتي مجبور به مقاومت شدند ولي با نااميد شدن از دفع حمله نيروهاي اسلام در عين وحشت و سراسيمگي در ابتدا به اين طرف و آن طرف پناه بردند و نهايتاً گروه گروه خود را تسليم نمودند و بدون كمترين مقاومت در داخل خرمشهر به دنبال مبادرت به جنگ شهري و محله به محله با رزمندگان اسلام در عين ناباوري تمام پذيرفتند بايد خرمشهر قهرمان را واگذار كرده فرار را بر قرار ترجيح دهند.
بسمه تعالی
در ساعت 2:30 صبح روز سوم اين عمليات « سردار باقري » كه به خط « سابله » براي بررسي و شناسايي موقعيت عمليات رفته بود ، بدون آنكه اين سه شبانه روز را ساعتي خوابيده باشد ، در حاليكه به وسيله يك جيپ شخصاً براي شناسايي در حركت بود ، ناگهان حين رانندگي در سوز سرماي آن فصل از سال ، به خواب رفته و با يك آمبولانس كه پشت خاكريزي قرار داشت بشدت تصادف كرده و از ناحيه سر و پيشاني شكاف و جراحات سنگيني برمي دارد ، به طوري كه پزشكان ضربه مغزي وارده را كاري و خطرناك ارزيابي مي كردند.
يكي از همرزمانش در اين مورد مي گويد:
مادر اهواز به ملاقاتش رفتيم ، وضع بدي داشت و دائم خون بالا مي آورد. با دكترش كه صحبت كرديم ، گفت وضعش چندان رضايت بخش نيست.
دستش را گرفتم و با او صحبت كردم. يك چشمش كاملاً بسته بود. تافهميد كه كي هستم ، چشم سالمش را باز كرد و پرسيد : مسأله پل سابله چه شد؟ تاكجا پيش رفتيد ؟ چه كار كردند؟
هر كسي او را مي ديد فكر مي كرد كه در حال مرگ است ، اما او در آن حال ، از وضعيت جنگ مي پرسيد. من عصباني شدم و گفتم : « تو با اين حالت چه كار به اين كارها داري؟ » با اصراري كه كرد گفتم كه مشكل پل سابله حل شده و از پيشرفت عمليات برايش توضيح دادم. پس از شنيدن اين حرفها ، تا حدي راضي شد و آرام گرفت.
در حالي كه همه از زنده ماندنش نااميد بودند ، زنده ماندن او واقعاً به معجزه شبيه بود. در حقيقت خدا نگهش داشته بود تا فرصت شهادت نصيبش گردد ، زيرا بارها از خدا خواسته بود كه در تصادف كشته نشود و افتخار شهادت را پيدا كند. هميشه مي گفت « چون در مقابل شهداء مسئوليم ، به هر طريق ديگري بميريم خدا گناهانمان را نمي بخشد .
بعد گفت: « قرار است مرا به بيمارستان اصفهان ببرند. تلفن كنيد و پيشرفت عمليات را خبر دهيد. سپس از اصفهان به تهران منتقل شد. دكتر گفته بود كه بايد يك ماه استراحت مطلق كند. در غير اين صورت به سردردهاي مداوم دچار مي شود. »
او علي رغم اين تذكر ، حداكثر پس از يك هفته به اهواز برگشت و در حالي كه حالش به حدي بد بود كه نمي توانست مدت زيادي سرپا بايستد و همانطور كه دكتر گفته بود سردردهاي شديدي مي گرفت. حتي در همان حال نيز دراز مي كشيد و نامه ها را مي خواند و يا مي نشست و كار مي كرد و به هر حال بي كار نمي ماند و در شهر اهواز امور را دنبال مي كرد.
تا آنكه پس از مدتي كه از عمليات پيروزمند طريق القدس مي گذشت و در آستانه برگزاري مراسم بزرگداشت دهه فجر انقلاب اسلامي عراق در منطقه بستان دست به يك عمليات هجومي براي كمرنگ نمودن اين پيروزي و مراسم بزرگداشت پيروزي انقلاب زد و منطقه چزابه را مورد هجوم قرار داد و پيشروي هايي تا مرز دفاعي ما داشته و تلفاتي به ما وارد كرد.
اين واقعه نگذاشت « سردار باقري در اهواز بماند و لذا راهي منطقه عملياتي بستان و خط مقدم شد.
بسم رب الشهدا
او در هدايت و راهنمايي دستگاه جنگي و نظام حاكم بر آن در منطقه جنوب به عنوان ركن اصلي اطلاعات و عمليات رزمي آنگونه با قدرت عقل ، ايمان و باور قلبي عمل مي كرد كه به گمان بسياري از فرماندهان نظامي از او به عنوان فرمانده فرماندهان همواره ياد مي شد.
كليه فرماندهان باور داشتند مفتاح حل معماهاي موجود در هر عمليات و وضوح مواضع تاريك آن در كلام قوي و به دور از مبالغه حسن باقري است كه نتيجه تلاش مؤثر و خستگي ناپذير در اين زمينه است و تشكيل واحد اطلاعات و عمليات كه يكي از ابتكارات شخصي اوست و هيچ كس تا آن زمان اين تشكيلات را نساخته بود براي اين مهم تأسيس شده بود ، كه انشاء ا... اين اقدام جزء باقياتٌ الصالحات او در آخرت باشد.
جمع بندي گزارشهاي مختلف او كه در مدت دو سال خدمت در امر طراحي و برنامه ريزي تحركات و عملياتهاي جنگ به ويژه در منطقه جنوب توسط سردار باقري معرف تحليل و استنتاج صحيح او بود ، همواره از يك اعتقاد و باور قلبي ريشه دار پيروي مي كرد و آن عبارت بود از اينكه او معتقد بود نيروهاي ما تنها در شرايطي قادرند بر دشمن فائق آيند كه درك دقيق و مبتني بر اطلاعات درست از موقعيت خود و دشمن داشته باشند. او بدون هرگونه گزافه گويي و مبالغه و يا كم كردن از اهميت اطلاعات ارائه شده با چنان زيبايي و وضوح مسايل نظامي را اظهار مي كرد كه حتي كساني كه آشنايي نداشتند ، خيلي سهل و ساده متوجه مي گرديدند.
اين ديدگاه هميشه به او انگيزه تلاش هدفدار تا نقطه پيروزي كامل را مي بخشيد و به واسطه آن اطمينان و اعتقاد فرماندهان نظامي به « چشم بيدار و تيزبين » جبهه ها را بر مي انگيخت ، به طوري كه هيچگاه نبود كه آنها خود را نيازمند به تذكرات فني و استراتژيك « سردار باقري » به عنوان يك طراح و برنامه ريز دورانديش نبينند و اگر چه او به ظاهر مقابل را مشاهده مي كرد ولي براي نيل به افقهاي ارزشي و عزت مدارانه عملياتها مي كوشيد عاليترين و قابل اجراترين طرح و برنامه را ارائه دهد ، و لذا همين امر سبب گرديد تا نگرش جامع و تابع استدلال قوي و واقع بينانه او زمينه تحولات بزرگي را در امر هدايت رو به جلوي جنگ فراهم سازد.
در بازديدي كه اعضاء كميسيون دفاع مجلس وقت به سرپرستي حجه الاسلام و المسلمين دكتر حسن روحاني از مناطق عملياتي جنوب بعمل آورد تا اوضاع منطقه را از نزديك مشاهده و بررسي كنند ، « سردار حسن باقري » طي نشستي كه با آنها در خصوص وضعيت عملياتي جنگي داشت ، به تشريح موقعيت پيش آمده پرداخت و در خاتمه لزوم هماهنگي بيشتر وزارتخانه ها و ادارات را با مسئولان و مديران جنگ براي پيشبرد آن و برداشتن گامهاي تعيين كننده بعدي گوشزد كرد و به معضلات مربوط و عدم دسترسي به امكانات مورد نياز و راههاي مناسب و عوامل و عناصر تداركاتي و پشتيباني آن اشاره كرد.
دكتر روحاني در بازگشت به تهران ضمن شرفيابي به محضر حضرت امام (ره) و تمام آنچه را « سردار باقري » گفته بود به اطلاع ايشان رساند.
امام (ره) همانجا دستور دادند تمام ادارات دولتي در جنگ حضور فعال داشته و به ويژه وزارت راه و ترابري را موظف كردند براي جنگ كارهاي لازم را انجام دهند. به اين ترتيب تشريح مشكلات و دغدغه هاي مديران جنگ بدون هرگونه گزافه و بر مبناي صحت و درستي از زبان قدرتمند « سردار باقري » مطرح شد و با جرأت و شهامت ابراز گرديد و سبب فعال شدن اداره راه «كربلا» و سپس « نجف » در جبهه گشت و امكانات و تجهيزات مورد نياز مناطق عملياتي نيز مهيا و در دسترس نيروها قرار گرفت.
خودساخته»گي و «آبديده » گي او در كوران زندگي كوتاه اما با بركت و هدفمند ، از او طوفاني از تلاش بي دريغ و چند منظوره كه در عين فروتني و تواضع بدون هيچ ادعايي حركت مي كند ، پديدار ساخته بود.
به دنبال عزل بني صدر از « فرماندهي كل قوا » كه از سوي حضرت امام (ره) ابلاغ گرديد ، بدون هر نوع اتلاف وقت كار طراحي عملياتهاي بزرگ و سرنوشت ساز آغاز شد و در اين راستا « سردارباقري » محور توجه فرماندهان ارشد نظامي قرار گرفت.
او در اولين طراحي بزرگ نظامي براي تحقق درخواست حضرت امام (ره) كه براي سرنوشت «آبادان » محاصره شده در چنگال دشمن ، نگران و دلواپس بودند ، با سرعتي كم نظير وارد عمل شد و ابتدا با طراحي يك عمليات انحرافي و محدود در دارخوين مقدمات و زمينه عمليات شكست حصر آبادان را فراهم مي كند كه با موفقيت به اتمام مي رسد و سپس با طراحي و برنامه ريزي عمليات بزرگ « ثامن الائمه (ع) » در تاريخ 5/7/1360 به فرمان مبارك حضرت امام خميني (ره) فرمانده كل قوا كه فرموده بودند « محاصره آبادان بايد شكسته شود » جامه عمل مي پوشاند.
تأثير و نقش انكارناپذير « سردار باقري » در طراحي و اجراي اين عمليات بر هيچيك از فرماندهان جنگ اعم از ارتش و سپاه كه مشتركاً اداره آن را به عهده داشتند پوشيده نيست و عمليات طوري طراحي و اجرا شد كه هفتاد درصد آن از محوري كه فرماندهي اش به عهده او بود ، صورت گرفت يعني محوري كه وظيفه بستن عقبه دشمن را داشت و هدفش آن بود كه عقبه دشمن را تا نقطه سقوط دنبال كند.
هدف او از طراحي و اجرايي كردن عمليات ثامن الائمه (ع) تصرف پلهاي دشمن بر روي رودخانه كارون ، تصرف و تجهيز جاده آبادان ـ ماهشهر ، و آبادان ـ اهواز و در نهايت شكست حصر آبادان و انهدام نيروهاي دشمن بود كه با رعايت اصل غافلگيري دشمن كوشيد رزمندگان اسلام به سرعت به خاكريزهاي بعثيون يورش برده و آنها را در مدت زمان كوتاه تسخير نمايند ، قبل از آنكه بي هيچ درنگي دشمن بتواند بر آنها تسلط يابد.
عمليات در دو محور اساسي انجام شد كه در اولي پيروز به نتيجه مي رسد ولي در دومي با مقاومت عراقيها مواجه مي شود ولي البته تدبير مبتكرانه «باقري» كه معتقد به استفاده از رزمندگان پيروز محور اول به مدد مدافعان محور دوم عمليات بود آن هم در شرايطي كه بيم محاصره نيروها توسط دشمن در اين محور مي رفت ، مسير آن را به نفع نيروهاي خودي تغيير داد.
اجراي اين تدبير جنگي كه توسط « سردار حسن باقري » پيشنهاد شد ، لحظه به لحظه دايره محاصره دشمن را تنگ تر و آن را كامل تر كرد و از آنجا كه عقبه دشمن نيز بسته شده بود ، ارتش بعث دچار سردرگمي و هدف قرار دادن يكديگر شده و فرماندهان ارشد نظامي عراق كه احتمال به دام بلا گرفتار شدن را نمي دادند ابتدا به شرق كارون گريخته و پس از در هم كوبيده شدن توسط آتش نيروي هوايي و ضد هوايي و شليك توپخانه نيروهاي اسلام ، به غرب كارون مي گريزند و در آنجا نيز پس از دو روز درگيري ، براي اولين بار طعم تلخ شكست را در يك حمله گسترده مي چشند.
بنابراين ، با اين عمليات محاصره آبادان شكسته و اشك شوق و نور اميد سراسر جبهه ها را ، پوشاند و آغاز دور تازه اي از مقابله روياروي و بزرگ رزمندگان اسلام در پهنه مناطق عملياتي با دشمن گرديد.
بلافاصله از سوي « باقري » طراحي و برنامه ريزي عمليات مهم بعدي يعني طريق القدس كه در تاريخ 8/9/1360 در منطقه بستان به عنوان دومين محل براي اجراي حمله گسترده انجام شد ، پيشنهاد گرديد.
در اين عمليات كه با هدف آزادسازي شهر بستان و قطع ارتباط دشمن از شمال و جنوب و انهدام دشمن و عقب راندن آن به مرزهاي بين المللي بود ، « سردار باقري » از ابتكار خلاقيتي جديد استفاده جست.
او به فرماندهان نظامي ارتش و سپاه كه اين بار هم به كمك يكديگر عمليات را اداره مي كردند پيشنهاد ميدهد با رعايت اصل غافلگيري ، دشمن را به دام انداخته و بر او فائق آيند. لذا در شرايطي كه دشمن انتظار حمله داشت هيچ عملياتي انجام نشد تا انكه در شب هشتم اذر ماه 1360 در حاليكه باران شديد مي باريد و دشمن از عمليات رزمندگان مأيوس شده بود از شمال تپه هاي الله اكبر و منطقه شميطيه و سويداني و دهلاويه عمليات طريق القدس در ساعت 30 دقيقه بامداد و با رمز مقدس « يا حسين (ع)» در منطقه عمومي بستان و غرب سوسنگرد آغاز شد .
« سردار حسن باقري » كه معاونت عمليات را به عهده داشت در عملي مبتكرانه پيش بيني كرده بود به دليل مسئوليتهاي مختلف فرمانده تيپها ، ممكن است آنها از هدايت و گزارش عملكرد گردانهاي خود به مقر فرماندهي به طور تمام و كمال برنيايند ، لذا لازم ديد خود شخصاً هدايت گردانها را نظارت و پيگيري كند.
تدبير صورت گرفته توسط سردار باقري هماهنگي منظمي را ميان نيروهاي عمل كننده برقرار كرد و آنها توانستند به مدد آن به سرعت به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي علي رغم رملي بودن منطقه باران خورده و ساير موانع ايجادي توسط دشمن نائل آيند.
با فرار نوميدانه دشمن از دست رزمندگان اسلام پل سابله تصرف گرديد و بر آن نام « كليد فتح بستان » نهادند و شهر بستان پس از 10 ساعت مبارزه به تصرف نيروهاي ما در آمد و با موفق شدن طرح عملياتي « حسن باقري » ، جواب دندان شكن ديگري به رژيم بعث داده شد و ايران پس از گذشت بيش از يك سال مجدداً به مرزهاي بين المللي دست يافت و حضرت امام (ره) بر اين پيروزي نام « فتح الفتوح » گذاردند.
« حسن باقري » در دي ماه 1359 تحولي در زندگي شخصي اش پديد آورده و با دختري از خطه سرسبز و خون رنگ خوزستان پيمان ازدواج مي بندد و با دو روز غيبت حضور از خطوط مقدم جبهه به تهران جهت اين امر مهم رهسپار شده و با وسايل اندكي نظير ظرف ، پتو و كارتني پر از كتاب مجدداً به اهواز و اساساً جبهه و ادامه خدمت برمي گردد.
زندگيش بسيار ساده شروع و ادامه يافت و هيچگاه در دوران كوتاه زندگي مشترك خبري از تجملات و رفاه مشاهده نشد. او از سر بي نيازي به دنيا نگاه مي كرد و قناعت را ضرورت يك زندگي سالم مي دانست ، البته اين به آن معنا نبود كه او با لذايذ دنيايي مخالف بود ، بلكه ضمن آنكه تمامي حلال مادي را دوست داشت ، ولي خود را اسير آنها نمي دانست و بر كشور وجود مقتدر و با اراده انساني خود حكومت مي كرد.
*******************************************************************
سردار سپاه اسلام ،
جانشين فرمانده نيروی زمينی سپاه پاسداران
شهيد غلامحسين افشردی ( حسن باقری )
بنام خدا
در آن زمان يكي از اساسي ترين خدماتي بود كه در سير هموار نمودن مسايل آن در آينده قابليت و كارآيي داشت.
او معتقد بود مسايل جنگ بايد مكتوب شده و بر روي كاغذ ثبت و تدوين گردند و همواره عنايت مسئولان جنگ را در ارتش و سپاه به اين اصل مهم در ثبت حقايق جنگ توجه مي داد ، و به آنها خاطرنشان مي نمود كه مكتوب كردن طرحها و گزارشاتي كه ارائه مي دهند در آينده آنها را در رساندن به شرايط مطلوب نظامي در حوزه خود مددرسان خوبي بوده و استفاده هاي مفيدي به آنها در بازنگري به مكتوبات گذشته پيرامون وضعيت هاي مختلف و دستيابي به موقعيت برتر در نگاه به آينده راهنما است.
رويه معمول سردار باقري نيز اينگونه بود كه خود شخصاً و به كرات در گاه و بيگاه روزهاي جنگ و نبرد چه پيش و چه حين هر عملياتي ، پس از پيمودن كيلومترها راه كه گاه اگر لازم مي دانست با پاي پياده طي مي نمود ، ضمن نفوذ به اعماق خاكريزها و حتي عقبه دشمن از نحوه آرايش و نوع تحركات تانكها و ادوات آنها به موقع مطلع مي گرديد و همزمان با مشاهده و از زير نظر گذراندن وضعيت ارتش بعث مكتوباتي را به استناد آنچه ديده بود تهيه مي كرد تا بر اساس آنها ارزيابي و تحليل اطلاعات نظامي دقيق و درست را كه منطبق با واقع است به عمل بياورد و از اين طريق ديدگاه خود را از هرگونه ابهام و تيرگي در شناسايي ، ارزيابي و تحليل اطلاعات به دست آمده پاك سازد.
لذا به خاطر فوايد زيادي كه رعايت آن به صحت نتيجه گيري و اقدام يقين مي بخشيد ، همواره مورد اصرار وي به مسئولان و فرماندهان جنگ بود.
سردار سرتيپ پاسدار غلامعلي رشيد مي گويد:
« عراقي ها تا دي 1359 چهار ماه بعد از جنگ در دو محور عملياتي با هم ارتباط نداشتند. در حالي كه ارتباط بين نيروهايي كه از محورهاي مختلف و نزديك به هم هجوم مي آوردند ، بسيار مهم بود ، هم به خاطر جلوگيري از نفوذ دشمن و جلوگيري از قطع عقبه نيروها و هم به خاطر استفاده يگانها از توان يكديگر در آن شرايط ، در محورهاي «شيب» ، «چزابه» ، «بستان » ، «الله اكبر» ، « طلائيه» ، «جفير» ، « هويزه» و « كرخه كور» دو لشگر « نه زرهي تقويت شده » و « پنج مكانيزه » دشمن عمل مي كردند ، بدون آنكه در نقطه هاي مهم بستان و جفير ارتباطي داشته باشند.
« سردار باقري » بعد از حمله نيروهاي خودي ( در پانزدهم دي ماه 59 ) و عقب نشيني آنها به خاطر ضد حمله سنگين دشمن در جنوب كرخه كور ، حيله دشمن را ( بر اساس مستندات و مكتوبات و گزارشات خود ) متوجه شد و با جرأت تمام گفت : « دشمن در آينده نزديك با نصب پلهاي نظامي روي رودخانه هاي كرخه كور و نيسان و سابله ارتباط جفير و بستان را برقرار مي كند ، تا هم دو جناح اين نيروها را حفظ كند و هم بتواند پشتيباني لازم را از داخل خاك ( شرق هورالهويزه از بستان و جفير و برعكس ) ، داشته باشد.
كمتر از يك هفته از حرف او نگذشته بود كه دشمن با نصب پلهايي روي همان رودخانه ها ، الحاق نيروهايش را انجام داد و بعد با ساختن جاده اي محكم و سد خاكي به ارتفاع دو متر در حاشيه شرقي همين جاده ، توانست مشكلات زيادي براي نفوذ رزمندگان به آن منطقه را به وجود آورد. البته رزمندگان سلحشور ما در عمليات طريق القدس اين سد را در هم شكستند و دوباره ارتباط شمال و جنوب دشمن را قطع كردند »
بنا براين نقش « بايگاني جنگ » كه مي توانست سهم تعيين كننده و مهمي در پيشبرد آن داشته باشد و با استفاده از محفوظات مكتوب و مستند در آن عملياتهايي را با كمترين ضريب خطا و اشتباه انجام داد چقدر نزد سردار حسن باقري حائز اهميت و توجه بوده است.
بسمه تعالی
ترجمه ی اسناد دشمن
اقدام ديگري است كه توسط « سردار حسن باقري » در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب با تكيه بر قدرت خلاقيت و ابتكار او راه اندازي شد. زيرا ، در ماههاي ابتدايي شروع جنگ اگر چه ممكن بود پس از يك عمليات و يا حركت ايذايي ايران عليه عراق اسناد و مداركي از دشمن بر جاي مانده ولي كمتر كسي به آنها توجه و بها مي داد. اما سردار باقري كه از شم قوي و روحيه واقعي نظامي برخوردار بود خوب مي دانست از اين اسناد و مدارك به دست آمده چگونه مي توان بهره برداري نظامي عليه دشمن كرد.
پس سعي مي كرد حتماً به دنبال هر عملياتي بر اساس اسناد يا مداركي كه از دشمن بر جاي مانده بخشي از اوقات خود را چنانچه موجود بود صرف ترجمه آن و پرداختن به مختصات نقشه بر اساس مشهوداتي كه در آن ترسيم شده بود بنمايد و با ترفند آتي بعثيون مقابله مقتضي را به عمل آورد.
در اين مورد يكي از همرزمان « سردار حسن باقري » مي گويد:
« در اوايل وقتي يك سري مدارك از عراقيها مي گرفتيم ، شايد كمتر به آنها اهميت داده مي شد و يا به صورت كاغذپاره رها مي شد ولي با اهميت زيادي كه شهيد براي اين مسائل قائل بود ، مي گفت: بايد روي اينها كار كنيم و اصرار داشت كه وقتي اين مدارك به دست آورده مي شود ، سريعاً به ستاد عملياتي جنوب بفرستد و در آنجا به كمك دوستان و تعدادي از برادران عرب زبان ، كه آشنا به زبان فارسي بودند ، بخش ترجمه به راه انداختند كه بعدها ما تأثير مثبت آن ر دريافتيم و اين مسأله خود نقطه عطفي در جنگ بود. »
جمع آوری اطلاعات دشمن از اسيران عراقی
يكي ديگر از اقداماتي بود كه در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب به انديشه و عملكرد « سردار باقري » صورت گرفت.
او معتقد بود كه از اسيران عراقي تا مي توان بايد اطلاعات جذب نمود و باورش اين بود كه بخشي از استراتژي جنگ عراق در بيان اطلاعاتي است كه از زبان انگلیسی شنيده مي شود و خود را نيز ملزم نموده بود كه از اين اطلاعات به منظور شناخت عقبه دشمن و آرايش نظامي و رزمي و سازمانهاي تابعه آن استفاده كند ، كه البته سردار باقري خود ضمن تحقق اين امر توانست خدمات بي دريغ و قابل توجهي به اهداف جنگ و دفاع مقدس ما بنمايد.
تاسيس بخش * شنود*
يكي از كارآمدترين اقدامات « سردار باقري » در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب بود كه به طريقي ديگر اطلاعات مربوط به موقعيت و استراتژي دشمن را در دسترس ما قرار مي داد و ما را از وضعيت آن مطلع مي ساخت.
« سردار باقري » عقيده و بيانش اين بود: با يك بي سيم كوچك هم شده ، بايد اين بخش را راه انداخت و لذا فهميد كه عراقيها چه مي گويند و چه اطلاعات مفيدي در اين زمينه مي شود به دست آورد.»
تشکيل يگان های تخصصی
از جمله اقدامات اساسي ديگر « سردار حسن باقري » كه در نوع خود منحصر به فرد است تشكيل يگانهاي تخصصي اعم از مهندسي ـ رزمي ، زرهي ، توپخانه ، ادوات ، ش م ه ، پدافند هوايي ، بهداري رزمي ، ساماندهي نيروها و كمكهاي مردمي و بكارگيري عناصر بسيج مردمي در جنگ بود كه هر يك از اين بخشها در طول دفاع مقدس ، خود به تنهايي سرفصلي از خدمات كلان و پر ثمر به جنگ قهرمانانه و شرافتمندانه طي مدت 8 سال پيش روي ما گشودند.
تربيت نيرو
تربيت نيرو » از جمله اقدامات ويژه اي است كه در دامنه آن خدمات سرشاري عايد مسئولان و رزمندگان اسلام نمود.
سردار حسن باقري » به رغم آنكه به ظاهر دوره هاي كلاسيك مديريت جنگ را در بخش اطلاعات و عمليات نگذرانده بود ، ولي مانع از آن نشد كه نتواند ارزيابي و تحليل درست از استراتژي ، اهداف ، تاكتيك و تجمع نيروها و موقعيت نظامي دشمن داشته باشد.
شاكله شخصيت ممتاز « سردار باقري » از كودكي با خصال نيكو آميخته شده بود و همانطور كه در مقاطع مختلف گذشته نيز در زندگي مسئوليت را درست تشخيص داده و به آن عمل مي كرد ، اين بار نيز آبديده تر از پيش به بركت فضيلتهاي به هم تنيده اي همچون انضباط در امور ، داشتن آرامش و طمأنينه همراه با بصيرت ، برخورداري از استعداد و هوش خدا داده ، جمجمه خويش را به خدا سپرده بود و در كلاس درس او كه دانا است و حكيم و آموزگار هستي ، آموخت آنچه را نمي دانست.
گوئيا ، خداوند اطلاعات ابزاري موجود مورد نياز باقري را در « سر » ي كه به خدايش سپرده تعبيه نموده بود تا در زمان درماندگي و احتياج از آن توشه برگيرد و كليد گشايش گره هاي كور پيش روي را با مكاشفه و كنكاش در آن موضوع به مشاهدات و ارزيابي عيني و واقعي خود از رخدادهاي در حال وقوع و راهكارهاي آنها آميخته نموده و راه گريز و خلاصي را بيابد.
سردار باقري توأمان مي كوشيد از دريچه « حكمت نظامي » آموخته هايش را گرفته و به سايرين بياموزاند. او در شرايطي كه به جمع آوري اطلاعات و در مراتب بالاتر بعدي فرماندهي قرارگاه نصر و يا ساير مسئوليتهاي مهم مي پرداخت از آموزش نيروهاي واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي غافل نمي گشت و خود شخصاً نيروهاي اطلاعات ـ عمليات را در هر رده نظامي ، نسبت به اين وظيفه توجيه و آزموده مي كرد. زيرا هدف او وقوف آنها به حساسيت و اهميت خدمتي كه به پيشرد جنگ خواهند نمود ، بود.
« سردار باقري » با حوصله زياد كه در نهادش وجود داشت تازه واردها را آموزش داده و توجيه مي كرد و بعد از اطمينان از اينكه آنها مي توانند خود اداره امورشان را پيش ببرند ، كار را به آنها واگذار كرده و فقط به نظارت و پيگيري بر كارهايشان اكتفا مي نمود.
در تداوم آموزش و رساندن نيروها به كفايت لازم و كافي ، هر ماه ميزان پيشرفت آنها را در رشد و كارايي مي سنجيد و چنانچه نياز به اصلاح بود اشكالات آنها را مرتفع مي ساخت.
پيگيری امور
« پيگيري امور » يكي از مؤلفه هاي شخصيتي « سردار باقري » بود كه به طور منظم و فراگير در قالب واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي »اعمال و بشدت رعايت مي شد. به طوري كه فرماندهان و افراد مختلف به خوبي مي دانستند كه « سردار باقري » بسيار قائل به اين مرام و نظم نظامي است كه قبل از حضور و بازرسي از رده هاي زير مجموعه ، آنها بايد كارشان را به اتمام رسانده و گزارشهاي مربوطه را آماده كرده و پيرامون هر آنچه كه قرار است « سردار باقري » به هنگام بازرسي بداند ، اطلاعات مشخص ، جزئي و دقيق را ارائه دهند.
در اين باره شهيد بزرگوار زين الدين مي گويد:
« هميشه به ما مي گفت به گونه اي در قرارگاه باشيد كه خواستيم از آنجا به جاي ديگر برويم ، سريع اين كار را انجام دهيم و ما هم وسايلمان را طوري آماده كرده بوديم و هر جا او با ماشينش مي رفت ما هم سريعاً به دنبالش وسايل را جمع آوري مي كرديم و مي رفتيم. »
تلاش براي وفاق و انسجام ميان كليه نيروهاي دست اندركار جنگ اعم از سپاه ، ارتش و بسيج
از مهمترين اقدامات ديگر «سردار حسن باقري » تلاش براي وفاق و انسجام ميان كليه نيروهاي دست اندركار جنگ اعم از سپاه ، ارتش و بسيج بود و طراحي نوع و چگونگي هماهنگي ميان ارتش و سپاه در قرارگاه مشترك از كارهاي مؤثر و قاطع اوست.
او عقيده داشت چنانچه واحدها و نيروها در يك هماهنگي و وحدت كامل قرار داشته باشند خواهند توانست از يك منظر استراتژيك و با استفاده از حساسيت مقابله درست و قابل حصول نتايج شايسته را دريابند و هر يك از اين يگانها به تنهايي در پيشبرد اهداف جنگ با موفقيت تمام سهم خود اداء نمايند.
لذا همواره مي كوشيد ارتباط و اتصال آنها از هم نگسلد و بر پيوندشان با هم تأكيد فراوان داشت ، كه نمونه هاي بارز اين يگانگي و وحدت را در عملياتهاي بزرگ فتح المبين و بيت المقدس مي توان به استناد تاريخ جنگ 8 ساله مورد بررسي و تأمل قرار داد. بايد اذعان كرد اگر نبود افق ديد بالاي « سردار حسن باقري » در ايجاد بنياني مرصوص به منظور تحقق انسجام ملي و نظامي ميان مديران و سياستگزاران ، فعالان و نيروهاي سپاه ، ارتش و بسيج ، بطور قطع جان فشاني ها و رشادتهايي كه توسط اين نيروها بر دفاع مقدس 8 ساله مترتب گرديد ، هيچگاه واقع نمي شد و فتوحات به دست آمده عملي نمي گرديد.
امير سرتيپ حسني سعدي مشاور معاون هماهنگ كننده ستاد كل نيروهاي مسلح در اين خصوص مي گويد:
« آشنايي من با شهيد باقري از مرحله طرح ريزي عمليات فتح المبين ( آذر 1360 در قرارگاه نصر ) است و تا آن موقع هيچ شناختي از شهيد نداشتم . آن موقع من فرمانده لشكر 21 حمزه بودم.
اولين جلسه معارفه فرماندهان قرارگاهها كه شامل فرماندهان لشكر 5 نصر به فرماندهي شهيد باقري و لشكر 21 حمزه كه من بودم.
من تازه در آن جلسه براي اولين بار قيافه حسن را ديدم ، يك جوان باريك اندام و خوشرو.
جلسه اول زياد همديگر را درك نكرديم و لذا تحويل هم نگرفتيم . بعد از يكي دو جلسه كه از آن روز گذشت و در ادامه ارتباطمان كه دائماً با هم كار مي كرديم ، ديدم علي رغم تصور اوليه ام من با يك دوست شريف و با يك انسان والا همكار هستم.
در عمليات فتح المبين كه يكي از بزرگترين عملياتهايي بود كه در ابعاد مختلف داراي ويژگيهاي بسيار والا بود با هم عمل كرديم. پس از عمليات فتح المبين كه با موفقيت كامل انجام شد سريع ظرف چند روز آماده عمليات بيت المقدس شديم . ابتدا رفتيم شناسايي محل قرارگاه و خيلي سريع به اتفاق شناسايي كرديم و پس از تعيين جا ، آن را آماده كرديم. سريع واحدهاي عمليات به مناطقي در دزفول ، خرمشهر و آبادان جابجايي انجام داده و مستقر شدند كه اين اقدامات به اتفاق شهيد باقري صورت گرفت و هماهنگي ها را با هم انجام داديم. روزها بچه هاي ارتش و سپاه با هم مي رفتند براي شناسايي و بر مي گشتند و روزانه گزارش پيشرفت كار مي دادند.
پس از عمليات من و شهيد باقري نشستيم و دشواريهاي عمليات بيت المقدس را بررسي كرديم . ديديم هيچ سختي بيشتر از آن نبود كه در بعد از ظهر روز 16 ارديبهشت در مرحله دوم عمليات به ما وارد شد. زيرا عراق كه تازه متوجه حمله ما شده بود در آن بعداز ظهر به خود آمده بود و متوجه گرديد خط دفاعيش توسط ما تهديد مي شود ، لذا ما را دائماً مورد پاتكهاي مختلف قرار داد و من و شهيد باقري ناچار شديم قرارگاههايمان را جابجا كنيم و برويم غرب جاده اهواز ـ خرمشهر و در يك سنگر محقر عراقي مجدداً بي سيم ها را راه انداختيم و با واحدهايمان مجدداً تماس برقرار كرديم. كنار هم بوديم و از هم هيچ فاصله اي نداشتيم. بي سيمهايمان نيز به همان ترتيب . اين ميكروفون مال ارتش ، اين ميكروفون مال سپاه ، با هم عمل مي كرديم.
اين برادر عزيزمان با تمام وجود تلاش مي كرد كه واحد را در جهت ايثار و مقاومت و پايداري تشويق كند و روحيه بدهد. اگر آن لحظه كه فشار پاتكها ، آتش توپخانه ها ، بمباران هوايي و پيشروي واحدهاي رزمي دشمن بر ما بسيار سنگين و شديد بود ، چهره اين برادر شهيد را مي ديديد ، متوجه مي شديد يكپارچه جوهر و تلاش و آتش بود و اين تصور ايجاد مي شد انگاري خودش يك آر پي جي دستش گرفته و در حال مقابله رو در رو با پاتك دشمن است.
با اين شدت و با اين روحيه و با تمام وجود واحدها را هدايت و كنترل مي كرد ، صدايش گرفته بود ، اگر چه در آخرين لحظات آن روز كه به غروب نزديك مي شديم ، او تمام بچه ها ها را همچنان تشويق مي كرد و آنها را به ادامه پايداري و مقاومت در مقابل دشمن فرا مي خواند و خلاصه در آن قرارگاه عمليات بسيار داغ و حساس بود.
به هر حال آن روز در اثر فداكاري و تلاش اين برادر عزيزمان ، بچه ها مقاومت كردند . و اينها به خاطر روحيه اي بود كه ايشان به بچه ها مي داد و واقعاً صحبت ايشان براي بچه ها روحيه بود. »
شناسای دقيق
« شناسايي دقيق » بخش ديگر قعاليتهاي عمده « سردار حسن باقري » به منظور بررسي دقيق موقعيت نيروهاي دشمن و خودي ، قبل ، حين و پس از عملياتها بود. او سعي مي كرد سه مقطع نامبرده را از همه جوانب و زوايا شخصاً از نزديك مشاهده و بررسي كند و لازم مي ديد تمامي نيروهاي « اطلاعات و عمليات » هاي قرارگاههاي مختلف را با اين موضوع حتي تا رده « فرمانده دسته » توجيه و درگير نمايد.
سردار سرلشكر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاهتولد و كودكی
فعالیتهای قبل از انقلاب
نقش شهید در پیروزی انقلاب
حضور در جبهههای دفاع مقدس
مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدس
ویژگیهای برجسته شهید
نحوه شهادت
تولد و كودكی
به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدینش به عشق و محبت اباعبداللهالحسین(ع) و از باب تیمن و تبرك، نام «غلامحسین» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگی در سفر كربلا او راه همراه خود بردند.
پدرش كه در تربیت وی، جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خودبه مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان میبرد. این حضور معنوی باعث شد كه او در آن ایام عضو فعال و مؤثر هیأت نوباوگان محبانالحسین(ع) گردد.
غلامحسین دوره دبستان را در مدرسه مترجمالدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.
فعالیتهای قبل از انقلاب
در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشكده كشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز كرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری كلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانشآموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال می كرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده كه فرهنگ اسلامی را انكار و مظاهر منحط غربی را ترویج مینمودند، به بحث مینشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا میكرد. از این رو، وی به عنوان یك عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، كه در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یك سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج گردید.
در این ایام در جواب یكی از نزدیكانش كه به او گفته بود: تو یك سال و نیم از عمرت را بیخود تلف كردی. پاسخ میدهد: من وظیفهام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم برای كسب مدرك نبود، بلكه برای رشد خودم بود و میخواستم كه دیگران را هم به صحنه بیاروم.
شهید باقری در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید.
در دوره كوتاه خدمت سربازی با توجه به آشنایی كه با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فكری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام از جمله آیتالله صدری (امام جمعه قبلی ایلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع میداد. به دنبال این فعالیتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وی از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده یك افسر جزء به كار گماردند.
نقش شهید در پیروزی انقلاب
همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازی را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزبالله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت.
به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای كمیته استقبال شركت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف كلانتری 14 و پادگان ولیعصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
تا خرداد 1358، در كمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همكاری فعال خود را با این روزنامه در زمینههای مختلف آغاز كرد. در این مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزهای به لبنان و اردن انجام داد كه طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلمین در آن منطقه تهیه كرد.
در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان ورودی دانشگاه شركت كرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید.
او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و مؤثری در مقابله با توطئههای ضدانقلاب و گروهكها داشت.
شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهكهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود كه نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد.
حضور در جبهههای دفاع مقدس
تهاجم دشمن بعثی به مرزهای كشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود. با احساس تكلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عدهای از برادران پاسدار راهی جبهههای جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی مانده و در بسیاری از صحنههای پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین كننده داشت.
عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:
تاسیس و راهاندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی
شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به جمعآوری نقشهها و پیاده كردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام كرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی، جهت كسب اطلاع دقیق از دشمن، به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر میپرداخت و در برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان و استعداد آنها، با چالاكی و شجاعت بینظیری پیش میرفت.
فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راهاندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید.
واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام كردند. با این تلاش، اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یكی از ضعفهای بزرگ ( نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن ) برطرف گردید.
شهید باقری علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حركات احتمالی دشمن در آینده راپیش بینی می نمود و حتی به زمان و مكان آن هم اشاره می كرد. از آن جمله پیش بینی وی در دی ماه سال 1359 مبنی بر حركت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود.كه دشمن در كمتر از یك هفته با نصب پل های نظامی متعدد و تلاش گسترده این كار را انجام داد.(البته این منطقه بعدها با عنایت الهی در عملیات طریق القدس آزاد گردید.) از اقدامات بسیار مؤثر شهید باقری كه در این دوره پایهریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بیسیم های دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین تركیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.
مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدس
فرماندهی محور جنوب
شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی كه داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یكی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شكست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات اللهاكبر و دهلاویه نقش بهسزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا میشد كه عملیات منظم نیروهای خودی با مشكل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه میماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود كه ثابت كنند میتوان دشمن را شكست داد.
با بركناری بنیصدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی كل قوا شركت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و كاردان شناخته شد.
فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامنالائمه(ع)
شهید باقری كه فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شكست حصر آبادان در طرحریزی، سازماندهی و كسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش مؤثری داشت.
معاونت فرماندهی عملیات طریقالقدس
در عملیات طریقالقدس كه برای اولین بار قرارگاه مشترك بین سپاه و ارتش تشكیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی كل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترك حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیشبینی حركتهای دشمن و پیگیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.
شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آمادهسازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید.
برادر شهید در این مورد میگوید:
در بیمارستان در لحظاتی كه معلوم نبود زنده میماند یا خیر و با اینكه به سختی سخن میگفت میپرسید: پل سابله كارش به كجا كشید؟
بشدت به فكر عملیات و نگران آن بود. با اینكه یك ماه دستور استراحت مطلق پزشكی به او داده بودند، پس از یك هفته، بیمارستان را ترك كرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه میداد.
پس از عملیات موفق طریق القدس ، دشمن بعثی دست به یك حمله در تنگه چزابه زد ، شهید باقری با وجود ضعف جسمی،تلاش زیادی برای تثبیت این نقطه استراتیژیك و مهم به عمل آورد و با اسقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه ای استراحت،به هدایت عملیات پرداخت و حتی در یك مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شدو تپه ای را كه 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف در آورد.
فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان
1 – فتحالمبین:
قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یك را مشخص كرد.
با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای كنترل و هدایت عملیات مشخص گردید.
جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترك ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینكه در قرارگاه مركزی كربلا نیز در كنار فرماندهی كل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار مؤثری داشت.
در مرحله اول عملیات فتحالمبین، قرارگاه نصر با موفقیت كامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاكید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبیخات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت كه پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری كشف گردید.
2 – بیتالمقدس
بلافاصله پس از عملیات فتحالمبین آمادهسازی عملیات بیتالمقدس آغاز گردید.
شهید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرحریزی عملیات نیز حضور داشت و میگفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلكه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط كند.
با اینكه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاكید او پس از فتح خرمشهر آشكار شد.
در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش مؤثری را ایفا كرد.
از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود.
پس از دو مرحله عملیات موفقیتآمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل كرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید.
3 – رمضان
پس از عملیات بسیار موفق بیتالمقدس، طرحریزی و آمادهسازی عملیات رمضان آغاز گردید.
در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقش عمل كننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیشبینی شده بود، ولی با روحیاتی كه شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همكاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتك های بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار مؤثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی كه شهید باقری جهت كنترل دقیق تر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاكتیكی قرارگاه نصر را پشت خاكریزهای خط مقدم مستقر كرد و تا تثبیت شرایط، در همان جا حضور داشت.
فرماندهی قرارگاه كربلا و جانشین فرماندهی كل در قرارگاههای جنوب
پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی كل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه كربلا و جانشین فرماندهی كل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید.
در شرایطی كه طرحریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم ابن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه كربلا با شناسایی و پیگیری مستمر، عملیات محرم را طرحریزی كرد و با كسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد.
با توجه به كسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شكل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید.
ویژگیهای برجسته شهید
اتكال شهید باقری به خداوند تبارك و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توكل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سختترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل میكرد.
او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(ع) و آقا امام زمان(عج) و امام خمینی(ره) داشت.
شهید باقری بیریا و بیتكلف در مصائب امام حسین(ع) میگریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه كتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه كربلا داشت.
استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به كمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود.
یكی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین میگوید:
با اینكه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرأت میتوانم بگویم افكار او دو سال از من بالاتر بود.
شهید باقری همواره با هوشمندی و ذكاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیشبینی و تحلیل میكرد و در كنار آن با قدرت بالای فكری، راههای كار و طرحریزی عملیاتی خود را ارائه مینمود و بدون هراس از مشكلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه میپرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلكه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت میكرد.
قاطعیت و قدرت تصمیمگیری شهید باقری به عنوان یك فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرأت كامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و مؤثر را ارائه و در این باره تصمیمگیری میكرد.
یكی از فرماندهان نظامی ارتش كه با وی همكاری مشترك داشت میگوید:
در مرحلهای از عملیات بیتالمقدس یكی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتك دشمن قرار گرفته بود كه فرمانده آن واحد در تماس اعلام كرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت.
شهید باقری در پاسخ گفت:
در مقابل دشمن باید مقاومت كنید و مسئولیت تلفات را هم من به گردن میگیرم.
كادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همكاران خود داشت. در تربیت كادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام میكرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار كرد كه بعدها این برادران در واحد اطلاعات – عملیات تیپ ها مسئولیتهای مهمی را عهدهدار شدند.
توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود كه تجلی آن در هدایت عملیات – خصوصاً عملیات مشترك ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترك نصر) – مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار میگرفتند، بخصوص در مقطعی كه ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شركت میكرد.
شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینكه یك مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناساییها شركت میكرد. در صحنههای رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور مییافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل میشد
.
این شهامت در كلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح میدانست بیان میكرد و از نظرات خود دفاع مینمود.
از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا میداشت.
تواضع و فروتنی شهید باقری – با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ – بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمیگرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گونهای بود كه علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد میكرد.
تا مدتها همسرش نمیدانست كه او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال كه در جبهه چه میكند، میگفت: من سقای بچههای بسیجیام.
فرازهایی از خاطرات همرزمان شهید
- پس از عملیات امام مهدی(عج) نگاهم به شخصی افتاد كه سطلی به دست گرفته بود و فشنگهای روی زمین را جمع میكرد. این شخص كسی نبود جز برادر باقری كه میگفت:
اینها حیف است و باید از آنها استفاده كرد.
وقتی راجع به عملیات یا مسائل كاری انتقاد میكردیم با مهربانی میگفت:
بسیار خوب، حالا شما بیایید و كار را در دست بگیرید و درست كنید، چه فرقی میكند.
در عملیات بیتالمقدس وقتی یكی از تیپ ها در وضعیت دشواری قرار گرفته بود، فرمانده آن دراثر فشار مشكلات میگوید: مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست؟ شهید باقری پاسخ میدهد:
آری، بالاتر از سیاهی، سرخی خون شهید است كه روی زمین میریزد، قوه محركه شما خون شهداست.
پس از فتح خرمشهر بارها تذكر میداد:
برادران! مبادا غرور این پیروزی ها شمارا بگیرد، خودتان را گم نكنید، فكر نكنید ما این كار را كردهایم، همهاش خواست خدا بوده است.
حساسیت عجیبی به انتقال شهدا و مجروحین داشت و میگفت:
ما جواب خانوادهای را كه جنازه شهیدش روی زمین مانده چه بدهیم؟!
سرانجام در اثر این تأكیدها و ضرورت مدنظر قرار دادن حقوق شهدا، مسئول تعاون قرارگاه نیز شهید شد.
وقتی در ارتباط با جریانات سیاسی از وی میپرسند در چه خطی هستی؟ میگوید:
ما در خط ثواب هستیم.
شهید باقری درمورد نیروهای بسیجی میگفت:
این بسیجی ها امانتی الهی هستند كه باید قدرشان را بدانیم و تمام سعی خود را در حفظ آنها بكار بریم. این بسیجی است كه جنگ را اداره میكند تا زمانی كه نیروی ایمان در آنها وجود دارد، جنگ به پیروزی میانجامد.
شهید باقری همواره به دوستانش میگفت:
تا خالص نشوی خدا ترا برنمیگزیند. لذا باید سعی كنیم كه خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.
نحوه شهادت
پس از عملیات رمضان در شهریور ماه 1361 كه مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یكی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:
هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاك ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی میروم كه حرفی برای گفتن داشته باشم.
چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارك دهه فجر در حالی كه تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فكه) در سنگر دیدهبانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، وزوائی و ... به لقاءالله شتافت.
آلبوم تصاویر سردار سپاه اسلام سرلشگر شهید حسن باقری از کودکی تا لحظه شهادت....
آخرین كلامی كه از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذكر شهادتین، نام مبارك امام شهیدان، حسین(ع) بود.
شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهههای جنگ تنها یكبار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.برچسب ها:
لحظات شهادت در قاب تصویر
خادم الشهدا حاج حسین علی اباد
ی تقدیم میدارد:
برچسب ها:
شعر شهدایی
بیاد مردان هورالعظیم و فتح المبین
الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که چون پرده بالا زدند قدم در حریم تماشا زدند
به آنان که کارون خروش آمدند چنان خون کارون به جوش آمدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
همانان که از مهر فرزند خویش بریدند یکباره پیوند خویش
بریدند تا وصل آسان شود نیستانه درد درمان شود
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
همانان که دلداده او شدند کبوتر کبوتر پرستو شدند
پرستو پرستو فراز آمدند و بی سر سرافراز باز آمدند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور جانبازی است
به تکبیر آن دم که دم می زدند سکوت زمان را به هم می زدند
شب عاشقی را رقم می زدند همانان که بر مین قدم می زدند
از آنان که تنها پلاکی به جاست کمی استخوان، مشت خاکی به جاست
الهی به آوازه این حریم به هورالهویزه به هورالعظیم
به دشتی که پیوسته عباس داشت که بی دست هم خیمه را پاس داشت
به رمزی که چون نام خیبر گرفت غریبانه از ما برادر گرفت
خبر بود و تکرار خمپاره ها جگرگوشه ها، پاره پاره رها
خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها زمین، مین، کمین، رد قناسه ها
خطر پشت هر لحظه پا می گرفت زیاران ما دست و پا می گرفت
و آن لحظه هایی که خمپاره شصت میان نماز عزیزان نشست
نمازی که یک رکعتش پاره شد تشهد پر از موج خمپاره شد
کجایند مردان والفجر هشت که از خونشان دشت گلپوش گشت
کجایند مردان فتح المبین کجایند اسطوره های یقین
کجایند آنان که بالی رها داشتند گذرنامه کربلا داشتند
کجایند آنان که فردایی اند همانان که فردا تماشایی اند...
*******************************
یاد مردان خطر کرده بخیر یاد یاران سفر کرده بخیر
یاد مردانی که چون شیران روز حمله فتح و ظفر کرده بخیر
یاد آن شورآفرینان نبرد یاد حمله ها در آن شبهای سرد
یاد کردستان و یاد کاوه ها که ز ما دفع خطر کرده بخیر
یاد آن عشاق و خونین جامه ها یاد آن سوز و گداز و ناله ها
یاد یارانی که در پیکارها ترک پا و ترک سر کرده بخیر
یاد نصر و کربلای چهار و پنج یاد شبهای عملیات و رنج
یاد فاو و بدر و خیبرها بخیر یاد آن ا... اکبرها بخیر
*******************************
دوستان رفته من خسته جگر جا ماندم آه و صد آه کز آن قافله تنها ماندم
آخر انصاف نه این است رفیقان مددی با شما بودم و از جمع شما وا ماندم
ای شهیدان به من خفته نظر اندازید که در این دایره من بس تک و تنها ماندم
در بر فاطمه عذر گنهم را خواهید که من از قافله ی کرببلا جا ماندم
در جنان خرم و خندان و به من می خندید خنده دارم که در این ظلمت دنیا ماندم
دوستان دست بر آرید و دعایم بکنید که جدا من ز علی اکبر لیلا ماندم
رو سفیدید شما نزد حسین بن علی من آلوده که در حسرت مولا ماندم
شادمانید شما پیش حسین و عباس چکنم من که ز دیدار دو آقا ماندم
دل من تنگ حسین است و ابوالفضل رشید گنهم چیست که دور از بر سقا ماندم
هان به عباس بگوئید قبولم سازد که من از جمع شما ز عالم بالا ماندم
هان شفاعت بکنید روز قیامت از من که شما رفته و من در غم و اینجا ماندم
یادتان می کنم و با غم دل می گویم حیف و صد حیف کز این قافله من جا ماندم
*******************************
رفتید ولی به یاد ما می مانید در خاطر سرخ لاله ها می مانید
سرباختگان راه عشق ای شهدا ما رفتنی هستیم و شما می مانید
*******************************
در گلشن عشق آب و تاب است شهید شیرازه ی سرخ انقلاب است شهید
دارد چه اگر غروب خورشید، اما تفسیر طلوع آفتاب است شهید
*******************************
خوشا آنانکه جانان می شناسند طریق عشق و ایمان می شناسند
بسی گفتند و گفتیم از شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند
*******************************
در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است امشب(بازاین) دلم به یاد شهیدان گرفته است
تا لحظه ای پیش دلم سردِ سرد بود اینک به یمُن یاد شما جان گرفته است
در آسمان سینه من ابر بغض خفت صحرای دل بهانه باران گرفته است
از هر چه بوی عشق تهی بود خانه ام اینک صفای لاله و ریحان گرفته است
دیشب دو چشم پنجره در خواب می خزید امشب سکوت پنجره پایان گرفته است
امشب فضای خانه دل سبز و دیدنی است در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است
سلمان هراتی- ارباستان لنگرود 1364
*******************************
تو که از یاد بردی در قفس شوق رهایی را چه می خوانی کجائید ای شهیدان خدایی را
به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی نمی یابی بلاجویان دشت کربلایی را
به جان عاشقان معشوق مظلوم است باور کن مبدل کن به عشقی بی ریا عاشق نمایی را
ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید که خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را
چنان شمعی که شد نقش مزارش اشک تنهایی به آتش می کشم تا صبح تو عصر(شام) جدایی را
تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد به دست میگساران می دهی فرمانروائی را
تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند وَ آوینی روایت می کند فتح نهایی را
تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند خدا آن روز معنا می کند مردم گرایی را
*******************************
نشان پرواز
کسی نگفت از میان توفان چگونه آن شب گذشته بودی
زگردباد و تگرگ و باران، چگونه آن شب گذشته بودی
کسی نگفت از میان آتش، میان آن شعله های سرکش
بهانه دردل، شراره در جان، چگونه آن شب گذشته بودی
نه ردپایی، نه گرد راهی، فقط تفنگی شکسته دیدم
توپیچان از کنار یاران چگونه آن شب گذشته بودی
به بال سرخت که بسته بود آن نشان پرواز آسمان را
بگو که از خط و خون یاران چگونه آن شب گذشته بودی
کسی نگفت از دل هیاهو ز خون و سنگر ز موج و باران
تو بی فراز از نهیب توفان، چگونه آن شب گذشته بودی
فقط شنیدم که بال خود را گشادی از این کرانه رفتی
کسی نگفت از فراز میدان چگونه آن شب گذشته بودی .
گرفتم از تو سراغ، گفتند گذشتی از شب، شهاب گونه
و من به حیرت که با شهیدان، چگونه آن شب گذشته بودی
شلمچه بود و نگاه تیزت، که می گشودی به دیده بانی
چه گویم اما به شوق ایمان، چگونه آن شب گذشته بودی
چو ابر وباران ره تماشا گرفته بودش اشک و خون چشمم
ندیدمت بالبان خندان، چگونه آن شب گذشته بودی.
*******************************
پلاک های بی نشان
ای طلوع عشق در امواج خاک ساحل خورشید چشمانت کجاست
روح تو می تابد از معراج خاک بغض دریا ذوق توفانت کجاست
آمدم برخیز دستم را بگیر ورنه من این راه را گم می کنم
ای تو را دریا و توفان در ضمیر گر نتابی ماه را گم می کنم
می گذشت از روی سنگر عطرخیز بوی صبح یاس های کهکشان
باز می تابد ز عمق خاکریز یک چفیه , یک پلاک بی نشان
در تفحص از حریم آفتاب خاک ها را می زند یک سو دلم
می شود پیدا نسیم سبزآب مثل دریا می شود از او دلم
خفته اما روی گلفرش سحر در کنارش کوله باری از امید
بار دیگر می گشاید بال و پر می رود تا کهکشانها این شهید
زخم عاشورا نمایان بر تنش می وزد از پیکرش بوی حسین
نقش بود این جمله بر پیراهنش عشق یعنی , « زائر کوی حسین »
*******************************
گزیده ای از کتاب مجموعه شعر تصویر آسمان
فریاد «یا علی» تو با گوشم آشناست حرفی بزن که دل به سکوت تو مبتلاست
از جنس پاک آیینه بودی امید سبز اینجا گواه پاکی توعطر آن خداست
وقتی که آسمان خبر از هجرت تو داد گفتم به او که کوی شقایق بگو کجاست
رفتم به سرزمین شقایق شبی و من دیدم که سنگر تو دگر کوی لاله هاست
آنشب که با کبوتر خود همسفر شدی گفتی در آن زمین دل پاکم زغم رهاست
امروز من دوباره سراغ تو آمدم اینجا دلم به یاد تو از غصه ها جداست
راهی قشنگ آمده ام ای حضور سبز تنها پلاک مانده تو یادگار ماست
پونه نیکویی
*******************************
شهید فهمیده
نوجوانی جبهه ها را درک کرد بازی پس کوچه ها را ترک کرد
رفت تا خط مقدم تا خدا رفت تا معنا کند آیینه را
صورتش را با چفیه بسته بود عزم او انگیزه ای پیوسته بود
مادر پیرش پر از دلواپسی پشت پایش نور می ریزد بسی
«دست حق پشت و پناهت ای پسر دین و ایمان تکیه گاهت ای پسر»
آن بسیجی نبض فردا را گرفت نبض فردایی فریبا را گرفت
رفت تا در جبهه ها زیبا شود نیمه گم گشته اش پیدا شود
خاک ایران را حمایت می نمود خونفشانی را روایت می نمود
«تکه ای از آسمان مال من است راه پرواز من از این روزن است»
جبهه درها را به رویش باز کرد او خودش را تا خدا آغاز کرد
بوی باروت و مسلسل، بوی خون جانفشانی های پی در پی، جنون
واحد پول جنون پروانگی است شعله های آتش و دیوانگی است
یورش دشمن، شقایقهای سرخ عشق تا اوج دقایقهای سرخ
تانکها ناگاه پیدا می شوند بی خدا یی ها هویدا می شوند
جز اسارت چاره ای دیگر نبود
نوجوان اما پر از دلدادگی است او پر از انگیزه آزادگی است
داخل دستان او نارنجکی است وای! این با زندگی بیگانه کیست؟
او که این سان مست و بی پروا شده او که این سان عاشق و شیدا شده
سنگر خود را رها کرد و پرید پرده های خواب و رویا را درید
تانک دشمن ناگهان آتش گرفت نقشه گردنکشان آتش گرفت
یک کبوتر از میان شعله ها آسمان – پرواز آبی تا خدا
رضا حدادیان
*******************************
نسل کبود
تویی که هر چه درخت و پرنده رامش بود کسی که نام خدا تکیه کلامش بود!
کسی شبیه خودم... نه، خدا! چه می گویم؟ کسی فراتر از این حرفها که می گویم!
چقدر زود به آداب عشق پیوستید میان تیغ و تبر بار خویش را بستید
تو آسمان خدا را پیاده طی کردی برای ما بغلی از ستاره آوردی
منم که مانده به دوشم جنازه جاده مسافری که در این شهر جا نیفتاده
منم که بعد شما آب ها مرا زهرند بزرگ و کوچک این شهر با دلم قهرند!
آهای اهل قبیله! آهای نسل کبود! گناه گم شدن ما در این خرابه چه بود
گناه ماندن ما سن و سال کوچک بود؟ گناه ماندن ما: قلک و عروسک بود؟
مرا ز رشته الطاف خود جدا کردید مرا میان زمین خورده ها رها کردید
مگر نه اینکه درخت ایستاده می میرد و مرد راه و سفر روی جاده می میرد
زدم زمین دل خود را که سخت باید بود! هزار مرتبه گفتم درخت باید بود
دلم شکسته، شکسته دلم، دلم، مردم! کسی مرا برساند به منزلم مردم!
کسی نشسته به بالین ماه می گرید به پای دار یکی بی گناه می گرید:
اگر که بال و پری را زدم نفهمیدم! به اشتباه دری را زدم نفهمیدم
اگر به تیر و کمان شکسته ام مردم! غزال باروری را زدم نفهمیدم
اگر که در کف من سنگ اعتراضی بود و بی بهانه سری را زدم نفهمیدم
اگر که دست رساندم به باغ میوه تان و دزدکی ثمری را زدم نفهمیدم!
تمام دار و ندار مرا به یغما برد کسی که آمد و چرخی زد و دلم را برد
جنون کنار دلم بود خانه ای کم داشت جنون برای شکفتن بهانه ای کم داشت
تو آمدی و دل تو بهانه دستش داد بهانه ای که دو چشم تو قبض و بسطش داد
شهید! سنگر چشمان بی قرار توام شکسته شمع شب جمعه مزار توام
چگونه قصه چنین شد، چرا نفهمیدم؟! چگونه اسیر زمین شد چرا نفهمیدم؟!
سید محمدعلی رضازاده
*******************************
بسیجی ها
آه، ای برادران که مهیای جاده اید عزمی گران به کوله خود جای داده اید
داغ کدام گمشده را جار می زنید ای نامه ها چه پر گله و سر گشاده اید
مبهوتم از دوام سپرهای عشقتان کاینگونه در کشاکش سنگ ایستاده اید
آهسته تر که ما به شما اقتدا کنیم ای تک سوار ها که به ظاهر پیاده اید
ای بطن آفتاب حقیقت، سرایتان ثابت شدست روشن و خورشید زاده اید
در آسمان جلوه سبکبار می روید دل را به خانه های زمین جا نهاده اید
نان و پنیر خشک شما آرزوی ماست حسرت! قلندران! که چه با حال و ساده اید
محمد حسین حسنی شهرودی
*******************************
یادمان نرفته است
روزهای آتش و انتظار و انفجار، یادمان نرفته است
سینه ها داغدار، نخلهای سربدار، یادمان نرفته است
چکمه های پرزخون، عشق و ترکش جنون، پاتک و تک و نبرد
ورد لب دعایمان یا علی و ذوالفقار، یادمان نرفته است
کفتران عاشق و زخمی و شکسته بال، لا له های بی سرو-
دستهای مانده بر سیمهای خار دار،یادمان نرفته است
صبر و استقامت در خدا خلاصه ها، مردهای بی نشان-
در اسارت و غریب همچو نخل استوار، یادمان نرفته است
حجله حجله عاشقی- در جزایر عطش- فتح سنگر جنون
خیبر و محرم و کربلای پنچ و چار، یادمان نرفته است
حک شده است بر دل و یادمان نمی رود، جای جای شهرمان
مانده خون هر شهید همچو نقش یادگار! یادمان نرفته است!
آزاد کاعباسی
*******************************
یاد ققنوس
با تو می شد تا ستاره پر کشید طرحی از شوق کبوترها کشید
با تو می شد عشق را آغاز کرد در هوای عاشقی پرواز کرد
با تو حتی آسمان آبی تر است چشمهای قاصدک بی تو، تر است
با تو می شد آب را احساس کرد باغ را لبریز عطر یاس کرد
با تو حتی عشق، عاشق می شود یادی از داغ شقایق می شود
با تو شبها، نور باران می شود شهر ما لبریز عرفان می شود
با تو می شد لاله را باور کنیم آسمان دیده را ساغر کنیم
بی تو من حس کرده ام ققنوس را بر دل خود بسته ام ناقوس را
بی تو مرگ خویش را بوکرده ام با غم تنهاییم، خو کرده ام
با تو می شد بوی باران را شنید! قطره ای از آب دریا را چشید
ای بهار جاودانی! ای شهید! ای وجودت آسمانی! ای شهید!
یاد تو، یاد تمام لاله هاست معنی احساس خوب ژاله هاست
مجید وفایی شاهی
*******************************
خداحافظ
خداحافظ و بعد از این مرا دیگر نخواهی دید
خبر این بود آری: یک پرستو از قفس کوچید
غروب سرد پاییز و سبدهای پر از سیبت
همان جایی که مجنون بود و آن سرو و درخت بید
کمی دیر آمدی اما ... غزل از چشم تو می ریخت
سلامت دادم و دستت به رویم عطر گل پاشید
میان باد و آتش از هیاهوی خزان گفتیم
تو طوفانی ولی یک آن خیالت آشنا خندید
نگاهم در نگاه تو، صمیمانه تر از هر روز
که دستی آمد و نا گاه تو را از آسمانم چید
به یکباره تنم یخ زد، نبودی من نمی دیدم
و باران بود می آمد، زمین هم گاه می لرزید
عبور سال و ماه و انتظاری سخت طولانی
ببین با این دل غمگین عزیز من! چه ها کردید!؟
دوباره با شکوهی خاص دیروز از سفر آمد
همان یوسف، همان عاشق صدایش در زمان پیچید
«سلام و یک خداحافظ، تمام فرصتم این است
پس از ده سال یک هدیه، پلاکم را نمی خواهید؟»
فرحناز صفری
*******************************
به پیشگاه سبز شهید
بیا و یک شب دیگر حضورت را مکرر کن تمام لحضه هایم را به لبخندی معطر کن
نمی دانم چگونه؟ سنگر و تسبیح و سجاده برای گفتن آن خاطرات خوب لب تر کن
تو مانند منورهای جبهه روشن روشن! دل تاریک و خاموش مرا لختی منور کن
تو ای زیباترین تصویر سجده در دل سنگر! برایم چفیه و تسبیح و آتش را مصور کن
منم آن مرغ بی بالی که در کنج قفس مانده بیا و هستی ام را با نگاه خویش پرپر کن
الا ای امتداد سجده هایت پشت آیینه زمین و آسمان تشنه را محراب و سنگر کن
و اینک بار دیگر ای حضور روشن فریاد! گلوی زخمی ما را پر از الله اکبر کن !!...
ملیحه قاصدیان
*******************************
السلام ای جنگجویان، السلام فاتحان قله ی ایمان، سلام
ای سلحشوران قامت استوار هیئت رزمندگان این دیار
ای شما بر کف نهاده جان، درود بر یلان کشور ایران درود
السلام ای شاهدان سینه چاک لاله های رسته از این خاک پاک
شیرمردان نبرد و کارزار جبهه کرده عاشقان را(هان شما را) بیقرار
حالیا در بزمتان خوانم سرود زین جماعت بر شما بادا درود
باز مرغم در هوای جنگ شد دل برای خاک جبهه تنگ شد
باز جانم شوق در پرواز شد مشق جبهه بر لبم آواز شد
مردمان جبهه حالی دیگرند ساکنان خاکریز و سنگرند
سنگر و سجاده و سوز و گداز در دل شب حفره ها بود و نماز
جبهه جای اوج و هم معراج بود سینه ها بر تیغ کین آماج بود
تیر بود و ترکش و باروت و دود گه ظفر، گاهی فراز و گه فرود
یاد باد هنگامه ی جنگ و گریز یاد بادا حمله و رزم و ستیز
قصه ی پر غصه ی حنگ و نبرد زنده ماند در دل مردان مرد
یادتان آید غریو یا حسین(ع) یک اشارت می شد از پیر خمین)ره(
یادت آید نعره ی تکبیر و بانگ گوشت های له شده در زیر تانگ
یک شب و یک حمله و یک یا علی بس شرف دارد به دنیای دنی
کاش یک بار دگر اعلام شد وقت هجرت موقع اعزام شد
می شدیم راهی بستان و جفیر فکه و همرزم گردان زهیر
با طلاییه طلایی می شدیم در شلمچه کربلایی می شدیم
جسم و جانم شوق در پرواز شد از دوکوهه راهی اهواز شد
گویم از شهری که خونین شهر شد زخمی یغما و کین و قهر شد
داغ خرمشهر جان را کاستی فتح خاکش فتح ارزشهاستی
وعده ی ما پاسگاه زید بود شوق حمله اشتیاق عید بود
کله قندی ,دهلران, بازی دراز همچو مهران و هویزه سرفراز
یاد صدها لاله ی یاس آورید یاد کوشک و دشت عباس آورید
تنگه ی چزابه و سومار و حرب عشق و حال داشته گیلا نغرب
هفت تپه, تپه هایش یاد باد حصر آبادان غمی در دل نهاد
دشت خون چنگوله و چیلات شد قتل عام بچه ها هیهات شد
مرغهای آن جهان با قلب صاف هفت وادی طی رسیده کوه قاف
دیده ی لیلی به ره, پر خون نگر عشق مجنون در دل مجنون نگر
نی نوایی داشته در هور و شط می کند مست و شده میخانه خط
ای خوش آنروزی ابوالفضلی شدن رهسپار بانه و دزلی شدن
سوی سردشت و مریوان می شدیم سرو آباد و چناران می شدیم
سنگر سرد و نمور و تنگ و تار بر فراز قله ها دشمن شکار
یادتان آید ز تامین و کمین پیکر صد تکه گشته روی مین
ما سر ببریده دیدیم از گلو پوست ها را زنده می کنده عدو
این بسیجی ها ذبیح حق شدند پور ابراهیم را ملحق شدند
از حلبچه می نخواهم گفت بیش سینه گردد زآن جنایت ریش ریش
نهر عنبر, نهر جاسم یاد باد صد حنابندان قاسم یاد باد
حاج بخشی,حاج جوشن خاطر هست؟ شربت و نقل و نباتش حاضر است؟
جسم همرزمم خوراک کوسه گشت کی رود از خاطرم والفجر هشت؟
گوییا دریاچه ی فاو و نمک مهبط دریاییان بود و ملک
یاد کن دزفول و سوسنگرد و شوش کرخه و کارون و اروند و خروش
گفتم از اروند , دل بی تاب شد یاد پیکرهای غرقه آب شد
یاد غواصان دریا دل شدم جزر و مد و قایق و ساحل شدم
کربلای چهار شد دریای رنج مدعایم, یکصد و هفتاد و پنج
یکصد و هفتاد و پنج سرو غرور چنگ دشمن زنده زنده شد به گور
ای شما دریادلان بسته دست ای شما قالوا بلا گوی الست
کاش مادر نآید استقبال تو چون کند آغوش، بسته بال تو
ای زمان و ای زمین و آسمان خون بگریید زین مصیبت زین فغان
حال بگشایید دست بسته اش تا نبیند مادر دلخسته اش
دور بنمایید از دستش طناب می برد شاید ز بابا صبر و تاب
اینک ای غواص خوش نام و مرام ما شدیم غرق گناه و بند دام
ما به دستان شما دل بسته ایم مانده ایم اندر گل و هم خسته ایم
بحر دنیاکرده ما را کیش و مات واندر این گرداب ما را ده نجات
ناجی ما باش شوق ساحلیم غوطه ور اندر هواهای دلیم
با دو دست بسته گیرید دست ما وردتان محشر شود پیوست ما
مهدوی، منصور، ای غواص دل سینه ها بوده ز هجرت مشتعل
آمدی، دیرآمدی هیهات و هات نی پدر هست و نه مادر در حیات
چشمشان در راه گردیده سپید تا که آید استخوانی از شهید
یوسف ما سوی کنعان آمده دردها را جمله درمان آمده
یاد یاران سفر کرده بخیر جسم و جان را در خطر کرده بخیر
یاد سرداران بی سر یاد باد وارثان بدر و خیبر یاد باد
فعلشان در جبهه یک فرهنگ شد مشق هر فرمانده و سرهنگ شد
ای شهیدان از شما شرمنده ایم ما رفیقان ز ره وامانده ایم
خصم تدبیر دگر آهنگ کرد قصد دین و مذهب و فرهنگ کرد
او بتازد بی امان در جنگ نرم ما به دینار و به دنیا گشته گرم
از اصول خویش غافل گشته ایم در فرایض سست و کاهل گشته ایم
اندک اندک کوخهامان کاخ شد نفس سرکش از درون گستاخ شد
زرق و برق شهر چشمان خیره کرد حرص دنیا را به دینم چیره کرد
دام تزویر و ریا افتاده ایم از دو چشم کبریا افتاده ایم
رفت ایمان و زما اخلاص رفت حفظ بیت المال و حق الناس رفت
ما در این وادی بسی حیران شدیم بند مال و بند آب و نان شدیم
ای شهیدان از کرم کاری کنید دوستان مانده را یاری کنید
دست ما گیرید در بیگاه و گاه شمع ما گردید در بیراه و راه
ای شما معنا گر امن یجیب
چشم دارد بر دعایتان
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
مناجات شهدایی حماسه آفرینان روستای بدراباد _بم (خادم الشهدا حاج حسین علی ابادی
راز و نیاز با خدا در مناجات شهدا در وصایای شهدای روستای بدراباد(خادم الشهدا حاج حسین علی ابادی)
اى مهربان ! مرا بيامرز و اين جان ناقابلم را كه در راه تو فدا مىكنم بپذير.
اى مهربان ! مرا بيامرز و اين جان ناقابلم را كه در راه تو فدا مىكنم بپذير.
سردارشهید سبزعلی محمد ابادی: (( پس مومنين مردانى هستند كه صادقانه برسر پيمانى كه با خدا بسته اند ايستاده اند پس بعضى از آنان به لقاء حق شتافته و برخى منتظرند و هرگز تغيير و تبديلى در عهد و پيمان خود ندادند.
سردارشهید حسین محمد ابادی
خدایا شاید که این گونه لایق حضور در مهمانی تو باشم خدایا اینک که عزم سفر کرده ام و می آیم تا در جمع خداجویان حضور یابم گامهایم را استواری بخش و قلبم را با یادت آرام کن به جبهه می آیم مرا در این سفر راهنما باش مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده و کمک کن تا جسمم در خون شناور گردد شاید این گونه خط باطلی بر خطاهایم کشیده شود و لایق حضور در مهمانی تو باشم.
سردارشهید داود زابلی زاده
برادران استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمانها براى تسکين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان بين شما تفرقه نيندازند و شما را از روحانيت متعهد جدا نكنند كه اگر چنين كردند ، آن روز روز بدبختى مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست . حضورتان را در جبهه هاى حق عليه باطل ثابت نگه داريد و گوش به فرمان امام باشيد كه او از وحى الهى پيام مى گيرد و نسبت به امـــام بيشتر دقت كنيد و سعى كنيد كه عظمت او را بيابيد و خــــود را تسليم فرمان او سازيد وصـــداقت و پاكى خود را همچنان حفظ كنيد .
خدايا: از گناهانم درگذر و مرا ببخش . توكريمي و رحيم هستي من كه تحمل زخمي كوچك در بدن را ندارم چگونه تحمل عذاب تو را دارم. بارالها مرا لحظه اي به خودم وامگذار و مرا به راه راست هدايت كن.
سردارشهید محمد زابلی زاده
خدا را شكر كه من توانستم بيايم به جبهه تا براى انقلاب اسلاميم كمكى كرده باشم و توانستم فرمان رهبر عزيز و گراميم كه همان فرمان امام زمان و يا بطور اختصار بگويم فرمان خدا هست ، لبيك گويم . خدا را شكر كه زندگيم در بهترين دوران هاى بعد از پيامبر اكرم (ص) ( دوران انقلاب اسلامى ) قرار گرفته است . اى مردم از دعا و استغفار فراموش نكنيد كه بهترين درمان براى تسكين دردهاست و چنان خدا را بپرستيد و عبادت كنيد كه فكر بكنيد خدا جلوى شما هست و او را مى بينى يا حداقل او تو را مى بيند . در هنگام دعا كردن گريه كنيد زيرا كسى كه گريه نمى كند ، سنگ دل هست و خداوند افراد سنگ دل را دوست ندارد .
پروردگارا ! خداوندا ! آفريدگارا ! تو خودت كه خوب مىدانى كه من نه براى مقام و نه براى خودنمائى و نه براى بهشت به جبهه مى روم و شهيد مىشوم بلكه براى اين مىروم كه دين تو استوار بماند و اين درخت كه همان اسلام است هميشه تنومند بماند و اداى دِين خود كرده باشم فقط از گناهانم بگذر و من را ببخش، آمين يا رب العالمين كه تو بخشاينده و مهربانى.
سردارشهید رضابدرابادی
بار الهى ! تو خود مىدانى كه من راهم را با چشم باز انتخاب نمودم و با فكر و انديشه در اين صراط مستقيم قدم گذاشتم و اگر كشته شوم، انشاء الله اگر خداوند توفيق آن را نصيب من گرداند، با آغوش باز و سينهاى ستبر در مقابل گلولهها قرار گرفتم و كشته شدم با چشمى باز آن مرگ را پذيرفتم و اميدوارم كه خداوند اين را عنايت فرمايد كه بتوانم خون اندك خود را در پيشگاهش بر زمين بريزم.خدايا ! تو به وسيله پيامبرانت به ما آموختى كه پشت به دشمن و كفار نكنيد چون اين كار مؤمنين نيست و ما اين درس را فرا گرفتيم چه كشته شويم و چه بكشيم در راه تو پيروز هستيم، پس پيروزى از آن مسلمين است. خدايا ! تو به وسيله پيامبرانت كه امر تو را پياده مىكنند به ما آموختى كه ما جز براى تو كارى آغاز نكنيم و به پايان نرسانيم. بار الها ! تو را شكر كه به من منت گذاشتى و شهادت را نصيب من ساختى و چه زشت و ناپسند است در خانه و ميان لحاف مردن و هميشه از اين گونه مردن هراس داشتم زيرا كه دنيا محل گذر است و لذات دنيا زودگذر است و اصولاً دنيا رو به فناست پس چه بهتر است كه فرزندان آخرت باشيم، پس بگذار سوراخ سوراخمان كنند و اگر اسلام با خون من زنده خواهد ماند بيائيد اى گلولهها قلبم را سوراخ سوراخ كنيد. بار الهى ! من هم اكنون براى رضاى تو كه جز رهايى ستم كشيدگان و زجر ديدگان از دست اين شيطانهاى روزگار و تبهكاران نيست اسلحه به يك دست و قرآن را به دست ديگر و آماده جهاد با كفار و كفر جهانى هستم و اميدوارم كه سرور شهيدان حسين (ع) نام مرا در ليست شهدا قرار دهد و امام زمان دست رد بر سينه من گنهکار نزند.
شهیدحسين حداديان
اى قــــادر منان ، به حق عظمت و جلالت ، به ما بندگان توفيق بندگى در راهت عطا فرما و به ما توانى ده كـــــه بتوانيم اين جســــم ناقابل را هــــديه درگاهت كنيم .اى حى سبحــــان ، تنهــــا چيزى كه من را مى رنجاند و به خاطر آن بسيار ناراحتم كه من هميشه از ياد تو غافل بودم ، به لطف و مهربانيت، بنده حقيرت را ببخش .
سردارشهید محمود محمد ابادی
پروردگارا! قسم یاد می کنم که اگر تمام هستی دنیا را به من بدهند که ساعتی یا لحظه ای از یاد خدا غافل بمانم این ضرر جبران ناپذیر را نخواهیم پذیرفت.بارخدایا! از تو کمک می خواهیم که به ما توفیق فرمایی که تقوا پیشه کنیم و قدرت فهم عطا کن و به ما زندگی کردن را بیاموز و ما خود مردن را انتخاب می کنیم همچون حسینت شهادت را که سعادتی است که پایان ندارد و سعادتی است که تا خداوند، حاکم مطلق است ابداً زوال نخواهد یافت.
به نام خدای شاهدان و صالحان و راستگویان و راست قامتان در درگاه او به نام خدای جبار و قهار به نام اویی که پدید آورنده است و نابود کننده هر چیز به نام او که هدایت خلق را بر پیامبری نیکو مقام نهاده تا بشر را به سعادت در زندگی رهنمون سازد ای خالق هستی ای کسی که بازگشت همه را به سوی خویش خواند و خدایا من جداً از تو مسئلت می کنم که به آن رحمتی که هر موجودی را فرا گرفته و یا آن نیرویت که هر موجودی را به آن مقهور گردانیدی و هر موجودی در برابرش فروتن گشته و هر چیزی برایش زبون گردیده و به آن مقام جبروت و بزرگیت که با آن بر هر موجودی چیره گشتی و با آن عزتت که هیچ موجودی در مقابلش نمی ایستد و در بزرگیت که سراسر عالم را پر کرده و به پادشاهیت که بر تمام قوای جهان برتری یافته و به ذات مقدست که پس از نابودی هر موجودی باقی هست به نام های مبارکت که ارکان هر موجودی را پر کرده و بر آن شب که هر موجودی را احاطه کرده و هنوز تجلی ذاتت که هر موجودی به واسطه آن به تابش آمده. ای نور تو واقعی، ای منزه نخست اولینی و ای واپسین آخران. خدا من به راستی به سویت تقرب می جویم و به وسیله تو از حضور و درگاهت شفاعت و بخشش می خواهم و به جودت از تو می خواهم که مرا بخویش نزدیک کنی و اینکه سپاسگذاری خود را به من الهام کنی و بیاموزی این که یاد خویش را به من تلقین کند. خدایا جداً از تو می خواهم مانند خواستن یک فروتنِ خوارِ ترسان که کار را بر من آسان گیری و به من ترحم کنی و این که به زودی مقرب خود سازی.
برادران و خواهران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردها دعاست.
سردار شهید ازاده سرفراز صوفی ابادی منصور
خدايامن هم جزياري اسلام ومسلمين هدف ديگرندارم.خدايا من رادنبالهرو همين اكبرهاوقاسم ها ومسلم بن عوسجهها قراربده.خدايا من به درگاه توگناه زيادكرده ام اما اميدوارهستم كه اگرنتوانستم بدرگاه توشكرنعمت وجودرهبرانقلاب رابجا آورم اما اميدوارم كه خون ناقابل من به پاي درخت اسلام بريزد.اميدوارم كه باريختن خون واصابت كردن گلوله هاي دشمن دين من پايداربماند.
خدايا ! تو را شكر مىكنم كه مرا توفيق جهاد دادى تا همچون على اكبر و قاسم برزمم، از انقلاب مقدس كوتاهى ننمايم. استعانت مىجويم كه مرا در اين جهاد مقدس يارى نمايى و بازوانمان را نيرو بخشى تا عليه خصم زبون به كار بندمش.
خدايا ! مىدانى آلان كه به جبهه مىروم وجودم سراسر از عشق به تو است و اميدوارم كه اين اعمال ناقابلم را قبول فرمائى
شهیدحسين دلخواه
خدايا ، تو را شكر مى گويم كه اينهمه افتخار نصيبم كردى ، سنگر هاى شلمچه برايم عاليترين و زيباترين مكانها و خاكريزهاى پر گل در نظر من بهترين مناظر دنيا را دارد ، همسنگرانى كه از مصاحبت آنها لذت مى برم و عطر دم آنها ، بوى بهشت را برايم مى آورد .بارخدايا ، تو را شكر ، عقل ناتوان و زبان الكن من ، توانايى سپاسگزارى تو را ندارد و خود مى دانى و دانايى بر آنچه در ضمير همه مى گذرد.
سردار شهیدجواد صوفی ابادی
سپاس معبودى را كه بشر را آفريد و به او طريقه زندگى صحيح را آموخت تا انسان در منجلاب ماديات غرق نشود و بتوانداز كليه لغزشها دورى گزيند و در رسيدن به اهداف عاليه انسانيت گام بردارد.
سپاس بيحد و بيكران مخصوص خداوندى كه ما را از گمراهى نجات داد و بسوى نور هدايتمان فرمود خدايا تو را شكر مى كنم از اينهمه لطفى كه به ما ملت ايران نمودى در حالى براى ما چراغ هدايت تربيت كردى و چهره او را به مردم معرفى كردى كه تمام ملت ما غرق در مسائل مادى غرب شده بودند در حالى ما را نجات دادى كه تمام برنامه هاى استعمارى به عنوان يك اصل در جامعه به اصطلاح اسلامى آن روز مطرح بود و از اسلام خبرى نبود.
سردار شهید جانباز 70درصدحاج عیسی بدرابادی که در برگشت زیارت اربابش حضرت سیدالشهدا به لقاالله پیوست وعالمی را در ارتحال ملکوتی خود سوگوار نمود ای یادگار حماسه های هشت سال دفاع مقدس تورا سپاس میگوییم ولحظه لحظه دنیا یادمان ملکوتیت جاودانه باد
خدايا توبۀ ما حُرهاى زمان خمينى فرزندحسين راقبول كن . اى هميشه جاويد ، اى بى نياز، اى بى شريك ، و اى فقط توئى اميدبراى نااميدان ، اى يارى دهندهمستضعفان و اى سزا دهنده مستكبران . بنده شرمسار وسرافكنده توباكوله بارى پرازگناه وباقلبى پردردوبادلى جريحه داروچشمانى پرازاشك، ناله كنان دستهاى ناتوان خودرا بسوى تودراز كرده. بنده گناهكارتومى خواهدقلم عفوى برگناهنانش كشيده واورا ببخشى . خدايا نا اميدى به پيش توآمده وباخجالت وسرافكندگى سردرمقابل تو فرو انداخته . اميدم به (تو) اى رحمان ورحيم ، اى كريم ، اى قادرى كه بخشندهاى ازگناهان بنده ات بگذر.الهى من روسياه هم جسم وجانم را هديه كردم درپيشگاهت ، روسپيدم كن . الهى آرزو دارم اين خون گنديده ام رابه درياى پاك خون شهدا بريزى مراموردلطف وعنايت خويش قرار دهى.
خـــــدايا ، به محمـــــد (ص) بگــــو پيروانش حماسه مى آفرينند ، به على (ع) بگــــو كــــــه شيعيانش قيامــــت بپا كرده اند ، آرى به حسين بگــــــو كــــــه خـــــونش همچنان در رگهــــــا مى جـــــوشد . بــــــه حسين بگـــــــو كـــه از خونهــــا سرو روييد ظالم ها سرو ها را بريدند ، اما باز سروها روييد . خدايا مى دانى كه ما چه مى كشيم ، پندارى كه چون شمع ذوب مى شويم . ما از مردن نمى هراسيم اما مى ترسيم كه بعد از مـــــا ايمـــان را ســر ببرند و اگـــــر نسوزيم كــــه هـــم روشنايى رخت مـــى بندد و جاى خود را دوباره به ظلمت مى سپارد پس چه بايد كرد ، از يك ســـــو بــــايد بمـــــانيم تا شهيد آينده شويم ، از سوى ديگــــر بايد شهيد شـــويم تا آينده بماند . هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بمــــاند و هــــــم بــــايد بمانيم تا فردا شهيد شویم .
پروردگارا ، اكنون كه به جبهه مى روم بخاطر رضاى توست . از تو مى خواهم كه مرا جزء سربازان واقعى خودت قرار دهى .
خدايا ، از من درگذر و عفو بى دريغت را شامل اين بنده گنهكار بگردان و با لطف و رحمت و مغفرت خود ، مرا از عذاب خود ايمن ساز، زيرا كه تاب تحمل عذابت را ندارم . از خداى خود طلب عفو و بخشش گناهانم را دارم ، چرا كه عمر بسيارى را ، در غفلت گذراندم و عاقبت معنى و حقيقت : (والعصر ان الانسان لفى خسر ) را دريافتم.
یادمان جاوید القلوب رزمنده وجانباز هشت سال دفاع مقدس حاج مراد بدرابادی
پروردگارا ، سپاست مى گوييم كـــــه نعمتهايت را ارزانى داشتى و شكرت مى كنيم كه مــــا را به راه راست هدايت نمودى .بارالهــــــا ، تو خود شـــــاهدى كـــــه بندگانت در راه دين مبين اسلام از همـــــه چيز خود مى گذرند و رزمندگان جــــان بر كف به پاسدارى از قرآن مشغولند .پروردگارا ، ما را يارى كن تا دشمنانت را به خاك و خون بكشيم .
پروردگارا ، ما را در راه رسيدن به هدفمان يارى نما و هدفمان چيزى نيست جز ترويج اسلام و رهائى تمام دربندان جهان.
خدايا به خاطر رسيدن به تو و عشق به تو از همه چيز خود حتي از جان خود گذشته و سراسيمه به سوي تو مي آيم اميدوارم که قبول فرمايي ، که من به جز گناه چيز ديگري در کوله بار خود ندارم.
(( انا لله و انا اليه راجعون ))(( و بازگشت به سوى اوست )) بارالها ، مرا ببخش كه بيش از اين جان ندارم كه در راه تو فدا كنم.
یادمان انصار المجاهد رزمنده ذبیع الله بدرابادی
بار خدايا ! از تو مىخواهم كه مرا به آن هدف مقدسى كه رضاى تو در آن است موفقم بدارى.
ابتدا اصول اعتقادى خودم را ابراز مىدارم :
1 ـ اشهد ان لا اله الا الله ، شهادت مىدهم يگانگى و وحدانيت خداى بزرگ و نفى مىكنم همه الهاى غير او را. اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، شهادت مىدهم كه خداى بزرگ و بىشريك عادل است.
2 ـ اى خدا، شهادت مىدهم هر آنچه را كه خلق كردى و در جائى قرار دادى به حقيقت آفريدى و به حقيقت جاى دادى و همچنان كه فرمودى : لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم ، در وجود آدميان به اندازه وسعتش توانائى قرار دادى ايمان دارم لا يكلف الله نفسا الا وسعها.
3 - نبوت : شهادت مىدهم كه 124 هزار پيغمبر و رسول كه اول آنها حضرت آدم و خاتم آنها حضرت محمد است كه براى نيكوكاران بشارت و براى بدكاران را به عذاب نويد مىدهند و كتاب را فرستاد كه با پيامبران كه موارد اخلاق و نزاع بين مردم تا تنها آن حق و داور باشد.
4 - امامت و رهبرى : شهادت مىدهم به 12 امام معصوم كه مفسرين كتاب و وحى الهى و ناقلان و راويان حديث بودهاند تا كتاب و كلام خدا را از دست برد فرصت طلبان طمعكار مصون دارند و نمونه و اسوه حسنه باشند كه امت اسلامى به انحراف و اشتباه نيفتد و راهنماى و هدايت كنندگان امت اسلامى باشند.
5 - معاد : شهادت مىدهم به روز رستاخيز، روزى كه همه آدميان برانگيخته مىشوند تا به سزاى اعمال نيك و زشت خويش برسند. در چنين شرايطى كه دشمنان قسم خوردهاى كه از دير زمان عَلَم ضديت و مخالفت با اسلام را برافراشته داشته و دارند. امروز بعد از پيروزى انقلاب اسلامى اين دشمنى را و كينه ديرينه خود را به شيوههاى مختلف و از طريق گوناگون علنى و ظاهر نمودند و بنده به حسب وظيفه دينى و الهى در زمان غيبت امام زمان (عج) و حضور ولى فقيه و نائب امام زمان رهبر انقلاب اسلامى امام خمينى كه به راستى به انسانيت شرافت و به مسلمين حركت و آبرو و وحدت و هدف به ما ملت ايران عزت و افتخار و جهش و سربلندى و به مكتب ياور و نصرت و حيات دوباره بخشيد و بر خود لازم دانستم براى يارى دين خدا كه به دست پيامبر خاتم حضرت محمد رسول الله بنيانگذارى شده بود و به دست دشمنان دين خدا به فراموشى سپرده شده بود و باز دوباره به دست فرزندش روح الله زنده و شعلهورتر و زنده گرديد به جبهه بيايم و به سهم خويش انجام وظيفهاى كرده باشم و از دين خدا يارى نمايم. بار خدايا ! مرا از شر وسوسههاى شيطانى مصون دار.
بار خدايا ! به مقربين و مقدسين درگاهت سوگندت مىدهم مرا آنچنان بدار كه در يوم الحساب پيغمبرت محمد (ص) به خاطر من شرمنده نباشد. از دين و مكتب و انقلاب اسلامى دفاع كنم بلكه آنچنان نما كه پيغمبر و ائمه معصومين از من راضى و خشنود باشند.
یادمان شهید والامقام حاج علی بدرابادی
خدایا می دانم گناهکارم،جوان بودم ،غرور داشتم.خدایا اگر گناهی از من سرزده نه بخاطر مخالفت با تو بلکه از روی جهالت و نادانی بوده. زمان زیادی را در سیاهی به سر بردم ولی اکنون پشیمانم و خدا از تو می خواهم که مرا ببخشی و پروردگارا اگر در راه حسین(ع)شهید شدم ترا به آبرو مندان درگاهت قسم می دهم که خون ناقابل مرا قبول کنی و راست قامت جاودانه ام سازی انشالله تا کوته کردن دست تمام متجاوزان جنگ را ادامه خواهیم داد و از خداوند می خواهم که شهادت را در آخر خدمت نصیب من گرداند که بتوانم چند ماهی دفاع از ایران عزیز و پاسداری از خون شهدا بکنم.
خدایا تو میدانی که فقط بخاطر لقای تو آمده ام و بخاطر راضی نمودن قلب مقدس وجود فرمانده کل جبهه ها حضرت مهدی (عج. خدایا این جسم گناهکار و این خون را در این راه مقدس بپذیر و خدایا در لحظات آخر که در خون نا قابلم میغلتم مولایم مهدی عزیز (عج) را بر بالینم برسان و این چشمان گناه کارم را به جمال منورش روشن گردان.
خدايا ، قاصرم از شكر تو و عاجزم و محتاج رحمت تو . خدايا ، تورا شكر كه زندگى را وسيله براى آزمايش مان قرار دادى تا با مال و جان و فرزند و تمامى هستى و نعمتهايت در اين آزمايشات عظيم و پىدرپى شركت نماييم و با نداى :انا لله و انا اليه راجعون سرفراز از آن پيروز بيرون آمده و از جمود و جمادات و غرايز حيوانيت پا را فرا گذاريم .
شكر ميگذارم خداوند قادر يكتا را كه به من توفيق داد تا بتوانم پا به جبهه نبرد حق عليه باطل گذارم و در كنار ديگر برادران از اسلام عزيز و ميهن اسلاميمان دفاع نمايم ، جبهه اى كه در آن تمامى حق در مقابل تمامى باطل ايستاده است و ملت ما در اين جبهه تا سرحد از دست دادن جان و شهادت بقول امام عزيزمان ، ملت ما در مقابل تمامى كفر ، با قامتى به بلندى ابديت ايستاده است .خدایا تو را شکر می کنیم به خاطر نعمت های بی شمارت و به خاطر رحمت بی منتهایت که نصیب ملت ما کردی.
یادمان رزمنده والامقام مکتب روح الله طلبه حاج رضا صداقت نیاو به نام پروردگارم كه جانم ، هستى ام ، سرمايه وجودم و محرك افعالم در دست اوست و در زير سيطره و يد قدرت او اظهار موجوديت مى كند و با اين حال كه هيچ چيزى از خودم نداشتم و بود و نبودم همانطور كه نوشتم از او بود نتوانستم بدرستى از آن همه نعمات و دادنيهاى او در جهت او و در راه رضايش استفاده كنم . علاوه بر آنكه در راه رضايتش بكار نبردم ، بلكه بر خلاف رضاى او هم بكار بردم و بيش از اين نمى توانم شكستم را در اين زمينه تعريف كنم . بنابراين بيش از هر چيز در لحظات آخرم از درياى بيكران و نعمات و الطاف بى پايان او خواستارم مرا ببخشد و اعمال ناچيزم را و هديه ناقابلم قبول نمايد ، انشاء الله .بارخدايا ، اگر اين حقير نتوانستم بندگى تو را به خوبى و بنحو احسن انجام دهم ولى از تو خاضعانه مى خواهم به برادرانم و همسنگرانم و ملت شريف و ايثارگر ايران و خانواده ام اين توفيق را بده تا به مصداق اياك نعبد همچون اولياء الله و مقربين درگاهت كه اكنون در نزد تو در تنعم بسر مى برند عمل نمايند و آنچنانكه شايسته توست انجام دهند .
خداوندا، ای رحیم، و ای حلیم شما را شکر می گویم که به من بی لیاقت و بی چاره مانده در چاه آمال، توفیق حضور در کنار یارانت و عشاقت دادی و انی افتخر بهذاء. خدایا موقعی که تفکر می کنم که ماها را از سایر انسان های وابسته به دنیا جدا کردی و لا اقل این اندیشه را در درون ایجاد فرمودی که برویم و در دفتر یارانت و در جمع عاشقان ثبت نام کنیم دل خودم را و قلب خودم را جای دیگری نمی بینم روح حمد و ستایش در من اوج می گیرد ولی به زبانی بسته برخورد می کنم و از تمامی وجود می گویم «کیف لی بتحصیل الشکر و شکری ایاک یفتقر الی شکر».من چه هستم که لیاقت این الطاف را داشته باشم خدایا، ای دوست، و رفیق بندگان! به حرمت خون مطهر شهداء قلوب متصله به این دار فنا را از آن جدا و به دار بقاء سوقشان بده، خدایا ما شما را نشناخته ایم، وطن اصلی را به باد فراموشی سپرده ایم خداوند مهربان، این بندگان شما اگر به وظیفه شان عمل نمی کنند و به دنبال وظایف الهی شان نیستند نه این است که به شما بی اعتنا باشند بلکه از روی عدم شناخت است از این است که لطف وجود شما همه را فرا گرفته است، لذا از آن مقام ربوبی خواهانم که همه ماها را مورد رحمت و لطف خودت قرار بده و گناهان گذشته ما را ببخش، خداوندا به کسانی که هنوز اندیشه رفتن به جبهه و یاری دین خودشان و یاری کردن وطن و ناموس و خانواده خودشان در سرشان پیدا نشده این اندیشه را در روحشان ایجادبفرما.
خداوندا اندیشه و توجه به جبهه ها را در درون قلب ما ایجاد بفرما و ما را بر این اندیشه مستقیم بگردان. خداوندا، اکنون جبهه و نبرد با دشمنان مساوی است با حفظ دین مبین اسلام. مساوی است با حفظ تمامی ارزش های دینی و مذهبی. خود مساوی است با حفظ نوامیس و بچه ها و خانواده های خود ما، خدایا همه مسلمین ایران و جهان که قدرت و توانایی رفتن به میادین نبرد را دارند توفیق حضور در این مراکز ایثار و اخلاص و عرفان عنایت بفرم
خدایا ترا شکر که مارا امت وسط وخلیفه خود قرار دادی بارالها ترا شکرمی کنم که مرا هدایت فرمودی وقدرت حرکت در راهت را به من دادی .خدایا حال که قدم درراهت گذاشته از تو می خواهم که گناهانم را برمن ببخشی و توبه ی مرا بپذیری خدایا هدف ازآمدنم به جبهه تنها رضای اقدس تو است واینکه بتوانم از اسلامم وکشورم دفاع کنم و پس ازچهارده قرن به ندای:((هل من ناصرینصرنی)) حسین لبیک بگویم. هدفم شهادت نیست بلکه احیای دین تواست هدفم کشتن وکشته شدن است و اگر دین تو با ریختن خونهای پاک احیا می شود پس شهادت را نصیب من گردان .
خدايا تو را شكر مى گويم . زيرا كه مرا مسلمان قرار دادى ، به من راه حسين (ع) را نشان دادى و مرا از شاگردان مكتب كربلا قرار دادى . خدايا از اينكه رحمت بى انتهايت را شامل حالم قرار دادى و به من راه اولياء خودت را نشان دادى تو را سپاس مى گويم . خدايا ، از اينكه به من توفيق شركت در صفوف جهادگران راهت را عطا نمودى و مرا از كسانى قرار دادى كه بعد از هزار و چند سال نداى مظلومانه حسين (ع) را پاسخ گفتند و به من توانايى دادى كه براى احياء اسلام و قرآن ، امام امت را يارى نمايم . خدايا بخاطر اينهمه نعمت هايى كه به من عطا نمودى در مقابلت بخاك مى افتم و تو را شكر مى گويم . خدايا، شاهد باش تنها و فقط براى رضاى تو دين تو را يارى مى كنم و چون تو جهاد را وظيفه هر مسلمانى قرار دادى و آنرا توسط امام حسين (ع) در روز عاشورا به من آموختى در اين راه قدم گذاشتم . خدايا ، مى دانى اين راه ( جهاد فى سبيل ا... ) را از روى آگاهى و شناخت كامل انتخاب نمودم . خدايا من طاقت آنرا ندارم كه روز قيامت رسول خدا (ص) به من بگويد چرا حسينم را تنها گذاشتى و چرا سخن امام امت را شنيدى ولى روانه ميدان جهاد در راه خدا نشدى . خدايا، از احوال بد من آگاه هستى و مى دانى چقدر نافرمانيت را كردم . خدايا ، چه گناهان بزرگى كه مرا از تو جدا كرده بود و چه خطاهايى كه ايمان را از من گرفته بود . چه اذيتها و آزارهايى كه والدينم و مردم از من ديدند و چه قلبهايى كه به واسطه بدى زبان و كردارم شكسته شد . خدايا با اين همه گناه و معصيت ، تو درياى رحمت خودت را به روى من گشودى و مرا براى نور و حق هدايت نمودى و آبرويم را در جلوى مردم نبردى و به من توفيق يارى دينت دادید .خدایا از من درگذر و مرا به فضل و کرم خود ببخشای خدایا مرا با خونم غسل بده و با ایمان به اسلام و قرآن بمیرانم . خدایا شهادت نهایت آرزوی من است ولی از تو می خواهم آنچه رضای تو در آن است برای من مقدر فرمایی.
معلم اخلاق یادمان اسوه حسنه محمد علی ابادیآنكس كه تو را شناخت جان را چه كند فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
شكر و سپاس بى پايان بر خداوند يكتا كه لطفش را شامل حالم گردانيد كه از يك شئى ناچيز به اين صورت درآيم ودر اين زمان و مكان مقدس زيست كنم و بتوانم قدم كوچكى در راه او و به خاطر او بردارم.
شهید پرویز امینی
خدايا من فقط براى دفاع از اسلام تو و ميهن خودم به جبهه مى روم و نه براى خودشمارى و خودپسندى و مردم نمايى .
و خدايا از تو مى خواهم كه مرا در راه خودت كه همان راه مومنين و اوليائت و همچنين راه رسولت كه به طور كلى صراط مستقيم است ثابت قدم سازى و مرا جزو راستگويان و نيكوكاران قرار دهى
شكر او را كه ما را در عصرى قرار داد تا بتوانيم در جهت رضاى او با دشمنان او بجنگيم ، هر چه هست از اوست و ما خود هيچ نداريم. و هرگز نتوانستهايم شكر نعمات او را به جا بياوريم. برايم آنجايى كه در جهت رضاى او گام برمىدارم ، تفاوتى ندارد چه خواهد شد. هر چند گناهانم زياد است ،كه اميدوارم به رحمتش مرا ببخشد. ولى از آن زمانى كه فهميدهام رضاى او چيست ، سعى نمودهام آن را انجام دهم كه باز اميدوارم كه مرا مورد رحمتش قرار دهد ، چرا كه عذابش سخت است و رسوايى در آن سرا سختتر.آن جايى كه او اين همه به ما لطف كرده است و چه نعماتى را به ما داده است و بزرگترين نعمت كه همانا در حال حاضر جمهورى اسلامى و رهبرى آنست ، اگر جانى را كه در واقع امانت او است در راه او ندهيم پس چه بكنيم. مگر يادمان رفته است كه قبل از جمهورى اسلامى چه بود و حالا چه. اگر مقايسه منصفانه داشته باشيم ديگر براى دفاع از چنين حكومتى كه همانا هدف آن اهداف انبياء است به جهاد رفتن و از خود گذشتن هيچ است.
خدايا ! مرا از آنچه كه بر خلاف رضاى توست برحذر دار.
یادمان ملکوتی سردار شهید عباس (مخلص)بدرابادی
اكنون كه پاى در چكمه مى كنم و به نبرد حق عليه باطل قدم مى گذارم ، از خداى خود مى خواهم كه به من توفيقى عنايت كند تا نفس كشيدنم براى رضاى او باشد ، چه رسد به حركات ديگرم و جز او هدفى ندارم ، به همين خاطر به صحنه مبارزه حق عليه باطل آمده تا از دين خدا دفاع نمايم ، شايد او هم تخفيفى بر گناهان گذشته ام بدهد كه بازگشت همه انسانها به سوى اوست و در محكمه عدل او حساب پس خواهند داد و اينكه با آگاهى به راهم ، اميد بسته ام كه در اين راه به شهادت نائل آيم . امروز اين آرزوى مليونها زن و مرد مسلمان در كشور ما مىباشد و امروز روزيست كه بايد به نجات اسلام شتافت و اسلام را احياء نمود انشا الله .
خدايا ازتومي خواهم توفيق بندگي واطاعت بيشتربه بنده كوچكت عنايت فرما. شايدقدمي درمسيرتوبرداشته ودرسراي آخرت روسفيدباشم.
خدايا توشاهد باش که من دراين راه کورکورانه قدم بر نداشته واز روزي که تو را به يگا نگي شناختم ودرقلبم جرقه اي از ايمان پديدار شد از همه چيز گذشتم وبه تو پيوستم بخدا قسم راهي که انتخاب کرده ام ازروي حرص به بهشت و يا ترس از دوزخ نيست فقط به خاطر خدا و اسلام عزيز است و براي اينکه شايد توانسته باشم رضاي حق تعالي را حاصل کنم از جان و مال و کسان و خويشان گذشت
خدايا سوگند ياد مي كنم كه هميشه و تا آخرين نفس در راه مقدس تو و براي ياري دين تو مستحكم و جان بركف در راهت فداكاري كنم الهي ياريم ده كه بتوانم اين مهم را آنچنان كه شايسته مقام باري تعالي است بجا آورم. خدايا تو شاهد باش كه من در اين راه كوركورانه قدم برنداشته ام و از روزي كه تو را به يگانگي شناختم در قلبم جرقه اي از ايمان پديدار شد از همه چيز گذشتم و به تو پيوستم.« الهي قلبي مهجور و نفسي معيوب و عقلي مغلوب و هوائي غالب و طاعتي قليل و معصيتي كثير و لساني .... بالذنوب فكيف ... ياستار العيوب و يا .... و يا كاشف الكروب اغفرذنوني كلها بجرمه محمد و آله محمد يا غفار و يا غفار و يا غفار برحمتك يا ارحم الراحمين
اما پروردگارا ، بنده ضعيف و ناتوانت غرق در گناه است و از درگاه عظمتت طلب مغفرت مى كند ، از گناهانم درگذر چرا كه تو كريم و رحيم هستى . پروردگارا ، من ضعيف و ناتوان دوست دارم كه دشمنان اسلام در اوج دردشان دست هايم را قطع و چشم هايم را از حلقه درآورد و سرم را از تن جدا كند و پاهايم را قطع كند و قلبم را آماج رگبارهايشان قرار دهد تا در كمال فشار و آزار ، دشمنان مكتبم ببينند كه گرچه چشمها ، دستها و پاها و قلب و سينه و سرم را از من گرفته اند ، اما يك چيز را نتوانستند بگيرند و آن ايمان و هدفم است كه عشق به الله و عشق به شهادت و عشق به امام و اسلام است .
یادمان ارتحال ملکوتی خادم مردم مستضعف مرد ولایی وانقلابی یدالله بدرابادی
خداوندا خودت بهتر مى دانى و اعمال من را ميدانى . بخدا قسم كه خود نيز از حال خود خبر دارم و ميدانم چقدر گناه كرده ام و از همان گناه ميترسم زيرا ميدانم كه گناهان من سنگين است اگر از عبادتهايم بگويم كه آنها نيز خالصانه نبوده و در عبادتهايم سستى كردم . خداوندا چقدر از عبادتهاى خود را بجا نياوردم چقدر غيبت كردم چقدر دروغ گفتم چقدر عمل انجام دادم كه براى ريا بوده و براى همين از تو مى خواهم كه با رحمت با من رفتار كنى و خوش ترين لحظه زندگى را لحظه مرگم قرار دهى از تو مى خواهم كه لحظه آخر عمرم را شهادت قرار د
خدايا ! گامهاى ما ، حرفهاى ما را ، نيت ما را ، حركت ما را كه فقط و فقط براى توست مورد قبول درگاهت قرار بده .
خدايا ! تو ميبينى كه عزيزان ما عاشقانه همچنان قاسم و اكبرها ، حنظله وار به ميدان مبارزه ميتازند و همانا آرزوشان شهادت است . همه و همه بخاطر اوست و با اين دست و سرهاى از تن جدا و شكم و پهلوهاى پاره پاره به اين مسئله خوشحالند كه در آخر سرافرازند.اى خداى بزرگ آيا من قبول كنم كه با اين زحمات ناچيز مرا پذيرفته اى به سوى خودت .
بارالها بنده حقیرت را چشم بصیرت عنایت کن تا حقایق را دریابد و گول لذتها را نخورد معبودم می دانم که هنوز تو را نشناختم . آخر تو کیستی؟ چرا خودت را آشکار نمی کنی ؟ تا شکر نعمتهایت را آنطور که شاید و باید انجام دهم
« براستى خداوند جانها و مالهاى مؤمنين را از آنها خريده است . تا اينكه به ايشان بهشت را عطا كند زيرا اينان در راه خدا كارزار مى كنند پس مى كشند و كشته مى شوند » آنكس كه به من جان و حيات داد ، اينك جانم را خريده و من هم با كمال ميل جانم را فروختم و بازمى گردم بسوى او.
تشكر و سپاس بيكران خداوند منان را كه نعمت اسلام را به ما ارزانى داشت و ما را به صراط مستقيم كه همانا دين محمدى ولايت علوى است رهنمون گرداند.
خادم الشهدا:حاج حسین علی ابادی امید است با استعانت از خداوند منان بتوانم قطره ای از دریای بیکران مردان حماسه وعشق وایثار را به رشته تحریر دراورم فقط میتوانم بگویم شهدا شرمنده ایم
خدايا ! تو مىدانى كه براى همين است که احساس مسولیتی سنگین نمودم که به مصداق سخن پیشوای مسلمین جهان اسلام حضرت امام خامنه ای مد ظاله العالی که فرمودند زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست این وظیفه ودین شهدا گرانقدر را انجام دهم تا شايد در جايى قرار بگيرم كه بتوانم آن مسئوليتى را كه بر گردن داشته باشم به نحو احسن انجام داده و در بستر زير پتو جان نسپارم و در اين ميدان نور و روشنائى از اين دنياى فانى بر كنم و به دنياى ابدى و جهان مادام العمر كه مىخواهيم زندگى بكنيم هجرت كنم.
سلام بر خداوند منان و سلام بر محمد(ص) راهنمای بشریت. الهی ببین که چگونه این جنایتکاران چنگهای کثیفشان را بهم انداخته اند تا جمهوری اسلامی ایران رابکوبند .خدایا به پاره های آهن بگو تا جان مرا دریابند و خونم را ای هستی بخش بر این زمین شهیدپرور بریزد تا دین خدا و رسول زنده بماند مگر ندانسته که همه چیزم و روح انسانیم که در من بوده .... و تمام توانم و قدرتم از تو بوده . مرا ای پروردگار محمد در صراط خدائیت محکم کن تا در تحکیم این رسول و جمهوری اسلامی زیبائی های شهادت را با روحم در آغوش کشم . ای معبود من مرا در نزدت روسفید کن .الهی جان ناچیز مرا بگیر و خون من را به پای نهال اسلام و انسانیت بریز . خدایا اگر با ریختن یک قطره از خون من که بر زمین بریزد لایق آمرزش نیستم زمین را از خونم سیراب کن .ای خدای بشریت به فرشتگانت که مامور هستند که جان مرا بگیرند بگو برمن آسان بگیرند که من گناهکار، تحمل جان کندن را ندارم و خود شفاعت گناهانم را بکن و خدایا شهیدم کن تا بر حقانیت محمد شهادت دهم، خداوندا گناهانم را عفو کن که من طاقت عذاب سنگین ترا ندارم.
یادمان سردار شهید امنیت ملی حاج حسین مرادی
بنام خداي يکتاي قادر منان که بر من منت گذاشت که اين سرمايه ناچيز جان خويش را در راه او فدا کنم . بنام خداي رحمن و رحيم که اين همه لطف و مرحمت به بندگان خويش دارد و همه زمينه ها و راه ها را براي رسيدن به خودش نشان بندگان طريقتش داده است . بنام خداي باريتعالي که دري از درهاي بهشت را باب الجهاد نام گذاشت تا کساني که مي خواهند به او نظاره کنند از اين در وارد بهشت شوند و اين نعمت بيکران را به همه بندگاني که او را دوست دارند داد و جاي سپاس و شکرگذاري است. بنام خداي قهار و جبار که جهنم سوزان را براي کساني که راه او را سد مي کنند و به محرومين و ضعيفان ظلم مي کنند آماده کرد که انتقام خون به ناحق ريخته ضعيفان را در آن دنيا با آتش سوزاني خواهد گرفت. بنام خداي نصرت دهنده که با قدرت منتهاي خويش مجاهدان راهش را توان و قدرت عنايت مي فرمايد. بنام خداي عادل که با عدل خويش به حساب دقيق همه بندگان را خواهد کرد بطوري که خودش در قرآن کريم فرموده است: « فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ومن يعمل مثقال ذره شرا يره »يعني خدا ذره اعمال شر هر بنده را حساب مي کند و کيفر آن را مي دهد و ذره اعمال خير هر بنده اي را حساب مي کند و پاداشش را مي د هد.و اي خداي قادر متعال! با من آيه شريفه ات را اگر رفتار کني، جهنم جايگاه من خواهد بود و از تو عاجزانه تقاضامندم که با عدل خويش با من رفتار مکن بلکه با رحمت خودت با من رفتار کن که تو معروف به خداي رحمان و رحيمي . خدايا اين وجود هيچ ارزشي ندارد که فداي دين تو و راه تو کنم و اگر چنانچه 70 بدن مي داشتم و همه را به پاي اسلام عزيز فدا مي کردم هنوز هم به اسلام عزيزت بدهکار مي بودم . خدايا شکر و سپاس بيکران تو را مي گويم که در زماني قرار گرفته ام که اسلام احتياج به کمک و ياري دارد و من را از ظلمت به نور آورده اي توسط رهبر عظيم الشان انقلاب از تبار پاک رسول الله و فرزند حسين است و از سلاله ائمه اطهاري است که به ما آگهي داد تا مظلوميت اسلام درک کرديم و خدايا تو امام بزرگ ما را اين قلب تپنده امت محروم جهان و اين اسوه استقامت و صبر و تقوا و عيسي زمان و کعبه دلها نور خدا اسوه ايمان اسوه جهاد اسوه شجاعت و شهامت زمان ما و اسوه پرهيزگاري و اسوه مجاهدان راه فضيلت و اين روشنفکر زمان و رسواگر ستمکاران و سازشکاران و اين مرد خدا شفابخش دلهاي مريض و اين خميني عزيز و روح خدا را تا انقلاب جهاني ولي عصر (عج) را نگهدار و ..... و بین امت قهرمان ايران و امام بزرگوار ما آني کمتر از آن جدايي مينداز که کليد بازگشايي پيروزيهاي بزرگ اسلام بر عليه کفر جهاني در همين همبستگي بين امت و امام خميني عزيز است.
خدایا چه کنم بندگی و طاعتم کم است،ای پوشانده عیبها ببخش مرا و حفظ کن مرا و بخودم وا مگذار.خدایا میخواهم به تو برسم،خدایا حجاب ها قلبم را گرفته ونمی گذارند که تو را ببینم، خدا نمی دانم چه بگویم،میخواهم وصیت کنم میخواهم به امت اسلام توصیه کنم که نیازارید قلب امام، این قلب پاک الهی را که خدا بر ما منت گذاشت و چنین رهبری را از میان ما برگزی
بايد از خداوند منان تشكر كنيم و سجده شكر بجا آورم كه خداوند ما را براى به اهتزاز آوردن پرچم لا اله الا الله و يارى اسلام انتخاب نمود .
خدايا ترا سپاس ميگويم از اينكه ما و جامعه ما را از منجلاب فساد از منجلاب فساد شاهنشاهى 2500 ساله به قدرت خويش و به رهبرى بنده صالحت، ابراهيمت، موسايت، عيسايت و يكى از سلاله رسول ا... (ص) خويش دست ما را گرفتى و از ظلمت به نورمان كشانيدى. خدايا اگر ما ايرانيان شب و روز شكر گزارت باشيم بدين خاطر، بخاطر اين نعمت بزرگ هنوز كم كرديم چرا كه ابراهيمت بتها و اَبَربتها را شكست. چرا كه اين موسايت با عصاى خويش كه پيروان و مقلدان اويند كاخهاى ستم را فروكش كرد چرا كه اين مسيحت جهان مرده را زنده كرد. خدايا اين توفيق را به ما عنايت كن كه در خط رهبرى كه همانا خط اسلام اصيل است حركت كنيم و در اين راه يار و ياورمان باش و حجت خويش امام زمان (عج) را به كمكمان بفرست خدايا اجر جهادمان را به چيزى كمتر از شهادت قرار مده چرا كه حجتت امام صادق (ع) مى گويد اجر جهاد شها
خداوندا مرا در صف شهداى اسلام قرار ده و مرا از بندگان مخلص خودت و مومنين به پيامبرت حضرت محمد (ص) و از شيعيان حضرت على (ع) و از مطيعان ولى امرت حضرت مهدى (عج) و نائب بر حقش خمينى عزيز قرار بده . خدايا از تو مى خواهم در لحظه اى كه مرگم فرا مى رسد از تمام دوستى ها و عشق و محبت ها جز دوستى و عشق و محبت خودت رهايم سازى و مرا جزء بندگان خالص به حساب بياورى.به وحدانيت ويگانگي خدا گواهي ميدهم و اقرار مي کنم که محمد بنده وپيغمبر خدا است خدا او را فرستاده تا دين خود را بر دينهاي ديگر غالب گرداند هما نا نماز وعبادت و حيات و ممات من از آن خدا و براي خداست .شريکي براي او نيست من به اين امر شده ام وازتسليم شدگان خ
خداوندا ! اگر لياقت عبادت تو را نداشتيم ، ببخشمان و ما را به كُويت فراخوان و الا ما را به مرگى كه شهادت نباشد نميران.
اینجانب حسین مرادی شهادت می دهم خدایی جز خدای یکتا نیست و شهادت می دهم از جانب خدا برای هدایت و راهنمایی و ارشاد مردم صد و بیست و چهار هزار (124000)پیغمبر آمده اند که اولین آنها آدم و اخرین آنها خاتم(ص) است . شهادت می دهم امیرالمومنین علی بن ابیطالب خلیفه برگزیده خدا بعد از پیامبر است و به امانت خاندان پاکش گواهی می دهم و در .... صریح قرآن (اطیعوالله و اطیعوالرسول و الامر منکم) شهادت می هم فقیه امر در هر زمان اختیار تام بر مردم دارد و امر او را واجب می دانم که فقیه جامع الشرایط در عصر ما امام خمینی است.
خدایا تا من را نیامرزیدی از این دنیا مبر و مرا عاق والدین مساز و والدینم را از من راضی
حمد و سپاس خداوندى را كه بشر را آفريد و او را اشرف مخلوقات قرار داد و نعمتهاى بى پايان خود را در روى زمين گستراند كه انسان و همه موجودات بتوانند از آن استفاده كنند و همچنين خداى را شكر ميكنم كه پيامبرانى را براى راهنمايى و نجات بشر فرستاد كه انسانها را از جهل و نادانى براه راست كه همان صراط مستقيم اسلام ميباشد هدايت كنند كه اولين آنها حضرت آدم و آخر آنها خاتم الانبياء حضرت محمد بن عبدالله (ص) كه جانشينانى بعد از خود معرفى كردند كه اولين امام حضرت على ابن ابيطالب و آخرين امام كه انتظار او را ميكشيم حضرت مهدى (عج) و همچنين خداى را شكر ميگويم كه چنين رهبرى نايب امام زمان (امام خمينى) به ما ارزانى داد كه ما را از شر طاغوتيان نجات داد و در كالبد مرده همه ماروح خدايى دميد و ملت ايران و همه مسلمانان جهان را در تمام دنيا سر فراز كرد و باز هم خداى را حمد و سپاس ميگويم كه جوانيم را در همچنين موقعيتى قرار داد و در چنين كشورى كه كشور امام زمان ميباشد و اگر چنانچه در كشورهاى غرب و يا شرق بدنيا مى آمديم و آنجا زندگى ميكرديم حتما مثل آنها مى بوديم و بويى از اسلام و قرآن نبرده بوديم و هميشه با اسلام در ستيز ميبوديم كه همچنانكه هست
ای خدای بزرگ این مخلوق درمانده و ضعیف تو که بسوی تو آمده است او را از درگاهت مران و گناهش را بیامرز و از درگاهت ناامید مگردان. ای خدا ، بسیار در تلاش بوده ام تا برای تو باشم و هرچند که لطف تو شامل حال من بوده ولی شرمنده ام و امید به بخشش
خدایا،معبودا،اگرچه قلبم آماج رگبار دشمن شده و دستها و پاها و سینه و سرم را از من گرفته اند اما یک چیز را نتوانسته اند بگیرند و آن ایمان و هدفم که عشق به الله و معشوقم و عشق به شهادت و عشق به اسلام و امام است.
یادمان شهیده والامقام رزمنده دفاع مقدس اسوه زنان انقلابی عزیزی که از ابتدا پیروزی انقلاب اسلامی در شهرستان بم در زمینه تشکیل بسیج خواهران شهرستان بم وفرماندهی ان نقش بسیار موثری را ایفاد نمودند خواهر ولایی وانقلابی حاجیه آذر بدرابادی
به نام خداوند بخشنده و مهربان که بر همه چیز دانا و بیناست و به نام آن کس که انسان را از نیستی به هستی آورد و بر همه اعمال ما آگاه می باشد . پروردگار شما فرمود "هدیه من به کسانی که مرا دوست می دارند و آن هم کشته شدن در راه من است . که او را شهید میکنم و به نزد خود می آورم .ایزدا تو خود می دانی که ما راه تو را انتخاب کردیم چون راه تو است که ما را هدایت می کند و به مقصد اصلی که شهادت در راه توست می رسان
« ان الله اشتری من المومنین بانفسهم و اموالهم بان لهم الجنه.» (بدرستیکه خدا از مومنین خریدارجان و مالشان ودرعوض به ایشان بهشت را ارزانی داشت.) آری ای برادران و خواهران و ای پدران و مادران که حاضر شدید با خدا معامله کنید و در عوض بهشت را به عزیزانتان و پاره های جگرتان ارزانی داری
پروردگارا با عشقی جانسوز و برخاسته از قلبم به سویت گام می نهم عاشقی سراپای وجودم را فرا گرفته و مرا به سوی نور رهنمون است خداوندا همانگونه که عاشقت شده ام ، تو نیز عاشقم شو و مرا با دیدارکننده هایت محشور گردان. خداوندا به من توفیق بده تا جان در بدن دارم در راه تو قدم بردارم و همیشه و در هنگام شهادت نام تو ورد زبانم باشد. پروردگارا از سر تقصیراتم درگذر تا با قلبی پاک، آرام و بدون اضطراب بسویت پرگشایم و عروس شهادت را در آغوش کشم، معبودا، امام عزیزمان را که ما را از گمراهیها و ضلالتها نجات بخشیده و به سوی نور هدایتمان نمود تا ظهور پسرفاطمه(س) برای ما نگهدار، خداوندا، شهیدان راه اسلام از صدر تاکنون بیامرز و به ما توفیق ادامه راهشان عنایت فرموده و هر چه زودتر ما را هم در جمع آنها قبول بفرمای. خداوندا شرمنده هستم که در طول عمر نتوانستم قدمی در راه تو بردارم به جبهه می روم تا خدمتی ناچیز کرده، خود را ساخته و بسویت بشتابم شاید قبولم کنی انشاءالله. خدایا کوچکتر از آنم که وصیت کنم به مردم، و برایشان پیام بفرستم زیرا که خودم محتاج هزاران پیامم تا هدایت گردم
به نام خداوندی که به انسان روح داد و در او جان دمید تا آزادانه زندگی کند و از نعمات بی شماری که در زمین آفریده استفاده نماید و شکرگزار او باشد و به نام خداوند که راه و روش صحیح زندگی را به انسان نشان داد و همچنین راه شر و دوری از خدا را هم نشان داد تا هرکس در هر راهی بخواهد حرکت کند البته کسانی که راه اسلام را بپیمایند سعادتمند خواهند شدو کسانی که راه شر و دوری را می پیمایند آنها را به عذاب های سخت وعده داده است.
: ستایش مخصوص خدایی است که هنگام خلقت آسمانها و زمین هیچکس را بحضور نخواست (و از مشورت بی نیاز بود) و هنگام آفریدن جنبندگان عالم مُعین و یاری نگرفت در الهیت بی شریک و در عین یکتایی برای آفرینش عالم از معاون بی نیاز بود زبانها از حق وصفش عاجز و عقلا از کُنة معرفتش مدهوش و گردنکشان در مقام هیبتش خوار و متواضع و بزرگان از هراس مهرش پست و حقیر هر بزرگی در مقام عظمتش رام و ذلیل است پس ستایش ابدی جامع و کامل و پی درپی مخصوص تست و درود ابدی و تهیت دائمی تو بر رزمندگان(ترجمه قسمتی از دعای روز دوشنبه) بنام خداوند هستی بخش جهان و بنام خداوند آرام بخش دلها، اجابت کنندۀ دعاها برآورندۀ حاجات یاری کنندۀ رزمندگان اسلام. نصرت دهندۀ امت و امام و بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان .ای خداوند جهان شاهد باش که من هدفی جز رضای تو و اعتلای دین اسلام نداشته و امیداوارم در این راه مرا یاری کنی تا بتوانم فرد موثری برای جمهوری اسلامی باشم و بتوانم به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) پاسخ گفته یا با پیروزی کامل به شهرمان بازگردم و خدمت به اسلام کنم و یا هم در این راه به آرزوی دیرینه ام که همان شهادت است برسم.
معبودا، پاک پروردگارا، چه زیباست جلوگاه جمالت، چه با شکوه است نمایشگاه جلالت در صورتم ای خدای بی چون که این منم افتخار شهادت در راهت نصیبم گشته است آیا این منم که توفیق نظاره بر فروغ تابناک ملکوتی ترا دریافته ام نمی دانم این لحظاتی که از پروازم بسویت گذشته است جزو چه لحظاتی است این همان لحظاتی است که معنای واقعی قبول درگه حق شدن را برای این موجود خاکی قابل درک و معنی می کند. پروردگار من. ای دانای برون و درون. پیش از این برآن بودم که برای وصول به درگاهت راههایی بس دور و دراز در پیش دارم، باید ساعت ها طی کنم و از منزلگه های خطرناک و ناپدید بگذرم حالا می فهمم که من از گل آدم شنیدم بوی تو .
خداوندا دراين دنياكه نتوانستم آنطوركه توميخواهي زندگي كنم پس مرگم راآنچنان قرارده كه لااقل به دينگونه كفاره گناهان كبيره وصغيره را اداكرده باشم. خداياتوميداني كه براي همين عازم جبهه جنگ كفروايمان واسلام وشرك وحق وباطل شدم تاشايدبتوانم قدمي درراه رضاي توبردارم وپاك شدن واذن دخول كسب كنم شايدازروي لطف وكرمت مرا از بندگي آن خود قراردهي.
به نام تواي خالق بي همتا. مي دانم كه به خودم ظلم كردم و بنده خوبي برايت نبودم، احكامت رازيرپاگذاشتم و يابه آنها بياعتنا بودم و يا اينكه سبك شمردم وشكرهيچ يك ازنعمتهايت را به جانياوردم.
یادمان ارتحال ملکوتی رزمنده هشت سال دفاع مقدس پاسدار ولای وانقلابی و وارسته سردار حسین محمد ابادی (الوندیار)
سپاس بیکران خدای منان را که بر من منت نهاد و چنین فرصتی را به من عنایت کرد تا به جبهه بروم تا شاید بتوانم قطره خونی بریزم و دین خود را به اسلام ادا کنم تا شاید بتوانم خودم را از آتش دوزخ برهانم و سپاس امام امت را که بعد از سالیان دراز از زیر ظلم و ستم بیرون آمد و مردم را از خواب بیدار کرد چنانکه مردم امروز با عشق به لقاءالله به جنگ میروند و چنان خود را بر قلب دشمن می زنند که دنیای به این بزرگی به لرزه درمی آید.
برادران و خواهران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید که خداوند در انجام کارهای خیر یاریتان نماید.
خدایا رزمندگان ما را پیروز گردان و حق را بر باطل پیروز کن امام امت را در پناه خود حفظ گردا
از خداوند می خواهم که هیچ وقت من را به حال خود وانگذارد تا به من لغزشی روی نیارود و بتوانم آنچه را که اسلام از من می خواهد ایفا نمایم زیرا این یک امتحان الهی است که از ما بعمل می آید تا خداوند بر همه اعمال ما ناظر است و هرکسی که از این امتحان الهی پیروز درآید در دنیا و آخرت روی خواهد دا
« تبارک الذی بیده لاملک و هو علی کل شیءٍ قدیر» ( بزرگوار است آن خدایی که پادشاهی بدست اوست و او بر همه چیز تواناست.) این وصیت نامه ام را در دقایقی می نویسم که دعای توسل را خوانده و قرآن را باز کردم که پیش از خواب چند آیه بخوانم که سوره ملک که دارای سی آیه است پدیدار شد و من هم دوست داشتم تا اولین آیه این سوره را در بالای وصیتم بنویسم این بود مقدمه وصیت نامه ام و کلامم را با نام خدا آغاز می کنم. « اِنَّ الذینَ قالوا رَبُنا الله ثُم الستقاموا فلا خوفٌ علیهم و لاهم یحزنون» ( آنانکه گفته اند الله خدای ماست و پایداری کردند براستی که باید نترسند نه غمگین شوند.) هر انسانی و بشری که به خود آید باید قیام به قسط کند یعنی توحید، مبارزه در راه خدا و عبادت و بندگی خدا، یعنی رستن از هر بندگی به جز خدا.
دلم از نقش باطل پاک فرما به یاد خود مرا چالاک فرما
دلم را محو یاد خویش گردان مرا حب مراد خویش گردا
خدایا چه کارهایی نکرده ام که مورد پسند تو قرار نگرفته و چه کارهایی نکرده ام که از روی ناآگاهی بوده . خدایا با قلبی سیاه و پر از گناه به تو پناه می برم و ندای « هل من مستغفر» را سر می دهم. یا غیاث المستغیثین! اگر در این زمان خمینی را برای هدایت این جامعه نمی فرستادی، هم اکنون ما در چه وضعی قرار داشتیم؟ به جای این که در جبهه مشغول نبرد باشیم غرق در فحشاء می بودیم و مسجدمان را سینما قرار می دادیم و مانند حیوانی که فقط هستی اش غذا و شهوت است، هستی خود را فجیع ترین فیلم های کذائی می دانستیم. خدایا من هزارها بار تو را شکر می کنم از این که مرا با فرستادن رهبری برای هدایت این جامعه از دریای فساد بیرون آوردی و همانا مادری که دست فرزندش را می گیرد و به راه مستقیم هدایت میکند هدایت کردی . خدایا کدر کن آن چشم هایی که این مسائل را نمی بینند و بمیران قلبهایی که به این عجایب پی نمی برند.خداوندا تو همیشه همراه من بودی و این من بودم که در برابر تو کوتاهی کردم. خدایا چه بس گناهانی کردم که از روی ناآگاهی بوده و چه بس کارهایی کردم که مورد پسند تو قرار نگرفته ، معبودا ! ای جبار ! با قلبی سیاه و پر از گناه و با شوری مملو از عشق به تو و ائمه ات به تو پناه می برم و ندای « هل من مستغفر» را سر می دهم. معبودا، هیچ چیزی گلوی تشنه مرا سیراب نمی کند جز شهادت و هیچ وقت از تو طلب نمی کنم و واقعاً هم خجالت میکشم که بگویم ای خدا مرگ مرا در راحتی بسترم قرار مده. من در راه تو گام نهادم و عقیده ام بر آن است که تو بخشنده و آمرزیدگاری. از تو می خواهم به هنگام ریختن خون گرمم در کربلای ایران، گناهان مرا ببخشی و مرا روسفید به آخرت بازگردان
بارخدايا تو ميداني كه من دراين راهي كه درپيش گرفته ام فقط رضاي تورامي خواهم وهدف فقط توئي.بارلها مارامُردني عطاكن كه درآن خواري وذلت نباشد. بارالها ما را زندگي علي وار، مرگي علي گونه وبرخاستني علي مانند، عنايت فرما.
با نام خدای عزوجل که طاعتش موجب قربت و مزید نعمت است شروع می کنم و در ستایش و حمد و سپاس او زبان میگشایم و در درگاهش به سجده می پردازم و امیدوارم این گناهان ما، در برابر خداوند ناچیز به شمار آید و ما را ناامید و مأیوس برنگرداند. من یک بنده گنهکار بیش نیستم مورد عفو و بخشش خداوند قرار می گیرم و از او پوزش می طلب
پروردگارا سپاسگزار تو هستم که من را به راه راست هدایت کردی و من را به راه شهیدان بردی .خداوندا از تو سپاسگزارم که در موقع جوانی عمرم در بهترین زمان واقع شد تا که از گمراهی نجات یافتم و تو را شکر که توانستم در خط اسلام فقاهتی، به رهبری روح الله قدم بردارم و چه بهتر که باز در سرزمین غریب کردستان که خونهای بهترین جوانان اسلام بدست گروههای کافر ریخته شده خدمت کنم و انتقام خون برادرانم را از آنها بگیرم چه سالها که بر سر و سینه می زدم که ای امام حسین(ع) ! ای کاش در کربلا می بودم تا جواب « هل من ناصر» تو را بدهم اکنون برای پاسداری از خون تو و یارانت که برای اجرای احکام اسلام ریخته شد در این زمان به رهبری امام خمینی این نایب برحق امام زمان(عج) بپا خاستهایم و جواب ترا در سرزمینهای کشور اسلامی ایران (غرب و جنوب و کردستان) با صدای رسا می گوییم لبیک ای خمینی « و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» (حال آنکه ما خواسته بودیم که منت نهیم بر آنان که ناتوان شمرده شده بودند و در آن سرزمین ... یا اینکه بگردانیم ایشان را پیشوایان و وارثان زمین.)خداوندا ترا شکر که شربت شهادت این یگانه راه رسیدن انسان به خودت به من بنده حقیر و گنهکار خود ارزانی داشتی ترا شکر که این نعمت خدا پسندانه خودت را به این انسان ذلیل عطا فرمودی و من تنها راه سعادت در راهت یافتم. چه خوب است که با زمان ... کوچک و کم ارزشمندترین ارزشها را گرفتن و این لطف عنایت تو به بندگانت می باشد.خداوندا تو خودت شاهد باش که تمام لذت دنیایی را کنار گذشته بودم پس به گفته خودت : « ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لاتحزنوا و ابشرو بالجنه التی کنتم توعدون» فرشتگان آسمانها را بر بدن و روح کم ارزش فرو فرستند که دیگر ما از آینده خود خوشحال باشیم و حزن و اندوه نداشته باشیم وآنهایی که از ذکر خداوند متعال غافل مانده اند کسانی هستند که واقعیت عالم هستی و مقصود از خلقت را نمی دانند لذا تمام همّ و غمشان حیات دنیا و زندگی پست طبیعت
بدانید که مسیر حق فقط به دست مولا امام زمان (عج) است و رسالت این امر امروز بدست امام خمینی عزیز است. خدایا ما را در این راه جز صابران و ثابت قدمان قرار ده و بما توفیق صبر بر تمام بلایا و مصائب عنایت فرما زیرا دنیا معرکه امتحان و آزمایش است و دارگذر است نه بقا.
یادمان سردارشهید وارسته ولایی وانقلابی ولندیاری فرزند حاج محمد
به نام خدای شهیدان و بنام خدایی که به ما هستی بخشید و چراغ های فروزان (پیامبران و ائمه ) را برای راهنمایی انسانها برافروخت. بار خدایا تو را شکر میکنم که به ما شرکت در صف رزمندگان اسلام را عنایت کردی رزمندگانی که فقط یک هدف در دل دارند و آن هم رضایت خاطر توست . بار الها را در این راه ما را ثابت قدم نگهدار و بر دشمن کافر پیروزی عنایت بفرما .
شهید ایوب پری پیشبر
خدایا از تو طلب آمرزش میکنم که به من توفیق خدمت به اسلام و مسلمین عنایت فرمودی.. خدایا در سنگر نشسته ام و میخواهم چند خطی وصیت بنویسم باران خمپاره و توپ های دشمن بر سرم باریدن گرفته است و احساس میکنم به تو خیلی نزدیک تر شده ام و بسیار امیدوارم که مرا ببخشی و مرا که در راهت قدم گذاشته ام را بپذیری.خدایا تو میدانی که من به خاطر تو به جبهه آمده ام تنها به این نیت که کاری در راه تو و برای تو کرده باشم . و اما دشمنان داخلی و خارجی باید بدانند که اگر مرا قطعه قطعه کنند و به دریا بریزند باز هم از اعماق دریا بانگ برخواهم داشت که اسلام پیروز است
حمد وسپاس بر پروردگار جهانیان ، خالق آدم های عزت بخش ، مستضعفان و خوار کننده مستکبران که از همه چیز آگاه و بر همه چیز بیناست. دانای کل راز است و از همه چیز بی نیاز وهمه به سوی او باز خواهیم گشت و تنها اوست که سزاوارتر و شایسته سپاس است . شکر او را که رهبری آگاه را نصیب ما کرد تا ما را از خواب غفلت بیدار کند و ما را به خویشتن خویش بازگرداند و سپاس به درگاه ذات بی زوال پروردگار که مرا موفق داشت در راهی قدم گذارم که رضا و خوشنودی او در آن است و مرا با هدف و آرمانی آشنا ساخت که در راه رسیدن به او سر از پای نشناسم. پروردگارا از دریای بی کران رحمتت دور نیست اگر بنده سرکش و عاصی را مورد عفو و اغماض قرار دهی و از گناهان ما بندگان ناسپاس در گذری پس ای کریم و ای رحیم! دست کرامت بر این بنده گنهکار بکش و از رحمت بی انتهایت او را بهره مند ساز. اینک که با خلوص نیت و دلی پاک قدم در راه تو نهاده ام و به سوی تو می آیم گناهانم را بریز و در جوار خود جایم ده.
برادران و خواهران عزیزم استغفار و دعا را از یاد نبرید چرا که بهترین تسکین ها برای دردهاست وهمیشه یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بینتان تفرقه نیندازد و شما را از روحانیت مبارز جدا نکند که اگرچنین کرد روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابر قدرت ه
خدای را شکر و ثنای می گویم که هر چه طلب کردم از خدا به من عطا فرمود. براستی که تنها راه نجات خود از آتش دوزخ و عذاب الهی را چشیدن شهد شهادت می دانم و این بود که اینچنین عاشقانه به سوی معبود شتافتم براستی من این دنیای بی ارزش و فانی را زندانی بیش نمی دانم و هر لحظه که ماندم خسارت بیشتر شد چه خوب بود که من هم در اوایل انقلاب جان را نثار می کردم . ولی باز هم شکر خدا را بجا می آورم که انسانی غیر متعهد بار نیامد
« یاایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم . تومنون بالله ورسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم وانفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون » (ای اهل ایمان آیا می خواهید شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات بخشد، راهنمایی تان کنم آن تجارت این است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنید این کار از هر تجارتی اگر دانا باشید برای شما بهتر است . قرآن کریم سوری صف ایه ی 10 و11 ) سپاس خداوند را که نهایت لطف و کرمش را شامل این بنده حقیر نمود و افتخار نبرد در رکاب حضرت مهدی (عج) فرمانده حقوقی جبهه های حق علیه باطل را همراه با شهادت نصیبم فرمود . طلب غفران از وی و امت مان و مومنین دارم وخدا را بشهادت میگیرم که آنچه را به عنوان پیام در این نوشتارعرضه می کنم احساس فریضه و تکلیف است تا راه خویش و هدف خویش و همه ی رزمندگان را اعلام کنم که مکتب ما مکتب امام حسین است و راه ما راه نائب بر حقش امام زمان و امام امت حسین زمان ماست اطاعت از اوامرش را فریضه می دانیم و جانمان را در راه هدفش نثار می کنیم چرا که اطاعت از اوامر امام امت سعادت ابدی است و تعلل در آن ضعف ایمان است و سرپیچی از آن خسران است .
یادمان سردار شهید کامران زاده
خدايا ! تو را شكر مىكنم كه به من نعمت وجود را عنايت فرمودى و سپس مرا از زمره انسانها قرار دادى و سپس مرا هدايت كردى و جزء شيعيان و دوستان اهل بيت پيامبر خود قرار دادى و در اين زمان جزء لشكريان امام زمان (ع) قرار دادى.خدايا ! تو را شكر مىكنم كه مرا مجاهد در راه خدا قرار دادى و از سربازان امام زمان (ع) قرار دادى كه لااقل بتوانم با نثار خون خود يك مقدارى از ناموس اسلام و قرآن حمايت و دفاع كرده باشم. اين شهادت خط و سير اولياء حق است كه هميشه در دعا و مناجاتشان از خدا مىخواستند و ما هم پيروان آنها هستيم كه بايد در اين سير حركت كنيم تا به سعادت ابدى نائل شويم.خداوند امام عزيز را طول عمر و سلامتى عنايت فرمايد و فرج امام زمان (ع) را نزديك ك
پروردگارا ! تو ارحم الراحمين هستى، گناهان من عاصى را ببخش و از معصيتهايى كه رخم را زرد نموده است درگذر كه شرمسارم و خجل چرا كه فرمان تو را لبيك مىگويم و خودت گفتى: « و جاهدوا فى الله حق جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم فى الدين من حرج ملة ابيكم ابراهيم هو سماكم المسلمين من قبل و فى هذا ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس فاقيموا الصلوة و اتو الزكوة و اعتصموا بالله هو مولاكم فنعم المولى و نعم النصير » ( و مجاهده كنيد در سبيل الله جهادى آنگونه شايسته كه حق خدا مىباشد، او شما را برگزيد و در دين بر شما حرجى ننهاد اين راه و روش پدرتان ابراهيم است، او شما را مسلمان نام نهاد از گذشته و در اين آئين آخرين براى پيامبر گواه بر شما باد و شما گواهان بر مردم، پس نماز را به پا داريد و زكات را بدهيد و به خدا پناه ببريد، اوست مولاى شما، پس چه نيكو مولا و چه نيكو ياوريست.) ( الحج 78 ) و در جايى ديگر مىفرمايد : « فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما» ( خداوند برترى بخشيده است مجاهدين در راهش را بر نشستگان. اجرى بسيار و پاداش بىكران) و در جايى ديگر مىفرمايد : « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم ... » ( اى مؤمنان، آماده كنيد براى دشمنانتان آنچه مىتوانيد از نيرو ... كه بترسانيد و وحشت آوريد دشمن خدا و دشمن خودتان را.) ( انفال 60 ).
در معبد عشق جان فدا بايد كرد (یاران) به حسين (ع) اقتدا بايد كرد
سر را به لقاء يار بايد دادن دينى است كه اينگونه ادا بايد كرد
پروردگارا ! خودت شاهدى عينى بر اعمال و كردارم هستى، مرا ببخش و بر محمد و خاندانش رحمت فرست كه ما را از تاريكى به روشنايى و از ظلمت به انوار ملكوتى رساندند و آنان را شفيع ما در روز قيامت قرار ب
بار خدايا جان ناقابلم در دست توست اين هديه را بپذير و تمامي گناهانم را ببخش، بار خدايا! جهان در انتظار عدالت و عدالت در انتظار جمهوري منتقم است، به حق محمد و خاندان او فرج امام زمان حضرت ولي عصر روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه را نزديك گردا
خدایا ، پروردگارا، معبودا، برای چندمین بار برای ورود به دانشگاهی که معلمش حسین (ع) و شاگردانش علی اکبرها و علی اصغرها هستند امتحان دادم ولی هر بار مردود شدم ولی ای خدا این بار دیگر ناامیدم مکن . خدایا خودم اقرار می کنم که گناه کردم گناه کردم نه کم، نه اندک بلکه خیلی خیلی که هر بار یاد آنها می افتم اشک شرم و اشک پشیمانی از چشمانم ناخودآگاه سرازیر می شود. خدایا به تو پناه آوردم. خدایا ، معبودا، العفو، العفو- العفو
خدایا، چنین گمان دارم که اگر هزاران بار در راهت کشته شویم و زنده گردیم نتوانیم شکر اندکی از این نعمتها را بجا آوریم.
خدایا، ما ضعیفیم و این ضعف و عجز ما را به کفران مگیر و به لطف و کرم خویش همچنان عنایاتت را متوجه این ملت ستمدیده و امت عاشق اهل البیت بنما و آنانرا در پیچ و خمهای گوناگون و حوادث سهمگین یاری فرما و بدست آنان زمینه ظهور حجت، مهدی سلام ا... علیه را فراهم آور. پرودگارا، ترا سپاسگزارم که توفیق شرکت در عملیات و حضور در جبهه ی نبرد اسلام برعلیه کفر بمن عنایت فرمودی تا بدینوسیله ناخالصیها و تبعات معاصی را از قلبم بزدائی. بار پروردگارا، تو که با رحمتت این نعمتها را از من دریغ نداشتی اگر صلاح می دانی به این تنها آرزوی مانده بر دلم یعنی شهادت فی سبیل ا... نیز جامه عمل بپوشان. پروردگارا، در نامه عمل هیچ چیزی که فردای محشر در پیشگاه تو و حضرت رسول اکرم(ص) عرضه دارم و بدان رستگار شوم ندارم و لذا بخوبی آگاهم که این خواسته مرا نشاید، ولی اگر تو بخواهی رحمت تو، هم درهای بسته را می گشاید و هم ناشدنیها را شدنی و غیرممکنها را ممکن می سازد. «یختص برحمته من یشاءوا... ذوالفضل العظیم» (آل عمران 74) پروردگارا : ترا به تن پاره پاره حسین بن علی(ع) قسم می دهم امام امت را تا ظهور حضرت مهدی برای محرومین عالم نگهدار . دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی را نابود بفرما. علمای عاملین و حافظین اسلام، را طول عمر عنایت بفرما. بر وحدت امت اسلامی بیفزا . در فرج حضرت ولی عصر تعجیل فرما
پروردگارا ، جانم به راه صدق و راستى بگير و نيازم از دنيا بردار ، چنان كن كه به آنچه نزد تو است و خشنودى و دوستى ديدار تو در آن باشد مايل شوم و اعتماد و توكل خويش بر من عطا بفرما .خدايا ، مرا به كرم فضل خود ببخش و خطاكاريهاى مرا به بردبارى و عفو خود فرو ريز و مرا در اين موقعيت به كرم بسيارت بپوشان و مرا از دوستانت قرار بده . خدايا ، جبهه آمدنم و روزه ام و نمازم براى رضاى تو بود ، پس خدايا از من قبول كن
پروردگار را سپاس ميگويم كه به من توفيق داد تا اسلام را بشناسم تا در خاموشى جهل و شرك از دنيا نروم . پروردگار را سپاس ميگويم كه اين نعمت بزرگ ، امام امت ، خمينى سازش ناپذير را براى ما فرستاد تا ما را از ظلمتها نجات دهد و راه روشنائى را نشانمان دهد .
. یادمان معلم پرتلاش وخستگی ناپذیر عزیز وارسته ای که بیشتر عمر خود را درسنگرتعلیم وتربیت اسلامی با سوز وشمع وعشق هنر معلمی گذراند واز انجایی که عاشسق سیر الخلق من الحق را داشت عاشقانه مسیر وپ رواز عروج ملکوتی را انتخاب کرد "عزیز همیشه جاوید علی بدرابادی فرزنداکبر
بار پرودگارا ای معبود من ! می دانم لیاقت آمدن به سویت را ندارم و تو بندگان خالص را به سوی خودت دعوت می کنی اما با قلبی شکسته از تو می خواهم که این مرتبه در این آزمایش و کنکوری که برای بندگانت گذاشته ای قبول شوم و همانند مرتبه ای که رفوزه شدم و یا مرتبه دیگری که تجدید گردیدم نشود . بارالها خود شاهد و گواهی که امشب عده ای از عاشقانت با قلبی پاک به سویت خواهند آمد تا دینت را یاری کنند و تو ای معبودم مپسند که این عاشقان نا امید برگردند و به پیروزی نرسند زیرا شعارشان پیروزی است یا شهادت. و تو خود آگاهی که در موقع عزیمت به جبهه این عزیزان وعده کربلا و پیروزی نهایی را به امت داده اند لذا این عاشقان را نا امید مکن.
بارالها ، شهادت نصيبم گردان زيرا آرزويي جز مرگ با عزت و سرافرازي ندارم . و يقين دارم كه تو از وجود اين بنده گناهكار كاملاً آگاهي داري . پس اي معبود من ! شربت شهادت در كامم بريز. چون مردن در بستر برايم ننگ است
خدایا من همانند كوهى از بار گناه وزين شده ام اما تو رئوفى و قادر(ى) و تو رحمان و رحيمى . از تو مى خواهم از اقيانوس بى كران رحمتت قطره اى بر گناهانم ريزى و من را ببخشى . با اين كار از تو مى خواهم كه مرا هم جزو اين شهيدان گلگون كفن قرار ده ، انشا الله
خداوندا مرا يارى فرما تا بتوانم به اسلام عزيز خدمت نمايم . خداوندا تو مى دانى كه من كوچكتر از آنم كه بتوانم خدمتى بنمايم ، ليكن جسمى ضعيف در اختيار دارم كه البته در اختيار توست و آن را در راه تو اى پروردگار جهانيان فدا خواهم كر
خدايا به معاد تو و قيامت تو معتقدم و اميد به بخشايش تو دارم . خدايا عدل تو را قبول دارم اما به فضل وجود تو پناه ميبرم خدايا توفيق فرما كه بنده ي شايسته تو باشم. اي خداي من اين شهادتين را به عينيت برسان. خدايا مرا نيز در اين سرنوشت راضي و خشنود بگردان و مرگم را در راه خودت شهادت قرار بده.
خدايا ، به من نيرويى بده تا بتوانم در راه رضاى تو قدم بردارم . بيست سال از زندگى من گذشت . سالهايى كه همه آنها درگير مسائل ظاهرى بودم و فكر نميكردم كه هر چه هست و در چه راهى و چه هدفى را بايد دنبال كنيم تا اينكه اين نعمت الهى فرا رسيد و جنگ شروع و آزمايشگاهى براى ما گناهكاران كه صحبت از توبه كردن از گناهان داشتيم پيش آمد و اين جنگ با فرماندهى مهدى (عج) در جبهه شروع به جنگ نموديم . در اين جنگ كه روحانى ، پاسدار ، دانشجو ، كوچك و بزرگ همه در كنار هم ايثارگرانه به مبارزه ادامه ميدهند تا نابودى كفر در تمام ممالك اسلامى و فقط دعايشان اين است : خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار و از حضرت مهدى ميخواهند كه نائبش ، روح الله ، را كمك كند . بخدا جبهه، دانشگاه و ميعادگاه عاشقان شهادت و ميدان آزمايش است و ميدان آزمايش واقعى . پروردگارا ، بارالها ، يارى كن رزمندگان واقعى ات را در اين آزمايشگاه ، تا سربلند بيرون آيند و خدايا اگر لياقت شهادت را داشتيم شهادت در راه خودت را نصيبمان كن . خدايا ، كمكم كن در جايى امام عزيزمان به ما گناهكاران نويد ميدهد كه با ريختن اولين قطره خونتان گناه بخشيده ميشود. خدايا ، كمكم كن
یادمان معلم وارسته اسوه اخلاق وصبر واستقامت ابراهیم بدرابادی
خداوندا تو خود شاهد بودی که من به تعهدم در قبال آزادی با گذراندن تمام وقت و هستی خویش ارج نهادم ، و با تمام دردها و رنجهایی که بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شکیبایی کردم و این را می دانم که این سران تازه به دوران رسیده، نعمت آزادی را درک نکرده اند چون در بند نبوده اند .
خدا را سپاسگزارم كه توفيق جهاد در راه خودش را به من عنايت كرده و مرا هدايت كرده ، ضرر و زيان در آن وجود ندارد . آرى راه خدا پشيمانى و ضرر ندارد . بخصوص اگر جهاد در جبهه حق عليه باطل باشد و اكنون كه اين جبهه در كشور اسلامى ما سه سال است درگير شده و تاكنون جوانهاى بسيارى از عزيزان ملت ايران در اين راه مسير شهادت را پيموده ، اين تجارت پرفايده را انجام داده اند . اينجانب نيز براى خدا و يارى حسين زمان، امام خمينى و نابودى كفار ملحد از بعثيان عراق به جبهه مى روم و اميدوارم تا آخر هدفم جز الله چيز ديگر نباشد و اگر در اين راه به فيض شهادت رسيدم سعادت عظيمى دست يافته و معامله اى انجام داده ام كه در آن زنده بودن حتمى است . زيرا قرآن مى گويد آنها كه در راه خدا كشته شدند زنده اند ، به آنها مرده نگوييد .
یادمان سردار همیشه پیروز شهید والامقام سبزعلی محمدابادی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در راستای پخش وتوزیع عکس ها وسخنان حسضرت امام خمینی شبانه روزتلاش میکرد وبارها مورد شکنجه ساواک وکوردلان قرار گرفت ودر اغاز پیروزی انقلاب اسلامی در زمینه سر کوب نمودن ضد انقلاب ها واشرار شرور کرمان وسیستان بلوچستان بعنوان فرمانده نقش بسزایی داشت وحتی در این ماموریتها با رها مجروح کردید ودر اغاز جنک تحمیلی بعنوان یکی از فرماندهان قرارگاه جنوب نقش بسیار حماسه افرینی را ایفاد نمود وسرانجام در عصرتاسوعای حسینی در شب جمعه هنگام نماز مغرب در حین وضو با اثابت خمپاره در جزیره مینو با تمام شوق به سوی معبود ازلی پرواز نمود یادش گرامی وراهش پررهروباد
بارالهى ! سپاست مى گوئيم كه ما را از تاريكى رهانيدى و به روشنائى و نور، هدايت فرمودى . بارالهى ! سپاست ميگوئيم كه چنين رهبرى مخلص و آگاه بر ما گماردى تا ما را رهائى بخشد . بارالهى ! سپاست ميگوئيم كه در بهشت را در عمل جهاد بر ما باز نمودى تا بندگان خاصت را به بهشت ببرى . خدايا ! تو خود شاهد باش كه چطور بندگانت خالصانه در راهت جهاد ميكنند و چطور از خانواده و عيال دست ميكشند و به جبهه ها ، ميعادگاه عاشقانت كوچ ميكنند و هيچ توقعى هم ندارند . بارالهى ! تو خود شاهد باش كه چطور مردم در زير موشكها و بمبارانهاى دشمن نداى :( هل من ناصر حسينى ) را سر ميدهند و آنى از ياد تو غافل نيستند . تو خود شاهد باش كه عزيزان ما در دم مرگ بياد حسين ابن على جان ميدهند . خدايا ! هر چه سريعتر راه كربلا را بر ما باز بگردان . اكنون كه انقلاب ما ميرود تا در دل محرومان جاى گيرد و ميرود تا بساط كفر را در منطقه برچيند و اكنون كه هر روز در جبهه ها پيروزى درخشانى نصيب ما ميشود و به لطف الله ميخواهيم ضربه نهائى را به دشمن بزنيم ، بر خود واجب دانستم كه به نداى :( هل من ناصر ينصرنى ) حسين پاسخ گفته و به جبههها بشتابم تا شايد گوشه اى از بار مسئوليت از دوشم كاسته شود و اين را به جهانيان ثابت خواهم كرد كه هيچوقت دست از اماممان و دست از يارى اسلام بر نخواهم داشت و آخرين قطره خون خود را نثار اسلام خواهم كرد و تا آخرين فشنگمان خواهيم جنگيد و اگر صدها بار كشته شويم باز دست از خمينى برنخواهم داشت .
خداوندا ! در اين لحظه آخر دستم به سوى تو دراز است، لطف و مرحمتى كن و از گناهانم درگذر. پروردگارا ! خودت به بندگانت فرمودى كه تو را عبادت كنند و امر كردى كه تو را بخوانند و خودت وعده دادى كه درخواستهاى آنها را بپذيرى.
خداوندا ! چون تو به بندگانت فرمودى كه تو را عبادت كنند، من هم فرمانت را پذيرا شدم و جهاد در راهت كه بالاتر از آن عبادتى نيست برگزيدم و به اميد ديدارت از خانه به سوى جبهه حركت كردم تا اگر قابل باشم تو را در جبهه با نثار خون خود ملاقات كنم زيرا آرزوى ديگر جز ملاقات تو ندارم، اى پروردگارم. به ذات تواناى خود اى قدير نيازم برآور، دعايم پذير يا الله
خدايا ! دست امام عزيزمان را در دست حضرت مهدى (عج) قرار ده و پرچم لا اله الا الله را با دست مهدى قائم و نائب بر حقش در كشورهاى اسلامى بر زمين بكوب. خدايا ! به تقرب محمد و آل محمد اين منافقان داخلى و دشمنان غرب، نيست و نابودشان كن.
بارخدايا تو را بر اين بزرگ نعمت كه به من ارزانى داشتى شكر و سپاس مى گويم و از تو مى خواهم ما را لايق اين عنايت بگردانى تا در انجام وظيفه خود كوشا و موفق بوده و در راه فتح كربلا و عتبات عاليات قدمى هر چند ناچيز بردارم و به خواست تو اى خدا براى عبد صالحت مولانا الاعظم ولى العصر بقيه الله فى السموات و الارض حضرت حجه ابن الحسن العسكرى سلام الله عليه و على آبائه الطاهرين ، سربازى مقبول باشم. خدايا ، همه ما را موفق بدار كه زمينه ساز قيام آن حضرت باشيم . خدايا ، هر چه زودتر رزمندگان اسلام را كه براى اعتلاى اسلام و اهتزاز پرچم :لا اله الا الله و محمد رسول الله بر تمامى گيتى در تلاشند ، پيروزى نهايى عطا بفر
خدایا تو شاهد باش که با عشق تو و در مسیر تو حرکت کرده ام و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم ، هر فردی از ما که به جبهه میرویم دیگر امید بازگشت نداریم و از همه چیز دنیا پر شده ایم و به یگانه معبود خود میاندیشیم ما می رویم و می جنگیم اگر خواست خدا باشد سالم برمیگردیم و اگر خداوند نسبت به ما لطف و عنایت بیشتر کند ما را در راه مقدس اسلام به شهادت خواهد رساند . ما از شهادت باکی نداریم زیرا تنها آرزوی ماست . ما برای اعتلای حق و کلمه لا اله الا الله قیام کرده ایم و از هیچ کس و هیچ چیز ترس نداریم .
سپاس و شکر خداوند را که به ما نیرو عطا فرمود که بتوانیم در راهش حرکت کرده و دینش را یاری کنیم .و سپاس خداوند را که به ما رهبرانی چون محمد(ص) ، حسین (ع) و ائمه اطهار و خلاصه رهبری چون پیر جماران عطا فرمود تا بتواند ما را در راهی حرکت دهد که باعث خوشنودی خداوند شد و همه در زیر کلمه توحید زندگی کنیم . خدایا ما را از پیروان صدیق ائمه اطهار قرار بده الهی آمی
خدايا مي داني كه هدفم از جبهه آمدن شهادت نيست بلكه ياري دين تو و خشنودي رسولت بوده است واين راه را به انتخاب خود و با ميل قلبي برگزیده ام. پس خدايا مرا بپذير. چرا كه سخت درمانده ام و پناهي جز تو ندارم. چقدر من بخت و اقبالم بلند بود كه در اين زمان باشم و بتوانم در راه خدا و براي ياري دين خدا به نبرد برخيزم و در اين راه به خواسته قلبي خود برسم و قسم ياد ميكنم به همان كس كه شهادت به پيامبرش دادم و قسم به كتابي كه آنرا مكتبم مي دانم كه من هدفي نداشتم جز نصرت دين خدا
خدایا من گناه زیاد کردم خود فرموده که من از افرادی که توبه کنند و به سوی من فرا خوانده شوند من از گناهان ایشان چشم پوشی می کنم خدایا تا آن موقع که گناه کردم بر اثر بی اطلاعی و بی آگاهی من بوده و .... پروردگارا تو خود رحم کننده و بخشنده هستی از گناهانم بگذر که من از آن روزی که به خود آمدم از همه چیزم پدر و مادر ، همسر و فرزند ، برادر و خواهر حتی از جان خویش دریغ نکردم و بسویت آمدم و این جانی که بار گناه بوده و این جسمی که اول پاک و بعد از پاکی به یک سری آلودگی ها مبتلا شده تا باز خوب صیقلی نشود از من نگیرید چون از آن دنیا ترس و وحشت دارم می گویم اگر این جسم ناقابل من در راه تو بسوزد و خاکستر آن را باد در سطح زمین متواری سازد اما تا گناهانم را ببخشی مرا نبر چون در حال ساختنم هستم .
شهید حسین شکوهی
سپاس خدايي راكه اول است وآخر، سپاس خدايي را كه ما را با توجه به بازگشت ازگناه راهنمايي نمود توجه اي كه آن را نيافتيم جز به فضل او، اميدكه احسان او تاريكيهاي قبر را بر ما روشن سازد بار خدايا اگر بخواهي از ما بگذري اين از فضل و احسان توست و اگر بخواهي ما را به كيفر رساني از عدل و دادگري توست پس برنعمت بي پايانت ما را ازكيفر رهايي بخش زيرا ما توانائي دادگاه تو را نداريم. خداوندا با عدالت خود با ما رفتار مكن بلكه با فضيلت برحساب ما رسيدگي كن . يكتا معبودا، اي كاش چندين جان مي داشتم ، تا در راهت فدا مي كردم، چرا كه جنگ بين اسلام و كفر و حق و باطل است و نهال اسلام تنها با خون آبياري مي شود
خداوندا شهادت را نصيب همه آرزومندانش بگردان ، خدايا ، بارالها ، معبودا ، معشوقا ، مولايم! من ضعيف ضعيف و ناتوان دوست دارم که دشمن چشم هايم را در اوج دردش از حدقه درآورد و دستهايم و پاهايم را از بدنم جدا سازد و قلبم را آماج گلوله هايش بگذار و سرم را از من جدا سازد تا دركمال اذيت دشمنان مسكینم ببينندكه گرچه تمام اعضاء بدنم را از من گرفتند ولي نميتوانند ايمانم را از من بگيريد و جز اين نيست كه عشق به الله و معشوقم و عشق به شهادت وعشق به امام و اسلام پيدا كرده ام خدايا امام عزيزمان را ازتمامي خطرها حفظ بگردان خدايا جندالله را كه ميگویند به ثارالله درلشگر روح الله براي شكست عدوالله و استقرارحزب الله زمينه ساز حكومت بقيه الله است حمايت كن . خدايا مرا ببخش و از گناهانم درگذر چون تو رحيم و كريم هستي خدايا به محمد (ص) بگو كه پيروانش حماسه آفريدند و به علي (ع) بگو كه شيعيانش قيامت به پاكردند و به حسين(ع)بگو خونش دررگهاي ما مي جوشد بگو از ان خونها سرها روئيد و ظالمان سرها را بريدند اما باز هم سرها روئيد .
سردارشهید خدادوست
خدايا از صميم قلب تو را مى خوانم تا درهاى رحمتت را بر اين بنده گنهكار و عاصى باز كنى و نظر لطف و عنايت بر كسى نمايى كه اميدى جز تو ندارد و پناهى جز تو نمى بيند . بار الها مى خواهم به درگاهت بگريم و تضرع كنم تا بفريادم برسى و مرا از قهر و عذابى كه براى دشمنانت در نظر گرفته اى دورسازى ، معبودا ! بارها لغزشهايم را پوشاندى و باز به عصيان پرداختم و خدايا تو خوب مى دانى كه اعمال خلافم ، نه از روى عناد و گستاخى بلكه بخاطر غفلت و نادانى بوده است . خدايا خشم و قهرت را درك نكردم و اميد به رحمت و عفو و كرمت بستم و گرنه از فرمانت سرپيچى نمى كردم . با كوله بار سنگينى پر از گناه و در حاليكه توان كشيدن آن را ندارم و از كمى توشه و سختى حساب هراسناكم به درگاهت وارد مىشوم و عفو و اغماض تو را خواهانم و از عدلت ترسانم .
شهید جاوید الاثر سردار داود سام نژاد
سپاس خداى را كه مرا به سوى خويش خواند و شهادت به لقاء حق را نصيبم نمود تا روح خود را در جوار او به درياى اكرام بىكرانش نشانم و رخت از ديار فنا به بقاء بنهم و به زندگى جاويد برسم و حمد و ستايش او را كه مرا در دنيا با رهروان و شيرمردان راه پاك حسين قرين ساخت و عشق به كربلاى آن حضرت را جلوه گاه عشق و ايمان و رشادت را در وجود من پرورد و دست مرا گرفت و از منجلاب شرك و دنيا پرستى نجاتم داد و به من توفيق داد تا عمرم را در جبهههاى نور و سنگرهاى مبارزه با دشمنان خدا و اسلام بگذرانم و ثناى بىكران او را كه به من توان عطا فرمود تا مرارتهاى رهسپارى راهش و مشكلات رسيدن به لقايش را با عشق به او و ايمان به حقانيت امام بر حقم تحمل نمايم و راه پرپيچ و خم زندگى را كه شيطان هزاران دام در آن پهن كرده با لقاء به الله به پايان برسانم. بار الها ، خداوندا ، دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم روشنى بخشم، خودم تنها بسوزم. خدايا، من شمعم، مىسوزم تا راه را روشن كنم فقط از تو مىخواهم كه وجود مرا تباه نكنى و اجازه دهى تا آخر بسوزم و خاكسترى از وجودم باقى نماند. خدايا، به ميدان مبارزه آمدم تا با دولتهاى متحجر كه دولتهاى بزرگ پشتيبان آنهاست دست و پنجه نرم كنم در حالى كه از ضعف مادى خود آگاهم و به اسلحه شهادت مجهزم و با ايمان و عشق به ميدان آمدم. از تو اى خداوند منان، مىخواهم كه شهادت را نصيبم بگردانى. خدايا، من دلسوختهام از دنيا، وارستهام از همه و نيز خود دست شستهام و ديگر از كسى و چيزى بيمى ندارم و از همه مال و منال دنيا دل كندهام. از تو اى خداوند منان، مىخواهم كه شهادت را اگر مصلحت مىدانى نصيبم بگردان. خدايا، من دلم مالامال عشق به رهبر است. خداوندا ، او جوانان ايران و من را نجات داد، من كه نتوانستم از او تشكر كنم. خدايا، تو در عوض جهادى كه من در راه تو مىكنم ( انشاء الله خالى از ريا باشد ) و جانم را كه در راه تو مىدهم تو در عوض همه اينها به امام ما طول عمر و سلامتى عنايت بفرما . پروردگارا ، خداوندا ، اى ايزد منان، تو را سپاس و ستايش مىكنم كه صراط مستقيم يعنى راه اهل بيتت را به من شناساندى و هدايتم كردى تا دنبالهرو راه انبياء و اولى الامر آنها باشم. خداوندا ، اى يارى دهنده قرآن و اسلام و مسلمين، از تو مىخواهم كه مرگم را در رختخواب قرار ندهى بلكه مرگى را نصيبم كنى كه در آن افتخاراست يعنى كشته شدن در راه هدفم اسلام. خدايا ، بار الها ، ما را همچون موج دريا، خروشان كن و همچون كوه استوار گردان و همچون درختى پر ثمر قرار ده. خداوندا ، اى كسى كه رحمان و رحيمى، من تو را حمد و سپاس مىگويم كه اين راه را به من نشان دادى تا كه در راه مقدست دفاع كنم و از آن كسانى نباشم كه هميشه مىگفتند اى كاش ما در زمان امام حسين (ع) مىبوديم و او را يارى مىكرديم. اگر شما راست مىگوئيد الان هم با زمان امام حسين (ع) هيچ فرقى ندارد اگر راست مىگفتيد الان جبههها را پر كنيد و در پشت جبهه هم كمك كنيد و نگذاريد اسلام غريب و بىياور باشد. پروردگارا ، زبانم از گفتن قاصر است و با اين زبان الكن نمىتوانم سخن بگويم پس تو خود چگونه سخن گفتن را به من بياموز و شور و شوق عشق مناجات را در دلم بپروران. پروردگارا ، به خانوادههاى معظم شهدا اجر و صبر كامل عنايت فرما و ما را جزء رهروان راستين مكتب خونين حسين بن على (ع) قرار ده و به ما و همه، نيرويى عطا فرما تا بتوانيم ادامه دهنده راه شهدا باشيم .
سردار شهید ابراهیم عباس ابادی
حمد و سپاس خداى بلند مرتبه و سبحان را كه به من توفيق رفتن به جبهه را داد و مرا به عنوان يكى از بندگان حقير درگاهش قبول كرد. پروردگارا، نمىدانم چگونه اين نعمت را كه بالاترين نعمتهاست شكرگزار باشم. خدايا، مىدانم هر گونه معاملهاى با اين نعمت ناچيز است و من خونم را براى شكر اين نعمت گرو گذاشتهام. الها، تو چقدر مهربانى كه راه نجات را توسط پيامبرانت به مردم نشان دادى و آنها را راهنماى ما قرار دادى تا در انجام وظايف الهى به ما كمك كنند، تو چقدر كريمى كه براى ما ارزش قايل شدى و به ما عقل دادى تا در زمين و آسمان اشرف مخلوقات باشيم، تو چقدر قادرى كه ما را بر فرشتگان درگاهت برترى دادى و زمين و آسمانت را مسخر ما قرار دادى يا رب، درماندهام از كرم و لطف بىانتها و صبر بىنهايتت، خدايا تو خود شاهدى كه چقدر من گناهكار و مغرورم و خود را نيازمند به درگاهت نمىدانم چرا كه من در هواى نفس غوطهورم ولى تو باز هم در رحمت و بخششت را بر روى من نمىبندى و اگر شب هنگام قطره اشكى كه نسبت به گناهانم بسيار ناچيز است به يادت بريزم قبول مىكنى و از گناهم در مىگذرى چرا كه تو ارحم الراحمين هستى و تو خود گفتهاى كه صد بار اگر توبه شكستى باز آى كه اين درگه ما درگه نوميدى نيست پس اى رحمان اميدوارم كه نام مرا هم در زمره توابين بنگارى يا ستار متحيرم كه چرا اين بدن مقدس نما را كه در باطن معصيت كار و در راه خطا غلطان است بين مؤمنينت رسوا نكردى و مرا سرافكنده و خجل نگرداندى. خدايا، هيچ مخلوقى نمىتواند شكر نعمت هاى تو را به جاى آورد پس چگونه من با اين زبان قاصر تو را سپاس گويم و از تو تشكر كنم. بار الهى، درود مىفرستم بر پيامبران و امامان و مؤمنين درگاهت كه شب و روز به ستايش تو مشغولند و از توابين و شاكرين درگاهت هستند، يا غفار آرزو داشتم من هم از شهدايى مىبودم كه شكوه و جلال و عظمت والايى دارند كه ملائك و فرشتگان و حتى پيامبران و شاكرين درگاهت به مقام آنها غبطه مىبرند. خدايا، خودت آگاهى به اعمال و نياتم كه من فقط قصد خدمت به اسلام را دارم و خونم را براى رضاى تو و براى لبيك گفتن به نداى رهبر عزيزم امام خمينى اهدا كردم. خدايا، آرزو دارم كه نيتم را به عنوان يك نيت خالص قبول كنى و اجر عظيمى در قبال اين هديه ناچيز به من عطا كنى. يا رب العالمين، از گناهان اين امت بگذر و به آنها توفيق خدمت در راهت عطا بفرما چرا كه اگر اين توفيق را به كسى ندهى به راستى كه از خاسران است
پروردگارا ! نمىدانم چه شد كه من گناهكار را در ميان اين پروانههاى حسين (ع) قرار دادى ولى حال كه اين سعادت باور نكردنى را به من عطا كردى و مىدانم كه لايق نيستم و حالا كه مرا خدمتگزار اين عاشقان قرار دادى از تو مىخواهم كه مرا بيامرزى، از تو مىخواهم كه مرا در ميان اين شهيدان بميرانى، همين مرا بس. خدايا ! از تو مىخواهم كه اين جنگاوران روز و زاهدان شب را خودت نگهدار باشى و شما اى امت حزب الله، به خدا اين ايثارها و اين حالات عرفانى كه در جبههها حاكم است را در هيچ سرزمين و هيچ زمانى نخواهيد يافت پس مبادا جبههها را فراموش كنيد. اى پدران و مادرانى كه فقط به علت علاقه زيادتان از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيرى مىكنيد شما چطور مىخواهيد در روز قيامت جواب حضرت زهرا (س) را بدهيد، مبادا شما مادران شهدا و اسيرانى كه به فرزندان كوچك خود وعده زيارت كربلا را دادهاند را شرمنده كنيد. خدايا ! تشكر مىكنم كه تو اين نعمت را به من دادى كه بتوانم در برابر تو در راه اهداف، حكومت دنيوى را فراموش كنم. خدايا ! من از تو هر چه خواستم عطا فرمودى حتى شهادت در راه خودت را از من دريغ ننمودى من چطور بتوانم از عهده شكر تو برايم. خداوندا ! تو را حمد و سپاس مىگويم كه مرا در اين زمان و مكان به دنيا آوردى و از پيروان امام عزيزمان خمينى كبير قرار دادى و حب پيامبر اسلام و خاندانش را بغض دشمنان را در دلم قرار دادى. خدايا ! تو را شكر مىكنم كه من را هدايت فرمودى و جهاد فى سبيل الله را به روى من گشودى اگر چه در جهاد اكبر ضعيف بودم و درست بر نفسم مسلط نبودم، ياد تو و با نگريستن بر چهره اماممان اطمينان و آرامش قلبم بود. خداوندا ! تو را به جان مهدى امام ما اين الگو و نمونه و رهبر مسلمانان و مستضعفان جهان را از جميع بلايا محفوظ بدار و طول عمر به امام ما عنايت فرما و هر چه زودتر فرج آقا امام زمان (عج) را عنايت بفرما .
سردار شهید رضا یوسف ابادی
بارخدايا ، الآن كه دارم اين وصيت نامه را مى نويسم دومين وصيت نامه اى است كه مى نويسم. خدايا ، مگر دوست ندارى كه به فيض اين سعادت عظيم برسم .خداوندا ، از تو ميخواهم كه توفيق شهادت را نصيبم كنى ، مرگ پرافتخارى كه بارها به آن نزديك شدهام ولى نصيبم نشده است ، شايد لايق شهيد شدن نباشم ، زيرا كه شهيد مقامى والا دارد و من فردى گناهكار و خوارم .اينك كه براى دومين بار به جبهه ميروم نه براى انتقام ، بلكه به منظور احياى دينم و تداوم انقلابم پاى در چكمه ميكنم و خدا و امام زمان و نايب بر حق او را به يارى مى طلبم و از او ميخواهم كه هدايتم كند به آنسوى و به آن راه كه خود به صلاح ميداند .
یا ولی المؤمنین، یا غایه آمال العارفین، یا غیاث المستغیثین، یا حبیب قلوب الصادقین و یا اله العالمین.ای صاحب اختیار مؤمنان، ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس فریادخواهان، ای محبوب دل های راستگویان و ای خدای جهانیان گواه باش که در این دنیا به ظاهر تنها زیستم ولی ترا بهترین دست ها و آمال ها و عشق ها یافتم، پس مرا به سوی خودت فراخوان. و شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی و دنیوی بریدم تا به تو بپیوندم، خدایا شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حرکت کردم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم، خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی خسته شدهام و یا خواسته باشم که از این دنیا فرار کنم بلکه می خواهم گناهانی که انجام داده ام بوسیله رنج کشیدن در راه تو و ریختن خونم به خاطر تو گناهانم پاک گردد.
از پیشگاه خداوند یکتا می خواهم به ما توفیق بدهد تا که بیشتر بتوانیم در راه اسلام و جمهوری اسلامی ایران انجام وظیفه کنیم .مرگ ما را هم شهادت در راه خودش قرار بدهد ان شاءالله .و اما خدا را هزارها مرتبه شکر که صراط مستقیم را به ما نشان داد تا که بتوانیم توشه ای برای آخرتمان ببندیم و روز معاد در پیشگاه ملکوتی او رو سفید باشیم .پس خدایا تو را شکر می کنیم که چنین رهبری دلسوز و با تقوا به ما دادی که ما را از چنگ هواهای نفسانی و حیله های شیطانی رهانید و راه شناخت توحید را به ما نشان داد خدایا از تو می خواهیم همانطور که تابحال این رهبر گرامی را برای ما حفظ کرده ای از این به بعد هم وجود مبارکش را برای جمیع مسلمانان جهان حفظ بفرما و رزمندگان اسلام را هر چه سریع تر پیروز به پیروزی کامل برسان . خدایا مارا از امت حقیقی پیغمبرمان قرار بده و وجود مقدس امام زمان را از ما راضی بگردان
معبودا تو را به مظلومیت حسین (ع) قَسَمت می دهم که به خاطر همان چند کلمه مصیبت حسین ولو که ریا انجام گرفته باشد مرا بیامرز و آنچنانکه در دنیا مرا ذاکر حسین قرار دادی در آخرت نیز مرا از لطف و شفاعتش محروم مفرما .
خدایا در قلبم خلوص و حد ایثار و رضایت به امرت چنان قرار بده که همواره راضی به رضایت و شکر گذاری تو باشم .خدایا انقلاب اسلامی را حفظ فرما تا بتواند با استمرار خود خواست مستضعفین جهان را در مسیر اسلام تحقق بخشد . خدایا امام امت را این آگاه دلسوز این نصیحت گر با تجربه را صحت و سلامت و طول عمر بخش . خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار و مشکلات این امت را بر طرف بگردان
پروردگارا به رهبر عزيزمان اميد مستضعفان جهان طول عمرى به درازاى آفتاب عنايت فرما. بار الها همانطور كه تا به حال اين عارف حقيقى را در نيل به اهدافش يارى نمودى در رسيدن به هدف نهايى ايشان كه همان پيروزى اسلام بر كفر جهانى است يارى بفرما. پروردگارا به خانواده هاى شهدا و اسرا و معلولين و جانبازان صبر عنايت فرما. بار الها رزمندگان اسلام را با پيروزى نهايى و سرافرازى كامل به اوطانشان برگردان. پروردگارا ظهور حضرت مهدى (عج) منجى عالم بشريت، نزديكتر بفرما. پروردگارا بدن مرا ريز ريز كن و هر قسمتى از آن را بر سر كوه و تپه اى بينداز ولى گناهانم را بيامرز و تا از من راضى نشدى مرا به زير خاك مبر. «آمين يا رب العالمين».
سردار شهید رضا زارعان
خدايا ! من از دنيا وارستهام، از همه چيز خود دست شستهام، دليل ندارد كه تسليم ظلم و كفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم، من مىسوزم تا راه حق را روشن كنم و همه قيود و بندها را بريدهام كه آزادانه در معركه حيات جان دهم. خدايا ! مرا از بلاى غرور و خودخواهى نجات ده تا حقايق را ببينم و جمال زيباى تو را مشاهده كنم. خدايا ! پستى دنيا و ناپايدارى روزگار را هميشه در نظرم جلوهگر ساز تا فريب زرق و برق عالم فانى مرا از ياد تو دور نكند.
شهید قدمعلی کاظمی
با رالها در ميدان جنگ در زماني كه نيروهاي جندالله بر جنود شيطان مي تازند مرا چون كوه استوار گرداني و ياد دنيا را از دلم بيرون بري، خدايا در هنگام لغزش مرا به خود وامگذار و هدايتم نما تا دست از ياري دين تو بر ندارم . خداوندا ظهورحجت امام زمان (عج) را نزديك بگردان تا با ظهور خويش دنيا را اصلاح كند و حق مظلومان را از ظالمان بگيرد . بارالها دشمنان اسلام را خوار و ذليل و در هر كجا كه هستند مكرشان را به خودشان بازگردان و شرشان را از سر اين مسلمين كوتاه بگردان . آمين . . .
بار خدایا تو خود می دانی که کوله باری پر از گناه بر دوشم است و هر لحظه که بر می آید سنگین و سنگین تر می شود تا به جبهه بیایم. پس از تو می خواهم که شهادت را نصیبم بگردان هر چند که خود می دانم که امتیازم برای این فیض الهی کم است. و اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. اما باشد که دماء ما شهداء آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند .
خداياشكرت كه چنين نعمتي رابه من حقيرعطافرمودي.خداياچگونه ترابه خاطرنعمتهايت شكرگويم وچگونه به تواميد نبندم ومأيوس ازرحمتت شوم وحال آنكه ميبينم كه الطاف و ترحماتت برمن محتاج سرازيراست."الهي هب لي كمال النقطاع اليك"خدايا دلم را ازهردري نا اميدوبه درگاه خودمتوجه سازولحظه اي مرابه خودم وامگذار.خداياباورم شده كه راهي جزبه سوي تو واميدي جزبه تونيست.الهي دراين حيرتكده دنياكه مظاهرفريبنده ازهرسوانسان رابه ضلالت ميكشد وسينه ها وقلبهائي كه عرش خدايند به شيطان سپرده مي شود.خدايادراين ديارجزآنانكه خودرابه توسپردند،همه هلاك شدند.جزآنانكه درحصاراخلاص جاگرفتندهمه درغفلت ازتو، به گناه مشغول شدند وتنها آنانكه كوچكي خود وعظمت تو را يافتند نجات راپيشه كردندوديگران همه يا اسيركبر شدند و طغيان كردند و يا اسيرجهل شدند و شرك ورزيدند و يا ننگ نفاق راپذيرفتندوجامه فريب پوشيدند.واي خداي مهربان من همه اين پستيها را دچارشدم.و باز اعتراف ميكنم كه « لا تكلني الی نفسي طرفه عين ابدا » خدايا تودستم راگرفتي وتودستم رابگير.
حسن ختام نویسنده:خادم الشهدا حاج حسین علی ابادی
خدايا من مقصودی را انتخاب نمودم كه حسين (ع) انتخاب نمود. و بسوي تو مي آيم و اين آواز را سر مي دهم . رضايم برضائك و تسليم لأمرك ، خدايا هر چه مي خواهي بر سر من بياوري ، بياور ، چون من راهم را انتخاب نمودم. از شما امت حزب الله مي خواهم پشتيبان و مدافع انقلاب اسلامي وارزشهای با کرامت ان ومدافع وجان فدایی ولایت باقي بمانيد، تا به سعادت برسيد وفقط میگویم شهدا شرمنده ایم زیرا ما بازمانده از قافله شهدا وسالار شهدا هستیم خداوندا به حرمت شهدا استانت قسم گناهان ما را ببخش وما را با شهدا محشور بگردان
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: