سه راه حسینیه
لمحبوب
سلام علیکم
از سری تصاویر مخصوص راهیان نور تصویری از منطقه حسینیه (حد نهایی تجاوز دشمن) خدمت شما گرامیان تقدیم می کنم.
برای دریافت تصویر، یک صلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بفرستید.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
سه راه شهادت
سه راه شهادت
یکی از سخت ترین مراحل عملیات طولانی کربلای 5 تصرف و نگهداری منطقه ای بود به اسم سه راه شهادت.هر نیمه شب خاکریز اطراف سه راه کامل میشد.صبح روز بعد تانکهای عراق اونقدر شلیک میکردن تا خاکریز محو میشد!اونوقت هرجنبنده ای که به سمت سه راه میآمد تو دید مستقیم دشمن بود.
یه روز بدجوری تو منطقه خمپاره میریخت.بچه ها داخل سنگر بودن اما حدود بیست نفر به شدت مجروح شده بودند.
یه ساعت بعد یه نفربر هرجوری که بود خودش رو به منطقه سه راه شهادت رسوند.بعد از تخلیه ی بار،مجروحین رو سوار نفربر کردیم.راننده میگفت دیگه جا ندارم ولی ما اصرار میکردیم که این یکی رو هم سوار کن.
همه مجروحین رو پشت نفربر جا دادیم.دیگه هیچ جایی پشت نفربر نبود.در رو بستیم و راننده حرکت کرد.خاکریزی وجود نداشت.راننده باید سریع از این منطقه عبور میکرد.
از داخل سنگر به دور شدن نفربر نگاه میکردیم.یهو رنگ از چهره همه ما پرید.گلوله تانک عراقی به کمر نفربر اصابت کرد.
نفربر تو شعله های آتش میسوخت.هیچ راه خروجی برای آن مجروحان وجود نداشت.
چند نفری میخواستند برن کمک اما بارش رگبار تیربارهای عراقی زمین گیرشون کرد.
صدای ناله ی مرگ را برای اولین بار در آنجا شنیدم.مجروحین داخل نفربر از عمق جان فریاد میزدند و میسوختند.
اشک میریختیم.ناله میکردیم.هیچ کاری از دستمون ساخته نبود.سوختن بهترین دوستانمون رو فقط از دور نگاه میکردیم.
با خودم میگفتم:ای کاش همه رو سوار نمیکردیم.ای کاش...
بوی گوشت سوخته فضا رو پر کرده بود.صدای گریه ی بچه ها قطع نمیشد.
هوا که تاریک شد رفتیم سراغ نفربر.در رو که باز کردیم چیزی رو که میدیدیم باور نمیکردیم.
لایه ای از خاکستر و استخوان های سوخته کف نفربر رو گرفته بودهیچ عامل مشخصه ای از اون همه دلاور وجود نداشت.
همه از بین رفته بودند.هیچی ازشون باقی نمونده بود...
در وصیتنامه ی یکی از شهدا نوشته بود:
آیا میدانید که این انقلاب و اسلام و آزادی چگونه به دست ما رسیده است...؟
شهدا شرمنده ایم
خادم الشهدا حاج حسین علی ابادی
«طلائیه» محل شهادت سرداران شهیدی است که پا در معبر شهادت گذاشته و به سوی معبود خویش شتافتند. طلائیه سرزمین شهیدان است و در هر گوشه این خاک شهیدان قدم گذاشته اند.طلائیه روزهای سخت عملیات خیبر را از یاد نمیبرد.
روزهایی که رعنا قامتان جوان، پا در معبر شهادت گذاشتند. اینجا روزهای سختی را به یاد دارد. جنگاورانی که با دستان خالی به نبرد با دشمن رفتند. محمد ابراهیم همت و یارانش، حسین خرازی و همرزمانش، آن روزها همه در اینجا بودند.
اینجا سه راه شهادت است و عشق تنها نقطه تلاقی آن برای رسیدن به معبود خویش. در طلائیه میتوان چشم دل باز کرد، خدا را پیدا کرد و به شهر بازگشت.
کربلاي 5 به روايت «قاسم اباذري»/1نبرد در «سه راه شهادت»
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
اصطلاحات طنز در دوران دفاع مقدس
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می کنیم.
1- اهل دل:بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چران.کسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟
2-احمدجاسم ده بالا عروسی دارد:توپخانه دشمن مزدور دوباره کار می کند.
فراوانی نسبت جاسم به دنبال اسامی نیروهای بعثی باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرایی را که عملیات و مواقع پیشروی می گرفتند، به همین نام بخوانند، که فی الواقع جسیم و هیکل مند هم بودند. تشبیه گلوله باران دشمن به عروسی در ده، از یک طرف کنایه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بیخودی بروز می داد. و از طرف دیگر تحقیر و ناچیز شمردن این پایکوبی و تنزل آن در محدودیت یک ده را به همراه داشت.
3-عملیات دشمن:مگسهای فراوان و پشه های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پیدا می شد، بچه ها بشوخی می گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید؛ که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران
4-امانتی را رد کن برود:با دست بزن به پشت (یا) روی پای بغل دستی خودت.
وقتی نیروی جدیدی به جمع برادران وارد می شد و طبعاً تا مدتها می خواست احساس غریبی کند، بچه ها برایش نقشه می کشیدند. به این ترتیب که صبر می کردند تا به بهانه ای مثل غذا خوردن یا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آنوقت یکی از برادران شروع میکرد و با دست روی پا یا کمر کسی که کنارش نشسته بود می زد و می گفت: امانتی را رد کن برود. و او روی پای نفر بعد از خودش می زد و همین طور ادامه پیدا می کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندی او هم به مجموعه دوستان می پیوست.
5-آمپر جبهه:چیزی که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گیری می کنند. وقتی توجه و توسل به ائمه علیهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – می رسید، می گفتند: آمپر جبهه به 100 رسیده است. «آمپر چسبید به صد» هم می گفتند، خصوصاً بعد از زیارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهای اجتماعی خود بودند.
6- آمپول معنویت:فرد بسیار مخلص و متقی. کسی که تزریق چند سی سی از اخلاص او کافی است تا به اصطلاح یک «مریض قلبی» را از مرگ حتمی نجات دهد. همه سعی می کنند با واسطه و بی واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بایستند، بسترشان را کنار او بیندازند و خلاصه مریض او باشند.
۷- ملائکه دارند غلغلکش می دهند:الله اکبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض این که قامت می بستی، دستت از دنیا! کوتاه می شد و نه راه پس داشتی نه راه پیش، پچ پچ کردن ها شروع می شد. مثلاً می خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم!
اما مگر می شد با آن تکه ها که می آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً یکی می گفت: واقعاً این که می گویند نماز معراج مؤمن است این نماز ها را می گویند نه نماز من و تو را. دیگری پی حرفش را می گرفت که: من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم. و سومی: مگر می دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها. و اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: ببین! ببین! الان ملائکه دارند غلغلکش می دهند. و این جا بود که دیگر نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می شد، خصوصاً آن جا که می گفتند: مگرملائکه نا محرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش غلغلک می دهند.
فرهنگ لغت رزمندگان در جبهه اصطلاحات و تعبیرات فرهنگ جبههآتش خاموش کن:آتش قبضه های خودی،وقتی نیروهای دشمن به شدت مواضع ما را می کوبیدند،با پرتاب اولین گلوله های ایران ناگهان توپ خانه شان از حملات خود می کاست و چون اصولا آتش ریختن را عراقی ها شروع می کردند نیروهای خودی "آتش خاموش کن"می شدند.
1.آجر:شهید،کد رمز در اصطلاح بی سیم.
2.آجر:پنیر مانده،خشک شده و از دهان افتاده و بی وصرف.
آجر پلاستیکی:کتلت از نوع جبهه ای آن،غذایی سخت و سفت و خفه کننده،همان خوراکی که وقتی کسی در خوردن آن به زحمت می افتاد به او می گفتند"سمبه بدهم؟با آفتابه آب بیاورم؟"
آچار فرانسه:مسئول تدارکات یگان،کسی که همه کار از او بر می آمد و به امور مختلف مسلط بود.
آچار همه کاره:چفیه،پارچه ای که از آن به جای سفره،لنگ حمام،تور ماهی گیری،حوله،باند زخم و امثال آن استفاده می کردند.
آخ جون مرخصی:جراحت ناشی از ترکش کوچک که به مرخصی و رفتن به عقب منجر می شد.
کنایه است از اهل مبارزه و مقاومت نبودن!
آخرین صراط:نقطه اوج درگیری،خط پایان،محل شهادت،موضعی خطرناک و مرگ آفرین.
آخرین نامه:وصیت نامه
آخرین هشدار:تیر مستقیم تانک،نشانه ای از جدی بودن جنگ و نزدیک بودن دشمن.
آدامس شیک:کد رمز:التماس دعای مخصوص،سفارشی،شبانه،یواشکی و کامل(کوتاه شده کلمات)"
آدم خفه کن:چلو مرغ،غذای شب عملیات،کنایه از شهادت است که طبعا بعد از شام آخر احیانا محقق می شود.
آدم کُش گردان:امدادگر!کنایه از ناشی بودن نیروهای امدادرسان خصوصا در شرایط عملیاتی و خطوط مقدم.
آدیداس بسیجی:کفش کتانی راحت نسبت به پوتین ساق دار با بند بلند بدون زیپ.
آر.پی.جی.به برجک زدن:مرخصی گرفتن از فرماندهی در شرایط آماده باش عمومی و حساس جنگ.
آر.پی.جی.زن.سفره:فردی که لقمه های بزرگ می گرفت و غذا را نجویده می بلعید.
آسایشگاه سالمندان:تدارکات گردان و لشگر،اشاره ای است به مسئولان تدارکات واحدها که معمولا از بین رزمندگان مسن انتخاب می شدند.
آش خور های حضرت مهدی(عج):نیزو های رزمنده،بسیجیان.
آقای فروغی راد:خمپاره منور
آنتن فرماندهی:بی سیم فرماندهی
آهنگران گردان:نیروی خوش صدا.
ابراهیم:رزمنده ای که از آتش دشمن جان سالم به در می برد و کوچکترین جراحتی بر نمی داشت.
اتحادیه دکمه داران:کسانی که دکمه بالای پیراهنشان همیشه بسته بود.
احمد بودن:آمادگی رزمی داشتن،اسم رمز و کد بی سیم بود،گفته میشد:احمد باشید،یعنی آماده باشید.
اذان گفتن:گلوله باران دشمن در سپیده دم،وسیله دعوت به حق و سبب خیر شدن.
ارحم،درهم:اذیتم نکن اذیتت نکنم،کمکم کن هر چند ناچیز.
از آنها که...:الغیبه اشد من الزنا،وقتی در خلال صحبت،کسی غیبت دیگری را می کرد می گفتند:"از آنها که..."،کنایه از ادامه ندادن گفت و گو و تذکر به حدیث فوق.
از جهنم تا بهشت:از جبهه جنوب تا جبهه غرب کشور،اشاره ای است به گرمای منطقه خوزستان و سردسیری و سر سبزی غرب.
استامبولی:ماشین حمل شهید در اصطلاح بی سیم و کد رمز.گفتخ می شد:"استامبولی می خواهیم تا آجر(شهید)ها را جا به جا کند".
اسلحه بی فشنگ:آفتابه دستشویی!ئسیله ای که گفته می شد رزمندگان در تاریکی شب بارها با آن از دشمن اسیر گرفتند.
اشکانیان،صفویان،سامانیان:به ترتیب:خانواده داغدار شهدا،افراد همیشه در صف کوپن و کسانی که از این جنگ طرفی بستند و به سرو سامانی رسیدند.به مزاح،این سه دسته را سه طایفه و قشر مردم در جنگ بر می شمردند.
اصول سه گانه تدارکات:داشتیم،تمام شد،فعلا نداریم ،به شما تعلق نمی گیرد!قسمت سوم مخصوص وقتی بود که بچه ها موجودی را می دیدند و تدارکات چی دیگر اصل آن را نمی توانست حاشا کند.
اطلاعات تدارکات:بچه های شکمو،کسانی که به خاطر رودربایستی با شکمشان و مراجعه مکرر به تدارکات،به صورت علنی و پنهانی و تک و پاتک همیشه حساب موجودی آذوقه و تنقلات دستشان بود!
اطلاعات عملگی:واحد اطلاعات عملیات،واحدی که نسبت به سایر واحد های سازمان رزم گرفتاری و مسئولیت بیشتری داشت.
التماس پتو:تقاضای جای برای خوابیدن،به معنی جا باز کردن در کنار خود.
الذین امنون وقت چایی گشنه مون:درخواست چای و غذا از شهردار و مسئول سنگر یا چادر با چاشنی مزاح و بدون تحکم.
الهی ضعف بدنی و دقت جلدی:خدایا دقت کن جلد ما پاره نشود،به کنایه تعبیری بود که در مواقع بمباران و جنگیدن به کار می رفت.
انجمن خروسان جنگی:نیروهای تبلیغات،بچه هایی که بخشی از وظیفه شان توجه داشتن به اوقات شرعی و اقامه نماز پنج گانه بود.
اوشین پلو:برنج سفید بدون مخلفات.
ایران تایر:پوتین های بسیجی.
ایران گونی:شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن.
ایستگاه بدنسازی:ایستگاه صلواتی.
با آفتابه چای شیرین خوردن:موفق به گرفتن مرخصی از فرمانده نشدن و با حال زار به چادر برگشتن.
با بیل خمپاره ریختن:آتش شدید دشمن روی مواضع خودی،نه یکی یکی،بلکه مثل سوخت ریختن در کوره و آتشگاه با بیل.
با جعبه گوجه حمل کردن:شهید بچه سال که میشد او را با جعبه گوجه هم حمل کرد.
با چوب کبریت خلال کردن:دست شستن از غیبت و بد گویی کردن از این و آن،وقتی کسی در جمع شروع به غیبت می کرد می گفتند:"این چوب را بگیر و لای دندانهایت را خلال کن"کنایه از این که دهان و دندان هایت آلوده به گوشت بدن برادر مرده ات شده است.
باغبان:مسئول واحد تخریب که یکی از وظایفش کاشتن مین بر سر راه نیروهای دشمن و جمع کردن مین های آنها بود.
بالش سر خود:پای مصنوعی که جانبازان در هر شرایطی آن را از جای خود در می آوردند و زیر سرشان می گذاشتند.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
شهادت نردبانی از جنس نور است
قلبشان تالاپ و تولوپ می کرد برای دیدن جایی که
بعد از ترک اروند کنار می خواستیم برویم.راه طولانی
بود و بچه ها همه مشتاق،همه دلمان هوایی شده بود و
عطش داشتیم،اما نه برای آب بلکه برای دیدن جایی که
دیار و قدمگاه فاطمه ی قدسیه بود. هر چه نزدیکتر
می شدیم صبرمان کمتر می شد.طبق معمول یکی از
رزمندگان دفاع مقدس که همراهیمان می کرد برایمان از
شلمچه گفت،آری شلمچه:در مرز جنوبی ایران و عراق
نزدیک خرمشهر مکان مقدسی است به نام شلمچه،نامی
آشنا در این سرزمین و مشهور در آسمان.
به ما تاکید شد که با ذکر یا فاطمه الزهرا (س) وارد این
مکان مقدس شویم و بدون وضو به سرزمین شلمچه وارد
نشویم.
آری وارد منطقه شدن، ندای(فاخلع نعلیک) لبیک دادن،
کفش ها را از پا بر کنارکردن وبه قدمگاه مجاهدان بوسه
زدن چه صفایی داشت.صدای گریه های شلمچه نرم تر از
بال کبوتری بود،که در محراب لمس کردم.
رقص باد،خاک را به غبار روبی زنگاردل ها یمان می خواند
و غبار خاک مطهر شهدا لایروبیمان می کرد.مطمئن شدیم که
(خدایی هست) و دست و دلمان را به غروب می سپاریم و
اعتماد می کنیم به هدیه ای که مادر از آن سوی مدینه برایمان
فرستاده است:(غروب شلمچه).شلمچه،این غروب ها مال این
حرف ها نیست و نه از جنس کلمه ای که ساخته ی دست بشر
باشد.مگر کلمه ای که بدانی،که بفهمی از دل آسمان پایین آمده
و نازل شده بر تو.
این ها حرف هایی بود که در حین بازدید از منطقه در ذهنم می
گذشت.
حتی نمی توانستیم تصورش را بکنیم ما یک مرز بیشتر با عراق
و کربلای حسین فاصله نداشتیم.حیفمان آمد،از منطقه بازدید کنیم
اما با حسینی که یک مرز با او بیشتر فاصله نداشتیم درد دل نکنیم؟
کنار سیم های خارداری که ایران و عراق را از هم جدا می کرد
نشستیم تا به حسین و اولاد حسین و اصحاب حسین سلامی عرض
کنیم و با خواندن زیارت عاشورا دلهایمان را تسکین بخشیم.
کنارمزار شهدای گمنام رفتن ، دل را پرواز دادن و مدد گرفتن
ازآن ها ،چشم ها را بستن و با چشم دل دیدن.
وای خدای من باورم نمی شود تصورش هم سخت است انسان خود
را در قطعه ای از آسمان ببیند،شاید هم بهشت،آری بهشت شهدا،
دل کندن از این مکان تصورش هم برایمان سخت بود تازه انس گرفته
بودیم و شهدا را احساس می کردیم.
اما وقت تنگ بود،دلملن نیامد نماز مغرب و عشایمان را همان جا
نخوانیم. مانند شهدا چفیه مان را پهن کردیم و با عشق آن ها و به
یاد آن ها نمازمان را خواندیم.
ترک شلمچه برای همه سخت بود اما ،اما خداحافظی نکردیم .
گفتیم: به امید دیدار شلمچه،به امید دیدار..................
بعد از عهد با شهدای دشت آزادگان و ترک هویزه وارد اروند
کنار شدیم.یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس برایمان
از اروند کنار گفت:اروند کنار یکی از بخش های آبادان است
که در ۴۸ کیلومتری جنوب شرقی آبادان و در انتهای جاده ی
آسفالت آبادان -اروند کنار واقع شده است.این منطقه شاهد یکی
از بزرگترین نبردهای دوران جنگ یعنی والفجر۸ بوده است.
غواصان خط شکن عملیات والفجر۸ در این منطقه شبانه از
اروند رود گذشتند و خط دشمن را شکستند.هدف از این عملیات
تصرف فاو و تهدید بصره از جنوب،انسداد راه ورود عراق به
خلیج فارس بوده است.
باذکر یا فاطمه الزهرا(س) وارد منطقه شدن بوی کویر باران خورده
را حس کردن شاید مال زمین نباشد و نه حتی مال زمان شاید مال
زمانی باشد که چند سال پیش چند سال بعد در لا زمان و شاید هم
لا مکان بوجود آید . اصلا چه فرقی میکند که تو کجا هستی وقتی
مال خودت نباشی .راه که میروم انگار اروند هم با من راه میرود
بی انصافی است اگر تا این جا بیایم و نتوانم وضو بگیرم .آستین ها
را بالا می زنم و گریه خاک اشک شور نگاهم را با آب شیرین
وضو درمی آمیزد .اروند در میان چهره ای خیس خواهری که چادرش
خاکی است دستانش هم خاکی است چهره اش اما غبار گرفته است .
غبار به همراه غبار دود آلود شهر حتی در گره آن چفیه سفید .
آری!(گریستن).
سخته!از این مکان ها صحبت کردن خیلی سخته و تنها باید درک کرد
و احساس.
خداحافظ اروند کنار،خداحافظ والفجر هشتیا ، خداحافظ !!!
سوسنگرد و طلائیه وارد شهری شدیم که ساکنان آن شرف تاریخ
این منطقه هستند.این مکان سجده گاه انسان های ملکوتی و عاشقی
بود که وضوی آخرین نماز خود را با خون پیکر بی سرشان که پاره
پاره شده بود امضا نموده بودند.
با ذکر یا حسین وارد این منطقه شدیم چرا که فرزند حسین(ع) شهید
علم الهدی و ۱۵۰ تن دانشجوی پاسدار و بسیجی لب تشنه همانند مولایشان
مظلومانه به شهادت رسیده بودند.
همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان
و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
این مطلب را که از امام خمینی (ره) است بر سر در دشت آزادگان هویزه
نصب کرده بودند.
با وضو وارد دشت آزادگان شدیم و بر سر مزار شهدای گمنام دشت آزادگان
رفتیم و بعد از سلام و درد و دل با آن ها همگی در گوشه ای جمع شدیم تا
با خواندن زیارت عاشورا در کنار شهدای گمنام دشت آزادگان خود را آرام کنیم.
بعد از خواندن زیارت عاشورا و عهد با شهدا، دشت آزادگان و همچنین هویزه را
به امید آمدن دوباره و تجدید عهدی دیگر ترک کردیم.
به سمت مکانی راه افتادیم که شاید خود من خیلی اشتیاق داشتم
هر چه سریع تر این مکان را ببینم ،یکی از پاسداران هشت سال
دفاع مقدس که با کاروان ما راهی شده بود در حین راه برایمان
ازطلایئه گفت :شهر اهواز مرکز استان خوزستان ،محل تلاقی
جاده های مهم جنوب غربی ایران است.یکی از این جاده ها محور
طلائیه است ،این منطقه شاهد کسانی است که به ندای رهبرشان
لبیک گفته و عاشقانه جان خود را فدا نمودند.
و کم،کم به مکانی که انتظارش را می کشیدم نزدیک شدیم هنگامی
که اتوبوس ها ایستادند،کاروان پیاده شد و با ذکر یا رسول الله وارد
منطقه شدیم .اول یادمان تابلویی از آیات قرآن نصب است که خطاب
به حضرت موسی میگوید کفشهایت را خارج کن اینجا سرزمین مقدس
طور است . علت نصب این تابلو را جویا میشوم میگویند در شروع
عملیات تفحص تفالی به قران میزنند این آیه می آید . آری .این سرزمین
مقدس ترین مقدس هاست . با این که زمزمه هایی در باره شیمیایی بودن
خاک این جا به گوش می رسد ولی تو معدود افرادی را می بینی که
کفش به پا دارند کمی که جلو رفتم حسی مرا از این رفتن بازداشت نه
مثل این که نمی شد به این مکان مقدس که نام حاج ابراهیم همت با
آن گره خورده بود بدون وضو وارد شد همان جا نشستم و با همان
خاک مقدس تیمم کردم و سپس به راه خود ادامه دادم همین طور که
جلو می رفتیم ایستگاه های صلواتی را می دیدیم و کسانی که با عشق
به کاروان های راهیان نور خدمت می کردند یکی شربت تقسیم می کرد
و دیگری راهیان را با عطر گلاب معطر می کرد و آن یکی با ذکر
صلوات به سمت جلو هدایتمان می کرد.
وقتی می خواستم از مکانی عبور کنم که دقیقا حاج ابراهیم همت در آن
جا قدم نهاده بود دلم نیامد با کفش از مکانی عبور کنم که او عبور کرده
بود فورا کفش هایم را درآوردم و پیاده راهی شدم.کم کم که جلو می رفتم
وبه تابلو نوشته هایی که در هر گوشه از طلائیه نصب کرده بودند نگاه
می کردم و مطالب زیبایش را می خواندم بی اختیار بغض گلویم را میفشرد
دلم می خواست داد بزنم و گریه کنم تا این بغض شکسته شود.همان لحظه
ایستادم تا دو رکعت نماز زیارت بخوانم.دیگر خالی شدم بغضم سر نماز
شکست و بعد از نماز دوباره راه افتادم تا از دیدن چنین مکان مقدسی بی
بهره نمانم .نمی دانم چرا حس می کردم طلائیه خیلی غریب است و همین
غربتش بود که مرا عاشق خود کرده بود دلم نمی خواست از چنین مکان
مقدسی بیرون روم برای دیدن طلائیه وقت کمی به ما داده بودند برای همین
بعد از خواندن نماز ظهر و عصر به سمت اتوبوس ها حرکت کردیم تا
باز به دیدن مکانی دیگر رویم برای تعریف از چنین مکان مقدسی که با نام
همت ها گره خورده است چند خط نمی تواند پاسخگو باشد و فقط با رفتن به این
مکان و حس کردن آن می توان فهمید که طلائیه ی واقعی چیست و چگونه
غریب است همان طور که با اشک وارد سرزمین عشق یعنی طلائیه شدیم
با اشک نیز ترکش گفتیم و قسمش دادیم تا قسمتمان کند باز هم برای دیدنش
بیاییم.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
زندگینامه شهید والامقام حجت الاسلام ایرانمنش مدیرکل کرمان
شغل: دبیرکل آموزش و پرورش کرمان
تاریخ تولد: سال1331
محل تولد: کرمان
تاریخ شهادت: 27بهمن1367
محل شهادت: کرمان
شهید علی ایرانمنش در سال۱۳۱۱ در شهرکرمان متولد شد. پدرش کارگر یک کارخانه رنگرزی و مادرش خانهدار بود. او که تحصیل در حوزه علمیه را برگزید پس از مدتی عازم قم شد. وی با اتمام تحصیلات حوزوی در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته الهیات دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد و بعد از به اتمام رساندن دوره کارشناسی به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده مجددا به کرمان برگشت. او پس از مدتی ازدواج کرد و ثمره ازدواجش ۴ فرزند است. با اوج گیری انقلاب مردمی جمهوری اسلامی ایشان نیز به صفوف انقلابیون پیوست و با اینکه توسط ماموران ساواک دستگیر و شکنجه شد از مسیرش بازنگشت. او بعد از پیروزی انقلاب به عنوان دبیرکل آموزش پرورش استان کرمان منصوب شد و سرانجام در تاریخ ۲۷بهمن ۱۳۶۷ توسط گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید
حاج شیخ علی ایرانمنش فرزند احمد در سال ۱۳۱۱ش. در کرمان متولد شد. از کودکی همراه با شهید دکتر باهنر در مکتب حجت الاسلام حقیقی دروس ،فارسی قرآن ، دیکته و ریاضیات را تلمذ کردند.سپس سال ۱۳۲۳ در مدرسه معصومیه کرمان که به همت آیت الله صالحی باز سازی شده بود ، به طلبگیپرداختند .
بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی در سال ۱۳۳۱ش. وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی چون ایت الله بروجردی ، حضرت امام خمینی (ره) و علامهطباطبایی کسب فیض کرد پس از مدتی در رشته الهیات دانشگاه تهران (دانشکده علوم منقول و معقول ) به تحصیلات خود ادامه داد.وی در سال ۱۳۳۸ با حقوق ماهیانه ۳۱۸۰ ریال به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در دبیرستاهای پهلوی به تدریس دروس دینی پرداخت . سالهای متمادیدر دبیرستانهای پهلوی ،بازرگان،شهاب،ایرانشهر،بهمنیار،راهنمایی،شاهپور ، دانشسرا،مراکز تربیت معلم به تدریس اشتغال داشت.شهید ایرانمنش ،چهره ایهمیشه متبسم داشت. شاگردان قدیم و همکاران فرهنگی سلوک رفتار و گشاده رویی وی را به خاطر دارند.در جریان مبارزات مردم در سال ۱۳۵۷ نیز نقش موثری داشت و پس از واقعه مسجد جامع کرمان ، فرهنگیان را به تحصن و راهپیمایی مصمم ساخت. از اینرو در تاریخ ۱۳۵۷/۹/۱۴ به همراه برخی از همکاران فرهنگی دستگیر و به تهران اعزام شد . در اوج مبارزات انقلابی مردم ، از تهران آزاد شد و مجددا بهسنگر تعلیم و تربیت بازگشت. در سال ۱۳۵۸ مدتی به عنوان کارشناس تربیت معلم و در سال ۱۳۵۹ به سمت مدیر کل آموزش و پرورش کرمان منصوب شد کهتا بهمن همان سال در این سمت فعالییت داشت و مجددا در اردیبهشت سال ۱۳۶۳ این وظیفه را عهده دار شد. در این سال ضمن عزیمت به جبهه جنگ، اولینمجتمع آموزشی رزمندگان را در اهواز ایجاد نمود.
سرانجام در صبح ۲۷ بهمن ۱۳۶۵ زمانی که وی قرار بود ، در جمع رزمندگانی که عازم جبهه بودند ،حضور یابد و سخنرانی کند،دچار فتنه آشوب طلبانشد و همراه با شهید نصرالله خاندانی ، مورد اصابت گلوله های پی در پی قرار گرفت و به شهادت رسید.
این فاجعه تمام شهر را یک پارچه عزادار کرد . تشییع جنازه او چنان باشکوه بود که هیچگاه از یاد تشییع کنندگان نمی رود.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
زندگینامه شهید والامقام حجت الاسلام ایرانمنش مدیرکل کرمان
شغل: دبیرکل آموزش و پرورش کرمان
تاریخ تولد: سال1331
محل تولد: کرمان
تاریخ شهادت: 27بهمن1367
محل شهادت: کرمان
شهید علی ایرانمنش در سال۱۳۱۱ در شهرکرمان متولد شد. پدرش کارگر یک کارخانه رنگرزی و مادرش خانهدار بود. او که تحصیل در حوزه علمیه را برگزید پس از مدتی عازم قم شد. وی با اتمام تحصیلات حوزوی در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته الهیات دانشگاه تهران مشغول تحصیل شد و بعد از به اتمام رساندن دوره کارشناسی به دلیل مشکلات اقتصادی خانواده مجددا به کرمان برگشت. او پس از مدتی ازدواج کرد و ثمره ازدواجش ۴ فرزند است. با اوج گیری انقلاب مردمی جمهوری اسلامی ایشان نیز به صفوف انقلابیون پیوست و با اینکه توسط ماموران ساواک دستگیر و شکنجه شد از مسیرش بازنگشت. او بعد از پیروزی انقلاب به عنوان دبیرکل آموزش پرورش استان کرمان منصوب شد و سرانجام در تاریخ ۲۷بهمن ۱۳۶۷ توسط گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید
حاج شیخ علی ایرانمنش فرزند احمد در سال ۱۳۱۱ش. در کرمان متولد شد. از کودکی همراه با شهید دکتر باهنر در مکتب حجت الاسلام حقیقی دروس ،فارسی قرآن ، دیکته و ریاضیات را تلمذ کردند.سپس سال ۱۳۲۳ در مدرسه معصومیه کرمان که به همت آیت الله صالحی باز سازی شده بود ، به طلبگیپرداختند .
بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی در سال ۱۳۳۱ش. وارد حوزه علمیه قم شد و از محضر اساتیدی چون ایت الله بروجردی ، حضرت امام خمینی (ره) و علامهطباطبایی کسب فیض کرد پس از مدتی در رشته الهیات دانشگاه تهران (دانشکده علوم منقول و معقول ) به تحصیلات خود ادامه داد.وی در سال ۱۳۳۸ با حقوق ماهیانه ۳۱۸۰ ریال به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در دبیرستاهای پهلوی به تدریس دروس دینی پرداخت . سالهای متمادیدر دبیرستانهای پهلوی ،بازرگان،شهاب،ایرانشهر،بهمنیار،راهنمایی،شاهپور ، دانشسرا،مراکز تربیت معلم به تدریس اشتغال داشت.شهید ایرانمنش ،چهره ایهمیشه متبسم داشت. شاگردان قدیم و همکاران فرهنگی سلوک رفتار و گشاده رویی وی را به خاطر دارند.در جریان مبارزات مردم در سال ۱۳۵۷ نیز نقش موثری داشت و پس از واقعه مسجد جامع کرمان ، فرهنگیان را به تحصن و راهپیمایی مصمم ساخت. از اینرو در تاریخ ۱۳۵۷/۹/۱۴ به همراه برخی از همکاران فرهنگی دستگیر و به تهران اعزام شد . در اوج مبارزات انقلابی مردم ، از تهران آزاد شد و مجددا بهسنگر تعلیم و تربیت بازگشت. در سال ۱۳۵۸ مدتی به عنوان کارشناس تربیت معلم و در سال ۱۳۵۹ به سمت مدیر کل آموزش و پرورش کرمان منصوب شد کهتا بهمن همان سال در این سمت فعالییت داشت و مجددا در اردیبهشت سال ۱۳۶۳ این وظیفه را عهده دار شد. در این سال ضمن عزیمت به جبهه جنگ، اولینمجتمع آموزشی رزمندگان را در اهواز ایجاد نمود.
سرانجام در صبح ۲۷ بهمن ۱۳۶۵ زمانی که وی قرار بود ، در جمع رزمندگانی که عازم جبهه بودند ،حضور یابد و سخنرانی کند،دچار فتنه آشوب طلبانشد و همراه با شهید نصرالله خاندانی ، مورد اصابت گلوله های پی در پی قرار گرفت و به شهادت رسید.
این فاجعه تمام شهر را یک پارچه عزادار کرد . تشییع جنازه او چنان باشکوه بود که هیچگاه از یاد تشییع کنندگان نمی رود.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
نقش فرهنگیان در جبهه
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
خداوند متعال اولین معلم افرینس
امروز، هر دانش آموز با شاخه ای گل سرخ به سوی مدرسه و کلاس روان است تا با تقدیم آن به معلّم مهربان خود، در عمل از او تقدیر و قدردانی کند. معلمانی که آینده سازان این مرز و بوم را پرورش می دهند. معلّمانی که چشمانی پرامید بر دستان توانای آنان دوخته شده تا نوباوگان را تعلیم و تربیت کنند و چه شایسته است آنان را در این روز چنین خطاب کنیم:
ای خوب!ای مهربان!ای آموزگار عشق! تو از تبار پیامبرانی! روزت مبارک.
معلّم مهربان منمعلّم مهربان من! صدف سینه تو پر از مرواریدهای عشق است و نگاه من آینه ای در مقابل چشمان تو، تا انعکاس گوهر وجودت را در همه ابعاد وجودم حس کنم. من مژگانم را با نوازِش تصویر تو بر هم می نهم تا همیشه به یاد داشته باشم که الفبای زندگی و درسِ عاشقی را از تو آموخته ام.ای معلّم مهربان، شمع وجود تو می سوزد تا سیاهی جهالت من نورافشان شود، در آسمان وجودت جز ستاره محبّت و در سپهر رخسارت جز ماه شکیبایی نمی درخشد و من در گستره مهر و عطوفت تو و در سایه سار علم تو آرام می گیرم و یاد و خاطره ات تا همیشه در خاطرم جاودانه می ماند.
هنرِ آموختنمعلّمی هنر است، هنر آموختن هر آن چه سال ها با سعی و تلاش اندوخته است. معلّمی عشقی الهی و آسمانی است که پروردگارِ مهربان به انسان عطا کرد تا با همّت بلند خویش روشنایی شب های تارِ جهالت و نادانی باشد. معلّمی، مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی، رهنمون شوند. براستی که معلّمی شغل نیست، عشق است.
نقشی از مهرهنوز پس از سال ها یاد تو در سینه ام ساکن و عشق تو در اندیشه ام جاری است. به گذشته که نظر می دوزم در هر موفقیتی ردپایی از تو و نقشی از مهر و رنج های تو است. آهنگ دلنشین صدایت در اولین روزهای جدایی از خانه، غم غربت مدرسه را از خاطرم پاک کرد. به هر روز از دوران مدرسه که می اندیشم عطر وجود تو را با تمام هستی ام حس می کنم و به هر صفحه از دفتر مشق هایم که می نگرم نگاه مهربان و سرشار از عاطفه تو را می بینم که به دستان لرزانم توان نوشتن می بخشید. آری، محبّت تو همیشگی است و من تا ابد قدردان زحمات تو هستم.
اوّلین معلّم«خداوند به انسان آن چه را که نمی دانست آموخت». خداوند رحمان آدمی را آفرید و خود هادی و معلّم او گردید تا راه سعادت و طریق بندگی و زندگی را به او بیاموزد. هنر شگفت معلّمی از قادر یکتاست و اوّلین معلّم، خدای تبارک و تعالی است. خداوند متعال از همان ابتدا که شاهکار آفرینش را خلق کرد، خود را بهترین آفرینندگان نامید و تعلیم و تربیت انسان را آغاز کرد.
انبیا الهی واسطه های تعلیمخداوند، راه علم آموزی را برای بندگان خود گشوده است. پیامبران الهی پرچمداران این راهند و از سوی او برای ابلاغ وحی و تشویق بندگان به علم آموزی و تعلیم آنان برگزیده شده اند. پیامبران معلمانی بودند که بیش از همه برای پیشرفت و تکامل انسان ها تلاش کرده اند. پس از آخرین فرستاده، این رسالت بر دوش جانشینانی معصوم نهاده شد که به نیکوترین وجه، بهترین معلّمان انسان ها بوده اند.
دورود بی پایان ما نثار آن معلّمان بلند مرتبه باد و هر آن کس که معلّمی را از رفتار و گفتار آنان آموخت.
شیوه های تربیت معلمنقش معلّم به قدری گران قدر و والاست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «من برای تعلیم فرستاده شده ام» و از نظر تربیتی نقش معلّم به قدری حساس و با اهمیّت است که امام علی علیه السلام می فرماید: «کسی که خود را در مقام راهبری مردم قرار می دهد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، به تعلیم خویش اقدام کند و تأدیب او به علمش بیش از تأدیب به وسیله زبانش باشد. کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است، به احترام سزاوارتر است از کسی که [فقط] معلّم و مربی مردم است».
خصوصیات رفتاری معلممعلّمی کاری است دشوار و رسالتی است بس بزرگ و هر کس را توان پذیرش این مسؤولیت خطیر نیست؛ سوز و درد می خواهد، عشق و احساس می طلبد، صبر و تحمل می باید، چرا که هر چیزی که قدر و منزلتش والاتر است، مسؤولیتش نیز سنگین تر و مهم تر است. بزرگ ترین رسالت معلم، که از گفتار و کردار وی ظاهر می شود، همان شخصیّت دادن به دانش آموزان است. معلّمی که بتواند بین خود و شاگردانش پل دوستی برقرار سازد و با آنان صمیمی گشته و برخوردی سرشار از شادی و امید، محبّت و بزرگواری داشته باشد، موفق است. این شیوه در اندیشه و کردار فراگیرنده، تأثیر فراوان برجای گذاشته و در قلب و روح او نفوذ می کند.
عبادت معلممعلم، کسی است که اوقات زندگی اش را وقف آگاهی و رشد و پرورش نونهالان جامعه کرده و همواره در اندوه و شادی، گرفتاری و شادمانی، شاگردانش شریک بوده و راهنمای آنان است؛ معلمی که مدرسه را جایگاهی مقدس و کلاس درس را عبادتگاه خود می داند و با «وضو» وارد کلاس درس می شود، تعلیم و تعلّم را عبادت می داند و برای توفیق بیشتر و شناخت و هدایت شاگردانش، و تربیت آنان از خداوند مدد می جوید. نونهالان را روح هایی بزرگ می بیند که در جسمی کوچک آشیانه دارند و آنان را امانتی می داند که هر کدام وسیله ای برای زندگی و تقرّب به خداوند هستند.
رسالت معلمبرای یک معلم فرهیخته، معلمی شغل و حرفه نیست، بلکه ذوق و هنری است که ریشه در اعماق روح بی تاب انسان هایی دل سوخته دارد و رسالتی پیامبرگونه است. معلم باید به اهمیت نقش و وظیفه اجتماعی و الهی خود واقف بوده و از جهت علمی و اخلاقی، خود را پربار نماید و در عمل، همچون پدر و مادری دلسوز و مهربان، پابه پای شاگردانش برای آشنایی آنان در جهت آموختن علم و دانش، اخلاق و تربیت گام بردارد. معلّمی که بتواند افکار را با روشی جالب و در خور توجه، همچون نسیم بهاری روانه ذهن و اندیشه دانش آموزانش سازد معلمی نمونه است.
معلمان اُسوهدر هر جامعه ای، زمانی نشانه های پیشرفت و هدایت دیده خواهد شد که افرادی با علم و درایت و انسان هایی شایسته، زمام امور را در دست گیرند و معلّمان مهم ترین نقش را در این امر ایفا می کنند، انسان هایی با اراده آهنین، عزمی راسخ و روحی بزرگ با سوختن خود روشنایی را به محفل شاگردان ـ که آینده سازان هر ملّت و مملکتی هستند ـ می بخشند. اینان انسان هایی را تربیت و تقدیم جامعه می کنند که شایستگی ساختن جامعه ای موفق را دارند. نام و نشان چنین معلمی در دفتر بندگان مخلص خدا و در اوج دل و خاطره شاگردانش ماندگار است هرچند که خود گمنام بماند.
قدردانی از مقام معلّمهر انسان صاحب خرد، در ازای هر عمل نیکی که در حق او انجام می شود به آن شخص به دیده تکریم می نگرد و در مقام سپاس و قدردانی بر می آید. معلمان از جمله کسانی هستند که از جان دل برای شاگردانشان مایه می گذارند تا تعلیمی شایسته و در خورِ انسانی پاک و ساده داشته باشند؛ پس سزاوار است که با تکریم و بزرگداشت هر چه بهتر آنان، قدر زحماتشان را بدانیم و با فروتنی، نهایت سپاس گذاری را به آنان عرضه داریم و هرگز کوچک ترین رنجشی را به وجود نیاوریم.
برتری حق معلّم بر پدرآورده اند که اسکندر به معلّم خویش احترام بسیاری می گذاشت. از او پرسیدند: چرا معلّم خود را بیش از پدر تعظیم و احترام می کنی؟ گفت: به سبب آن که پدرم، مرا از عالم ملکوت به زمین آورده و استاد، مرا از زمین به آسمان برده است.
معلّمی برتر از شهادتحضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: «هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت».
این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایه علم و تربیت معلمان و تعلیم شایسته آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.
صفات شایسته معلممعلمی شغل مقدسی است و صفات شایسته دریک معلم، ارزش این حرفه را بالاتر می برد. یک معلم نمونه در اولین گام های آموزش می کوشد اساسی ترین درس های زندگی را که همان معارفِ بلند اسلام است، به شاگردان بیاموزد و به خاطر دارد که اساس یادگیری بر مبنای مهر و محبّت پایه ریزی شده است؛ پس اولین گام در آموزش باید همراهی آن با این اصل باشد. گذشت از خطاها و چشم پوشی از اشتباهات شاگردان از ویژگی های یک معلم نمونه است. سعه صدر و صبر و تحمل، کار یک معلم را زیبا و ارزشمند می سازد. ارزش یک معلم به تجلی صفات نیکوی اخلاقی و رفتار پسندیده در وجود اوست که بی شک در وجود شاگردان هم متجلی می شود.
معلّم موفقدر هنر معلمی و تعلیم و تربیت، هزاران نکته باریک تر از مو وجود دارد که دست در دست هم معلمی را به عنوانِ نمونه، مفتخر می سازد. معلم می داند که ظرفیت وجودی هر انسان بسیار وسیع و متفاوت است ؛از این رو با به کار بستن کلیدهای موفقیت و رموز تعلیم و تعلم می توان بر قله های وجودی شاگردان دست یافت و معلمی موفق است که علم و عمل را تلفیق کند. داشتن بیانی مناسب و لحنی مهربان و آگاهی از خصوصیات روحی شاگردان از مهم ترین کلیدهای موفقیت است.
حقوق معلم بر شاگردمعلم پیوسته در تلاش است تا آن چه را که برای زندگی و آینده شاگردانش لازم و ضروری است به آنان بیاموزد، به همین دلیل حقوق والا و گران بهایی بر عهده شاگرد است که باید پیوسته در رفتارش نسبت به معلم، آن ها را مد نظر داشته باشد. احترام معلم را در هرجا و زمانی حفظ کرده و از عیوب او چشم پوشی کند و در نهایت ادب با او سخن بگوید.
توصیه امام سجاد علیه السلام به دانش آموزانامام سجاد علیه السلام در زمینه حفظ حقوق معلم می فرمایند: «حق معلم بر تو آن است که همواره با دیده تعظیم و تکریم به او بنگری، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی».
هدیه ای برای معلممعلم حقیقی با گفتار و کردارش به شاگردان خویش، چگونه اندیشیدن، چگونه انتخاب کردن و چگونه زیستن را می آموزد. در وادی علم و ایمان؛ عشق و محبت، حلم و بردباری، آزادی و آزادگی کارساز و راه گشاست. معلمی که تنها هدفش آموزش شاگردان نباشد و در کنار مسائل آموزشی، اصول تربیتی صحیح را به کار بندد، آینده سازانی دانشمند و عالم به جامعه تحویل می دهد، و بهترین هدیه برای یک معلم آن است که نتیجه سعی و زحماتش را هنگامی که به بار می نشیند ببیند.
لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگردمرحوم شهید ثانی در مورد لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد می نویسد: «معلم باید درباره شاگردان، خواهان اموری باشدکه نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستی می کند. و از هر گونه شر و بدی که برای خویش نمی پسندد برای شاگردانش نیز نپسندد؛ زیرا این گونه دلسوزی و برابر اندیشی نسبت به شاگردان، حاکی از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادری، نمایانگر روح تعاون و همبستگی معلم نسبت به آنان می باشد».
حقوق معلم در آینه فرمایشات حضرت سجاد علیه السلامحضرت سجاد علیه السلام در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرماید: «حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد تو پاسخ ندهی وبگذاری که خود او پاسخ گو باشد و درمجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش، همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فراگرفتن دانش او فقط برای خدا بوده نه به خاطر مردم».
در آینه شعرصدای پای معلّمصدای پای خورشیدی معلّمسرود صبح امیدی معلّممن آن نیلوفر تازه شکفتهتو عاشق تر زِ هَر بیدی معلّمزدودی سایه نادانی ام راچو در ذهنم درخشیدی معلّممحبت را برایم بخش کردیبه روی من چو خندیدی معلّممیان سینه ام دریا نشاندیخطایم را چو بخشیدی معلّمهر گل که شکوفا شد در صحن چمن خندانبر او نظری از مهر، صاحب نظری دارد
هر شاخه که در باغی بار و ثمری دارددر نشو و نمای آن دستی اثری داردباغبانی خدمت گل می کنیزخم خارش را تحمّل می کنیزخم دستِ باغبان را کس ندیدخون دل خورد و چنین گل پروریدمعلمخداوند اولین معلم
خداوند آغاز وحی به رسولش فرمود. بخوان بنام پروردگارت که انسان را از خون بسته ای آفرید بخوان که پروردگارت از همه کریم تر است همانکه بوسیله قلم به انسان آنچه را نمی دانست آموخت. (علق1 تا6) و در عروس صحیفه اش چنین فرمود. الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان آن مهربان که قرآن را تعلیم داد. انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت. (رحمن1 تا3) حال ببینیم این معلم بزرگ عناوین تعلیم خود را چه چیزهایی میداند.1- آموزش نوشتن 2- آموزش برنامه زندگی 3- آموزش سخن گفتن
خصوصیات این تعلیمات.1- هر سه این امور در راستای هدف خلقت و برای دستیابی به آن می باشد. (رسیدن به کمال)
2- خداوند توانایی نوشتن سخن گفتن را به انسانها عطا نمود و رسیدن به سطوح مختلف آنرا بخودشان واگذار کرد.
3- حتی در برنامه زندگی تنها به اموری بسنده کرد که بشر به دلیل محدودیتهایش در دانش قادر به کسب آن نبود (مانند امور مربوط به عالم پس از مرگ) و یا مدت زمانی طولانی می طلبید تا به بعضی از آنان پی ببرد و در این فاصله عده زیادی قربانی میشدند (واجبات و محرمات)
4- در دانشگاه الهی پایانی برای مدارج علمی قابل تصور نیست.
توصیه ها:
- استفاده از تعقل و تفکر ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (جاثیه13)
- تزکیه و پاکسازی درون یزکیهم و یعلمهم الکتاب (جمعه2)
- عدم انباشتن محفوظات صرف مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفارا (جمعه5)خصوصیات متعلمین- یکسان بودن همه آنها در سرمایه های فطری و لقد کرمنا بنی آدم (اسراء7)
- دسترسی تمام وقت به اسناد لا تأخذه سنه ولانوم (بقره255) هر وقت خواستی با او سخن بگویی نماز بخوان و هرگاه خواستی او با تو سخن بگوید قرآن بخوان.
- سرمایه گذاری خاص بر کسانی که قابلیتهای ویژه از خود نشان میدهند (انبیای و اولیا) الله اعلم حیث یجعل رسالته (انعام124)
- امتحان براساس ظرفیتها لایکلف الله نفسا الا وسعها (بقره286) و با هدف برطرف کردن نقاط ضعف و آگاهی متعلمین از کاستی های خودشان.
- اجباری بودن آموزش و تکالیف در حدی که تمایز ارزشهای انسانی از سایر موجودات حفظ گردد.
- اختیاری بودن مراحل تکامل و تعالی
- درجات بالای تحصیلی تفاوتهای اساسی با مراحل پایین تر دارند حسنات الابرار سیئات المقربین
- ارتقای متعلمین پس از موفقیت در یک مرحله و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما) (بقره 124) و در جازدن یا تنزل آنان پس از شکست فازلهما الشیطان عنهما فاخرجهما مما کانا فیه و قلنا اهبطوا بعضکم لبعض عدو (بقره 36) اما اخراجی و محرومیت از تحصیل مفهومی ندارد و اگر کسی بتواند جبران مافات نماید سالهای شکست هم برایش به عنوان امتیاز محاسبه می گردد ان الحسنات یذهبن السیئات(هود14)
- کارهای ویژه و ابتکاری امتیاز خاص دارد و حتی پس از پایان زمان امتحان باعث ترقی درجات افراد می گردد (آثار ما تاخر) ینبوا الانسان یومئذ بما قدم و اخر ( قیامت13)
- هر پاسخ غلط فقط یک خطا محسوب میگردد و هر پاسخ درست بنا به تأثیری که در رشد و کمال انسانی دارد تا 700 برابر پاداش دارد من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها آیه 160 انعام
- تا اتمام حجت نگردد هیچ کس به حال خودش رها نخواهد شد لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتی تاتیهم البینه (بینه10)
- مردودین این میدان بدترینهای خلقت هستند چرا که نعمت هدایت الهی را کفران می نمایند ان الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شرالبریه (بینه6)
- شاگرد اولها کسانی هستند که مؤمن به عقاید حقه و عاملان به کردارهای شایسته اند ان الذین آمنوا و عملو الصالحات اولئک هم خیر البریه (بینه7)
خصوصیات صاحبان درجات بالا کاملا تعریف شده و مشخص می باشد.الف- کسانی که ابهت و عظمت رب بی بدیل تمام وجودشان را فراگرفته ذلک لمن خشی ربه (بینه8)ب- در مقابل حق متواضع اند انما یخشی الله من عباده العلما
ج- خالص شدن الا عبادالله المخلصین (صافات 74)د- دارندگان قلب پاک اذ جاء ربه بقلب سلیم (صافات 84)ه- صابران و اسماعیل و ادریس و ذالکفل کل من الصابرین (انبیاء 85)و- شایستگان و ادخلناهم فی رحمتنا انهم من الصالحین (همان)ز- پیشقدم در کارهای نیک یسارعون فی الخیرات (انبیاء 90)ح- خداوند را با بیم و امید می خوانند یدعوننا رغبا و رهبا (همان)ط- خداوند از ایشان راضی است و ایشان از او راضیند رضی الله عنهم و رضواعنه (بینه8)
1- عزیزترین قشر جامعه: حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام، احترام معلم را بر هر قشری از جامعه لازم می دانست و به مسلمانان سفارش می فرمود که به پاس خدمات این گروه ارزشمند در هر مقامی که باشند، آنان را همانند پدر خود گرامی بدارند. ایشان در این زمینه فرمود: «قمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لاَِبیکَ وَمُعَلِّمِکَ وَلَوْ کُنْتَ اَمیرا؛ به پاس گرامیداشت پدر و معلم خود به پا خیز! گرچه پادشاه باشی.» امام زین العابدین علیه السلام نیز در ضمن شمارش حقوق اقشار مختلف جامعه، معلمان را از طبقات برتر جامعه قلمداد کرده، به دوستان و شیفتگانش سفارش می فرمود که حقوق معلمان و اساتید خود را به نحو شایسته ای مراعات کنند و در رساله حقوق خود فرمود: «حَقُّ سائِسِکَ بِالْعِلْمِ فَالتَعْظیمُ لَهُ وَالتَّوْقیرُ لِمَجْلِسِهِ وَحُسْنُ الاِْسْتِماعِ اِلَیْهِ؛ حق آموزگار تو این است که او را تعظیم کنی و در مجلس، محترم بداری و به نیکویی سخنانش را گوش کنی.» در تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده است: «هنگامی که به حضرت هادی علیه السلام خبر رسید یکی از فقهای شیعه ـ که در مقام استادی بود ـ با برخی از ناصبیان مناظره کرده و با برهان محکم و متقن، باطل بودن ناصبی را اثبات نموده و او را رسوا کرده است، [خیلی خوشحال شد و] هنگامی که آن استاد فرزانه به حضور امام هادی علیه السلام رسید، امام او را در صدر مجلس به تخت بزرگی که در آنجا قبلاً نهاده بودند، راهنمایی کرد. این در حالی بود که گروهی از علویان و بنی هاشم حضور داشتند و خود امام بر آن تخت ننشست. حضرت، آن استاد فقیه را بالا برد و تعظیم کرد تا اینکه بر روی آن تخت نشانید.»
2- ویژگی های معلمان شایسته: در سطور گذشته روایاتی در مقام و منزلت معلمان شایسته بیان شد. در خاتمه، به برخی از شرایط آنان نیز اشاره میشود:
1. اخلاص امام صادق ع: الْمُعَلِّمُ لا یُعَلِّمُ بِالاَْجْرِ وَیَقْبَلُ الْهَدِیَّةَ اِذا اُهْدِیَ اِلَیْهِ؛ معلم به خاطر مزد درس نمیدهد، [بلکه برای خدا و با خلوص نیت آموزش می دهد] و هرگاه هدیه ای به او دادند، آن رامی پذیرد.
2. عدالت میان شاگردان پیامبر اکرم ص دورترین مردم از خداوند را دو گروه معرفی نمود و در توضیح گروه دوم فرمود: وَمُعَلِّمُ الصِّبْیانِ لا یُواسی بَیْنَهُمْ وَلا یُراقِبُ اللّهَ فِی الْیَتیمِ؛ و معلم کودکان که در میان آنان به عدالت رفتار نمیکند و در مورد یتیم، خدا را در نظر نمی گیرد.
3. تواضع علی ع فرمود: مَنْ تَواضَعَ لِلْمُتَعَلِّمینَ وَذَلَّ لِلْعُلَماءِ سادَ بِعِلْمِهِ؛ هر معلمی که بر شاگردانش تواضع و فروتنی کند و در برابر دانشمندان، خود را کوچک و پایین دست به حساب آورد، با دانش خود به آقایی میرسد.
4. عمل به گفته های خود رسول خدا ص : در روز قیامت دانشمندان [و معلمان] بد را میآورند و به آتش جهنم میاندازند. یکی از آنان [از شدت عذاب] در داخل آتش به دور خود می چرخد... کسانی که از او علم آموخته و نجات یافته اند، به او می گویند: وای بر تو! ما راه راست را از تو آموختیم و هدایت شدیم. چرا تو این گونه ای؟ او پاسخ می دهد: من نسبت به آنچه به شما می آموختم و شما را از آن نهی می کردم، مخالفت کردم.
ماه مبارک رمضان معلم اخلاق است
انسان میتواند در ماه مبارک رمضان راه صد ساله را بپیماید و ماه تمام بشود و عیدی بگیرد از خدا. چه عیدیای بگیرید؟ آدمیت. شاید هم اینکه روز اول شوال را اسلام عید قرار داده است برای همین باشد که ما به واسطه ماه مبارک به مقصود و مطلوب رسیدیم.یک روایتی است که این روایت را دو جور خواندهاند: الصوم لی و أنا اجزی به مشهور این جور میگویند که خداوند فرموده روزه مال من است من هم پاداش میدهم. گفتهاند که نماز و حج هم مال خدا است و خدا پاداش میدهد. پس الصوم لی و انا اجزی به یعنی چه؟ لذا اهل دل این اجزی را مجهول خواندهاند: الصوم لی و انا اُجزا بهخداوند میفرماید: روزه مال من است پاداشش خود من هستم. خودم را میدهم به این". گاهی عمل مال خدا است، این خلوص فقهی است، گاهی دل مال خدا است، این خلوص اخلاقی است. علاوه بر اینکه عمل مال خدا است، دل هم مال خداست. در ماه مبارک رمضان انسان می تواند برسد به این مقام، یعنی بشود مصداق لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله دیگر وابستگی هیچ کسی در دل نباشد جز خدا.
این ماه مبارک رمضان یک معلم اخلاق است و از این معلم اخلاق خیلی استفاده بکنید. خود قرآن میگوید معلم اخلاق است کـتِبَ عَلیکم الصیامَ کما کتب عَلَى الذینَ من قبلکم لعلکم تتقون (بقره183). مرحله اول که این روزه میدهد حس پرهیزکاری است؛ حس خویشتنداری. روح خدا ترسی در عمق جان ما. این روح خداترسی در عمق جان ما اگر نباشد، ما نمیتوانیم خودمان را حفظ کنیم.
اخلاق کاربردی معلم در پرتو مبانی اسلامی
راههای مناسب ارتباط گیری و تأثیرگذاری مربیان بر فراگیران براساس آموزه های دینی.
امام صادق(ع) : کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم(1)؛ مردم رابا غیر زبانتان به نیکی ها فراخوانید. منشأ تمام گفتار و کردار آدمی، خوبی ها و بدی های او، نفس است. اگر نفس اصلاح شد، دنیا و آخرت انسان تأمین و آباد می شود و اگر نفس به فساد و تباهی کشیده شد، سرچشمه هلاکت است. انسان ها برای کسب سعادت خود باید به نفس خویش آگاه باشند و دقیقاً آن را بشناسد. توانایی ها و پتانسیل های او را مدنظر قرار دهند واین اولین قدم برای خودسازی است. نفس چون بدن، گاهی سالم است و گاهی بیمار؛ اگر نفس انسان بیمار شد، آثار سوء این بیماری بسیار خطرناک تر از بیماری جسم است؛ از این رو باید به عوامل و شرایط صحت نفس، توجه بیشتری شود. امام حسن مجتبی(ع) فرمودند: عجبت لمن یتفکر فی مأکوله کیف لا یتفکر فی معقوله(2)؛ تعجب می کنم از کسانی که درباره غذای جسم خود فکر می کنند ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقل نمی نمایند.» تا انسان خود را نسازد سالم نخواهد بود. سلامتی ملاک و معیار آزادی از آتش و رسیدن به سرمنزل مقصود و سعادت است. به مصداق یوم لا ینفع مال و لابنون¤ الا من اتی الله بقلب سلیم (شعرا 88 و 89)
انسان نمی تواند دیگری را بسازد و او را خوشبخت نماید، مگر این که اول خود را بسازد، انبیا که برای تهذیب و تزکیه نفوس پا به میدان جهاد گذاشتند، اول خود از مرز تهذیب گذشته بودند؛ هر کس می خواهد جا پای انبیا بگذارد و مشغول به شغل آن ها شود، باید طاقت تحمل بار چنین مسئولیتی را داشته باشد، در این صورت او معلم و مرشد خواهد بود و در این صورت پاشیدن بذر در قلب شاگردان به میوه می نشیند. معلم با گفتار و بیش از آن، با کردار خود، پایه های بنای شخصیت شاگرد را پی می ریزد و آثار آن را در سال های آینده در جوامع مشاهده می کند. یک مصلح و یک جنایتکار حرفه ای هر دو، روزی در برابر معلم زانو زده بودند. سهم تربیتی معلم در کنار سهم اراده این اشخاص نقش مهمی در سعادت و شقاوت آنان دارد.
قلب دانش آموز بستر پذیرش آموزه های اخلاقی معلم
معلمی که می خواهد به تربیت شاگرد خود بپردازد، باید برای «ارتباط سالم» سرمایه گذاری کند. سپس از مهم ترین وسیله ارتباط یعنی «کلمات» کمک بگیرد، آن گاه به سراغ «فضاسازی» رود، هم «فضای ارتباط» بسازد و هم «فضای معنوی ارتباط» را آماده کند. قدم ها را آهسته و یک به یک بردارد، او برای کاشتن بذر عشق و محبت نیازمند جراحی و شیار کردن قلب شاگرد است، از ایمان به خدا و توکل به او شروع کند و با آرامش، و اخلاقی خوش از طول زمان نهراسد که کنفوسیوس حکیم گفت: اگر زحمات تو برای یک سال است، دانه بیفشان و اگر برای 10 سال است نهال بکار و اگر برای صد سال است انسان تربیت کن. شیرین ترین از جان کلام این حکیم چینی، نیم سطر آیه الهی است که اگر یک نفر را زنده کنی گویی همه آدمیان را زنده کردی.(مائده 23) به منظور بسترسازی برای تربیت صحیح، باید گام های زیر را برداشت.اول: موقعیت فعلی دانش آموز و آمادگی روانی او شناخته شود. حالت انسان در خشم و غصب و غم و اندوه و شادی و هیجان و رنج و درد و قرابت و غرامت و... یکسان نیست. انتقال آموزه های اخلاقی باید در شرایط مناسب صورت گیرد.دوم: خوب گوش دادن به سخنان شاگرد براساس «یقولون هو ادن قل ادن خیر لکم» (توبه 16) و فبشر عبادالذین یستمعون القول.. (زمر ۱۷و ۱۸)
سوم: پذیرفتن شاگرد آن چنان که هست نه آن چنان که باید باشد. «باید» به زبان و نگاه و دستان معلم وابسته است نه به شاگرد. این معلم است که قادر است آن چنان که باید باشد را به نمایش بگذارد.چهارم: احساس همدردی و همدلی خود را به شاگرد بنمایاند. این احساس باید با شروع کلماتی اطمینان بخش آغاز شود. در اینجاست که باید از عصای احتیاط کمک گرفت و حساب شده سخن گفت.پنجم: جهت دهی به شاگردان در هر گفتار و کردار. آزادمنشانه، زمینه را برای این نوع از جهت دهی آماده می کند. آنان را باید گرامی داشت. تحت فشار قرار دادن، آن ها را وادار به طغیان می کند.ششم: برانگیختن ارزش ها در شاگرد؛ چون روح عدالت خواهی، عزت طلبی، آزادی، شجاعت، سخاوت و...هفتم: نمایش عکس العمل فضائل اخلاقی و رذائل اخلاقی به شکل فیلم و داستان و بیان.
ترجیحا بیان حالات پیامبران و اولیای خدا و علما و عرفا و صالحان و... و در برابر آنان بیان شرح حال بعضی از ستمگران، متجاوزان و جنایتکاران و آثار سویی که در نسل ها و برای عصرها باقی گذاشتند.هشتم: تمرین های عملی برای تسلط بر سه قوه غضب، شهوت و خیال.نهم: بهره وری از تشویق و تنبیه با استناد به آیات الهی و روایات معصومین(ع).
تکیه گاه های شخصیت سازی اخلاقی براساس مبانی اسلامی
1- ارتباط سالم
ارتباط سالم و صحیح آن است که، طرفین در امر مبادله اطلاعات و احساسات در فضایی مناسب مشارکت کرده و با یکدیگر هماهنگی داشته و در این ارتباط، هر دو احساس ارزشمندی کنند. به طور کلی ارتباط انسان ها با یکدیگر براساس دو بینش برقرار می گردد: «کرامت»؛ و «اهانت»، یعنی یا براساس تکریم شخصیت است و یا براساس تحقیر شخصیت. ما در برخوردها و ارتباطاتمان با دیگران، هرگونه انسان را تلقی کنیم، همان گونه با او برخورد می کنیم. اگر انسان را موجودی با شخصیت و با عزت بدانیم تلاش می کنیم که این کرامت را در او تقویت کنیم و اگر او را فاقد کرامت نفس بدانیم، سعی در تحقیر او داریم. از دیدگاه اسلام ارتباطی سالم است که بر پایه تکریم شخصیت و عزت نفس و احترام متقابل افراد انسانی استوار باشد.
2- ارتباط کلامی
یکی از روش های برقراری ارتباط انسان ها با یکدیگر طریقه گفت و شنود و مکالمه است. کلمات، مبین عواطف و احساسات انسان هاست، از طریق رد و بدل کردن کلمات، اهداف و مقاصد و نیت ها آشکار می شود، در حقیقت، شخصیت انسان ها در زیر زبانشان و بین سخنانشان نهفته است.(3) با تحقیقاتی که به عمل آمده، در جامعه ما تقریباً نزدیک به 58% ارتباطات افراد از طریق حرف زدن و گوش دادن (گفت و شنود) و نزدیک به 51% از طریق خواندن و نوشتن است. پس در این مورد، واژه ها و کلمات و جملات نقش ویژه ای را در نقل و انتقال مفاهیم و احساسات انسان ها بازی می کنند. واژه ها در نقل و انتقال اطلاعات و ارتباط دو انسان از بار احساسی مهمی برخوردارند و از نظر عاطفی، کلمات تأثیر فوق العاده ای در روحیه افراد انسانی دارد. بیان و گفت وگو که برای ایجاد ارتباط در قالب کلمات و الفاظ رد و بدل می شود، از اهمیت خاصی برخوردار است و به همین سبب، خداوند متعال در قرآن کریم اولین ویژگی مهم انسان را پس از خلقت او سخن گفتن ذکر می نماید: خلق الانسان¤ علمه البیان (رحمن3 و4)؛ انسان را بیافرید. به او سخن گفتن آموخت
بیان و گفتار، مهم ترین وسیله ارتباط انسان ها با یکدیگر است و چون ارتباط فرایندی دو طرفه است، بخش اعظم ارتباط انسان ها از طریق گفت وشنود و همین مکالمات عادی و روزمره صورت می گیرد، لذا در ارتباط صحیح و سالم، باید هم گوینده خوبی بود و هم شنونده خوبی؛ یعنی در تبادل اطلاعات و احساسات و عواطف، باید از نقش و تاثیر عاطفی و روانی واژه ها و کلمات آگاه بود. باید توجه داشت که چگونه بعضی از کلمات و واژه ها در ایجاد و برقراری ارتباط سالم نقشی سازنده داشته و همواره در ایجاد صمیمت و دوستی موثرند.(4) همچنین باید به موقعیت و فضای ارتباط که این واژه ها و کلمات در آن رد و بدل می گردد، آشنایی داشت. گاهی گفتن یک کلمه مثبت، در شرایط و فضای نامناسب و نامساعد، بار منفی القا می کند.(5)
بنابراین باید هم به نقش کلمات و واژه ها و هم شرایط القا و مبادله کلمات آشنایی و دقت کامل داشت. 3-ایجاد فضای ارتباط توسط معلم
باید توجه داشت که قبل از ارتباط کلامی، فضای برخورد یعنی وضعیت ظاهری: نگاه ها و حالت های چهره، ابروها و حرکت ها، در ارتباطات سالم و مناسبات صحیح انسانی بسیار موثر است: قیافه عبوس، تبسم ملیح، غرور و یا خضوع و فروتنی، در ایجاد فضای مثبت و یا منفی اثرهای مهمی در ارتباط ها می گذارند. ولا تصعر خدک للناس و لاتمش فی الارض مرحاً؛ (لقمان 81) به تکبر از مردم روی در هم مکش و با غرور بر زمین گام منه. عبس و تولی¤ أن جاءه الاعمی¤ و ما یدریک لعله یزکی؛ (عبس 1 تا 3) روی را ترش کرد و سر برگردانید. چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانی شاید که او پاکیزه شود.»4-فضای معنوی ارتباط
تواضع: واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین؛ (شعرا 215) در مقابل مؤمنانی که از تو پیروی می کنند، پر و بال فروتنی فرود آر. برخورد کریمانه .... و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً (فرقان36) و چون با نادان ها مقابل شوند، سلام می گویند. و اذا مروا باللغو مروا کراما؛ (فرقان 37) و زمانی که با کژی روبرو شوند، بزرگوارانه از آن می گذرند. تسلط بر خشم: ... و اذا ما غضبوا هم یغفرون؛ (شوری 73) و چون خشمگین شوند خطاها را می بخشایند. پاسخ به سلام: و اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها؛ (نساء 68) در برخورد چون شما را به سلامی نواختند، پس شما به سلامی بهتر از آن یا همانند آن پاسخ گوئید.5- خوب گوش دادن
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ (زمر ۱۷و ۱۸) پس بندگان را بشارت ده: آن کسانی که به سخن گوش می دهند و از بهترین آن پیروی می کنند. ... و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم(توبه16) و [منافقین] می گویند که او [پیامبر] به سخن هر کس گوش می دهد. بگو: او برای شما شنونده خوبی است.6- خوب سخن گفتن (لحن و آهنگ گفتار)
از نظر روانی و عاطفی، لحن و آهنگ کلام در ارتباطات متقابل تأثیر مطلوب و نامطلوب دارد؛ گاه اگر سخن با لحن خشن و صدای شدید القا شود، آرامش انسان را به هم می ریزد، تأثیر منفی در روحیه طرف مقابل می گذارد و وی را عصبانی می کند؛ و گاه لحن نرم و آرام؛ غضب و عصبیتی را فرو می نشاند.
به همین جهت، قرآن برای ایجاد ارتباطی سازنده، لحن خوش و مناسب را در گفتار توصیه می کند:واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک...؛(لقمان19) در رفتارت راه میانه رو باش و لحن سخنت را آرام کن.» «فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی؛ (طه44) با او [فرعون] به نرمی سخن گویید، شاید پند گیرد، یا بترسد. ... ولتعر فنهم فی لحن القول و الله یعلم اعمالکم؛ (محمد۳۰) و تو آن ها [منافقین] را از لحن سخنانشان خواهی شناخت، و خدا از اعمالتان آگاه است. ... و قولوا للناس حسنا... (بقره38)؛ با مردم به نیکی سخن بگوئید. ... و قل لعبادی یقولوا التی هی أحسن؛ (اسراء35) و به بندگان من بگو که با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند.»7- سخن خوب گفتن
... و قولوا لهم قولا معروفاً، (نساء5) و به آنان سخن نیک بگویید. قول معروف و مغفره خیر من صدقه یتبعها أذی و الله غنی حلیم (بقره622) سخن خوب و عفو و گذشت، بهتر از صدقه ای است که آزار به دنبال داشته باشد. خدا بی نیاز و بردبار است.8- ارزیابی منفی ممنوع «... لایسخر قوم من قوم...؛ (حجرات11) گروهی، گروه دیگر را مسخره نکنند. ... ولا تلمزوا أنفسکم...؛ از یکدیگر عیب جویی نکنید. ...ولا تنابزوا بالالقاب...؛ و یکدیگر را به القاب زشت صدا نکنید.9- نقش روانی و عاطفی کلمات
به این جمله بیاندیشید ولا یحزنک قولهم؛ (یونس56) سخن آنان تو را غمگین نکند.» در ارتباط بین دو انسان، واژه ها و کلمات گاهی نقش سازنده یا مخرب دارند. بعضی از کلمات روح انسانی را خراش می دهند و موجب شیارها و زخم هایی در دل انسان می گردند. این زخم ها گاهی کاری تر از زخم شمشیر(6) و ماندگارتر از آن است و همواره مثل خوره روح آدمی را می خورد و منجر به بیماری های عمیق روانی میگردد. کلمات و جملات ناسالم موجب ارتباط ناسالم و کلمات خوب و شاد موجب ارتباط سالم می گردد. گاهی کلمات ناسالم به طور ناخودآگاه پیامدهای مخربی به بار خواهد آورد و سبب تضعیف و تحقیر شخصیت و آزرده شدن میگردد. تحقیر شخصیت منشأ بسیاری از گناهان و رذایل اخلاقی است.
اظهارنظرها و کلمات ناهنجاری که در برخوردهای ارتباطی روزانه والدین رد و بدل می شود، عزت نفس آنان را جریحه دار می سازد و تهدیدی برای ارتباط سالم خود و فرزندانشان خواهد بود. غرولندهای مادر یا پدر در حضور فرزندان نیز آثار بسیار ناگواری در شبکه ارتباطی خانواده به وجود خواهد آورد. اگر در محیط مدرسه از این روند جلوگیری نشود، فساد این آثار در جامعه نمایان می شود.انکم مؤاخذون باقوالکم فلا تقولوا الا خیراً؛(7) شما در مورد گفتارتان مورد مؤاخذه قرار می گیرید پس نگویید مگر سخن خیر و نیکی را.» مشکل عمده ما این است که از مهارت های ارتباطی سالم بی بهره ایم. بیشتر اعضای خانواده ها در جامعه ما انسان های مؤمن، متدین و وفادار به یکدیگرند؛ ولی متأسفانه در ایجاد ارتباطی سالم و شاد با هم، به ویژه از زمانی که صاحب فرزند می شوند، بی بهره اند.
1- کافی، ج 2، ص 97. 2- بحارالانوار، ج 1، ص 812. 3- نهج البلاغه، حکمت841. 4-گاهی کلمات به سبب نقش مخربی که دارند موجب ارتباط ناسالم می شود. 5- زله اللسان اشد من جرح السنان لغزش زبان شدیدتر از زخم نیزه است.» علی(ع)، شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم، ج4، ص 11.1 6- رب کلام أنفذ من سهام؛ چه بسا سخن که شکافنده تر از نیزه و شمشیر است. غررالحکم، 223.5 7- تصنیف غررالحکم، ص561.
دانش آموز نمونه از دیدگاه معصومین (ع)
دانش آموز نمونه کسی است که با دقت مطالب را یاد بگیرد و حرمت معلم را حفظ کند و نکات زیر را که در احادیث به آنها اشاره شده، رعایت کند؛ شخصی نزد رسول خدا ص آمد و عرض کرد: علم چه حقی دارد؟ ما حقّ العلم؟ آن حضرت فرمود:
1. سکوت و توجه داشتن: ألانصات له.
2. خوب به درس گوش کند: ألاستماع له2.
3. دانش را خوب به دل بسپارد و کاملاً آن را فرا بگیرد: الحفظ له.
4. به علمی که آموخت، عمل کند: العمل به.
5. علمی را که آموخته به دیگران هم بیاموزد: نشره.
6. استاد را تکریم و احترام نماید. (1)
امام سجاد علیه السلام فرمود: التعظیم له.
7. حرمت کلاس درس را نگه دارد: و التوفیر لمجلسه.
8. در کلاس رو به استاد بنشیند و خوب گوش دهد: حسن الاستماع إلیه و الإقبال علیه.
9. صدایش را از صدای استاد بلندتر نکند و داد نزند: لا ترفع علیه صوتک.
10. در سخن گفتن بر استاد پیشی نگیرد: لاتجیب احداً یسئله عن شئ.
11. در کلاس با کسی حرف نزند: و لاتحدث فی مجلسه أحداً.
12. نزد استاد از کسی بدگویی نکند: ولاتغتاب عنده احداً .
13. اگر کسی از استاد بدگویی کرد، از استاد دفاع کند: و أن تدفع عنه إذا ذکر عندک بسوء.
14. ایرادها و اشکال های معلم را بپوشاند: و تستر عیوبه (آبروداری کند).
15. صفات خوب معلم را برای دیگران بیان کند: و تظهر مناقبه.
16. با دشمنان معلم دوست نشود و با دوستانش دشمنی نکند: و لاتجالس له عدوّاً ... .
17. در حضور معلم با کسی در گوشی حرف نزند (پچ پچ نکند): ولا تسار فی مجلسه.
18. در برابر معلم و استاد کاملاً کوچک و متواضع باشد.
19. در برابر معلم با دست به کسی اشاره نکند: و لاتشیر عنده بیدک. (2)
20. بر خلاف نظر استاد از کسی مطلبی نقل نکند.
21. اگر کلاس طولانی شد، اظهار خستگی نکند.
22. خدمتگزار استاد باشد: إذا رایت عالماً فکن له خادماً.
23 علم و مورد مطالعه قرار کتاب احترام بهمراه گ ب: از دانشمند محترم احترام بود توسط پروردگار خود . (3)
24. دانش و معلومات خود را زیاد نداند: و لایستکثر ما علم. (4)
25. درس ها را زیاد تکرار کند تا از یاد نبرد: لافقه لمن لا یدیم الدرس. (5)
26. برای یادگیری وقت کافی بگذارد. حضرت خضر ع به حضرت موسی ع فرمود: تفرغ للعلم إن کنت تریده فإنّما العلم لمن تفرغ له؛ اگر طالب علم هستی برای یادگیری آن وقت بگذار. (6)
27. از کتاب ها حفاظت کند و به کتاب احترام بگذارد.
28. در کلاس درس با وضو و طهارت باشد.
29. قصدش از یادگیری، عالم شدن و خدمت کردن باشد و نه شغلی دست و پا کردن.
30. و بالاخره انگیزه او برای آموختن، ارزش علم باشد و نه مدرک و فخر و مباهات کردن. اگر دانش آموزی امتیازات فوق را کسب کرد، او دانش آموزی موفق و نمونه است.
معلّم، آسمان دیدگانمتو ای روشن گر روح و روانمدلت آیینه عشق الهینگاهت جلوه لطف الهیلبانت چون شکوفه باز گشتهدلت دنیای رمز و راز گشتهصدایت صاف و لبریز از ترنّمکلامت جذبه عشق و تکلّمکلید قفل گنج آسمانیمعلم، ای امید زندگانیتو دنیای بزرگ علم و دینیالهی خیر از عمرت ببینی
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
ایت الله شهید مطهری
-ولادت شهید مطهری : استاد شهيد آيت الله مطهري در 13 بهمن 1298 هجري شمسي در فريمان واقع در 75 کيلومتري شهر مقدس مشهد در يک خانواده اصيل روحاني چشم به جهان مي گشايد. پس از طي دوران طفوليت به مکتبخانه رفته و به فراگيري دروس ابتدايي مي پردازد.
۲ - ورود به حوزه علمیه : در سن دوازده سالگي به حوزه علميه مشهد عزيمت نموده و به تحصيل مقدمات علوم اسلامي اشتغال مي ورزد. در سال 1316 عليرغم مبارزه شديد رضاخان با روحانيت و عليرغم مخالفت دوستان و نزديکان، براي تکميل تحصيلات خود عازم حوزه علميه قم مي شود در حالي که به تازگي موسس گرانقدر آن آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي ديده از جهان فروبسته و رياست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آيات عظام سيد محمد حجت، سيد صدرالدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري به عهد گرفته اند.
اول) دروس علمي: دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (در فقه و اصول) و حضرت امام خميني ( به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سيد محمد حسين طباطبائي (در فلسفه : الهيات شفاي بوعلي و دروس ديگر) بهره مي گيرد. قبل از هجرت آيت الله العظمي بروجردي به قم نيز استاد شهيد گاهي به بروجرد مي رفته و از محضر ايشان استفاده مي کرده است.
دوم )دروس اخلاقي و عرفاني: استاد شهيد مدتي نيز از محضر مرحوم آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي در اخلاق و عرفان بهره هاي معنوي فراوان برده است. نيز از دروس اخلاقي و عرفاني امام خميني بهره برد.
ازاساتيد ديگر استاد مطهري مي توان از مرحوم آيت الله سيد محمد حجت ( در اصول) و مرحوم آيت الله سيد محمد محقق داماد (در فقه) نام برد.
۴-فعالیتهای دینی (مذهبی وسیاسی استاد): وي در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصيل علم، در امور اجتماعي و سياسي نيز مشارکت داشته و از جمله با فدائيان اسلام در ارتباط بوده است.
اول)فعالیتهای مذهبی: در سال 1331 در حالي که از مدرسين معروف و از اميدهاي آينده حوزه به شمار مي رود به تهران مهاجرت مي کند . در تهران به تدريس در مدرسه مروي و تأليف و سخنرانيهاي تحقيقي مي پردازد. در سال 1334 اولين جلسه تفسير انجمن اسلامي دانشجويان توسط استاد مطهري تشکيل مي گردد . در همان سال تدريس خود در دانشکده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران را آغاز مي کند. در سالهاي 1337 و 1338 که انجمن اسلامي پزشکان تشکيل مي شود . استاد مطهري از سخنرانان اصلي اين انجمن است و در طول سالهاي 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد اين انجمن مي باشد که بحثهاي مهمي از ايشان به يادگار مانده است.
دوم)فعالیتهای سیاسی:
الف)درقیام پانزده خرداد: ایشان همواره در کنار امام بودبه طوري که مي توان سازماندهي قيام پانزده خرداد در تهران و هماهنگي آن با رهبري امام را مرهون تلاشهاي او و يارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نيمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال يک سخنراني مهيج عليه شخص شاه به وسيله پليس دستگير شده و به زندان موقت شهرباني منتقل مي شود و به همراه تعدادي از روحانيون تهران زندانی مي گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علماي شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه ساير روحانيون از زندان آزاد مي شود.
ب)هدايت هيئتهاي موتلفه: پس از تشکيل هيئتهاي موتلفه اسلامي، استاد مطهري از سوي امام خميني همراه چند تن ديگر از شخصيتهاي روحاني عهده دار رهبري اين هيئتها مي گردد. پس از ترور حسنعلي منصور نخست وزير وقت توسط شهيد محمد بخارايي کادر رهبري هيئتهاي موتلفه شناسايي و دستگير مي شود ولي از آنجا که قاضي يي که پرونده اين گروه تحت نظر او بود مدتي در قم نزد استاد تحصيل کرده بود به ايشان پيغام مي فرستد که حق استادي را به جا آوردم و بدين ترتيب استاد شهيد از مهلکه جان سالم بدر مي برد.
ج) مبارزه با کجرویها وانحرافات: در اين زمان وي به تأليف کتاب در موضوعات مورد نياز جامعه و ايراد سخنراني در دانشگاهها ، اسلامي کردن محتواي نهضت اسلامي پزشکان، مسجد هدايت، مسجد جامع نارمک و غيره ادامه مي دهد. به طور کلي استاد شهيد که به يک نهضت اسلامي معتقد بود نه به هر نهضتي، براي اسلامي کردن محتواي نهضت تلاشهاي ايدئولوژيک بسياري نمود وبا کجرويها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام بهتأسيس حسينيه ارشاد نمود به طوري که مي توان او را بنيانگذار آن موسسه دانست. ولي پس از مدتي به علت تکروي و کارهاي خودسرانه و بدون مشورت يکي از اعضاي هيئت مديره و ممانعت او از اجراي طرحهاي استاد و از جمله ايجاد يک شوراي روحاني که کارهاي علمي و تبليغي حسينيه زير نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349 عليرغم زحمات زيادي که براي آن موسسه کشيده بود و عليرغم اميد زيادي که به آينده آن بسته بود در حالي که در آن چند سال خون دل زيادي خورده بود از عضويت هيئت مديره آن موسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
د)حمایت از مظلومان فلسطین در برابر اسرائیل: در سال 1348 به خاطر صدور اعلاميه اي با امضاي ايشان و حضرت علامه طباطبايي و آِيت الله حاج سيد ابوالفضل مجتهد زنجاني مبني بر جمع اعانه براي کمک به آوارگان فلسطيني و اعلام آن طي يک سخنراني در حسينيه ارشاد دستگير شد و مدت کوتاهي در زندان تک سلولي به سربرد.
ه)سخنراني هاي انقلابي و بازداشت استاد: از سال 1349 تا 1351 برنامه هاي تبليغي مسجدالجواد را زير نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلي بود تا اينکه آن مسجد و به دنبال آن حسينيه ارشاد تعطيل گرديد و بار ديگر استاد مطهري دستگير و مدتي در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهيد سخنرانيهاي خود را در مسجد جاويد و مسجد ارک و غيره ايراد مي کرد. بعد از مدتي مسجد جاويد نيز تعطيل گرديد. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گرديد و اين ممنوعيت تا پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.
و) استادمطهری و خطر منافقین: اما مهمترين خدمات استاد مطهري در طول حيات پر برکتش ارائه ايدئولوژي اصيل اسلامي از طريق درس و سخنراني و تأليف کتاب است . اين امر خصوصاً در سالهاي 1351 تا 1357 به خاطر افزايش تبليغات گروههاي چپ و پديد آمدن گروههاي مسلمان چپ زده و ظهور پديده التقاط به اوج خود مي رسد. گذشته از حضرت امام، استاد شهید مرتضی مطهرياولين شخصيتي است که به خطر سران سازمان موسوم به « مجاهدين خلق ايران » پي مي برد و ديگران را از همکاري با اين سازمان باز مي دارد و حتي تغيير ايدئولوژي آنها را پيش بيني مي نمايد.
ز)تدريس در حوزه علميه و...: در اين سالها استاد شهيد به توصيه حضرت امام مبني بر تدريس در حوزه علمي قم هفته اي دو روز به قم عزيمت نموده و درسهاي مهمي در آن حوزه القا مي نمايد و همزمان در تهران نيز درسهايي در منزل و غيره تدريس مي کند. در سال 1355 به دنبال يک درگيري با يک استاد کمونيست دانشکده الهيات! زودتر از موعد مقرر بازنشسته مي شود . همچنين در اين سالها استاد شهيد با همکاري تني چند از شخصيتهاي روحاني، «جامعه روحانيت مبارز تهران » را بنيان مي گذارد بدان اميد که روحانيت شهرستانها نيز به تدريج چنين سازماني پيدا کند.
ح)بطور دائمي در خدمت انقلاب و امام قرار گرفتن:گرچه ارتباط استاد مطهري با امام خميني پس از تبعيد ايشان از ايران به وسيله نامه و غيره استمرار داشته است ولي در سال 1355 موفق گرديد مسافرتي به نجف اشرف نموده و ضمن ديدار با امام خميني درباره مسائل مهم نهضت و حوزه هاي علميه با ايشان مشورت نمايد. پس از شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني و آغاز دوره جديد نهضت اسلامي، استاد مطهري به طور تمام وقت درخدمت نهضت قرار مي گيرد و در تمام مراحل آن نقشي اساسي ايفا مي نمايد. در دوران اقامت حضرت امام در پاريس، سفري به آن ديار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ايشان گفتگو مي کند و در همين سفر امام خميني ايشان را مسؤول تشکيل شوراي انقلاب اسلامي مي نمايد. هنگام بازگشت امام خميني به ايرانمسئوليت کميته استقبال از امام را شخصاً به عهده مي گيرد و تا پيروزي انقلاب اسلامي و پس از آن همواره در کنار رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي و مشاوري دلسوز و مورد اعتماد براي ايشان بود.
۵- شهادت استاد مطهری بدست گروه فرقان: تا اينکه در ساعت بيست و دو و بيست دقيقه سه شنبه يازدهم ارديبهشت ماه سال 1358 در تاريکي شب در حالي که از يکي از جلسات فکري سياسي بيرون آمده بود يا گلوله گروه نادان و جنايتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادتمي رسد و امام و امت اسلام در حالي که اميدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمي عظيم فرو مي روند.
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها:
مقام شامخ شهید معلم
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: