پیامدهایحمله غزها به نرماشیر بم
جمعه 10 دی 1395 | نسخه قابل چاپ | نویسنده : حسین علی آبادی استاد تاریخ تشیع
پیامدهای اقتصادی و اجتماعی هجوم غزها به کرمان ( 575 – 610 ه.
خاستگاه غزها:
غزها (= اغوزها)از ایلات ترک بودند که در قرن دوم هجری از آلتایی به شمال سیحون و اطراف دریای خوارزم کوچ کردند واز آن پس این نواحی به نام آنها دشت غز یا بیابان غزیه نام گرفت.[5] ابن اثیر از مسلمان شدن غزها در زمان مهدی، خلیفه عباسی(حک: 159-169ه.ق)خبر می دهد[6]، اما چنانکه از گفته های ابن فضلان[7] و مروزی[8] برمی آید این امر می بایست حداقل یک و نیم قرن بعد، صورت گرفته باشد که بخشی از غزهای کناره سیحون به خاطر تماس گسترده با بازرگانان مسلمان و مبلغان مذهبی بهتدریج با آئین اسلام آشنا شده و چنانکه از گفته های مقدسی[9] و حدودالعالم[10] بر می آید تحت فشار شرایط اقتصادی و مشکلات زندگی ایلی مسلمان و از آن پس ترکمان یا ترکمن نامیده شدند.[11]
درگیری های میان سامانیان،قراخانیان و غزنویان، زمینه مهاجرت این قبایل به خراسان و تشکیل دولت سلجوقی را فراهم آورد.[12] اما بخشی از آنها همچنان در ماوراء النهر باقی ماندند. در نیمه اول قرن ششم با غلبه قراختاییان بر ماوراء النهر، این دسته نیز مجبور به مهاجرت شدند و از سوی سلطان سنجر ، اراضی اطراف بلخ و چغانیان به آنها واگذار گردید.[13] اندکی بعد، به دلایلی که اینجا جای بحث آن نیست، در مقابل سنجر قرار گرفته و پس از شکست و اسارت وی، خراسان را به باد قتل و غارت گرفتند.[14] امافشار حکومت های محلی اطراف، نظیر خوارزمشاهیان، غوریان، قراخانیان و غلامان سنجری، آرامش را از غزها گرفته و به آنها اجازه نداد بر خراسان استیلاء یابند.[15] به ویژه ایل ارسلان خوارزمشاه که با گسترش اقتدار خود در خراسان ، غزها رادر اطراف مرو و سرخس به محاصره انداخته و با گرفتن گروگان از آنها، غزها را مطیع خود کرد.[16]
مهاجرت غزها به کرمان
مرگ ایل ارسلان در 567 ق و در پی آن درگیری فرزندانش سلطان شاه و تکش ، به غزها فرصت داد تا ضمن رهایی گروگان خود، از سلطه خوارزمشاه خارج شده و با مؤیّدآیابه علیه خوارزمشاه متحد شوند.[17] اتحاد غزها و سلطانشاه با مؤیّدآیابه، او را به حمله بر خوارزم واداشت،اما شکست خورده و به قتل رسید وسلطانشاه ، نومیدانه به دربار غوریان رفت.[18] با تیرگی روابط تکش خوارزمشاه با قراختاییان در 573ه.ق ، سلطانشاه خود را به بلاساغون رسانده و با قراختاییان متحد شد. دفاع مجدّانه تکش و خوارزمیان سپاه ختایی را شکست داد. امّا سلطانشاه نیروی شکست خورده را به حمله علیه غزها و تصرّف مرو و سرخس، تحریک کرده، غزها را از مرو رانده و در قلعه سرخس به محاصره انداخت. سپس با حملات پی در پی به قلعة سرخس ، بخش اعظم آنها را در اواخر سال 574 از قلعه پراکنده ساخت.[19] غزهای پراکنده که در تاریخ به نام قراغز [20]معروفند، به رهبری صمصام [21]و بلاق [22]از دشت کویر گذشته خود را به کرمان رساندند. کرمان نیز به علّت آشفتگی سیاسی در اواخر حکومت آل قاورد از ابراز مقاومت در برابر این ایلات غارتگر عاجز بود و بی تدبیری حاکم بر امور اداری آن سامان امکان بهرهمندی از سپاهیان اعزامی اتابک سلغری پارس تکله بن زنگی را در برابر غزها سلب کرده و در نتیجه حشم قراغز از سال 575 وارد کرمان شدند.[23]
پس از مهاجرت قراغزها نیروی دفاعی سرخس به شدت کاهش یافت و ملک دینار با بقایای غزها، ضمن مکاتبه با طغانشاه بن مؤیّدآی ابه، آنجا را به وی تسلیم و در عوض مراتع منطقه بسطام را دریافت کردند. این امر یعنی انتقال دینار و غز های تحت فرمان وی، به غرب خراسان و سپس دست اندازی به منطقه گرگان و شرق مازندران[24]، تهدیدی جدّی برای امنیت قلمرو خوارزمشاه تکش بود . لذا او در ربیعالاخر 577ق [شهریور 560 ش] ، همراه با اصفهبد مازندران ،که داماد او نیز محسوب میشد بر ایلات غز تاخته و آنها به نیشابور، نزد طغانشاه گریختند.[25]
با مرگ طغانشاه در محرم 581 ق و جلوس فرزندش سنجر شاه ، یکی از غلامان آنها موسوم به منگلی بیک، بر امور استیلاء یافت و با رفتار خشن ، مصادره اموال و احیاناً قتل باعث پراکندگی درباریان گردید.[26] دینار نیز ناچار نیشابور را ترک و در رمضان 581 ه با غزهای تحت فرمان، خود را به کوبنان کرمان رساند و با پیوستن عناصر ناراضی دیوانسالاری سلجوقی و حشم قراغز،موقعیت خود را تحکیم بخشیده و نهایتاً در سال 583ق شهر بردسیر را متصرف و به حکومت سلاجقه کرمان پایان داد.[27]ملک دینار ، پس از هشت سال حکومت، در سال 591ق درگذشت. اما فرزندانش فرخشاه و عجمشاه که قادر به کنترل نیروی غزان در کرمان نبودند، ضمن تقسیم خزانه دینار میان غزان[28] ، به سیادت خوارزمشاه [29] ، گردن نهادند اما تا روی کار آمدن قراختاییان کرمان، غز ها همچنان نا آرام بودند.
برخورد غزها با ساکنان کرمان:
غزها در اکثر نواحی ایالت کرمان پراکنده و برای ییلاق و قشلاق[30]،در تردد بودند لذا هر چهار گوشه کرمان از غرب تا شبانکاره و حدود فارس[31]، از شرق تا بم و نرماشیر و حتی تا مکران[32] و از جنوب و جنوب غرب، علاوه بر اطراف جیرفت تا سواحل خلیج فارس و بندر هرموز [33] مورد تعرض غزها بوده است. آنها با دامها و احشام خود عرصه را بر اهالی منطقه تنگ کردند.آنها برای تأمین مایحتاج زندگی خود به زور متوسل شده و با تحت فشار قرار دادن ساکنان یکجا نشین منطقه( اعم از شهری، روستایی، کشاورز، تاجر، دامدار، پیشه ور، و جز آن) ، به طرق مختلف مواد مورد نیاز خود را می گرفتند. نوع رفتار بی سابقه آنان ، چنان تأثیری در اذهان مردم منطقه به جای نهاد که از آن پس اصطلاح « قاووت غزی»[34] در ادبیات و فرهنگ عامّه منطقه جای خود را باز کرد.
هریک از منابع، بخشها یا ابعادی از جریان وسیعِ ترک تازی غزها در کرمان را منعکس ساخته اند. منشی کرمانی با تعبیری مبهم اشاره می کند که « از ایشان بر بلاد و عباد آن گذشت که شرح ان در طوامیر و اوراق نگنجد».[35] خبیصی از رفتار غزها با اصطلاح «خرابی کردن »،«قتل و تعذیب» و یا «غارت کردن مطعوم و ملبوس»[36] یاد می کند. رشیدالدین فضل الله نیز از اضطراب امور کرمان به واسطه ورود غزها و «قتل، نهب و غارت» آنها در کرمان خبر می دهد.[37] منشی کرمانی نیز در شرح حملات و ویرانی های غزها در کرمان با عبارتی همچون « شهر را قاعاً صفصفاًگردانیدند» ، « خشت بر خشت نگذاشتند»، « غربال کردند»، « خراب و یباب کردند» [38] و توصیف حافظ ابرو با عنوان« خراب کردند»، «عالیها سافلها گردانیدند» و«اثر عمارت نگذاشتند»[39] عملکرد خشن غزها درکرمان را نشان می دهند.
کرمانی در اثر دیگر خود با بیان اینکه « غز که معرّت ایشان کیمخت زمین را هزار بار از خون خلق ادیم کرده اند»[40] بر شدت خونریزی و کشتار غزها صحه می گذارد. محمد ابراهیم خبیصی در جاهای متعدد روایات مفصل تری در این باره آورده و ابعاد گسترده تری از این خونریزی را روشن نموده است.او در یک جا آورده که غز ها« خون مردم مسلمان واجب تر دارند از سنّت قربان»[41] و در جای دیگر آورده که غز« بر هیچ ناحیت ابقاء ننمود، هیچ زنده ای را نیافت که حلّه حیات او خلع نکرد».[42] و در جای دیگر«.. صدهزار نفس را به انواع تعذیب و به شکنجه و نکال هلاک کردند...»[43] و باری دیگراز اینکه حشم غز« اگر مزروعی دید بر قاعده بخورد...»[44] خبر داده و در جایی دیگرآورده که :«... صدهزار آدمی در پنجه شکنجه و چنگال نکال ایشان افتادند و در زیر طشت آتش گرفتار شدند و خاکستر در گلو می کردند و این را قاووت غزی نام نهاده بودند».[45] این گفته ها ابعاد جدید و وسیعتری از رفتارهای خشن غزها را در کرمان، نشان می دهد.
خبیصی در جای دیگر با نقل اینکه غزها در کرمان «جنین هر دفین از رحم زمین استخراج کردند» [46]، و یا غزها« چند شهر معظم را کلاته کرده اند»[47]، اطلاعات تازه تری از ویرانگری های غزها در کرمان بدست می دهد. بر این اساس می توان گفت که غزها همچون اسلاف خود در خراسان[48] به تخریب ساختمانها ، دیوار ها و بیرون کشیدن دفینه ها پرداخته اند. با توجه به این قضیه و هم اینکه خبیصی آورده که «عادت شوم غز خود چنین بود... »[49]، می توان تصور کرد که غزها همان روش ها و رفتار هایی را که سه دهه قبل در خراسان انجام داده بودند، از خود بروز دادند. بر همین اساس به نظر می رسد که بتوان برای نوع برخورد و میزان تأثیر هجوم غزها در کرمان ،از مقایسه با عملکرد غزها در خراسان، استفاده کرد.
همچنین با توجه به اشتراک قومی و نژادی غزها با ترکمانان سلجوقی، برای تبیین رفتار غز می توان از عملکرد سلجوقیان پیش از ورود به بغداد[50]، نیز بهره گرفت. در نتیجه از مجموع این روایات معلوم می شود که غزها در آغاز ورود خود به کرمان، نسبت به اهالی آن منطقه برخورد بسیار خشنی داشتند. خشونت بدوی این ایلات بدان حد بود که برای بدست آوردن اموال حتی به فرمانروای خود نیز رحم نمی کردند و به گفته خبیصی تا هدایا و پیشکش های حکمران کیش و هرموز به دینار رسید ، « چنانکه عادت معهود و سنّت مألوف غز است در قتل ملوک» ، به قتل دینار نیز کمر بستند.[51] در جایی که با فرمانده خود چنین بودند می توان فهمید که با متمولانِ منطقه چگونه برخورد می کرده اند.
نتایج مهاجرت غزها به کرمان:
مهاجرت غزها به عنوان جابجایی گروهی از انسانها به صورت وسیع یا به عبارت دقیق تر ورود یک قوم جدید در بافت اجتماعی شکل گرفته ی یک ناحیه، پدیده ای اجتماعی است که نتایج خاص خود را نیز دارد. البته چنانکه پیدا است این جابجایی با قتل و تاراج همراه بوده و کلیه شئون زندگی اجتماعی کرمان، به ویژه اقتصاد آن را تحت تأثیر قرار داد. ترک تازیِ این ایلات در کرمان، به ویژه قبل از آمدن دینار(581ه.ق) و بعد از مرگ دینار(591ه.ق) ، اوضاع سیاسی - اجتماعی آن ایالت را به شدت آشفته کرد که « دوزخ را بر وی تفضیل می نهادند».[52] این دوران آشفتگی ، نتایج اجتماعی – اقتصادی معتنابهی را در پی داشت که می توان آنها را به صورت ذیل دسته بندی کرد:
الف- زوال سیستم سیاسی و در نتیجه هرج و مرج سیاسی:
مهمترین پیامد حمله غزها به کرمان، از بین بردن نظم سیاسی است زیرا از زمان حمله غزها در 575 ه.ق تا چهار دهه بعد که براق حاجب قراختایی با حمایت مغولان این ولایت را ضبط کرد، یک حکومت منظم با قاعده و نظم منطقی بر آن حاکم نبود. نا گفته پیدا است که فقدان نظم سیاسی و حکومت مقتدر( ولو بیدادگر) در هر منطقه، موجد خسارات فراوان بر اوضاع اقتصادی و اجتماعی آن منطقه خواهد بود. ولی با توجه به موقعیت جغرافیایی کرمان، کمبود آب و دشواری کشاورزی، و لزوم مراقبت از سیستم آبیاری منطقه، ایجاد امنیت جهت تداوم تجارت، بیش از هر جای دیگری به حضور و توجه سلاطین مقتدر نیاز داشت. نظر به همین قضیه است که ابن فقیه در قرن سوم،ویرانی کرمان را در نتیجه ملخ و سلطان پیشگویی می کند.[53] یاقوت حموی که در اواخر قرن6 کتاب خود را می نوشت، در تبیین اوضاع کرمان آورده که « هر ناحیه ای که اموالش برای خودش هزینه نشود ویران می گردد زیرا آبادانی هر منطقه به وجود و استقرار سلطان در آنجا است».[54] از این نظر، حمله غزها از دو جهت، بر اوضاع اجتماعی واقتصادی منطقه تأثیر گذاشت.
1- نا کارآمد ساختن نظام اداری سلجوقی در کرمان:
نخستین نتیجه نامطلوب ترکتازی غزها در کرمان، ناکارآمد ساختن سیستم اداری سلجوقی در این ایالت بود. شاهزادگان سلجوقی، مدتی قبل از حمله غزها به رقابت با یکدیگر پرداخته ، و علاوه بر موجبات ضعف خود، مقدمات افول اقتصادی و اجتماعی کرمان را فراهم آورده بودند[55]، اما حمله غزها به طور کامل این سلسله را ناتوان ساخت. چنانکه کرمانی در شرح حاکمیت ارسلان شاه تصریح دارد که بعد از حمله قراغز «کلّی هیبت ملک و رونق دولت و آب کار بشد».[56] درحالی که تاخت و تاز غزها جریان داشت، سلطان سلجوقی و کارگزارانش نیز به جای دفاع از مردم کرمان، ضمن اختلافات و درگیری های داخلی بین خود، به آزار و شکنجه مردم برای مالیات بیشتر پرداخته و به این فضای رعب و وحشت دامن زدند.[57] بی توجهی آنها به این امر تا آن حد بود که در زمان تاخت غزها به جیرفت در 575ه.ق « فضاله حشم کرمان در ولوله تنافر افتاد... و بعضی را می کشتند و بعضی را می سوختند و به دست خویش پر و بال می کندند».[58] از طرفی دیگر، دراز دستی های غز هاو دل مشغولی دربار سلجوقی به این قضیه، فرصت و توان لازم برای نظارت بر اعمال حکّام شهرهای کرمان و رسیدگی به شکایات دادخواهان را از آن دربار گرفت.[59]
این فضای نامناسب سیاسی یعنی ناتوانی سلطان سلجوقی از اعمال نظارت بر کرمان، به گروه های اجتماعی آشوب طلب، که خبیصی آنها را «مشتی حشرات» می نامد، فرصت داد تا به قتل و غارت مردم نواحی پیرامون خود پرداخته و در نتیجه به اضعاف نابسامانی اجتماعی در کرمان کمک کنند.[60] بنابراین، در فضای نامناسب سیاسی، بسیاری از نخبگان دیوانی و حکومتی، تصمیم به جلای وطن گرفته[61] و یک خلأ یا به اصطلاح سیاسی ، یک قحط الرجال واقعی برای تصاحب امور دیوانی و اداری درکرمان به وجود آمد [62]که خود به بی نظمی بیشتر سیاسی، و در نتیجه ویرانی بیشتر اوضاع اجتماعی و اقتصادی در منطقه کمک کرد. بنابر این در این زمان« ترتیب اسباب جهانداری از دست ملوک بیرون شد و با دست اتابکان و ترکان افتاد و هر ترکی قبائی نو می یافت تمنای اتابکی و دادبکی می کرد . و هر ترکی بقّال بچه و قصّاب بچه را وکیل خویش کرد و به دیوان پادشاه فرستاد تا سفاهت می کرد و از آن وهن ملک و ضعف کار زیادت می شد»[63]
2- فقدان حکومت سیاسی و به تبع آن هرج و مرج:
دیگر نتیجه نامطلوب هجوم غزها، فقدان حاکمیت سیاسی و در پی آن نظم و امنیت اجتماعی بود. چنانکه دانسته است غزها معمولاً نه خود قصد سلطنت داشتند و نه به حکمرانان اجازه می دادند که چنین کنند. بنابرین، در طول هفت سال نخستین تاخت و تاز خود در کرمان، فقط مشغول قتل و غارت بودند و نتوانستند بر ریاست یک تن اتفاق نظر حاصل کنند. به همین خاطر به هر جا که می تاختند سعی داشتند حکمران آنجا را حفظ کنند ولی خودسری و لگام گسیختگی آنها به گونه ای بود که این حکمرانانی که همراهی با غزها را می پذیرفتند، حکم یک عروسک خیمه شب بازی را پیدا می کردند که از شاهی فقط نام داشتند.
بنابراین یک سال پس از تاخت نخستین غز به کرمان، به بردسیر آمده و نسبت به ملک تورانشاه سلجوقی اظهار اطاعت کردند و در عین حال، همه کشتزارهای اطراف بردسیر تا بم و نرماشیر را چرانده و غارت کردند[64] و سال بعد رسماً ربض بردسیر را چنان غارت کردند که برای همیشه ویران گشت.[65] پس از آن، امیر عمر نهی از سیستان به طمع پادشاهی بر غزها به سوی کرمان آمد و در خبیص ریاست غزها را بر عهد گرفت و لی چنانکه عادت غزها بود به رغم تمایل اولیه او را تحقیر کردند چنانکه از شاهی فقط نام داشت.[66] و با نزدیک شدن اتابک محمد در سال 578 ق غزها امیر عمر را رها کرده و به اتابک پیوستند و با توجه به قتل تورانشاه، در 579 ق توسط اتابک، محمد شاه بن بهرامشاه را حکومت گماشتند[67] ، اما «او نشانده غزان بود و در دست تحکمات ایشان عاجز». [68] چنانکه بعد از مدتی تصمیم به فرار از کرمان گرفت تا خود را از دست غزها خلاص کند.
ملک دینار با ورود به کرمان در اواخر 581ق ریاست این غزهای پراکنده را بر عهده گرفت. از آنجا که او با غزها هم نژاد و هم زبان بود و طریقه آرام کردن آنها را بهتر از هر کسی می دانست ، موفق شد آرامش نسبی در اوضاع کرمان رقم بزند. بنابراین، ضمن مهار نسبی لگام گسیختگی غزها، سعی کرد تا خود را با منافع مردم یک جا نشین کرمان منطبق سازد. او که می دانست نیل به این هدف جز با همکاری دیوانیان مجرّب و حمایت علما، ممکن نیست نخست به جلب دیوانیان و استفاده از مشاوره آنان[69] پرداخته و با دادن اقطاع به علماء [70]حمایت آنها را جلب کرد.او همچنین از طریق ازدواج با خاتون رکنی که دختر طغرلشاه سلجوقی [71]بود ، برای کسب مشروعیت سیاسی گام برداشت. این عملکرد دینار، با حسن استقبال این طبقات فرادست مواجه و ظاهراً موجب کاهش قیمت ها شد[72]. چنانکه از نظر دیوانسالار تازه به وطن بازگشته[73]،ابوحامد کرمانی، در عهد وی کرمان به«معدن خصب و نعمت» و یا «مسکن امن و راحت»[74] یا «چون کعبه محل امن و سلامت» و « موضع سکون و استقامت»مبدل شد چنانکه «شیر با آهو از یک منهل آب می خورَد و کبک با شاهین در یک مرقد خواب می کند».[75]
مورخان دیگر نیز سیاست و کشورداری دینار در رابطه با مهار لگام گسیختگی های غزان را ستوده اند.[76] البته ذکر برخی رفتارهای خشن غزها با اهالی منطقه حتی وزیر دینار و عدم توجه به دستورات دینار در این باب[77]، غارت قافله عراقی تحت حمایت دینار توسط غزها در 584ق[78]، تیرگی های مقطعی روابط میان غز ها و دینار[79]سه بار سوء قصد غزها به جان دینار و فرار او از دست ایشان[80] و مواردی از این دست نشان می دهد که لگام گسیختگی غزها و بدرفتاری آنها نسبت به اهالی تداوم یافته و در عین حال زردوستی شگفت آور دینار[81]، و تلاش برای انباشت خزاین از طریق مصادره اموال متموّلان بردسیر[82]، حمله به بندر هرموز جهت کسب منافع اقتصادی[83]، غلبه بر منوجان « با رسوایی تمام و مشتمل بر قتل و احراق و شکنجه و ارهاق دم»[84]، حاکی از آن است که در زمان دینار هم دراز دستی به جان و مال اهالی کرمان ادامه داشته و عده زیادی از آنها را به جلاء وطن واداشت.[85] بنابراین به نظر می رسد که درباره بهبود اوضاع اجتماعی و اقتصادی کرمان در عهد دینار مبالغه شده است. ابو حامد کرمانی هم خود، بعد از مرگ دینار از ظلم سی و یک ساله غزها بر کرمان خبر داده و عهد دینار را مستثنی نمی داند[86] بدین ترتیب پیدا است که بهبودی اوضاع در عهد دینار هم چندان نبوده ولی چون وجود یک حکومت یکپارچه نظم سیاسی را به وجود می آورد که در سایه آن مقداری امنیت اجتماعی ایجاد می گردد، می توان گفت که اوضاع نسبت به قبل از دینار بهتر شده است.
البته به تصریح مورخان، با مرگ دینار در ذی القعده 591ق[87]، به علت ناتوانی پسرانش فرخ شاه و عجمشاه در مهار غزها، دوباره لگام گسیختگی غزها از سر گرفته شد. چنانکه در نتیجه آن فرخشاه به سیادت خوارزمشاه گردن نهد.[88] اما تجاسر غزها مانع از آن شد که حکومت خوارزمشاه در آن منطقه استقرار یابد. بنابراین اتابکان فارس و ملوک شبانکاره نیز برای تصرف کرمان دست به کار شدند [89]و از آن پس تا سال 610 که مؤید الملک زوزنی به حکم سلطان محمد خوارزمشاه بر آنجا مسلط شد[90]، آشفتگی سیاسی کرمان و در نتیجه آن آسیب های اجتماعی و اقتصادی ادامه داشت. چناتنکه یاقوت حموی نیز ویرانی کرمان در اواخر قرن 6 را معلول همین امر یعنی فقدان حکومت می داند. [91] بنابراین،هجوم غزها باعث رکود فعالیت های اقتصادی شده بود زیرا با روی کار آمدن یک مدعی قدرت تمام محصولات آنها به غارت می رفت.[92]
ب- نا امنی اجتماعی
در جریان تاخت و تاز غزها ، که فعالیت گروهها و افراد خودسر نیز ضمیمه آن شده بود[93] ، امنیت اجتماعی کرمان زایل شده و هراس و بیم عمومی جامعه را فرا گرفت. چنانکه اکثر افراد را «از نا ایمنی راه » یارای آن نبود که در راهها مسافرت کنند.[94] و تا زمان غلبه دینار بر بردسیر ، اهالی به شدت از « قحط و نیاز و نا ایمنی طرق و قطع قوافل » در رنج بودند. [95] از روایت کرمانی مبنی بر اینکه« خوف غالب است» می توان تصور کرد که غزها چنان مردم را تحت فشار قرار می دادند که کسی را یارای آن نبود که در محیط خارج از محوطه شهرها یا روستاها توقف یا تردد نمایند، لذا بسیاری از روستاییان و کشاورزان از حضور در مزارع خودداری می کردند.[96] چنین فضای نا امنی ، فرصت هر گونه فعالیتی را از اقشار اجتماعی گرفت و چنان آنها را تحت فشار قراردادکه« ضعف آن مملکت به غایت رسید».[97]
ج- رکود اقتصادی
تاخت و تاز غزها، از دو جهت به شدت بر فعالیت اقتصادی ساکنان محلی اثر گذاشت.
یکی از طریق کاهش جمعیت و نابودی یا فرار نیروی کار کرمان و دیگر از طریق کساد و بی رونقی فعالیتهای اقتصادی در آن ایالت. در جریان تاخت و تاز غز، عده زیادی از مردم کرمان به قتل رسیدند. در نتیجه ی این کشتارها، جمعیت کرمان به شدت کاهش یافت. از آنجا که این کشتارها و غارتگری ها، معمولاً در صحراها، کوهها و فضاهای بین شهر و روستاها یعنی در راه ها ، مراتع، مزارع کشاورزی و کارگاه های واقع در حومه شهر و روستاها ، رخ می داد و در این مکان ها عموماً افرادی که توان کار داشتند،تردد می کردند، می توان استنباط کرد که این غارت و کشتار، بیشتر معطوف نیروی کار کرمان بود و در این روند بخش قابل توجهی از نیروی کار اقتصادی آن ایالت از میان رفت. بدیهی است که طبیعی ترین نتیجه ی چنین امری، بایر ماندن اراضی کشاورزی و تعطیلی کارگاه های صنعتی و در نتیجه رکود اقتصادی کرمان باشد.
با داوری از روی میزان مالیات کرمان در قرون نخستین اسلامی[98]، می توان گفت که کشاورزی در کرمان بسیار پر رونق بوده و در همه شهر ها و روستاهای آن ایالت کشاورزی انجام می شد. اگر چه به خاطر کمی آب روان و خشکی هوا ، این کشاورزی اغلب با آبیاری مصنوعی یعنی از طریق چاه یا قنات انجام می شد[99]و فقط منطقه جیرفت و حوضه تنها رود کرمان یعنی هلیل رود آب رود خانه و کشاورزی آبی داشتند[100]،و در منطقه سردسیری شمال کرمان بین سیرجان و بم برخی روستاها نیز بودند که آب روان اعم از چشمه یا رودخانه داشتند.[101] با این حال کشاورزی در آنجا پر رونق و مهمترین مشغله اهالی بود. محصولات به دست آمده بر حسب ناحیه، گرمسیری یا سردسیری بودند که با جمعبندی روایات جغرافیانویسان می توان آنها را چنین دسته بندی کرد: خرما، غلات، پنبه، نیل، زیره، نیشکر، دارچین ،پنبه ، توت و دیگرمیوه های متناسب با منطقه».[102]
متأسفانه در خصوص وضعیت کشاورزی و کشاورزان در شهرهای مختلف کرمان در زمان هجوم غزها خبری در دست نیست، اما با توجه به اینکه کشاورزی کرمان عموماً متکی بر آب چاه یا قنوات بوده و همچنین باعنایت یه ضرورت مواظبت از این قنوات و لایروبی مداوم آنها توسط افراد خبره و حرفه ای، می توان تصور کرد که با کشتار غزها و کاهش جمعیت کرمان ، از این مهم غفلت شده باشد و در نتیجه با کاهش آب یا ویرانیِ قنوات، کشاورزی نیز به شدت آسیب دیده باشد. علاوه بر این،توجه به اهمیت حیاتی کشاورزی در اقتصاد کرمان ، طولانی بودن امورکشاورزی ( که از زمان کاشت محصول تا هنگام برداشت، چند ین ماهرا در بر می گرفت) ، بی دفاع بودن اراضی کشاورزی ، فقدان کسی که غزها را از تعرض به مزارع و تصرفِ محصولاتِ کشاورزی، مانع شود، و همچنین دقّت در زمان و شیوه تاخت و تازِ غزها، نیز می تواند میزان صدمه به کشاورزان را نشان دهد.
روایتِ خبیصی، مبنی بر اینکه غزها در فصول مختلف میان گرمسیر و سردسیر تردد می کردند و در مسیر تاخت خود«هر مزروعی دید به قاعده بخورد» و یا غز در مسبر تاراج خود به شهرها «ارتفاع بر گرفت»[103] ، نشان می دهد که درست به هنگام برداشت محصول ،غزها سر رسیده ، و « بر سر غلّه توده و جو دروده فرود می آمدند».[104]بنابراین پیدا است که دسترنج یک ساله کشاورز به باد غارت می رفت و به اندازه بذری که با هزار بدبختی از طبس و دیگر نواحی خریداری کرده و بر زمین پاشیده بود[105]، نیز بدستش نمی رسید. در چنین شرایطی، طبیعی بود که کشاورزان، به لحاظِ رعایتِ صرفه ی جانی و مالی ، حتی الامکان از کشاورزی خودداری کنند تا کمترین خسارت را متحمّل شوند. [106]بنابراین غزها،در طول دوره تاخت خود « آن نواحی را از حرث و زرع و نسل خالی گردانیدند»[107] از گفتگوی کشاورزان راور با ملک دینار[108]، می توان استنباط کرد که غزها علاوه بر تصرف محصولات کشاورزی از دو طریق دیگر یعنی هم چراندن کشتزارها و مزارع منطقه با دامهای خود و هم تصاحب و غارت چارپایان کشاورزان را تحت فشار قرار می دادند.
از آنجا که ابزار اصلی کار کشاورزی در آن دوره استفاده از نیروی ماهیچه ای حیواناتی چون گاو، اسب، الاغ بوده و از طرفی به عنوان یک کمک درآمد پرورش دامهایی نظیر بز و گوسفند در کنار کشاورزی، جهت تأمین نیازهای خوراکی( لبنیات، گوشت) را در نظر داشتند اما غارت این چارپایان علاوه بر تصاحب غذای ایشان، ابزار کار کشاورزی را نیز از ایشان می گرفت. بنا بر این با توجه به موارد مشابه در تاریخ ایران [109]و همچنین با استناد به تداوم آبادانی ربض بردسیر تا سال 579ق[110]، می توان تصور کرد که در این مدت کسی در بیرون از محوطه دیوارهای شهر ( خارج از ربض) کشاورزی نکرده و کشاورزی شهر و تأمین مایحتاج عمومی آن، محدود و منحصر به کشاورزی انجام شده در محوطه حصار دارِ ربض شهر بوده باشد. البته باید در نظر داشت که هم زمان با این مشکلات، مشکل دیگر یعنی خشکسالی طبیعی و به دنبال آن قحطی عامّ نیز حادث شد که بخش اعظم کرمان به ویژه کرسی آن، بردسیر را در بر گرفت.[111] با وقوع این حادثه ، اندک کشاورزی که در محدوده ربض شهرها نیز انجام می شد نیز از میان رفته و تأمین حداقل مایحتاج زندگی(یعنی آرد و نان) به نهایت مشقت رسید. همچنین، طبیعی است که غز ها از یک سو، مزارع کشاورزی را به مراتع دامداری برای احشام خود تبدیل کرده و از سوی دیگر، برای اهداف نظامی خود ، به ویرانی قنات ها ، نهرها و بندهای منطقه و یا استفاده ازرعایا و کشاورزان به عنوان نیروهای تدارکاتی و خدماتی پرداخته باشند[112]، که نتیجه آن جز تعطیلی کشاورزی نبود.
اگر چه غزها بعد از مدتی استیلاء، متوجه شدند که بدون وجود کشاورزی و کشاورزان در ناحیه خشک و کم آب کرمان نابود خواهند شد لذا در مناطق تحت تصرف خود در جیرفت و نرماشیر به تشویق کشاورزی و انجام کشاورزی پرداختند.[113] اندکی بعد نیز ملک دینار از مردم خواست که کشاورزی از سر بگیرند و خود به آنها قول حمایت داد[114] اما در اخذ مالیات معهود در این نواحی و دیگر نواحی از کشاورزان اجحاف روا می داشتند چنانکه علاوه بر مالیاتهای موجود، یک نوع مالیات جدید تحت عنوان«مالیات علوفه حشم» بر کشاورزان منطقه تحمیل کردند که میزان آن یک چهارم کل محصول بود.[115] این بدعت بعد از مرگ دینار ادامه یافت و در زمان آشفتگی کرمان قبل از آمدن مؤید الملک در 610 ق، به میزان ثلث و نصف محصو.ل افزایش پیدا کرد در نتیجه چینین مالیاتی « فریاد از نهاد مزارعان بر آمد» و « تضرّع مردم و رنج دل رعیت « را در پی داشت. [116]یک بار دیگر بعد از اطاعت فرخشاه از خوارزمشاهیان در 592ق، اهالی بردسیر به پشتگرمی لشکر خوارزمشاه « زرعی تمام کرده بودند و عمارتی به مراد رفته»[117]ولی پس از بازگشت لشکر خراسان و باز آمدن غزها در 597ق[118]، نا امنی و قتل و غارت از سرگرفته شد.
متأسفانه داده های آماری مشخصی از وضع قیمت اراضی زراعی ویا نحوه خرید و فروش آن در کرمان در این دوره ، در دست نیست ، اما با توجه به موارد گفته شده ، می توان تصور کرد در نتیجه این تاخت و تازها کشاورزی از رونق افتاده ، و قیمت زمین های کشاورزی به میزان چشمگیری تنزّل پیدا کرده باشد. با توجه به انجام کشاورزی در ربض شهرها، و با داوری بر اساس آنچه که در باره ویرانی ربض بردسیر و کاهش قیمت اراضی آن آمده که «منازل ربض بردسیر و سرایهاء دشت که یک شبر از آن به یک مثقال تبر خریدندی چنان شد که بوم از بیم وحدت از آن خرابهاء می گریزد جغد از وحشت آن اطلال می پرهیزد»[119]، می توان میزان سقوط قیمت اراضی کشاورزی را در کرمان قیاس کرد.
از دیگر فعالیتهای اقتصادی کرمان، تجارت بود. این ایالت از دیرباز تجارت پر رونقی داشت که به قول مؤلف حدودالعالم«جای بازرگانان»[120] بود و شهر های آن همچون بم[121]، سیرجان[122]، نرماشیر[123] ، جیرفت[124]، هرموز [125] از مهمترین مراکز تجاری آن ایالت بودند. رونق تجارت منطقه، به رشد صنایع و استخراج معادن این منطقه کمک می کرد چنانکه معادن طلا، نقره، آهن، مس و جز آن در همه جا مشهور بود[126] و منسوجات این منطقه به ویژه بم و زرند نیز به دیگر نواحی حتی تا مصر و شام صادر می شدند.[127] چنانکه دانسته است یکی از ضروریات رونق و رشد تجارت ، امنیت راه ها و وجود امکانات رفاهی برای مسافران و عابران است که با حاکمیت سلجوقیان بر کرمان این مهم محقق گشت چنانکه به تعبیر مورخان « در چهارحد کرمان گرگ و میش با هم آب خوردی».[128] اوج این رونق تجاری کرمان در عهد ملک ارسلانشاه(حک:495-537ق) بودکه جزیره کیش را نیز زیر فرمان گرفته[129] و از آن طریق بر بحرین و عمان نیز نظارت می کرد[130] و یا به تعبیر مورخان« کرمان به عهد او پر و بال عمارت بگسترد و با خراسان و عراق لاف مباهات خضرت و نظارت زد ».[131]
بنابراین در این دوره رونق اجتماعی اقتصادی کرمان ، به ویژه بر اساس تجارت، به حد کمال خود رسیده[132]، قمادین ، بار انداز تجاری جیرفت «مسکن غرباء روم و هند و منزل مسافران بر و بحر و خزینه متمولان و گنج خانه ارباب بضایع شرق و غرب»[133]، و « محط رحال رجال آفاق و مخزن نفایس حبشه و زنگبار و دریابار روم و مصر و ارمنیه و آذربایجان و ماوراء النهر و خراسان و فارس و عراق»[134]و تیز(طیس) بندرگاه تجار« هند، سند، حبشه، زنگ، مصر و دیار عرب از عمان و بحرین» بود و محصولات این نواحی همه از این بندر به دیگر نقاط منتقل می شد.[135] بردسیر،کرسی ولایت، توسعه یافته و ربض آن به یکی از بزرگترین مراکز تجاری آن عهد مبدل شد[136] و این تجارت چنان اهمیتی در حیات این شهر یافت که در مقابل محاصره هشت ساله غز مقاومت کرد ، اما به محض تغییر مسیر تجاری از آنجا به زرند، شهر سقوط کرده و به دست غزها افتاد.[137] همچنین بندر هرمز « مرکز ثوری ولایت دریابار و مقصد تجار اقطار» بود.[138]در واقع، با توجه به افول بندر سیراف در این دوره، می توان گفت که بندر تیز، جای آن را گرفته و به عنوان معروف ترین بندر تجاری ایران در این زمان با بنادر مشهوری چون اسکندریه و عدن پهلو می زد.[139] در این دوره با حمایت سلجوقیان کرمان مسیر تجاری جدیدی گشوده شد که از بندر تیز شروع، و پس از عبور از مکران، سیستان و خراسان به ماوراءالنهر و از آنجا به ولگا ختم می گردید و بدین ترتیب سواحل عمان، دریای سرخ، اقیانوس هند و دریای چین را به ماوراء النهر و ترکستان پیوند می داد.[140]
اگرچه درگیری های داخلی شاهزادگان سلجوقی، بعد از مرگ محمدشاه بن ارسلان شاه(حک: 537-551ه.ق)[141]، و استفاده از سپاهیانِ حکامِ ایالات مجاور همچون خراسان پارس[142]، آسیب های جبران ناپذیری بر اوضاع اقتصادی کرمان وارد کرد، اما از این نظر با تاخت و تاز غزها قابل قیاس نبود. تاخت و تاز غزها،در دهه های پایانی قرن ششم، به طور کامل امنیت آن ایالت را زایل ساخت که در نتیجه آن« مسالک قوافل به سبب اضطراب بسته شد و امداد که از اقطار متواصل بود، منقطع گردید».[143] و از آن پس تا هفت سال بعد که دینار به کرمان آمد، « انسداد طرق » رنج رعیّت را به حدّ کمال رسانده بود. [144]تجارت کرمان و بندرگاه اصلی آن یعنی تیز، به علت هجوم غزها، و بیشتر از آن به خاطر ویرانی قمادین[145]، رونق خود را از دست داد.[146]ربض بردسیر که زمانی مجمع بازرگانان بود ویران گشت، و تا مدتی شهر زرند جای آن را گرفت.[147] این وضعیت حتی بر اوضاع اقتصادی و مالی نواحی مجاور همچون یزد و خراسان نیز اثر گذاشت.[148] اگر چه دینار در مدت حکومت خود، سعی کرد تا با حمایت از بازرگانان در مقابل درازدستی غزها، رونق تجارت کرمان را حفظ کند، اما لگام گسیختگی غزها و تعقیب کاروانها تا نقاط خارج از نظارت دینار و سپس حمله به آنها[149]، همه این تدابیر را خنثی ساخت. افول تجارت کرمان، به رشد بازرگانی کیش و هرموز منجر گشت.[150]
یکی دیگر از فعالیت های اقتصادی کرمان دامپروری بود که ممر تأمین معاش عده قابل توجهی از اهالی منطقه بود. [151] از وجود چند علفزار و چراخوار برای احشام ساکنان منطقه خبر داریم از جمله مرغزار و علفخوار در اطراف کوهستان ابوغانم که در تصرف کوه نشینان کوفج بود و یکی از مشاغل اصلی آنها دامپروری بود.[152] در اطراف خواش نیز زندگی صحرانشینی و دامپروری غالب بود و دام مورد پرورش نیز بیشتر شتر بود.[153] مرغزاری غنی و مرتعی سرشار از علوفه در اطراف مشیز قرار داشت که چراگاه دامهای اهالی بردسیر و دیگر نواحی مجاور بود.[154] علاوه بر این در نزدیکی بم نیز چراخواری غنی به نام جشار نرماشیر وجود داشت که آن نیز چراگاه دامهای نواحی مجاور بود.[155] مرغزاری غنی در اطراف هلیل رود که به قول کرمانی «مرغزار بی نهایت که چهار پای مرده از آن مراعی زنده بیرون آید». [156] همچنین مرغزار شاه جهان و گازرگاه در اطراف شهر بابک از غنای خاصی برخوردار بود[157].در غنای مراتع و توان دامپروری این ایالت همان بس که حکمران کرمان از جانب سلطان محمد خوارزمشاه در طول مدت کوتاه حکومت خود بر کرمان(614- 610ق)، « از مادیان و رمه و گله نتاج چندان ساخت که خراج کرمان نسبت به حاصل آن محقر می نمود» و در 614 ق چهار هزار شتر بختی به سلطان محمد خوارزمشاه پیشکش کرد. [158]
وجود موقعیت خوب چراگاهی و همچنین لزوم استفاده از حیوانات در امور کشاورزی و تجارت همچنین تأمین مایحتاج زندگی از طریق فراورده های حیوانی ، به کشاورزان و بازرگانان نیز فرصت می داد تا به عنوان فعالیتی جنبی به دامپروری نیز بپردازند.[159] با استناد به روایت نسوی درباره مؤید الملک حکمران کرمان از قبل خوارزمشاه[160]، و همچنین در قیاس با موارد مشابه دیگر[161]، به نظرمی رسد که حتی اشراف زمین دار، دیوانیان و کارگزاران حکومتی، دامهایی در تملک داشته و با استخدام شبانانی برای مراقبت از آنها، از این ممر به سرمایه گذاری می پرداختند.
منطقه کرمان، به خاطر اشتمال بر دو ناحیه گرمسیری در جنوب و سردسیری در شمال[162] و امکان ییلاق و قشلاق بین آنها[163] ، از پتانسیل قوی برای زندگی دامداری برخوردار و مورد توجه ایلات صحرا نشین بود. با توجه به ایلیاتی بودن غزها و همچنین علاقه آنها به تصاحب مراتع و غارت چارپایان، به نظر می رسد که پس از غلبه آنها بر کرمان این فعالیت به شدت آسیب دیده باشد. زیرا غزها ، نخست برچراخوارهای کرمان غلبه کردند و سپس به دیگر نقاط شهری و روستایی ازجمله به قلعه سترگ فولادین نرماشیر حمله بردند.[164]
بنابراین،بایستی دامپروران محلّی در نتیجه غلبه غزها بر مراتع ، و در پی آن غارت بخش قابل توجهی از گله ها و احشام بومی و ممانعت از چراندن دامهای بومی در آن مراتع، دامهای خود را فروخته و از این فعالیت دست برداشته باشند.[165] طبیعی است که بدیهی ترین پیامد این امر، گرانی قیمت گوشت و حتی نایاب شدن آن بوده باشد. از شرح مفصلی که مورخان درباره فقدان گوشت در قحطی بردسیر ونرماشیر در 576 ه.ق آورده اند[166]، می توان میزان آسیب و لطمه ای را ،که به دامپروری و دامپروران کرمان وارد شده ، استنباط کرد.
با کساد تجارت، و ویرانی کشاورزی که قحطی نیز علاوه آن شده بود، تأمین مایحتاج به دشواری روبرو شده و گرانی به حدّ غایت رسید. بدین معنی که آسیب های وارده بر فعالیتهای اقتصادی اهالی کرمان ، تنزل شدید ارزش پول و افزایش تورم را در پی داشت. این وضعیت چنان بر اقتصاد کرمان اثر گذاشت که این ایالت حتی قادر به تأمین مالیات مقرره به دربار سلجوقی نیز نبود و «وجوه دواوین اندک» گشت.[167] از این بالاتر هم، آن که به گفته خبیصی با افزایش تورم و گرانی، در سال 576 ه.ق در بردسیر،« منی غلّه به دیناری نقره قرض میسر نمی شد».[168] یا اینکه «اگر از جانبی چند منی غلّه در شهر می آوردند، چندان زرینه و سیمینه و اثواب فاخره در بهاء آن عرض می دادند که آن را نمی توانستند فروخت».[169] این مطالب به وضوح مبیّن سقوط ارزش پول و افزایش تورم و گرانی است. کرمانی پس از شرحی کامل در شرح پتانسیل سرشار اقتصادی کرمان، مدعی است که در 584 ه.ق « این ساعت قاعده عظمت او منهدم است و احوال نامنتظم، و رونق و طراوت منعدم».[170]
د- تغییر در بافت جمعیتی کرمان:
یکی دیگر از نتایج مهاحرت غزها به کرمان ، تغییر در بافت قومی- اجتماعی جامعه آن ایالت بود. با نا امنی اجتماعی و تخریب وضعیت اقتصادی کرمان بر اثر تاخت و تاز غزها، تورم و قحطی، عده زیادی از اهالی کرمان کشته شده و از بین رفتند. به گفته خبیصیدر بردسیر«از تراکم مردگان در محلات، زندگان را مجال گذر نماند و کس را پرواء مرده و تجهیز و تکفین نبود»[171] هم به قول کرمانی در قحطی 576ه.ق شدت قحطی به حدی رسید که «گرسنگان نطعهای کهنه و دلوهای پوسیده و دبه های دریده می سوختن و می خوردند... و در همه شهر و حومه یک گربه نماند و در شوارع روز و شب سگان و گرسنگان در کشتی بودند اگر سگ غالب می آمد آدمی را می خورد و اگر آدمی غالب می آمد سگ را».[172] یا به قول خبیصی «عرصه گرمسیر را از مهرهاء سکّان و قطّان بر افشاندند».[173]
آن دسته از مردمی نیز که جان به در بردند، تصمیم به مهاجرت به نواحی آرام تر گرفتند. روایت خبیصی مبنی بر اینکه « از رعیت بردسیر هر که سرمایه حزم داشت و مجال توشه و کر ای ، لباد فرار بر گاو جلا می نهاد »[174]مؤید مهاجرت این افراد به نواحی دیگر است. بنا براین، تعداد قابل توجهی از اهالی کرمان به نواحی مجاور نظیر خراسان، فارس، سیستان، عراق عجم و یزد مهاجرت کردند[175]و فقط برخی از مردم تهی دست که « از بی درمانی و نا ایمنی راه و عدم کرایه در مضایق اضطرار مانده بودند»[176]، در کرمان باقی ماندند. اگر چه با حاکمیت دینار، عده ای از مردمی که به سرزمین های دیگر مهاجرت کرده بودند به کرمان بازگشتند ولی خشونت وی برای انباشت خزانۀ شخصی باعث شد دوباره مردم از کرمان مهاجرت کنند.[177] بنابراین، با هجوم غزها به کرمان، جمعیت کرمان، به نحو محسوسی کاهش یافت و با کاهش تعداد یک جا نشینان، کوچ نشینان غز با زندگی ایلیاتی جای آنها را گرفتند. این ایلات که از همان آغاز نواحی اطراف نسا و نرماشیر[178]، اطراف بم[179]، اطراف زرند [180] را به عنوان ییلاق گاه و اطراف جیرفت[181]را به عنوان قشلاق گاه در اختیار داشتند، در همان جا ها مستقر شده و این نواحی را به نواحی غز نشین مبدل ساختند.[182]
ه- نابودی آثار تمدنی و زندگی شهر نشینی
چنانکه گفته شد، غزها ایلاتی فقیر بودند که برای تأمین مایحتاج خود می جنگیدند و برای این قضیه حتی دیوارها را خراب و ساختمانها را به طمع کشف دفاین و ذخایر مردم ویران می ساختند. آنها در زیر چادر و در بیابان زندگی می کردند ، نه تنها تقید و دلبستگی به خانه ها، کاخها و زندگی در فضای سربسته نداشتند ، بلکه حتی از آن هم گریزان بودند. پس از چنین مردمی نمی توان انتظار ساخت بنا و ساختمان و یا حفظ و مرمت بناهای قبلی را داشت. دقت در شیوه عملکرد ویرانگرانه غزها در کرمان که در بالا بدان اشاره شد و این که « هر کجا ناحیتی معمور بود یا خطّه ای مسکون دیدند ، آثار آن مطموس و مدروس گردانیدند »[183] و یا در جیرفت «خشت بر خشت نگذاشتند»[184]، و یا« چند شهر معظم را کلاته کردند»[185] و همچنین شیوه آنها در تفتیش دفینه ها می توان استنباط کرد که هجوم آنان، چه مقدار آسیب به زندگی مدنی و آثارتمدنی کرمان وارد نموده است. قصر سلطنتی سلجوقیان در ربض بردسیر که« امثال آن بارگاهها و منازل و مغانی و مراتع و بساتین و متنزهات در دیار اسلام نشان نمی داد، ... و آن مجالس نزهت و کنایس عرش رتبت ، اطلال و رسوم وذکر جغد و بوم شد».[186] و ربض بردسیر که تا این زمان هنوز آباد بود « در این طامه کبری به کلی از عمارت افتاد».[187] در نتیجه این ویرانی که حداقل تا چند دهه بعد ادامه داشت[188] چنان شد که «گرگ در پای مناره شاهیگان بچه کرد»[189] و یا «هیچ کس زهره نداشت که تنها به شاهیگان بگذشتی از ترس گرگ مردم خوار».[190]
و- رواج تقدیرگرایی
درگیری داخلی شاهزادگان سلجوقی در نیمه دوم قرن ششم و متعاقب آن بیتوجهی به امور رعیت و ستمکاری عمّال به اهالی[191] تدریجاً مردم را دچار یأس کرده بود. تاخت و تاز غزها نیز افزون بر آن شده و امنیّت اجتماعی را به کلی از آن منطقه سلب کرد. بنابراین ، این شرایط، به نحوی مقدمات شیوع نوعی افکار تقدیرگرایانه و دترمینیسم اجتماعی در کرمان را فراهم آورد که در کلام خبیصی بدین گونه منعکس شده است:«چون تقدیر سابق بود که غز کرمان بگیرد و دمار از دیار این خلق.....هیچ تیر اندیشه ز کمان تدبیر راست بیرون نشد و بر هدف مقصود نیامد ».[192]
نتیجه گیری
غزها بخشی از قبایل اغوز در شمال رود سیحون بودند که در قرن ششم به خراسان کوچ کردندو سلطان سنجر سلجوقی، چراگاههای حوضه علیای رود جیحون در اطراف بلخ و چغانیان را به آنها واگذار کرد. اندکی بعد، رابطه آنها با سنجر تیره شده و ضمن شکست و اسارت سنجر، خراسان را به باد قتل و غارت گرفتند. اقتدار هم زمان حکومتهای مجاور خراسان و تلاش آنها برای تسلط بر خراسان، مانع از تحکیم سلطه غزها برخراسان شده و در سال 575 در نتیجه آشفتگی های سیاسی کرمان و حملات سلطانشاه، بخش اعظم غزها به کرمان مهاجرت کردند و گروه باقی مانده نیز به سرکردگی دینار در 581 به کرمان رفتند.
خشونت ذاتی، تعارض نوع و سطح معیشت این ایلات با ساکنان کرمان، هم زمان با برخی مشکلات طبیعی و هرج و مرج سیاسی طولانی و لگام گسیختگی برخی اقشار اجتماعیِ هرج و مرج طلب، اوضاع اجتماعی و اقتصادی کرمان را به شدت آشفته ساخت. تأثیرات شگرفی در اوضاع اجتماعی و اقتصادی منطقه داشت که از آن میان می توان به نا امنی اجتماعی، اختلال در تجارت، کشاورزی، و دامپروری، کشتار عده زیادی از اهالی خراسان و مهاجرت جمعی از آنها به نواحی دیگر، استقرار دائمی غز ها در بخشهایی از کرمان اشاره کرد.
منابع
ابن اثیر عزالدین علی ، الکامل فی التاریخ، تصحیح کارل یوهانس تورنبرگ، بیروت، دارصادر، 1386ق
ابن اسفندیار، بهاءالدین محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، ( دو جلد در یک مجلد ) به تصحیح عباس اقبال، تهران، کلالۀ خاور،1320.
ابن بکران محمد بن نجیب، جهاننامه، تصحیح محمد امین ریاحی، تهران:ابنسینا،1342.
ابنحوقل ، ابوالقاسم محمد،صوره الارض، لیدن:بریل،1967.
ابن فضلان احمد ، رساله، تحقیق الدکتور سامی الدهان، بیروت: دار صادر، 1993م/1413ق.
ابن فقیه احمد بن محمد همدانی،مختصر البلدان، تصحیح یان دخویه، لیدن:بریل،1883.
ادریسی،ابو عبدالله محمد بن محمد عبدالله بن ادریس، نزهه المشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا.
استخری ابراهیم بن محمد ، مسالک و ممالک (ترجمه فارسی قدیم)، تصحیح ایرج افشار، تهران، علمی و فرهنگی، 1368
باسورث ادموند کلیفورد ،« تاریخ سیاسی و دودمانی ایران»، در تاریخ ایران کمبریج ج5، گردآوری جی. آ. بویل، ترجمه حسن انوشه ،تهران: امیرکبیر،1371.
ابن فندق (ابوالحسن علی بن زید بیهقی)، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، تهران: کتابفروشی فروغی، 1317.
بیهقی ابوالفضل محمد بن حسین ، تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض، تهران: نشر علم، 1374
پریتساک. املیان، فروپاشی امپراتوری اغوز یبغو، ترجمه محسن رحمتی، پژوهشنامه تاریخ، س1، ش 4، پاییز1385، ص 39-23.
تاریخ شاهی قراختاییان، به اهتمام وتصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران،2535.
جوزجانی، منهاج سراج، طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران: دنیای کتاب، 1363.
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی، تهران، دنیای کتاب، 1375.
حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله خوافی، جغرافیای حافظ ابرو (قسم مربوط به عراق، خوزستان، فارس و کرمان)، تصحیح و تحقیق صادق سجادی، تهران: میراث مکتوب،1387.
حدودالعالم من المشرق الی المغرب،تصحیح منوچهر ستوده،تهران: طهوری،1362.
حسینی ابوالفوارس، اخبارالدوله السلجوقیه، تصحیح محمد شفیع، لاهور: بی نا،1933
خبیصی، محمدبن ابراهیم، سلجوقیان و غز در کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: کوروش، 1373.
خوارزمی محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، تحقیق فان فلوتن، لیدن: بریل، 1968؛
خیراندیش،عبدالرسول- خلیفه، مجتبی، « تجارت دریایی ایران در دوره سلجوقی، سده های 5 و 6 هجری(با تاکید بر نقش بندر تیز) »، فصلنامه علمی –پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء، س17، ش 65، تابستان 1386.ص92-71.
راوندی، محمدبن علی، راحةالصدور و آیة السرور، تصحیح محمد اقبال، تهران، علی اکبر علمی، 1363.
رحمتی، محسن، « پیامدهای اجتماعی مهاجرت سلجوقیان به خراسان ( 416-433ق/1025-1041م) »، فصلنامۀ تحقیقات تاریخ اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،س1،ش1،بهار و تابستان1390.ص61-41.
رشیدالدین فضلالله ، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، اقبال،1367.
سومر فاروق، اغوزها، ترجمه وهاب ولی،تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1390.
شبانکاره ای، محمدبن علی بن محمد، مجمع الانساب، به تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیرکبیر،1363.
ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تصحیح اسماعیل افشار، تهران: کلاله خاور، 1332.
عباسی جواد- امیری لیلا، (1390)، « تجارت کرمان از سده ششم تا سده هشتم هجری با تأکید بر جایگاه جیرفت»، مطالعات ایرانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، س10، ش 19 ، بهار 1390.ص320-301.
عمادالدین کاتب الاصفهانی ، زبده النصره و عصره الفطره، اختصره الفتح بن علی البنداری، قاهره: دارالکتب العربیه، 1318ق
قزوینی زکریا بن محمد ،آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت: دارصادر،بی تا.
کرمانی، افضل الدین احمد بن حامد، بدایع الازمان فی وقایع کرمان، فراهم آورده مهدی بیانی، تهران: دانشگاه تهران، 1326.
همو، عقدالعلی للموقف الاعلی، تصحیح علی محمد عامری نائینی، تهران: روزبهان، 2536.
همو، المضاف الی بدایع الازمان فی وقایع کرمان، تصحیح عباس اقبال،تهران: مطبعه مجلس، 1331.
مروزی شرفالزمان طاهر ، منتخبات طبایع الحیوان، انتخاب مینورسکی، لندن: بی نا، 1942.
مستوفی حمدالله، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: امیر کبیر،1364.
همو، نزهه القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران: دنیای کتاب،1362.
مقدسی احمد بن محمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، تحقیق الدکتور محمد مخزوم، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1408
منشی کرمانی ناصرالدین، سمط العلی للحضرة العلیاء، تصحیح عباس اقبال، تهران: اساطیر،1362.
میرخواند، محمدبن خاوندشاه، روضه الصفا، تهران، پیروز- خیام، 1339.
نسوی، شهاب الدین محمد خرندزی زیدری، سیرت جلال الدین منکبرنی، تصحیح مجتبی مینوی، تهران: علمی و فرهنگی،1365.
وزیری، احمدعلی خان، تاریخ کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران: انتشارات علمی، 1364.
یاقوت حموی شهابالدین ابوعبداله،معجمالبلدان، تصحیح فردیناند ووستنفلد، بیروت : دارصادر، 140
موضوعات مرتبط با این مطلب :
____________________________________________________
برچسب ها:
برچسب ها: