قم درواره ونقطه آغازین مکتب انسان ساز و ولایت مدار ایران عزیز اسلامی
واژه: شهرهای اسلامی، قم، القاب قم، حضرت معصومه سلام الله علیها، تاریخ قم، اماکن متبرکه قم
تاريخ قم به قرنها پيش از اسلام میرسد. با ورود اسلام و تشيع به ايران، قم مهد تشيع شد و چنان كه امام هفتم علیه السلام فرمود: "قم، آشيانه خاندان پيامبر و پناهگاه شيعيان ايشان است." در اين شهر بسياري از فرزندان ائمه اطهار علیهم السلام مدفونند كه در رأس آنها حضرت معصومه سلام الله علیها قرار دارد.
وجه تسمیه قم:
اقوال مختلفي در اين مورد وجود دارد كه به بعضي از آن ها اشاره میشود:
- قم را قمسارة بن لهراسب بنا كرد و نام قم از قمساره گرفته شده است.
- حمزة اصفهاني میگويد: چون اعراب اشعري به قم آمدند در اطراف قم در خيمههايي از مو، ساكن شدند. آنان در صحرا، هفت دِه ساختند به نامهاي: ممجان، قزدان، مالون، جمر، سكن، جلنبادان و كُميدان. چون اين هفت ده وسعت يافت و به يكديگر نزديك شد از نامهاي هفت ده، نام قريه كميدان را برگزيدند و به مجموع اين هفت ده، كميدان گفتند. پس از مدتي آن را به اختصار "كُم" ناميدند. مؤلف تاريخ قم، وجه تسميه حمزه را نمیپذيرد و دليل میآورد كه هم نام قم به تنهايي و هم نام كميدان به تنهايي ـ هر دو با هم ـ در قديم شنيده شده است.
- وجود آب رودخانه اناربار، باعث شد كه مردم در اين ناحيه، تمركز يابند به طوري كه نوشتهاند: قم مجمع آبهاي اناربار بود و به سبب گياه و علف، صحرانشينان و چوپانان احشام خود را در آن جا رها كردند و خيمهها و خانهها ساختند، خانههايي از چوب و گياه. آن خانهها را "كومه" ناميدند بعد تخفيف دادند و گفتند: كم و بعد آن را معرب گردانيدند و گفتند: قم، چرا كه در لغت عرب گودالهاي پر آب را "قمقمه" میگويند و چنين گودالهايي در اين ناحيه، فراوان بود. لذا نام قم بر اين شهر تثبيت شد.
- بعضي گفتهاند: در مقابل تيمره (ديمره) و برق رود، چشمهاي قرار داشت بسيار پر آب، كه به آن "كُب" میگفتند و آبي كه در زمين قم جمع میشد از اين چشمه بود. رودخانهاي كه در آن چشمه میآمد "كُب رود" نام داشت. سپس كب رود معرب گشت و "قمرود" ناميده شد و آن محل را به مناسبت نام آن رودخانه، قم گفتند.[۱]
القاب قم[۲]:
(مقصود لقبهائي است كه در عصر اسلامی بر آن اطلاق شده است)، قم از شهرهايي است كه لقبهاي متعدد به آن داده شده است و اين لقبها مانند لقبهايي كه به ديگر شهرهاي اسلامی دادهاند مفهوم ديني و مذهبي دارد. آن چهار القاب قم در آثار نويسندگان از دوره مغول به بعد به نظر نويسنده رسيده عبارت است از:
دارالمؤمنين، دارالعباده، دارالموحدين، خيرالمدقدمين (از يك سند جغرافيايي)، دارالعلم، خاك فرج، مدينه المؤمنين، بلده المؤمنين، دارمدينه المؤمنين. (لقب اخير در نوشتهاي به مهر و امضاي شاه سلمان صفوي ديده شده و داراي معني صحيحي نيست) پاره از القاب مزبور، به شهرهاي ديگر غير از قم نيز اطلاق شده است.[۳]
موقعیت جغرافیایی قم:
استان قم با وسعتى در حدود 11238 كيلومتر مربع در بخش مركزى ايران واقع شده است. اين استان از طرف شمال به استان تهران، از شرق به استان سمنان، و از جنوب به استان اصفهان و از طرف جنوب غربى تا شمال غربى به استان مركزى محدود مىگردد.
اين استان كمتر از يك درصد كل مساحت كشور، بيست و هشتمين و در واقع كوچكترين استان كشور محسوب مى شود. ارتفاع مركز شهرستان از سطح دريا 928 متر و ارتفاع بلندترين نقطه استان در مناطق كوهستانى، (كوه وليجا) با 3330 متر ارتفاع و پستترين نقطه آن در حاشيه درياچه نمك قم حدود 700 متر است.
استان قم از نظر تقسيمات كشورى در سال 1379 داراى يك شهرستان، 4 بخش، 5 شهر و 9 دهستان و 936 آبادى بوده كه از اين تعداد 356 آبادى داراى سكنه و 580 آبادى بدون سكنه بوده است.
قم در احادیث:
- سلام بر مردم قم: قال الصادق علیه السلام: سلام الله على قم يستسقى الله بلادهم الغيث و ينزل الله عليهم البركات و يبدل الله سيأتهم حسنات، هم اهل ركوع و سجود و قيام و قعود، هم الفقهاء العلماء، اهل الدرايه والروايه و حسن العباده.
امام صادق علیه السلام فرمودند: سلام بر مردم قم، خداوند شهرهاى آنان را با باران سيراب مىكند، بركتها را بر آنان نازل مىكند، و بديهاى آنان را به خوبى تبديل مىكند، آنها اهل ركوع و سجود و قيام و قعود هستند. آنان فقيه و دانشمند هستند. آنان اهل درك حقايق و روايت و عبادت نيكو هستند.[۴]
- قم پناهگاه فاطميان: قال الصادق علیه السلام: اذا اصابتكم بليه و اناء فعليكم بقم فانه مأوى الفاطمين؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: زمانى كه رنج و زحمت و گرفتارى به شما روآورد، به قم روى آوريد، زيرا قم پناهگاه فاطميان و محل آسايش مؤمنان است.[۵]
- دعوت و حركت از قم: عن ابى الحسن الاول علیه السلام قال: رجل من اهل قم يدعوا الناس الى الحق يجتمع معه قوم كزبر الحديد لاتزلهم الرياح العواصف ولايجبنون و على الله يتوكلون والعاقبه للمتقين.
امام على علیه السلام فرمودند: مردى از قم، مردم را به سوى حق دعوت مىكند، گروهى با او همراه مى شوند كه همانند پارههاى آهن هستند، كه بادهاى تند آنان را نمىلغزاند و از جنگ خسته نمىشوند. به خدا توكل مىكنند و عاقبت خبر براى پرهيزكاران است.
- مردم قم همراه مهدى علیه السلام: عن عفان البصرى عن ابى عبدالله علیه السلام قال لى: اتدرى لم سمى قم؟ قلت: الله و رسوله و انت اعلم قال: انما سمى قم لان اهله يجمعمون مع قائم آل محمد صلوات الله عليه و يقومون معه و يستقيمون عليه و ينصرونه.
عفان بصرى مى گويد: امام صادق علیه السلام به من فرمود: مىدانى چرا قم ناميده شد؟ گفتم: خدا و پيامبرش و شما آگاهتريد. فرمودند: قم ناميده شد چون اهل آن با قائم آل محمد صلی الله علیه و آله همراه مىشوند و با او قيام مىكنند و او را يارى مىكنند و استوار خواهند بود.[۶]
- برترى مردم قم: قال ابوالحسن علیه السلام: ان للجنه ثمانيه ابواب و واحد منها لااهل قم و هم خيار شيعتنا من بين ساير البلاد خمرالله تعالى ولايتنا فى طينتهم.
امام هفتم علیه السلام فرمودند: بهشت داراى هشت در است و يكى از آنها براى مردم قم است، و آنان در ميان مردم ساير شهرها بهترين شيعيان ما هستند، خداوند ولايت ما را در طينت آنان قرار داد.[۷]
- ستمگر در قم: قال الصادق علیه السلام: ان لعلى قم ملكا زفرف عليها بجناحيه لايريدها جبار بسوء الا اذابه الله كذوب الملخ فى الماء.
امام صادق علیه السلام فرمودند: براى قم فرشتهاى است كه بالهايش را بر آن گسترده است، هيچ ستمگرى قصد آزار قم نمىكند مگر اين كه خداوند او را ذوب مىكند همانند ذوب شدن نمك در آب.[۸]
- قال الصادق علیه السلام: «انّ المَلائِكَة لتَدْفَعُ البَلايا عَنْ قُمْ وَ اَهْلِهِ وَ ما قَصَدَهُ جَبّارٌ سوءالا اِلّا قَصَمَهُ قاصِمْ الجّبارين»؛ فرشتگان خدا، همواره بلاها و خطرات را از قم و اهل آن برطرف مىسازند و هيچ ستمگرى، قصد نابودى قم را نمىكند مگر اين كه خداوند نابودش مىسازد.[۹]
- قال على علیه السلام: «سلامُ اللّه عَلى اهلِ قُمْ وَ رَحْمَةَ اللّه على اهل قُمْ... هُمْ اهلُ رُكوُع وَ خُشوُع وَ سُجوُد وَ قيام وَ صيام هُمُ الفُقَها العُلَما الفهماء هُمْ اهلُ الديّنِ والولايَةِ وَ حُسْنِ العبادَةِ، صَلواتُ اللّه عَلَيْهم وَ رَحْمَةُ اللّهِ و بَركاتُه».
سلام خدا بر مردم قم باد و رحمت خدا بر آنان باد، آنان اهل ركوع و سجود و خشوع و نماز و روزهاند، آنان فقيهان و عالمان و هوشمندان هستند، آنان ديندار و دوستدار خاندان پيامبر و اهل عبادتهاى شايسته هستند درود خدا و رحمت و بركات او بر مردم قم باد.[۱۰]
- قال الصادق علیه السلام: «الا انَّ قُمْ حَرَمى وَ حَرَمَ ولْدى مِنْ بَعْدى»؛ بدانيد كه قم، حرم من و حرم فرزندان پس از من است.[۱۱]
- قال الصادق علیه السلام: «اذا اصابَتْكُمْ بَلِيَّةٌ وَ عِنا فَعَلَيكمْ بِقُم فَاِنَّهُ مَأْوى الفاطميّين»؛ آن گاه كه بلاها و مشكلات به شما روى كرد، به شهر قم روى آوريد كه قم جايگاه امن فرزندان فاطمه سلام الله علیها است.[۱۲]
- قال الصادق علیه السلام: «تُرْبَة قُم مُقَدَّسَةٌ وَ اَهْلُها مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ لايُريدُهُمْ جَبّارَ الّا عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ... اما اِنَّهُمْ اَنْصارُ قائِمِنا وَ دُعاةُ حَقِّنا»؛ خاك قم مقدس است و مردم آن از ما خاندان پيامبر هستند و ما نيز آنان هستيم، هيچ ستمگرى قصد آزار مردم قم را نو كند جز آن كه بزودى عقوبت مىشود. بدانيد كه مردم قم ياران قائم ما و مبلغان حق ما هستند.[۱۴]
- قال موسى بن جعفر علیه السلام: «قُمْ عُشِّ آل محمّد وَ مأوَى شيعَتِهِمْ و... يَدْفَعُ اللّهُ عنهم شر الأعادى وَ كُلُّ شُو»؛ قم خانه آل محمد و جايگاه پيروان آنان است. خداوند شر دشمنان را از شهر قم كوتاه و دفع مىكند و هر بدى را از آن دور مىسازد.[۱۵]
- قال على ابن موسى الرضا علیه السلام: «لُولا القُميّونَ لَضاعَ الدّينُ وَلولا القُميُّونَ لَانْدَرَسَ الِدّينُ»؛ اگر اهل قم نباشند دين اسلام از بين مىرود و يا كهنه شده و فراموش مىشود.[۱۶]
- قال الصادق علیه السلام: «انَّما سُمّىَ قُمْ لِاَنَّ اَهْلَهُ يَجْتَمِعونَ مَعَ قائم آل مُحَمّد وَ تَقيمُونَ مَعَهُ و يَسْتقيمونِ عَلَيه وَ يَنْصُرُونَهُ»؛ قم را به اين جهت قم ناميدند كه مردم آن در كنار قائم آل محمد صلی الله علیه و آله گرد مىآيند و در راه او استقامت مىورزند و او را يارى مىكنند.[۱۷]
- قال الصادق علیه السلام: «وَ ما أَرادَ احدٌ بِقُمْ وَ اَهْلِهُ سُوا الّا اَذَلَّهُ اللّهُ وَاَبْعَدَهُ مِنْ رَحَْمتِه»؛ و كسى اراده بد به شهر قم و اهل قم نمىكند مگر آن كه خداوند او را ذليل مىكند و از رحمت خويش دور میسازد.[۱۸]
- قال موسى بن جعفر علیه السلام: «رَجُل مِن اَهْل قُمْ يَدعُو النّاسَ الىَ الحَّق يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوُمٌ كَزُبُرِ الحَديد لايعلمون عَن الحَرْب ولايَجْنُبُونَ وَلايُحَرِّكُهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ و عَلىَ اللّه يَتَوكَّلوُنَ وَالعاقِبَةُ للمُتَّقين»؛ شخصى از اهل قم مردم را به حق فراخواهد خواند و در اطراف او كسانى جمع مىشوند كه چونان قطعههاى آهن مقاومند از جنگ خسته نمىشوند و نمىترسند و هيچ باد سركش تندى آن ها را تكان نمىدهد و به خدا توكل دارند و عاقبت از آن متقين است.[۱۹]
- قال الصادق علیه السلام: «تَكُونُ بَلْدَةُ قُمْ وَأهْلُها حُجَّة علىَ الخلايِق...»؛ قم و مردم قم الگو و حجت بر جهانيان مىشوند.[۲۰]
تاريخ شهر قم:
در مورد قدمت شهر قم دو نظريه وجود دارد:
- بعضي آن را شهري اسلامی میدانند كه در دوره اسلامي؛ يعني، در سال 83 هجري (زماني كه اعراب اشعري به قم آمدند) بنا شد.
- بعضي میگويند: قم قبل از اسلام بوده، منتها اعراب اشعري در عمران و آباداني آن كوشيدند. بعضي بناي آن را به بهرام گور نسبت میدهند و برخي میگويند: هنگامی كه قباد ساساني به نزد هياطله میرفت، چون به قم رسيد آن را در نهايت خرابي ديد، علت را پرسيد گفتند: در اثر حمله اسكندر خراب شده است. چون قباد برگشت دستور آباداني آن را داد و آن را "ويران آبادان كردكُواد"؛ يعني، خراب و ويران بود قباد آن را آباد گردانيد، نام نهاد. اين نام تا زمان يزدگرد سوم نيز بود.
برخي گويند: تهمورث، سومين پادشاه سلسله پيشدادي ـ نخستين سلسله داستاني ايران به گفته فردوسي ـ آن را ساخته است. برخي سازنده آن را طليحه بن احوص اشعري میدانند. به هر حال، قرايني در دست است كه از قدمت و سوابق تاريخي قم حكايت میكند. از آن جمله اين كه، از زعفران قمی و نزهتگاه قم در عهد ساساني ياد شده است و فردوسي ـ كه مأخذ شاهنامه او به افسانههاي پيش از اسلامی میرسد ـ سه بار نام قم را در شاهنامه آورده است. دهكدهها، آسيابها، رودخانهها، پلها، آتشكده معروف آن در تاريخ قديم قم، همه دلالت بر اين سابقه تاريخي میكنند.
قرار داشتن شهر قم بر سر راه محورهاي اصلي ارتباطي كشور و عبور روزمره هزاران مسافر از اين شهر و مهاجرتهاي ديگر، رشد جمعيت، گسترش كشاورزي، محدود بودن برخي كالاها، مكانيزه شدن كشاورزي، صنايع، وجود حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و بخصوص حوزههاي علمی و نيز گسترش صنايع مختلف در اطراف قم از عوامل مهاجرت و اهميت اين شهر در سطح كشور است.
قم در ادوار مختلف، گاه توسعه يافته و گاه به عللي، چون قحطي، بيماريهاي مْسري و جنگ از جمعيت خالي شده است. در تواريخ نوشتهاند كه، قم پيش از اسلام شهري زيبا و بزرگ بوده است. به هنگام حمله مسلمانان به ايران، هزاران سپاهي از قم در جنگ قادسيه و نيز در جنگ نهاوند به سرداري شرزاد شركت داشتهاند.
قم چنان آباد بوده است كه از يك ده، چهار هزار مرد بيرون آمد كه هر يك خدمتكار، مهتر، نانپز و آشپز به همراه داشت. قم در سال 23 هجري به دست ابوموسي اشعري فتح شد. از آن تاريخ به بعد مردم قم به تشيع معروف شدند. در طول زمان، اقوام مختلفي به قم مهاجرت كردند كه از آن جمله اعراب اشعري ـ كه اصالتاً يمني بودند ـ هستند.
در قرون دوم و سوم هجري (در زمان خلفاي عباسي) به ويژه در دوران هارون، مأمون، معتصم، واثق، متوكل، مستنصر، مستين و معتز به علت نافرماني مردم قم از پرداخت خراج و علاقهشان به اهل بيت علیهم السلام جنگهاي خونين ر ُخ داد. در اين نبردها، سرداران خليفه خانهها و باغها را خراب كردند و به كشتار مردم پرداختند.
در قرن سوم و چهارم هجري، قم چنان وسعت يافت كه 52 آسياب در آن گردش میكرده است. در قرن پنجم و ششم، دو سوي قم، بيش از سه ميل (يك فرسخ) فاصله داشت و در دو جاي آن نماز جمعه برگزار میشد. در سال 616 چنگيز، 6511 هلاكو و يك قرن و نيم بعد تيمور به اين شهر حمله كردند كه البته برخي حمله تيمور به قم را رد كردهاند. در دوره شاهرخ و تركمانان آق قويونلو و قرقويونلو، قم رونق يافت به طوري كه بيست هزار خانه در قم وجود داشت. در دوره صفوي جمعيت قم را، پنجاه هزار تن ذكر كردهاند.[۲۱]
اماکن متبرکه قم
- حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها، ميدان آستانه؛
- امامزادههاي معروف
- امامزاده علي بن جعفر (برادر امام هفتم علیه السلام و عموي حضرت معصومه سلام الله علیها، انتهاي خيابان انقلاب (چهارمردان))؛
- امامزاده شاه جمال، ابتداي جاده اراك؛
- شاهزاده احمد، خيابان امام موسي صدر (ميدان الهادي)؛
- امامزاده ابراهيم و شاه محمد، ميدان سعيدي، خيابان امامزاده ابراهيم؛
- امامزاده شاه جعفر غريب، نزديك مسجد جمكران؛
- شاهزاده ابراهيم و گنبد سبز، انتهاي خيابان انقلاب؛
- امامزاده هادي و مهدي، نزديك مسجد جمكران؛
- شاهزاده زيد و چهل اختران، خيابان طالقاني، كوچه شماره 59؛
- امامزاده احمد بن محمد حنيفه، ميدان جهاد، بلوار 15 خرداد؛
- امامزاده شاه جعفر، ميدان سعيدي، خيابان امامزاده ابراهيم؛
- شاهزاده احمد قاسم، خيابان سميه، ميدان امامزاده احمد قاسم؛
- امامزاده سيد علي، ميدان جهاد، بلوار 15 خرداد؛
- شاهزاده جمال الدين، ورودي قم از جاده اراك (مقابل كمربندي)؛
- امامزاده حمزه و امامزاده احمد، 45 متري عمارياسر، كوچه لب چال؛
- چهار امامزاده، فلكه جهاد، بلوار 15 خرداد؛
- شاهزاده اسماعيل، خيابان طالقاني، كوچه شماره 82؛
- شاهزاده طيب و طاهر، بلوار 15 خرداد، جاده سراجه؛
- امامزاده سلطان محمد شريف، خيابان انقلاب، كوچه شماره 17.
طبق تحقيقات به عمل آمده امامزادگان مدفون در قم چهارصد و چهل نفر میباشند. در ضمن قبور بسياري از علما، شهدا و بزرگان در "مقبره شيخان" ـ خيابان آستانه ـ قرار دارد.
- مساجد مهم:
- مسجد مقدس صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف جمكران، (كيلومتر 6 جاده قم ـ كاشان)؛
- مسجد جامع، خيابان طالقاني (آذر)، كوچه شماره 73، كوچه مسجد جامع؛
- مسجد اعظم، خيابان موزه.
پانویس
- ↑ سابقاً به همان گونه كه لقب دادن به افراد، به فراخور حالشان معمول بود، لقب دادن به شهرها نيز معمول بود، و اين رسم ضاهراً از دوره مغول معمول گرديده است. نويسندگان دوره قاجاريه گاهي به شهرهايي از قبيل پاريس و لندن هم، لقب میدادهاند.
قم از همان آغاز اسلام مورد توجه ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بوده است. در مورد اینکه آیا قم یک شهر اسلامی است و یا اینکه قبل از اسلام نیز وجود داشته، سخنان زیادی گفته شده است. «حموی» آنرا یک شهر اسلامی میداند. [۱]
اما کسان دیگری، آنرا شهری «قدیمی» دانسته و ادلهای نیز ارائه کردهاند.
ادلهای که دیگران به نقد و بررسی آنها نشستهاند [۲] [۳] و اینجا جای بحث از آنها نیست.
ساکنین
از مجموع حوادث مربوط به نفوذ اعراب اشعری در این منطقه که راوی اصلی آن «مؤلف تاریخ قم» است، چنین بر میآید که گروههایی از عجمان در این منطقه میزیستند.
اما اعراب ، پس از مدتی آنها را از آن نقطه بیرون کرده و از بین بردهاند. تاریخ قم در اطراف شهر، عجمانى بودهاند که عدهاى از آنها تا مدتها پس از آن نیز زردتشتى باقى ماندهاند. [۴] [۵] [۶] [۷]
عربهایی که به این منطقه آمدند از «اشعریها» بودند که اصل آنها از مناطق جنوب حجاز بود.
و پس از آمدن « ابو موسی اشعری » به مدینه ، کسان دیگری نیز از جنوب جزیره به مدینه آمده و پس از نفوذ اسلام به عراق ، در کوفه سکنی گزیدند.
بنا به گفته یعقوبی، اکثریت عربهایی که ساکن قم شدند از قبیله « مذحج » و پس از آن، اشعریها بودند. [۸]
در همین زمینه روایاتی نیز وجود دارد که حاکی از وجود عربها حتی قبل از اشعریها در قم است.
در روایتی آمده که گروهی از موالی ابن عباس در نیمه اول قرن اول هجری به قم آمدند و در آنجا ساکن شدند.
همچنین گفته شده که بعد از قیام مختار در سال ۶۷ گروهی از بنی اسد به قم مهاجرت کردند.
و در آنجا ساکن گردیدند.
ورود اشعریها به قم
همینطور اشاره به آمدن بنی مذحج و قیس نیز قبل از اشعری به این منطقه شده است. [۹] [۱۰]
یکی از اولین اجداد کسانی که از اشعریها به قم آمدند [۱۱] [۱۲] « سائب بن مالک اشعری » بوده است. بنا به نقل «کلبی» او در کوفه ، «شیخ شیعه» بوده است.
گرایش شیعی او در حد یک «تشیع اعتقادی» بوده و لذا از «عبد الله بن مطیع» والی « عبد الله بن زبیر » میخواهد تا « سیره علی (ع)» را در بین آنها اجراء کند، [۱۳] او پس از خروج مختار که به دفاع از خون حسین (ع)، قیام کرده بود به او میپیوندند.
و تا آخرین لحظات در کنار مختار، باقی میماند تا اینکه به شهادت میرسد. [۱۴] [۱۵]
با این مقدمات، تشیع در خانواده آنها وجود داشته است.
طبعا روحیه ضد «اموی» نیز در آنها بسیار شدید بوده.
بعدها وقتی « عبد الرحمن بن اشعث » بر علیه حجاج شوریده (مؤلف تاریخ قم به اشتباه، او را همراه قیام زید بن علی دانسته و بعد عنوان کرده که حجاج او را دستگیر کرد. در حالیکه بین این دو جریان، نزدیک به چهل سال فاصله است. [۱۶] [۱۷])، «احوص» پسر مالک بن سائب نیز در میان آنها بود و دستگیر شد. اما بعدها، «عبد الله» برادر «احوص» وساطت کرده، او را آزاد ساخت.
از آنجا که زمینه دستگیری مجدد او و دیگر برادرش وجود داشت، آنها تصمیم گرفتند تا خود را از « عراق » دور کنند.
و به نقطه دیگری که دور از دسترس «حجاج» باشد بروند.
از اخبار تاریخی چنین بر میآید که آنها به قصد « اصفهان » که بدست « ابو موسی اشعری » فتح شده بود، حرکت کردند. اما در منطقه « قم » ساکن شدند.
ابتدا با اهالی آن منطقه کنار آمده، اما پس از مدتی در یک درگیری، بر آنان فائق شدند.
بدین شکل، شهر قم با وجود یک سری اعراب اشعری که گرایش شدید شیعی داشتند، پایه گذاری شد.
در کنار آنها قطعا ایرانیانی نیز وجود داشته و یا بعدا آمدهاند.
بطوریکه حتی بنا به نوشته «ابن حوقل» زبان آنها، پس از مدتی به فارسی تبدیل شده است. [۱۸]
« حموی » مینویسد: اولین کسی که از اعراب بدین شهر آمد، « عبد الله بن سعد » بود.
او پسری داشت که در کوفه تربیت شده و از آنجا به قم منتقل شده بود.
او بر مذهب «امامیه» بوده و کسی است که تشیع را بدان نقطه آورده بطوریکه حتی یک سنی نیز در آنجا وجود نداشت. [۱۹] [۲۰]
مؤلف تاریخ قم در این باره مینویسد: اینان اولین کسانی بودند که تشیع را به صورت علنی اظهار کردند.
در صورتیکه تا آن موقع، هنوز در منطقهای دیگر، چنین اظهار علنی صورت نگرفته بوده است. [۲۱]
او در جای دیگر مینویسد: «.. دیگر از مفاخر ایشان «اشعریها» آنکه: « موسی بن عبد الله سعد اشعری » به قم ابتداء کرد به اظهار مذهب شیعه تا دیگران از اهل قم بدو اقتدا کرده و اظهار مذهب شیعه کردند» [۲۲] بعد از او، تشیع در این خاندان به صورت یک اصل مسلم، مطرح گردید.
تا آنجا که بنا به گفته مامقانی: منسوبین به عبد الله، بسیار زیاد بوده و اکثر آنها از صلحاء و مرتبط با ائمه (ع) بودهاند. [۲۳]
کشی نیز روایات متعددی از ملاقات عمران بن عبدالله بن سعد و نیز عیسی بن عبد الله را با امام صادق علیهالسلام نقل کرده است. [۲۴]
نوع تشیع
چنانچه از عبارات «حموی» بدست میآید اولین شیعه این دیار، یک «شیعه امامی» بود.
و این اصطلاح، همان پذیرش تشیع «اثنی عشری» است.
آنها متابعت از ائمه طاهرین را پذیرفته و پس از شهادت هر امام، بگونهای که خود تحقیق کرده و علائم امام بعدی را شناسائی میکردند، به امام جدید پیوند میخوردند.
و تا زمان اتمام غیبت صغری بهطور مرتب در ارتباط با نمایندگان حضرت صاحب الأمر (ع) بودند.
شواهد بر پذیرش تشیع اثنی عشری
در نشان دادن این نوع تشیع در قم، برسی دو قسمت میتواند ما را یاری کند:
← ارتباط آنها با ائمه
در بیان ارتباط قمیها (البته همان اشعریها بودند که کم کم به قمی شهرت یافتند [۲۵] همین بس که تعداد کثیری از آنها به عنوان صحابی ائمه در کتب رجالی شیعه، معرفی شدهاند حجه الاسلام شیخ قوام اسلامی ، محدثین قم را یك جا، گرد آورى كرده كه در ضمن، صحابى بودن تعداد كثیرى از آنها، مشخص شده است.
همچنین ناصر الشریعه در تلاشی مشابه آن اسامی محدثین را در «تاریخ قم» ذکر کرده و در صفحات ۱۶۸، [۲۶]۱۶۹، [۲۷] ۱۷۶، [۲۸] ۱۸۲، [۲۹] ۱۹۲، [۳۰] ۱۹۴۴،[۳۱] ۱۹۵، [۳۲] ۱۹۹، [۳۳] ۲۰۲ [۳۴] آن کتاب به اسامی قمیهائی که صحابی ائمه (ع) بودهاند، اشاره شده است.).
یکی از آنان « یونس بن عبد الرحمن » است که « ابن شاذان » از « ابن المهتدی » نقل میکند: او، بهترین فرد قمی است که او دیده است.
او، وکیل امام رضا علیهالسلام بوده و هنگامی که «ابن المهتدی» از امام میخواهد که اگر شما را ندیدیم از چه کسی مسائل را بپرسیم امام، یونس را معرفی میکند. [۳۵]
اضافه بر آن، روایات کثیری در فضیلت قم و اهالی آن در کتب حدیث ، ذکر شده است.
این روایات، به اندازهای است که اگر بتوان تعدادی از آنها را منکر شد، هرگز نمیتوان تمامی آنها را رد کرد.
در روایاتی از قول امام صادق علیهالسلام، قم به عنوان ملجأ و پناهگاه شیعیان، شمرده شده است [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰] این مطلب، بسیار طبیعی به نظر میرسد.
با توجه به دوری قم از مرکز خلافت و نیز رواج تشیع در آن، براحتی میتوانسته، پناهگاهی برای یاران ائمه باشد.
تأیید شیعیان قم از ناحیه امام صادق (ع)، تا حدود زیادی بمنزله تأیید « تفکر » آن دیار است.
در روایت دیگری از امام صادق (ع) آمده: «قم بلدنا و بلد شیعتنا» [۴۱] و در روایت دیگر آمده: «و ان لنا حرما و هو بلده قم» [۴۲] [۴۳] و باز آمده «اهل قم، انصارنا» [۴۴] همچنین، از شیعیان خواسته شده که در موقع شیوع فتنههای بنی عباس به کوفه و نیز به قم و حوالی آن بروند، زیرا: «فی قم شیعتنا و موالینا»[۴۵] در روایت دیگری قم به نام «کوفه صغیره» [۴۶] نامیده شده است.
از روایات چندی نیز بدست میآید که ارتباط آنها به مرور زمان با ائمه، گستردهتر میشده است.
از امام عسکری (ع) نقل شده است که برای آنها و مردم «آبه»، نامه نوشته و برای آنان آرزوی هدایت الهی کردهاند. [۴۷] [۴۸] از امام جواد (ع) نیز در پاسخ نامه « علی بن مهزیار »، نامهای نقل شده که آنحضرت از گرفتاری مردم قم، آگاه شده و دعا فرموده است: «خداوند، مردم قم را از این گرفتاری آزاد گرداند».[۴۹] [۵۰]
همچنین نقل شده است که: «حسین بن روح»، یکی از نواب ( امام زمان (ع))، به گروهی از فقهای قم، نامه نوشته و در نامه مطالبی را عنوان نموده است.
آنگاه از آنها خواسته است که ببینند، چه مقدار با مطالب آن مخالفند.
آنها پس از مطالعه، اظهار داشتهاند که تنها در یک مورد جزئی، نظر دیگری داشتهاند. [۵۱] [۵۲]
بدین شکل، هماهنگی آنها با ائمه، کاملا مشهود است.
از روایات دیگری، چنین بدست میآید که آنها با حضرت رضا علیهالسلام، رفت و آمد داشتهاند. [۵۳]
همچنین آمده است که آنها، اولین کسانی بودهاند که برای ائمه (ع)، خمس فرستادهاند. [۵۴]
شیخ «قوام اسلامی» با توسل به روایات، ۴۳ مورد فضیلت برای قم و اهالی آن، ذکر کرده است [۵۵]).
در یکی از مصادر اهل سنت نیز آمده است که «ابو موسی اشعری» از علی (ع) در مورد بهترین مناطق در موقع فتنه پرسش کرد، امام (ع) در پاسخ، منطقه «جبل» را ذکر کرده و پس از آن، خراسان و در نهایت، منطقه قم را بهترین محل معرفی کرده است. [۵۶] [۵۷]
در روایت دیگری نیز آمده است: «لو لا القمیون لضاع الدین» [۵۸] یعنی: اگر قمیها نبودند، دین از بین میرفت.
بالاخره کشی، روایاتی در باب آمدن عمران و عیسی، فرزندان عبدالله قمی، نزد امام صادق (ع) نقل کرده است. [۵۹] [۶۰]
← گفتههای مورخین و جغرافی دانان
شاهد دیگری که میتواند در مورد تشیع «اثنی عشری» قمیها مورد استقاده قرار گیرد، اظهارات جغرافیدانها در مورد عقائد مردم قم است. «قزوینی» در مورد عقیده مذهبی آنها مینویسد : «اهلها شیعه غالیه جدا» که این تعبیر، برای تشیع اعتقادی به کار میرود. [۶۱]
او داستانی را نقل میکند که نشان میدهد، حتی یک سنی نیز در این شهر وجود نداشته است.
گزارش مقدسی نیز حاکی از آن است که مردم قمی، شیعه غالی هستند. [۶۲]
«بلخی» نیز نوشته است که اهل قم، همگی شیعه و غالب آنا «عرب» هستند. [۶۳]
« ابن حوقل » نیز نوشته است که مذهب غالب بر قم، تشیع است [۶۴] و در عبارت دیگری نوشته: «و جمیع اهل قم شیعه هستند. آنها فریب کسی را نمیخورند. زبان آنها نیز فارسی است». [۶۵]
«مستوفی» (۷۲۰ ه. ق) نوشته است: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشریاند. و بغایت متعصب» [۶۶] از روایت تاریخی دیگری بدست میآید که مذهب آنها «رفض» بوده که همان تشیع امامی است [۶۷] « ابو الفداء » نیز مینویسد: قم را در سال ۸۳ هجری « عبد الله بن سعدان » و «احوص» و «اسحاق» و «نعیم» و... بنا کردند و «موسی» پسر «عبد الله بن سعدان» تشیع را در آن دیار، آشکار ساخت. [۶۸]
مؤلف «حدود العالم» نیز به تشیع آنها اشاره کرده است. [۶۹] « قاضی نور الله » نیز نوشته است: بلده قم، شهری عظیم و بلدهای کریم و از جمله بلادی است که همیشه، دار المؤمنین بوده.
بسیاری از اکابر و افاضل و مجتهدان شیعه امامیه از آنجا برخاستهاند [۷۰] «آدم متز» نیز شهر قم را بعنوان یکی از شهرهای مهم شیعی، ذکر کرده است. [۷۱]
در آثار دیگر متأخرین نیز این مضمون وجود دارد. [۷۲] [۷۳]عبارات فوق، نشان میدهد که مذهب این شهر، تشیع و آنهم از نوع تشیع اثنی عشری است.
این عبارات در عین حال، نشان میدهد که در قرون مختلف، مذهب این شهر تغییر نکرده و این نویسندگان در قرون متمادی، چنین گرایشی را تأیید کردهاند.
هر کس در هر کجا اسمی از قم میشنید، بدنبال آن شیعه در ذهنش تداعی میشد.
از آنجا که اصفهان و قم دو نقطه مقابل یکدیگر بودند، بین آنها درگیری وجود داشت.
اسم قم برای آنها، دردناک بود.
در حکایتی آمده که مردی اصفهانی، یکی را پرسید: از کدام شهری؟ گفت: من از شهر دندان کنان!مرد فرومانده گفت: معنی، مفهوم نیست.
مرد گفت: معنی آن است که تا من گویم: از قم، گویی: آه!زیرا ذکر مذهب، بی فایده باشد.
که قمی الا شیعی نباشد. و الا رافضیش نخوانند! [۷۴] [۷۵]
قم و خلفاء
از آنجا که این شهر، یکپارچه گرایش شیعی داشت.
نمیتوانست به حکومت خلفا تن دهد.
اما بناچار، میبایست چنین میکرد.
در عین حال، سعی داشت تا به هر شکلی، مقاومت خود را اشکار کند.
آنها در دادن « خراج »، کوتاهی میکردند.
و بارها، مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.
مؤلف «تاریخ قم» در این مورد مینویسد: «... اهل قم، دراویش حالند. و بوقت ادراک ارتفاع غلات، بر میدارند. و از ادای خراج تقاعد مینمایند و تکاسل و تهاون میکنند». [۷۶]
و در عبارت دیگری آمده که: «... همت قوم و غرض ایشان، پیوسته در کسر خراج بوده است. پس از این جهت، بارها ایشان را به سبب خراج بلاد، هلاکت رسید.
اول آنکه: نافرمانی کردند، و عاملان مأمون را فرمان نبردند.
و عصیان کردند.
تا اینکه مأمون ، « علی بن هشام » را با خیلی تمام، بدیشان فرستاد تا ایشان را بکشت. و خراب کرد. و مالی بسیار جمع کرد. [۷۷] [۷۸]
دیگر در خلافت « معتصم »... تا معتصم علی بن عیسی را با لشگری چند، بر سر ایشان فرستاد تا ایشان را خراب گردانید... پس همچنین در خلافت «مستعین» و واقع شدن فتنه میان او و «معتز» امتناع کردند، از ادای خراج.
و پس از آن، چند سال دیگر که مستعین، مفلح ترکی را بفرستاد تا کوشش کرد و مال بسیار جمع کرد.
پس از آن در خلافت معتمد، مدت چند سال عصیان کردند..
سپس همچنین نافرمانی کردند در خلافت معتضد و عاملان او را غارت کردند». [۷۹] [۸۰] [۸۱] [۸۲] [۸۳] در مورد دیگری نقل شده ولاتی که از طرف خلفا به قم میآمدند، در داخل شهر، ساکن نمیشدند.
این مسئله، احتمالا بدلیل ترس آنها از کشته شدن بوده است، گویا قبل از آن، نمونههایی در این رابطه وجود داشته است. [۸۴] [۸۵] از قول یکی از حکام نقل شده ما، مدت چند سال بقم والی و عامل بودیم نظر ما بر هیچ زنی نیامد. [۸۶]
در یک خبر تاریخی نیز آمده است که در طول تغییر حاکمیت « بنی امیه » به « بنی عباس » از آنجا که امر مشتبه بوده، هنوز روشن نبود، چه کسانی بر سر کار خواهند آمد (علویین یا بنی عباس) قمیها در مقابل یک «سپاه اموی»، مقاومت کردند. هر چند شکست خوردند [۸۷]
از روایت دیگری نیز چنین استفاده میشود که آنها در مورد «طاعه السلطان»، با دیگران تفاوت داشته و کوتاهی میکردند! [۸۸]
هنگامی نیز که « ابو السرایا » به نام یکی از « علویین » ( ابن طباطبا ) قیام کرد و پس از رحلت «ابن طباطبا» با شخصی به نام محمد بن زید بیعت کرد، «حسن بن سهل » وزیر مأمون، « هرثمة بن اعین » را به سراغ او فرستاد.
در جنگی که بین آنها درگیر شد، ابو السرایا» شکست خورد.
در همین موقع گروهی از مردم قم به حمایت از «ابو السرایا» آمدند.
بنا به گزارش بلاذری »، یاران «هرثمه» با دیدن قمیها، بر خود لرزیدند.
و پس از آن، مدتها طول کشید تا شورش فروکش کرده و «ابو السرایا» به جانب بصره رفت [۸۹]
خلفا نیز به همین جهت و به خصوص بخاطر عناد با اهل سنت (ع)، سعی میکردند تا افرادی را که انحراف زیادی از اهل بیت (ع) دارند به عنوان این شهر بگمارند. [۹۰] آنها در مقابل واکنش نشان میدادند.
نقل شده :اهل قم در زمان بعضی از خلفای عباسی از اطاعت حاکم امتناع نموده، هر کس را بحکومت ایشان فرستادند با او مقاتله و محاربه کردند...
آخر الأمر، امیر ناصر الدوله بن حمدان را که شیعی و امیر الامراء خلیفه بود، بر سر ایشان فرستادند.
چون ناصر الدوله نزدیک قم رسید، اعیان آنجا با تحف و هدایا از وی استقبال کردند.
و گفتند: ما به حکومت غیر مذهب خود، راضی نبودیم. و الحال که تو آمدی، بالطوع و الرغبه، امتثال حکم تو میکنیم. [۹۱]
طالبیها(نویسنده:حاج حسین علی ابادی استاد تاریخ تشیع از دانشگاه قم)
فشاری که از ناحیه خلفای اموی و بیشتر از آن، عباسی به طالبیها وارد آمد، آنها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند.
شهرهای مختلفی در ایران از شمال تا جنوب، مأوای آنها شده بود.
در این میان، چند شهر به جهات خاصی، بیشترین تعداد را پذیرفته بود.
شهر قم، یکی از این شهرها است.
طبعا چنین شهری با اعتقادات شیعی، براحتی از این افراد استقبال مینمود.
از خود امام صادق (ع) نیز نقل شده بود که قم، ملجأ و پناهگاه شیعیان ماست. [۹۲]
به گفته «خوانساری»، تنها دو شهر است که بیشتر از همه جا، مدفن اولاد ائمه (ع) است: یکی، شهر ری و دیگری، قم.
هر چند در سایر بلاد نیز از جمله شیراز ، اصفهان و کاشان ، مقبرههائی به چشم میخورد. [۹۳]
اهمیت قم به اندازهای بود که وقتی « فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع)» از طریق مناطق مرکزی ایران عازم خراسان بود، در ساوه مریض گشت پرسید: «میان من و شهر قم، چقدر مسافت است؟» گفتند: ده فرسخ است.
خادم خود را فرمود که او را بردارد و به قم ببرد، خادم، او را به قم آورد.
و آن بانو، در سرای « موسی بن خزرج بن سعد اشعری» فرود آمد [۹۴] [۹۵]
برای مردم این شهر «شیعه مذهب»، بسیار جالب بود که کسی از علویین در آن شهر قدم گذارد.
آنان نه تنها نسبت به علویین، بلکه نسبت به متعلقات آنها، بسیار علاقمند بودند.
یک بار وقتی « دعبل خزاعی » جبهای از امام رضا (ع) به پاس اشعارش گرفته و بدین شهر آمد، آنها با اصرار جبه را از او گرفتند. [۹۶] [۹۷] [۹۸] [۹۹] [۱۰۰]
تا سال ۳۸۵ که مؤلف تاریخ قم، کتاب خویش را تألیف کرده، تنها در کنار «مقبره فاطمه بنت موسی بن جعفر»، حدود ۲۰ نفر از علویین، مدفون گردیده بودند.
صرفنظر از آنکه کسان دیگری از آنها در جای دیگر این شهر، به خاک سپرده شده بودند.
قبر حضرت فاطمه معصومه (ع)، بنا به اظهارات، رازی، مورد زیارت خاص و عام بوده است. «و اهل قم بزیارت فاطمه بنت موسی بن جعفر (ع) که ملوک و امراء عالم حنیفی و شفعوی بزیارت آن تربت تقرب نمایند». [۱۰۱]
مأمن علمای شیعه
پیوند این شهر با ائمه، باعث شد تا علوم اهل بیت (ع) در این شهر، بسیار گسترده و زیاد باشد تا جایی که از جمله بزرگترین صحابی ائمه (ع)، مثل « یونس بن عبد الرحمن » [۱۰۲] و « زکریا بن آدم »، قمی بودهاند.
پس از آنکه شهر کوفه به عنوان اولین مرکز شیعی، نفوذ خود را بتدریج از دست داد، احادیث اهل بیت (ع) به قم انتقال یافت. [۱۰۳] [۱۰۴]
و این شهر، محفل محدثین شیعه گردید.لذاست که « حسین بن سعید اهوازی » و برادرش، ابتدا به اهواز و از آنجا به قم میایند. [۱۰۵]
نمونههای این افراد، زیاد هستند. [۱۰۶] [۱۰۷]
مردم قم نیز که نیاز بدین علوم داشتند، خود در پی علمای شیعی رفته و از آنان میخواستند تا بدین شهر بیایند.
از جمله، آنها «ابو اسحق» مؤلف کتاب مشهور «الغارات» که به اصفهان رفته بود، خواستند تا به قم بیاید. [۱۰۸]
اما او، بدلیل آنکه اصفهان در «سنی گری» بسیار شهرت داشت، مایل بود تا در آن شهر بماند و احادیث «اهل بیت (ع)» را ترویج کند.
بسیاری از علمای مشهور شیعه از این شهر بوده و یا در آن، نشو و نمای علمی یافتهاند.
از جمله آنها « ابن بابویه قمی » است که در اصطلاح نجاشی «شیخ القمیین فی عصره و متقدمهم و فقیهم» میباشد. [۱۰۹]
یعنی: بزرگ اهل قم در زمان خویش، پیشوا و فقیه ایشان.
« شیخ صدوق » نیز از جمله علمای معروف شیعه است که از این شهر است.
یکی از نویسندگان، سعی کرده با تأویلاتی، مرحوم کلینی و شیخ طوسی [۱۱۰] را نیز قمی معرفی کند.
حتی با توسل به تعبیری از ابن شهر آشوب، شیخ مفید نیز «قمی» خوانده شده است [۱۱۱] [۱۱۲]). ظاهرا گفتههای او، نمیتواند چیزی را ثابت کند. جز آنکه: به تعبیر خود مؤلف که: «هر کس مایل است، آنان را به شهر خود نسبت دهد.»، نگارنده هم از همین سنت تعبیر کرده است. او، نمیخواسته، بحث خود را استدلالی ارائه نماید. در هر صورت، مسلم است که این شهر، محفلی برای محدثین شیعه بوده است.
و دیگران از آن، انتظار داشتهاند که احادیث مربوط به اهل بیت (ع) را در آنجا بیابند.
مأمون از « ریان بن صلت قمی » میخواهد که در مجلس عمومی، احادیثی را در فضل علی (ع) نقل کند.
او نیز عنوان میکند. اما احادیثی مناسبتر از آنچه از خلیفه در این باره شنیده، ندارد! مأمون با تعجب از این امر، میگوید: «لقد هممت ان اجعل اهل قم شعاری و دثاری» [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] یعنی: سعی داشتم، اهل قم را گلوی خویش سازم!
از بعضی از روایات تاریخی بدست میآید که علمای قم در مشی مذهبی خود، عقائد غلو آمیز را رد میکردهاند.
آنها در این مورد، آنقدر سخت گیر بودند که گاهی زیاد از حد در این باره، اصرار داشتهاند.
در سال ۲۵۵ «احمد بن محمد بن عیسی»، یکی از محدثین معروف قم، تعدادی از روات را به جرم نقل روایات غلو آمیز از قم تبعید کرد. [۱۱۶]
البته بعدها عقیده «احمد بن محمد بن عیسی»، راجع به تعدادی از آنها تغییر نمود.
افراد خارج شده، عبارت بودند از « عبد الرحمن بن حماد ، ابو القاسم کوفی صیرفی » که البته «احمد» از او، معذرت خواهی کرد.
و در تشییع جنازه او نیز شرکت جست. [۱۱۷] [۱۱۸] «محمد بن اورمه ابو جعفر القمی» نیز متهم به غلو شد. [۱۱۹] [۱۲۰] از جمله این افراد «محمد بن موسی» است. [۱۲۱] «احمد بن محمد بن خالد برقی »، یکی از محدثین مشهور شیعی از جمله این افراد است که بعدا به قم، بازگشت داده شد. [۱۲۲] «محمد بن عیسی همدانی» نیز متهم به غلو شده و تضعیف گردید. [۱۲۳] « حسین بن عبد الله محرر » نیز از جمله اخراج شدگان بوده است. [۱۲۴]
همچنین، « سهل بن زیاد » از قم اخراج شده و پس از آن به ری رفته است. [۱۲۵] این تضعیفها چندان مورد توجه قرار نگرفته است، مگر در مورد افرادی که از طرق دیگر نیز تضعیف شدهاند.
در یک مورد، « خوارزمی » با متهم کردن قمیها به تشبیه ، اینطور وانمود کرد که آنها، بعضی از روایات تشبیه را ذکر میکردهاند.
چنانکه در مورد «کاشان» آمده است: «و الغالب علیه الحشو» [۱۲۶] که بیشتر اشاره به اتکای آنها بر احادیث و ظواهر آن دارد.
این دو اتهام، بی شباهت به یکدیگر نیستند. اما با توجه به مواردی که در سخت گیری قمیها، نسبت به مسئله « غلات » داشتیم، این یک دروغ است که در قم، فرقهای به نام « غرابیه » وجود داشت و معتقد بودهاند که ارث فقط به دختر میرسد.
گفته شده: وقتی یک قاضی، حکم کرد که دختر نصف پسر ارث میبرد، او را تهدید به قتل کردند. [۱۲۷]
فقه شیعه که اکثریت علمای آن از قم و یا در قم بودهاند، خلاف این مطلب را گواهی میدهد.
و لذا این گفته به هیچوجه، قابل قبول نیست.امروز هم شهر مقدس قم بسان ستارهای درخشان در آسمان تشیع میدرخشد و در هیچ جای دنیا شهری به این ویژگی وجود ندارد وجود باثمر هزاران عالم و دانشمند تراز اوّل شیعی، حوزه عظیم، گسترده و پربار برای بسط، و گسترش علوم مختلف شیعی، توجه هر ساله میلیونها عاشق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از اقصی نقاط جهان به این شهر، برگزاری مراسم مذهبی ناب شیعی، این شهر را به قلب تپنده جهان تشیع در دنیا تبدیل کرده است.
تأثیر تشیع قم بر سایر مناطق
با توجه به عقائد مذهبی سایر شهرهای اطراف این شهر، بخوبی میتوان حدس زد که تشیع از این ناحیه، بدان شهرها سرایت کرده است.
و البته با توجه به قوت علمای این شهر، این مسئله براحتی قابل پذیرش است.
« آوه » یا «آبه» یکی از شهرهاست که گرایش شیعی شدیدی داشته و لذا با اهالی « ساوه » که در « تسنن »، تعصب داشتهاند، همیشه درگیر بوده است.
حموی با اشاره به جنگ دائمی بین آنها از « میمندی » شعری نقل میکند که دلالت بر تشیع اهالی «آبه» دارد. [۱۲۸]و قائله اتبغض اهل آبه و هم اعلام نظم و الكتابه فقلت: الیك عنى ان مثلى یعادى كل من عادى الصحابه ترجمه: كسى گفت: آیا در حالیكه اهالى آبه از بزرگان نظم و كتابت هستند تو نسبت به آنها خشمگینى؟ من گفتم: این مطلب را از من بدان كه فردى چون من، با هر كس كه با صحابه دشمنى كند، دشمن است. «قزوینی» نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعیه» [۱۲۹] [۱۳۰] [۱۳۱] [۱۳۲] یعنی: مردم آبه، همگی شیعهاند. «مستوفی» نیز نوشته است که اهالی خود ساوه، سنی مذهباند.
اما تمام دهات اطراف آن، شیعه اثنی عشری میباشند. [۱۳۳] [۱۳۴] « شیخ طوسی » روایت کرده که یک زن از اهالی «آبه»، خواست تا ۳۰۰ دینار پول خود را با دست خود به ابو القاسم بن روح بدهد و لذا نزد او آمد و پول را بدو داد. [۱۳۵]
امام عسگری (ع) نیز آنها را مورد توجه قرار داده است. [۱۳۶]
یکی دیگر از این شهرها، « کاشان » است.
قزوینی در مورد ان مینویسد: «اهلها شیعه امامیه غالیه جدا» اهالی آن، شیعه غالی امامی هستند.
پس از آن، اشاره به سنت مرسوم در این شهرها در مورد انتظار حضرت مهدی ، عجل الله تعالی فرجه میکند. [۱۳۷] «حموی» نیز نوشته که «اهلها کلهم شیعه امامیه». [۱۳۸]
مستوفی نیز نوشته است: «مردم شیعه مذهباند. و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع و در آنجا جهال و بطال، کمتر باشند.» [۱۳۹] [۱۴۰] «ماهاباد»، یکی از قریههای بزرگ اطراف کاشان نیز شیعه امامی بودهاست. [۱۴۱]
گفته شده: قبر ابو لؤلؤ ، قاتل خلیفه دوم در شهر کاشان است که مقبرهای نیز به نام او در این شهر، وجود دارد [۱۴۲] [۱۴۳] این مقبره به « بابا شجاع » معروف است.
مؤلف کتاب، تشیع کاشان را قبل از آمدن اشعریها به قم میداند.
زیرا یکی از علمای شیعه (متوفی ۲۲۰) از کاشان بوده است. [۱۴۴]).
اما این مطلب، به هیچ روی، صحت ندارد. زیرا به اجماع مورخین، او در همان مسجد، پس از زدن ضربت بر عمر، خودکشی کرد.
صرفنظر از بعضی از دهات آنکه سنی بودهاند، [۱۴۵] بعضی از آنها نیز همانگونه که گذشت همچون «ماهاباد»، شیعه امامیه بودهاند. [۱۴۶]
اهالی «فراهان»، یکی دیگر از مناطق اطراف قم، شیعه امامیه بودهاند.
مستوفی درباره آنها نوشته: «... و مردم، آن، شیعه اثنی عشریاند و بغایت متعصب». [۱۴۷]
«تفرش» که گاهی «طبرس» نیز بر آن اطلاق شده، جزو همین مناطق شیعه نشین اطراف قم است.
مستوفی در این باره نوشته: «مردم آنجا، شیعه اثنی عشری بوده و از قدیم الایام، همین مذهب را داشتهاند». [۱۴۸]
همین مؤلف از « مرآت البلدان »، نقل کرده که: «عمده سکنه تفرش، سادات حسینیاند.» گویند: این سادات از حززن مکه هجرت و بدانجا آمده، سکنی گزیدهاند.
عمده تشیعی که در مناطق جبل [۱۴۹] [۱۵۰] بوده، احتمالا به جهت تأثیر پذیری از تشیع قم بوده است.
با توجه به این نکته، روشن میشود که اصولا این مناطق، محفلی برای «علویین» بوده و بواسطه وجود همین افراد (در عین تأثیر پذیری از قم)، تشیع در این مناطق منتشر شده است.
ایستادگی مردم قم بر راه تشیع
و در مورد این شهر و فضایل آن از زبان علی ـ علیه السّلام ـ روایاتی وارد شده است و این شهر به عنوان حرم و پناهگاه اهل بیت شمرده شده است و با توجه به سیر تاریخی این شهر این مطلب کاملاً ثابت میشود چون قم اولین شهر در ایران است که مذهب حق تشیع را میپذیرد و تنها شهری است که در آن از نام ابوبکر، عمر و عثمان خبری نیست و این امر و نظائر آن باعث شد که مورد اتهام قرار گیرند، قتل عام و شکنجه شوند، شهرشان ویران گردد، مورد طعن و ناسزا قرار گیرند، و هر نوع صدمهای به آنان وارد آید ولی مردمان این شهر چون کوه در راه ایمان و عقیده خود استوار ماندند و تمامی این بلایا را به جان خریدند و از حمایت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ دست برنداشتند
به طور کلی هر علوی و شیعی مذهبی که از دست حکام جبار عباسی میگریخت امیدش شهر مقدس قم بود و بدانجا پناه میبرد و سخت مورد حمایت مردم قرار میگرفتند، که با ورود حضرت معصومه ـ سلاماللهعلیها ـ فرزند بلافصل امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ به قم و دفن آن حضرت در آن شهر شهرت پیدا کرد
در زبان ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ بر شهر قم، آشیانه آل محمد و مأوای فاطمیون ، و جایگاه شیعیان ایشان، اطلاق شده است [۱۵۱] و در روایتی اهل قمانصار و یاوران اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ خوانده شدهاند، شهری با این صفات، طبیعی است که در عصر عباسی که اولاد علی ـ علیه السّلام ـ در شکنجه و فشار قرار میگرفتند، یکی از پناهگاههای عمده علویان واقع شود.
قم و سادات
بعد از دفن حضرت معصومه ـ سلاماللهعلیها ـ توجه علویان و سادات نسبت به قم فزونی یافت و در فاصله کوتاهی عده بسیاری از فرزندان امامان از اطراف به قم رو آوردند و به تدریج یکی از مراکز عمده سادات قرار گرفت و امروز شاید بتوان گفت که از نظر کثرت سادات شهری کم نظیر است [۱۵۲] [۱۵۳] و این کثرت باعث شده بود که در شهر قم هم تشکیلاتی بنام «نقابت» عهدهدار امور سادات بشود.
پس از آنچه گفته شد به خوبی روشن میشود که شهر قم از همان سدههای اولیه اسلام امید و پناهگاه شیعیان و آل علی ـ علیه السّلام ـ بوده و قلب جهانتشیع در قم میتپید و علوم مختلف اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در آن شهر تدریس و تبلیغ میشد.
فهرست منابع
(۲) مقدسی، احسن التقاسیم.
(۳) طبقات سبکی.
(۴) عبد الرفیع حقیقت، تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان (از ظهور رودکی تا).
(۵) یعقوبی، البلدان، چاپ شده با اعلاق النفیسه.
(۶) فقیهی، تاریخ مذهبی قم.
(۷) مجله الهادی، مقاله الاشعریون فی تاریخ قم.
(۸) طبری، تاریخ طبری.
(۹) ابن اثیر، کامل.
(۱۰) تاریخ اجتماعی کاشان.
(۱۱) ابن حوقل، صوره الارض.
(۱۲) حموی، معجم البلدان.
(۱۳) ما مقانی، رجال.
(۱۴) کشی، رجال.
(۱۵) الخوانساری، روضات الجنات.
(۱۶) النجاشی، رجال، ط داوری.
(۱۷) بحر العلوم، رجال.
(۱۸) القمی، سفینه البحار.
(۱۹) رازی، کتاب نقض.
(۲۰) المجلسی، بحار الانوار.
(۲۱) القمی، سفینه البحار.
(۲۲) شوشتری، مجالس المؤمنین.
(۲۳) القمی، الکنی و الالقاب.
(۲۴) دوانی، مفاخر اسلام.
(۲۵) الطوسی، الغیبه.
(۲۶) الطوسی، الفهرست.
(۲۷) ابن الفقیه، مختصر البلدان.
(۲۸) القزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد.
(۲۹) اسلامی، قم و قمیین، تاریخ تألیف ۱۳۵۳ ه ش.
(۳۰) احمد بن سهل البخلی، المسالک و الممالک.
(۳۱) مستوفی، نزهه القلوب، ط تهران دنیای کتاب.
(۳۲) التنوخی، نشوار المحاضره.
(۳۳) سیری کوتاه در جغرافیای تاریخی تفرش و آشتیان.
(۳۴) حدود العالم، کتابخانه طهوری.
(۳۵) آدم متز، تمدن اسلام در قرن چهارم.
(۳۶) فقیهی، آل بویه و اوضاع زمان ایشان.
(۳۷) بلاذری، فتوح البلدان.
(۳۸) بلاذری، انساب الاشراف، تصحیح محمودی.
(۳۹) اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی.
(۴۰) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره.
(۴۱) کشف الغمه، ط تبریز.
(۴۲) غایه الاختصار.
(۴۳) الصدوق، عیون اخبار الرضا (ع).
(۴۴) تاریخ تشیع در ایران.
(۴۵) فیض، گنجینه آثار قم.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: