پیشینه تاریخی استان کرمان
پیشینه تاریخی استان کرمان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
محتویات
وجه تسمیه
براى كرمان وجه تسميههاى گوناگون وجود دارد و هر كسى علتى را براى انتخاب اين نام بر اين سرزمين عنوان نموده است. در پارهاى از كتب افسانهاى وجه تسميه كرمان را به كرم هفتواد نسبت دادهاند. كرمان به كرمى نسبت داشته كه هفتواد داشته و حكايت آن مشهور است.
برخى مىگويند كه در كرمان كرمى وجود داشته كه مظهر بتپرستى و مارپرستى بوده است.
برخى، مردم كرمان را تيرهاى از پارسيان گفتهاند. پارسيان به شش طايفه شهرى تقسيم شدهاند. يكى از آن طوايف گرمانيان بودهاند. تصور مىرود كه كرمانيان همان گرمانيان باشند.
برخى كرمان را منسوب به كرمان بن خلوح بن لنطمى بن يافث بن نوح مىدادند. عدهاى ديگر آن را منسوب به كرمان بن فارس بن سام بن نوح مىدانند. ديگرى گويد، كرمان به كرمان بن فارس بن طهمورث منسوب مىباشد.عدهاى نيز آن را به كرمان بن هيتال بن سام بن نوح نسبت مىدهند.
برخى نيز معتقدند كه كرمان از دو كلمه «كار» و «مان» تشكيل شده است. «كار» به معنى جنگ و «مان» به مفهوم محل است و روى هم يعنى جايگاه دلاوران.
بعضى از جغرافى دانان كرمان را از دو كلمه «كر» و «مان» دانستهاند. «كر» به معناى كوه و «مان» پسوند مكان و جايگاه است. بدين ترتيب كرمان را به معناى جايگاهى برفراز كوه مىدانند.
برخى كرمان را از ريشه كرمن به معنى كار و كوشش و وظيفه مىدانند. كرمان به معنى كاركن و كوشا مىباشد.
برخى نيز آن را به كريمان پدر نريمان نسبت مىدهند. كريمان پدر نريمان آن شهر را به نام خود ناميده است.
رویدادها و حوادث تاریخی در ادوار مختلف
قبل از اسلام
به استناد كشفيات باستانشناسى، قديمىترين نشانههاى سكونت در مسير كمانى شكل در اطراف كوير نمك در نواحى دامغان، رى، قم، كاشان، جنوب كرمان (تل ابليس)، بافت (تپه يحيى)، شهداد (آقوس)، بمپور و ... به دست آمده است. كرمان يكى از كانونهاى اوليه مدنيت بوده و بنا بر كشفيات دهههاى اخير، مردم ساكن در صوغان بافت زودتر از سرمديان موفق به ابداع خط ميخى شدهاند.
برخى مىگويند مردم جنوب كرمان (تل ابليس) زودتر از ديگر اقوام مس را كشف كرده و با ذوب آن موفق به توليد اولين مصنوعات مسى و برنزى شدهاند و اما مردم منطقه شهداد در نهايت پيشرفت بودهاند. اين مدنيت كهنسال به دلايل مختلف طبيعى و تاريخى امكان گسترش نمىيابد و به مرور به جوامع خودكفا و منزوى مبدل مىشوند و حدود 2 هزار سال به داشتههاى خود اكتفا مىكنند. با مهاجرت آريايىها به ايران و استقرار پارسها در سرزمينهاى جنوبى، اين انزوا در طول هزاره اول قبل از ميلاد پايان مىيابد و ماكانيان در يك استحاله قومى قرار مىگيرند به نحوى كه يكى از قبايل شش گانه پارسى محسوب مىشوند.
دوره هخامنشيان
هر چند كه در منابع تاريخى در دوره هخامنشيان از كرمان صحبت زيادى نشده است اما آنچه را كه از منابع تاريخى درباره كرمان مىتوان به دست آورد اين است كه زمانى كه كىخسرو سرزمين ايران را بر امراء تقسيم كرد و پادشاهى را به لهراسب گذاشت، حكومت كرمان و مكران را به رستم پسر زال داد و چاه قلعه بم در زمان او حفر گرديد. در كرمان به حكم گشتاسب آتشكده ساختند و بناى آبادانى گذاشتند. بهمن اسفنديار در كرمان شهر ريگان را بنا نهاد. در مدت سلطنت بهمن حكام كرمان و مكران از جانب او مشخص مىشد. پس از او دخترش هماى، حاكم ايران شد و والى اين دو ولايت از جانب او مشخص مىشد. در زمان سلطنت دارا و داراب نيز اين چنين بود.
زمان حكومت بهمن با سلطنت كورش مطابقت دارد. كورش از 550 سال قبل از ميلاد تا 529 سال ه .ق پادشاه بوده است. بنابراين نام كرمان و آبادانى ولايت ريگان از دو هزار و پانصد سال پيش است. آنچه كه به صورت رسمى نام كرمان را در تاريخ هخامنشيان ضبط كردهاند مربوط به زمانى است كه كورش بابل را گرفت و نبونيد را در برسيپ اسير كرد. سپس او را به كرمان تبعيد نمود. بنابراين مشخص مىشود كه كرمان در آن زمان از ولايات تابعه كورش بوده است. در دوران داريوش كبير نيز كرمان جزء ولايات تابعه هخامنشى بوده است. در كتيبه بناى كاخ شوش داريوش از چوب درختى صحبت مىشود كه خاص كرمان است. داريوش گويد: «چوب ميش مكن از گنداره و كرمان حمل شده».
دوره سلوكيان
در حدود سال 325 قبل از ميلاد كرمان شاهد مهمانى ناخوانده به نام اسكندر بود. اسكندر پس از فتح هند، از طريق بلوچستان و كرمان عازم بازگشت به شوش و بابل گرديد. عبور او از صحراى كرمان نزديك 60 روز طول كشيد. اين توقف 60 روزه براى كرمان و كرمانيان بلايى عظيم و فراموش نشدنى است. تعداد سپاهيان او 120 هزار پياده و 15 هزار سوار بوده است. او پس از شصت روز راهپيمايى وارد سرزمين گدوزيا (جيرفت) شد. سپس وارد سرزمين كارمانى شد. آنها هفت روز تمام مشغول برپا ساختن جشن و ضيافت بودند. عدهاى از سپاهيان به مزارع و صحراها مىرفتند و بقيه در همان خيمهها سرگرم عيش و عشرت بودند. در اينجا كراتروس كه قسمتى از سپاه همراهش بود، به اسكندر پيوست. ستاسانور والى هرات و سيستان، فريسمان والى پارت و گرگان، كله آندروسى تالسيس و هراكون با قسمتى از سپاه رسيدند. كله آندروسى تالسيس، بر اثر شكاياتى كه از آنها شده بود، به دستور اسكندر به قتل رسيدند. حاكم كرمان به نام اسپاست نيز به جرم شوراندن مردم عليه اسكندر اعدام شد.
دوره اشكانيان
در دوره اشكانى، اطلاع مفصلى از تاريخ كرمان وجود ندارد. احتمال دارد كه امپراطورى كوشانى كه در مشرق كرمان تأسيس شده بود، در امور كرمان دخالت داشته است و شايد بقاياى كوچها كه قرنها در كوهستانهاى جبال بارز و بلوچستان بودهاند، نشانهاى از اين ارتباط بوده است. در اواخر عهد اشكانى نام دو حاكم مقتدر در كرمان به چشم مىخورد كه يكى بلاش است و ديگرى هفتواد. در زمانى كه اردشير به كرمان حمله برد، بلاش حاكم آنجا بود. اردشير پس از حمله به دارابگرد، ايالت كرمان را كه در جوار كشور او بود مسخر و پادشاه آنجا بلاش را اسير كرد. هفتواد در بم حكومت مىكرده است، كه اردشير به جنگ او رفت و او را نابود كرد.
دوره ساسانيان
اردشير بابكان در اوايل خروج و تصرف مناطقى از فارس، به كرمان رفت و بلاش حاكم آنجا را دستگير كرد و كشت. او فرزند خود به نام اردشير را در آنجا گذاشت. اردشير در 5772 سال بعد از هبوط آدم عليهالسلام بناى گواشير را بنا نهاد و والى بر آن مملكت معين كرد. او در سمت شرقى بم نرماشير را ساخت، شهر نسا را در بم تأسيس نمود. اردشير پس از مراجعت از هند در بم با هفتواد برخورد و جنگ پيش آمد وارد نرماشير فاتح شد. او در آبادنى شهر بابك زياد كوشيد. در سال 241 م اردشير از دنيا رفت، شاپور اول بر تخت نشست. پس از انقراض اردشير ملك كرمان در قبضه اقتدار قباديان نسل اندر نسل ساليان طولانى ماند.
تا سال 531 ميلادى، زمان انوشيروان، ولات كرمان از جانب آل ساسان مأمور و منصوب مىشدند. در زمان شاپور ذوالاكتاف 5 هزار خانوار عرب از اراضى نجد و احسا و بحرين به كرمان كوچانده شدند. در زمان او، فرزندش بهرام حاكم كرمان بود كه بعد از مرگ پدر، شاه ايران شده و ابنيه عاليه و قناتهاى زيادى در كرمان احداث مىكرد. كرمان در عهد ساسانى از ولايات مهم مملكت به شمار مىآمد به گونهاى كه به برخى از حاكمان كرمان لقب كرمانشاه دادهاند. در زمان انوشيروان، آذر ماهان حاكم كرمان بود. او سعى زيادى در آبادانى كرمان نمود. ماليات كرمان در اين زمان 60 هزار درهم بوده است. انقلابات و آشفتگىهاى آخر عصر ساسانى به كرمان نيز سرايت كرد و «بندوى» حاكم كرمان را توان پرداخت خراج چند ساله نبود. يزدگرد سوم هنگامى كه به كرمان پناهنده شد، همين خراج عقب مانده را طلب كرد كه بندوى او را از كرمان راند و سرانجام لشكر عرب كرمان را قبل از ايالات شمالى در سال 23ه .ق فتح نمود.
دوره اسلامى
جنگ و حمله اعراب بر ايران در زمان خليفه دوم عمر بن خطاب شروع شد و چون ايرانيان در چند محل شكست خوردند اعراب پيش روى نموده تا پايتخت ايران مداين را تصرف نمودند. اين خبرهاى وحشتآور در تمام ولايات و شهرهاى ايران منتشر شد و مردم را به ترس و وحشت دچار نمود و چون اين اخبار به كرمان رسيد، گروهى از ثروتمندان آن شهر املاك و خانههاى خود را رها نموده و آنچه نقدينه به وزن سبك و به قيمت گران بود برداشته گروهى از راه ساحل و پارهاى از راه جيرفت و بلوچستان و مكران به هندوستان رفتند و زرتشتيان قديم هند از همين طايفه هستند. عمر بن خطاب پس از فتح مداين حكامى را تعيين و به قسمتهايى از ايران فرستاد، از آن جمله عثمان بن عاص را به ولايت بحرين و فارس و كرمان فرستاد. عثمان از فارس گذشت و در جزيره نركاوان با مرزبان كرمان روبرو گشت. او را هلاك ساخت و با كشته شدن مرزبان وضع كرمان متشنج گشت و از طرف ديگر سپاهيانى كه به سردارى مجاشع بن مسود السلمى بودند از طرف عامر فرمان داشتند تا به كرمان رفته و يزدگرد را تعقيب و بند نمايند. سربازان مجاشع چون به ميمند كه از قراء شهر بابك ـ رسيدند، بيشتر آنها كشته شده و از بين رفتند. مجاشع با عده قليل كه مانده بودند، ميمند را ترك نمودند و اين خبر را به عامر كه از طرف خليفه حكومت قسمتى از ايران منجمله خراسان و سيستان و يزد و كرمان بود، رساندند.
عامر عدهاى را به كمك مجاشع فرستاد و ضمنا فرمان حكومتى كرمان را به نام او صادر و ارسال نمود. مجاشع به طرف كرمان حركت نمود و چون به كرمان رسيد، يزدگرد به طرف سيستان رفته بود. شهر كرمان بدون جنگ و خونريزى تسليم شد. مجاشع به مردم امان داد و به آنها اخطار نمود تا هر كس مسلمان شود، در پناه اسلام و در امان و آسايش است و هر كس مايل باشد بدين مجوس باقى باشد، بايد جزيه بپردازد. گروهى از مردم مسلمان شدند و بقيه قبول نمودند كه جزيه بپردازند. مجاشع نظم شهر را برقرار و از طرف خود اميرى معين نمود و آنگاه به طرف سيرجان رفت و آن شهر را فتح نمود و باز به طرف بم و جيرفت و نرماشير و سيستان شتافت و آن ولايات را هم فتح نمود و چون اهالى جيرفت تسليم نمىشدند و سر جنگ داشتند، پس از غلبه بر آنها تمام مال و منال آنها را غارت نمود و بسيارى از مردم را كشت و قنوات را خراب و باغها را ويران نمود و اشجار را كنده و سوزاند و چون به كرمان بازگشت باز به طرف ميمند شتافت و آن محل را فتح نمود.
دوره عباسيان
بناى خلافت عباسى بر قيام ابومسلم خراسانى است. يكى از كرمانيانى كه با ابومسلم همراه بود خُدَيْع كرمانى است. او در زمان غضبان به خراسان تبعيد شد. قيام ابومسلم همكارى خديع را ايجاب مىكرد. خديع فداكارى بسيار نمود تا كار ابومسلم به جايى رسيد. سرانجام خديع به دست ابومسلم به وضع مرموزى كشته شد. سرانجام در سال 130 ه .ق كرمان از تصرف بنىاميه بيرون آمد و ابومسلم از خراسان به آن مملكت حكمران فرستاد. تا سال 137 ه .ق نواب و عمال ابومسلم در آنجا مستقر بودند. در اين سال ابومسلم به دستور منصور عباسى كشته شد. بدين ترتيب همه چوب بستهاى قيام خراسان، بعد از آنكه خلافت عباسى را به بالا رساند، برچيده شدند. در دوره شكوفايى خلافت عباسى، يعنى زمان هارون، حكومت كرمان ضميمه خراسان بود و على بن عيسى بن ماهان تمامى امور ايران را در دست داشت.
على بن عيسى كه از سوى خليفه فرمانروايى كرمان و خراسان را داشت، تا آنجا كه مىتوانست از مردم ماليات مىگرفت و آنجاها را غارت و ويران مىنمود. در روزگار مأمون از كرمان 4200000 درهم و 500 دست جامههاى يمنى و 20000 رطل خرما و 1000 رطل زيره به بغداد به عنوان خراج مىفرستادند. در سال 219 ه .ق كه معتصم به خلافت ىرسيد، تركان در سرزمين كرمان حكومت يافتند. اولين حاكم ترك در كرمان، افشين در زمان معتصم و سپس در زمان متوكل وصيف ترك، حاكم كرمان شد. در سال 252 ه .ق واصل تيمى قيام نموده و كرمان را متصرف گرديد. حاكم كرمان (موسى بن بوقاء) لشكرى از ترك و عرب به جنگ ابن واصل مفرستاد. لشكر ابن واصل در اين جنگ پيروز و فرمانده لشكر كرمان (ابن فلح) اسير مىشود. در اين هنگام يعقوب ليث صفار عازم فتح كرمان مىشود.
دوره صفاريان
در سال 252 ه .ق يعقوب ليث صفار به سوى كرمان آمد و پس از نبردى با لشكر على بن حسين به فرماندهى طوق بن مفلس، كرمان را متصرف شد و مشغول آباد كردن آن سرزمين گرديد. وقتى كه يعقوب به كرمان آمد، اهل جيرفت عصيان نمودند. يعقوب به آنجا حمله كرد و شورشيان جيرفت را سركوب نمود. تا سال 287 زمان عمرو ليث صفار، حكام صفارى بر كرمان تسلط داشتند. در اين سال عمرو به وسيله امير اسماعيل سامانى اسير شد و كم كم حوزه حكومتى سامانيان به كرمان كشيده شد. در سال 310 ابو على محمد بن الياس بعد از آشفتگى حكومت سامانى كرمان را تسخير نمود. او بم را نيز تصرف كرد و به سوى فارس تاخت.
در سال 320، ابراهيم سيمجور از جانب سلطان آل سامان مأمور تسخير كرمان شد. از سوى ديگر نيز معزالدوله ديلمى از طرف عمادالدوله به سوى كرمان حركت كرده بود. معزالدوله سيرجان و بردسير را تصرف نمود و گواشير را محاصره نمود. ابراهيم سيم جور نيز به خراسان بازگشت. پس از دو ماه محاصره مصالحهاى بين ابوعلى و معزالدوله صورت گرفت و ابوعلى خلافت و سلطنت عمادالدوله را پذيرفت.
دوره سلجوقيان
سلاجقه در سال 431 ه .ق سلطان مسعود را شكست دادند. و دولت سلجوقى را در خراسان بنيان نهادند. ملك قاورد سلجوقى با فرمان طغرل بيك مأمور فتح كرمان گرديد. او پس از فتح كرمان، حاكم آنجا شد و مدت 24 سال حاكم اين خطه بود. در سال 459 آلبارسلان برادر قاورد عازم فتح كرمان شد. او شهر را محاصره كرد اما با وساطت امراء مصالحه حاصل شد و سلطنت قاورد و فرزندان او در كرمان مسجل گرديد. در سال 465 ه .ق آلب ارسلان از دنيا رفت و ملكشاه به حكومت رسيد. در اين هنگام قاورد نيز ادعاى سلطنت نموده است و عليه ملكشاه قيام نمود. در يك نبردى كه اين دو با هم در حدود ساوه و همدان داشتند، قاورد اسير و مسموم گرديد. در زمان حكومت توران شاه بر كرمان، تركان خاتون، همسر ملكشاه فرمان اميرى كرمان را گرفت و اميرى به كرمان فرستاد. او از توران شاه شكست خورد.
مجددا در سال 488 ه .ق تركان خاتون سپاهى را به كرمان فرستاد. در اين جنگ نيز لشكر تركان خاتون به خراسان برگردانده شد و توران شاه زخمى گرديد كه بدان زخم جان سپرد. پس از توران شاه، ايران شاه به حكومت كرمان منصوب گرديد و چون با ملاحده و باطنيان همدلى نشان داد، قضات كرمان خونش را مباح دانسته و توده مردم كمر به قتل او بستند و سرانجام او را كشتند. در سال 536 محمد شاه به سلطنت كرمان رسيد. او علما را احترام مىگذاشت و به علم و كتابخوانى بها مىداد. او كتابخانهاى ساخت و 5 هزار جلد كتاب وقف آن كرد. در زمان او، سلجوق شاه برادر محمد شاه، دو نوبت به كرمان حمله كرده كه هر دو بار شكست خورد. محمد شاه در 551 ه .ق درگذشت. پس از طغرل شاه مدت 12 سال بر كرمان حكم راند و در سال 565 ه .ق درگذشت. بعد از مرگ طغرل شاه، بين فرزندان او بر سر حاكميت كرمان اختلاف مىافتاد و اين امر اوضاع كرمان را آشفته ساخت و زمينه را براى حمله غزها به كرمان فراهم ساخت.
دوره خوارزمشاهيان
در سال 581 ه .ق ملك دينار به كوبنان آمد و سپس به خبيص رفت و بعد به كرمان آمد و كرمان را متصرف شد و به حكومت سلاجقه پايان داد. در سال 583 ملك دينار همه كرمان را تسخير نمود و خود را پادشاه خواند. چون اوايل حكومت خوارزمشاهيان بود، هنوز قوت كامل حاصل نكرده بود و به كرمان نمىپرداختند. بنابراين ملك دينار با اقتدار كامل و 8 سال بر كرمان حكم راند و پس از او فرزندش فرخ شاه حاكم كرمان گرديد. فرخ شاه عدهاى از سرهنگان نظامى را بر سر كار آورد و همين نظاميان بعدا براى او مشكلاتى آفريدند. و كرمان را به خوارزمشاه سپردند و جلال الوزراء حاكم كرمان مى شود. با مرگ او، انقلابى در كرمان رخ مىدهد. امير مبارزالدين ملك شبانكاره به گواشير آمده و برادرش نظامالدين محمود را حكمران آنجا معرفى مىكند. اتابك سعد سال بعد از شيراز به كرمان لشكر كشيد و كرمان را متصرف شده و ملك عمادالدين محمد را به نيابت كرمان مىگذارد.
با شنيدن خبر انقلاب كرمان، خوارزمشاه، طغان تكين را به امارت و رضىالدين نيشابورى را به وزارت كرمان فرستاد. در اين زمان ملك عمادالدين به شيراز فرار كرد. طغان تكين رودبار و جيرفت را متصرف شد. دو بار با سلغويان جنگيد و شكست خورد. سلطان محمد خوارزمشاه لشكرى به كمك او فرستاد و سلغويان را تار و مار نمودند و دو سال حاكم كرمان بود و پس از عزل او، ملك زوزن به حكومت كرمان منصوب شد. ملك زوزن بلوچستان را تابع حكومت كرمان نمود و مكران را نيز متصرف شد. بعد از او ملك اختيارالدين به حكومت رسيد و سپس ابوالقاسم شجاعالدين به امارت كرمان مأمور شد. در اين سالها سلطان محمد خوارزمشاه وفات يافت. مغولان بر اغلب نقاط ايران دست يافتند. سلطان جلالالدين مينكبُرنى مأمور دفع مغول شد. او به كرمان آمد و با ابوالقاسم شجاع درگير شد و ابوالقاسم كشته و كرمان به دست امير براق افتاد.
دوره قراختائيان
با شنيدن خبر تسخير كرمان، سلطان جلالالدين، لشكرى را به كرمان روانه نمود. با آمدن او به كرمان امير براق از او استقبال نمود و دخترش را به عقد سلطان درآورد. سلطان جلالالدين او را حكومت كرمان و لقب قتلغ خانى عطا نمود. زمانى كه سلطان غياثالدين به كرمان آمد، امير براق (قتلغ سلطان) از او استقبال نمود و مادرش را به عقد سلطان غياثالدين درآورد. سلطان غياثالدين با برادر قتلغ سلطان قصد از ميان برداشتن او را داشتند. قتلغ سلطان هر دوى آنها را به كام مرگ فرستاد و همه اطرافيان سلطان، امراء، وزراء، غلامان و كارداران را از بين برد. سپس به اوگتاى قاآن پيام داد كه او را اطاعت مىكند. او نيز او را به حكومت كرمان منصوب نمود.
او همچنين فرستادهاى نزد مستنصر بالله مىفرستاد و او نيز پادشاهى كرمان را به امير براق اعطاء مىكرد و به او پيام داد كه چون اغلب ممالك ايران را پادشاه معينى نيست، از جانب خلافت اذن و اجازه دارى هر كجا را تصرف نمايى. بنابراين براق عازم عراق مىشد و در راه خود ابرقو و آباده را سوزاند و مهيار و قمشه را ويران نمود. امير براق در سال 632 ه .ق درگذشت و قطبالدين، داماد او حكومت كرمان را به دست گرفت. در زمان او عدهاى از ملوك و امراء خوارزمشاه به شيراز نزد سلغور سلطان رفته و با لشكرى عظيم به جيرفت حمله نمودند. اما سلطان قطبالدين متجاوزان را شكست داد. قاآن خان، در اين هنگام فرزند براق، خواجه جوق را به حكومت كرمان منصوب كرد. با آمدن او به كرمان، قطبالدين از راه سيستان به اردوى قاآن رفت.
خواجه جوق در سال 633 وارد كرمان شد و حكومت كرمان را به دست گرفت و 15 سال بر اين مملكت حكومت نمود. در زمان قاآن خان و گيوك خان او حاكم بود. در زمان منگوقاآن، سلطان قطبالدين مجددا فرمانرواى كرمان شد. بعد از او تركان خاتون، همسرش به حكومت كرمان منصوب شد. مهمترين حادثه دوران او جنگ جغتاى با اباقاآن بود. تركان خاتون لشكرى را به فرماندهى حجاج سلطان به كمك اباقاآن فرستاد و اباقاآن در اين جنگ پيروز شد و حجاج حاكم كرمان شد و شروع به مخالفت و دشمنى با تركان خاتون نمود. تركان خاتون پس از مدت كوتاهى مجددا حكم رياست كرمان را گرفت. با مرگ اباقاآن حكومت كرمان نيز به سيورغتمش ملقب به جلالالدين واگذار شد. او در سال 681 ه .ق به تخت سلطنت كرمان نشست. او از ارغوان خان لشكريانى خواست كه از حدود و ثغور او محافظت نمايند. ارغوان خان صدها چريك مغول را مأمور كرمان نمود. اين گروه مدتها در كرمان به فتنه و فساد اشتغال داشتند.
در سال 690 ه .ق ارغوان خان از دنيا رفت و گيتاخاتون به سلطنت رسيد. او همسرش پادشاه خاتون را به سلطنت كرمان فرستاد. خاتون، جنازه مادرش را از خاك بيرون آورده و به كرمان آورد. خواهرش بىبى تركان را حاكم سيرجان، شهربابك، اقطاع و دشت بر نمود. برادرش جلالالدين را به قتل رساند. پس از پادشاه خاتون حكومت كرمان به محمد شاه رسيد. در زمان محمد شاه، سيوكشاه و بُلدوق به كوبنان آمده و شهر را تصرف مىكنند. محمد شاه به مبارزه با آنها مىرود، با شنيدن خبر آمدن لشكر محمد شاه، بولدوق و سيوكشاه اموال كوبنانيان را غصب نموده و به خراسان مىروند. محمد شاه در سال 702 ه .ق از دنيا مىرود. پس از او حكومت به جهانشاه منتقل مىشود. پس از مرگ غازان خان، اولجايتو به سلطنت رسيد. شاه جهان از دادن ماليات خوددارى كرد. اين امر موجب بركنارى او از حكومت كرمان شد و ناصرالدين محمد بن برهان حاكم كرمان شد. ناصرالدين در سال 707 ه .ق به كرمان آمد. پس از او پسرش نيك روز حاكم بود. در زمان سلطان ابوسعيد، نيك روز سر خود سرى داشت.
سلطان ابوسعيد امير مصر را براى تنبيه او فرستاد. اما وقتى كه امير مصر به كرمان آمد، نيك روز از او استقبال نمود و اظهار بندگى سلطان نمود. پنج سال پس از مرگ ابوسعيد كه دوران فترتى عظيم بود، او حاكم كرمان بود.
دوره آل مظفر
در سال 741 ه .ق، امير مبارزالدين محمد مظفر از شيراز به كرمان تاخت و كرمان را فتح نمود. در سال 740 يا 742 ه .ق او با لشكرى روانه بم شد و به كمك نيروهاى فارس، آنجا را تصرف نمود. فتنه اعراب را در شهربابك و رفسنجان خاموش كرد. در سال 744 ه .ق رابطه بين امير پير حسين و امير مبارزالدين محمد به هم خورد. امير حسين به آذربايجان رفت و شيراز توسط شيخ ابواسحق اينجو تصرف شد و ملك اشرف روانه تسخير يزد گرديد و از آنجا به شيراز و كرمان حركت نمود. سلطان شاه از طرف امير محمد حكومت يزد را در اختيار داشت. امير مبارزالدين محمد لشكرى به يزد فرستاد و ملك اشرف به آذربايجان برگشت. ملك اشرف از آنجا روانه فارس شد و به امير مبارزالدين محمد پيام اتحاد فرستاد. پيام مودت به شرط تحويل دادن شمسالدين صاين پذيرفته شد. ملك اشرف، شمسالدين را تحويل داد. امير مبارزالدين او را آزاد كرد و خلعت شاهى به او عطا نمود. او نيز قلعه سيرجان را در تصرف امير مبارزالدين قرار داد. امير او را به حكومت شيراز فرستاد.
دوره گوركانى
پس از كشته شدن سلطان احمد و قتل عام آل مظفر، امير تيمور، حكمرانى كرمان را به امير ايدكو داد. او ابتدا اموال سلطان احمد را غارت و تحويل خزانه اميرتيمور نمود. امير گودرز حاكم سيرجان به علت عدم اطلاع از مرگ ابو اسحق، با سپاهيان امير تيمور مقاومت كرد. آنها دو سال در قلعه مقاومت كردند. سرانجام در سال 796 ه .ق قلعه توسط ايدكو فتح شد و امير گودرز و ساير دلاوران كشته شدند. سپس شهر را ويران و با خاك يكسان نمودند. در سال 810 ه .ق امير ايدكو در گذشت، سلطان اويس حاكم كرمان گشت. در سال 811 ه .ق امير تيمور دارفانى را وداع گفت و سلطان اويس سلطنت خود را محكم نمود. در اين سال ميرزا ابابكر از سلطان اويس كمك خواست تا به آذربايجان حمله كند. اما سلطان اويس خوددارى نمود. بنابراين، او از سلطان شاهرخ در هرات براى حمله به كرمان و آذربايجان نيرو خواست. با كمك شاهرخ، لشكريان روانه بم و كرمان شدند. بم را تصرف كردند اما نيروهاى سلطان اويس به مقابله آنها آمدند، اما شكست خورده به كرمان برگشتند. پس از تدارك سپاه مجددا روانه بم شدند و باز هم شكست خوردند. ميرزا ابابكر پس از شكنجه مردم بم و نرماشير زمستان آن سال به جيرفت رفت. براى بار سوم سلطان اويس به مقابله با او آمد و لشكر ميرزا ابابكر شكست داد.
دوره صفوى
در سال 906 ه .ق شاه اسماعيل صفوى مدعى سلطنت ايران گرديد و بر تمام مدعيان سلطنت فايق آمد. وى حكام شيعه مذهب را به تمام ولايات ايران فرستاد و دستور داد تا مذهب شيعه را در تمام ولايات ايران رواج دهند و چون شهر كرمان در اين وقت در دست پسران سلطان حسين ميرزاى بايقرا بود، شاه اسماعيل جان محمد كه از طايفه استاجلو كه ملقب به خان سلطان و از امراء بزرگ دولت صفوى بود با ششصد سوار دلير به فتح كرمان و حكومتى آن سامان فرستاد. پسران سلطان حسين ميرزا به طرف خراسان فرار كردند و جان محمد بدون جدال شهر كرمان را تصرف نمود و در اصلاح آن بلاد كوشش بسيار نمود در اين وقت جمعى از ازبكان از طريق خراسان به طرف كرمان روى آورده از راه قاين به خبيص آمده آتش نهيب و غارت و قتل افروختند و پس از خبيص، تمام قراء آن محل را غارت نمودند و چون به قلعه اندوجرد رسيدند، چون قلعه آن محل حصارى بلند و محكم داشت و مردم آن محل دفاع مردانه مىنمودند و قريب صد نفر از ازبكان را به ضرب تير تفنگ و سنگ به قتل رساندند، ازبكان آن محل را ترك نمودند. از اين تاريخ به بعد تا پايان سلسله صفويه كرمان قرين امنيت و آسايش بود. گنجعلىخان يكى از معروفترين حكام دوره صفوى است كه در مدت مأموريت خود در كرمان نسبت به آبادى و عمران آنجا سعى و كوشش زياد كرده و آثار زيادى در اين شهر از خود به يادگار گذاشته است.
دوره افشاريه
دوره افشاريه، زمان قتل و ويرانگرى و غارت كرمان است. در سال 1148 ه .ق نادر شاه افشار بر تخت سلطنت جلوس نمود. در سال 1159 ه .ق به سوى كرمان حركت كرد. در 1160 ه .ق در گواشير ظلم و جنايت را شروع كرد. نايبالحكومه كرمان را به طرز فجيعى به قتل رساند. رئيس بلوك راور را كشت. كلانتر مهنى و بلوك ساردوئيه را سر بريد. عده زيادى از رؤساى نواحى مختلف كرمان را سر بريد و با سرهاى آنها منارى ساخت. در نهم ربيعالاول سال 1160 همزمان با نوروز آقا فتحعلى كلانتر را به جرم حنا خضاب كردن، خفه نمود. پس از آن دستور داد بلوكات را ليستبردارى كرده و مالياتبندى نمايند. براى افراد فقير و غنى مالياتهاى سنگين وضع نمود و 300 نفر محصل و ميرغضب مأمور اخذ ماليات شدند. محصلين افراد را شكنجه و غل و زنجير نمودند. هر چه داشتند مىبردند، اما باز به انداز جريمه مقرر نمىشد. همسايه و اقوام آنها را نيز مىگرفتند. در اين سال خبر قتل نادرشاه كرمانيان را شاد نمود. مردم هر چه از هر كس نزد محصلان بود پس گرفتند. پس از مرگ نادرشاه، شاهرخ خان از زرند به كرمان آمد و حكومت را به دست گرفت. سپس حكم خود را از عادلشاه دريافت نمود.
دوره زنديه
پس از اقتدار شاهرخ، نصيرخان از جانب كريمخان مأمور فتح كرمان شد. او وقتى كه به كرمان رسيد، با نامهاى اظهار طاعت شاهرخ را خواست. شاهرخخان نيز پذيرفت اما نصيرخان او را دست و پاى بسته محبوس نمود. پس از مدتى شاهرخ خان فرار كرده و لشكرى تدارك ديده و به مبارزه نصيرخان آمد و بر او پيروز گشت. در سال 1172 ه .ق شاهرخ خان به دست تقى خان در بافق يزد كشته شد. در اين سال خدامراد خان زند مأمور فتح كرمان شد و بدون هيچ گونه مانعى به ارگ كرمان وارد شد و حكومت كرمان را در دست گرفت. در زمان حكومت او، تقىخان درانى قيام نمود و خدامرادخان را در خوابگاهش به قتل رساند و حكومت را در دست گرفت. كريم خان دو تن را مأمور دفع او كرد بين آنها اختلاف افتاد، يكى از آنها به شيراز برگشت. امين خان سردار ديگر كريم خان به دفع او شتافت. اما تقى خان بر او شبيخون زد و او را شكست داد و عدهاى از زنان و سپاهيانش به دست تقى خان اسير شدند. كريم خان، تقى خان بافقى را مأمور دفع تقى خان درانى نمود. سپاه او تا زرند آمده و با محمد برات كوهپايهاى برخورد و از آنجا فرار نمودند.
تقى خان شهر را به دست گرفت و به دست همكاران خود سپرد. كريم خان على خان شاهسون را مأمور كرمان نمود. او كرمان را محاصره كرد. اما او مورد اصابت گلوله قرار گرفت كشته شد. در سال 1179 ه .ق نظر على خان زند به محاصره كرمان پرداخت و با خيانت دروازهبان، دروازه شهر گشوده شد و اردوى زند وارد شهر شد.
دوره قاجاريه
بعد از انقراض سلسله زنديه به وسيله آغا محمد خان قاجار، روزهاى تاريك و تيرهروزى كرمانيان آغاز شد. آغا محمد خان همين كه از حركت لطفعلى خان زند به كرمان و انتخاب آنجا به پايتختى مطلع شد، با شتاب رهسپار كرمان گرديد و نزديك چهار ماه آنجا را محاصره كرد و در نهايت كرمان را به تصرف خود درآورد. آغا محمد خان پس از استيلا بر شهر، فرمان قتل عام اهالى بىگناه را صادر كرد و سپاهيان قاجار از هيچ جنايت و ددمنشى در حق اهالى بىگناه كرمان فروگذارى نكردند. بنابر برخى روايت به دستور آغا محمد خان بيش از بيست هزار نفر از نعمت بينايى محروم شدند و از سرهاى عدهاى از ساكنين بىگناه منارها برپا گرديد. بعد از مرگ آغا محمد خان در دوره سلطنت فتحعلى شاه، شهر جديد كرمان در شمال غربى شهر قديم بنا شد. در اين ايام آقا محمد تقى حاكم كرمان بود. او دو سال حكومت كرد و در سال 1213 ه .ق حسين قلى خان دولو به سپهدارى كرمان رسيد. به علت آشفتگى و هرج و مرج سيستان و بم، فتحعلى شاه مجبور شد حاكم مقتدرى به اين ديار بفرستد. در سال 1218 ه .ق ابراهيم خان ظهيرالدوله را به حكومت كرمان منصوب كرد. او 22 سال حكومت كرمان را داشت. بعد از او عباس قلى ميرزا حاكم كرمان گرديد. پس از او حسين على ميرزاى فرمانفرما به حكومت فارس منصوب و در اين ايام كرمان ضميمه فارس شد.
در هنگام مرگ فتح على شاه (1250 ه .ق) و آغاز سلطنت محمد شاه، آقاخان حاكم كرمان بود و به تعدى پرداخت اين مسأله موجب عزل او شد و فيروز ميرزاى نصرت الدوله حاكم كرمان شد. او مدت دو سال حاكم آن ديار بود. در سال 1253 ه .ق فضل على خان قراباغى به حكومت كرمان منصوب شد و حدود دو سال حكم راند. پس از او خانلر ميرزا بر كرمان حكم راند. در سال 1259 ه .ق فضل على خان حاكم كرمان مىشد. در 1264 ه .ق عدهاى از اشرار بلوچ به 18 فرسخى كرمان آمده و شروع به سرقت و شرارت نمودند. فضل على خان آنها را دفع نمود. در اين هنگام محمد شاه درگذشت. فرمانده سپاه كرمان از ورود فضلعلى خان به كرمان جلوگيرى نمود، لذا او روانه تهران شد. چندين ماه طول كشيد تا ناصرالدين شاه بر تخت سلطنت در تهران جلوس كند. در اين مدت در كرمان بىنظمىهاى به اوج خود رسيد. پس از آن مؤيدالدوله طهماسب ميرزا به حكومت كرمان منصوب شد و مدت 3 سال در كرمان حكومت كرد. در سال 1313 ه .ق ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا كرمانى، كشته شد. مظفرالدين شاه به سلطنت رسيد. در سال 1315 ه .ق حكومت كرمان به حاجى غلامرضا خان شهابالملك رسيد. در اين سال حاكم كرمان به همراه سپاهى روانه بلوچستان شد و طاغيان آنجا را به نظم آورد. در سال 1316، به علت عدم بارندگى و كمى خواربار، اشرار و سارقين در حدود سيرجان دست به شرارت زدند و در سيرجان بىنظمى حاصل گرديد. در بم نيز به علت گرانى مايحتاج اوليه، هرج و مرج حاصل شد.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: