زندگینامه سردار شهید حسن باقری (افشردی)
روايتی از شهادت حسن باقری
ساعت 12 ظهر است ... صداي قاري قرآن به گوش مي رسد ... و گرم شناسايي هستند ... حسن، محمد را صدا مي زند و مي گويد برو بيرون از آن سرباز بپرس مختصات اينجا چند است ... و محمد بيرون مي رود و خدا انتخاب مي كند ... كه كرده بود منتهادر اين لحظه، گل رسيده بود ... و آماده چيدن بود .... و صفير يك گلوله توپ نزديك شد ... و نزديكتر ... و درست در سنگر هدايت شد و منفجر شد ... و سه تن بلافاصه شهيد شدند مومنيان، قلاوند، رضواني برادر مرتضي زخمي شد و اجر شهيد را خداوند نصيبش كرد. و مجيد بعد از شهادتين نيز شهيد شد و يك فرمانده دو پايش قطع شد او مجيد بود ... و اما حسن صاحب دفتر، موج شديد انفجار او را بيهوش كرد ... و ناله مي كرد ... يا حسين ... يا مهدي ...
يا الله ....
و 5/2 ساعت بعد رفت پيش خدا و رستگار شد و راحت ... و دفتر زندگي اش در ساعت 5/3 بعدازظهر روز 9 بهمن 61 و 14 ربيع الثاني 403 از اين دنياي پر از بلا و فتنه و رنگ و ديو بسته شد. خوش به حالش ...
حسن نيز به صف شهدا پيوست - او كه مثل تمام موجودات دنياي فاني بايد مي رفت، رفت اما به بهترين شكل مرگ ازدنيا رفت و عزت پيدا كرد - و پابه آخرت گذاشت در حالي كه بهترين رتبه و درجه و مقام را به خود اختصاص داد ... و بهترين نعمت ها و بركات آخرت را نصيب خودش كرد ... تمام نعمت هايي كه خداوند در بهشت خودش به شهيد وعده داده است ...
شهادت عجب نعمت بزرگ و درجه والايي است، وقتي بناست كه تمام آدميان را مرگ بگيرد.
شهيد حسن باقري
بر اين ويژگي برجسته او همه فرماندهان عالي رتبه جنگ تاكيد مي كنند. شايد مهمترين فرماندهي بود كه در سال هاي بعد از شهادتش كه متاسفانه زود اومردي لاغر اندام بود و چهره اي صميمي و دوست داشتني و در عين حال جدي داشت با ريش هايي كم پشت و چشماني نافذ.
در 25 اسفند سال 1334 در تهران به دنيا آمد. وقتي پا در اين عالم خاكي گذاشت، آن قدر نحيف بود كه اميدي به زنده ماندنش نمي رفت. ولي قرار بود بماند و نقش يكي از ماندگارترين سرداران ايران را در سينه تاريخ حك كند.
غلامحسين افشردي در سال 1354 وارد دانشگاه اروميه شد تا در رشته دامپروري تحصيل كند. پس از مدتي به خاطر فعاليتهاي سياسي از آن دانشگاه اخراج شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي به همكاري با نهادهايي مثل كميته هاي انقلاب و سپاه پاسداران پرداخت و در رشته حقوق قضايي دانشگاه تهران پذيرفته شد و با انتشار روزنامه جمهوري اسلامي به تحريريه آن روزنامه پيوست.
روز يكم مهر ماه 1359 هنوز 24 ساعت از آغاز جنگ تحميلي نگذشته بود كه عازم جبهه هاي جنگ شد. با ورود به جنگ اطلاعات و عمليات سپاه پاسداران را پايه گذاري كرد و در مدت كوتاهي اين جوان 25 ساله چنان لياقتي از خود نشان داد كه يكي از چهره هاي شناخته شده جنگ تحميلي شد.
در عمليات طريق القدس فرماندهي عمليات را بر عهده داشت و در عمليات هاي فتح المبين و بيت المقدس فرماندهي قرار گاه نصر.
درهمه اين عمليات ها يك پاي طراحي عمليات نيز بود.
پس از عمليات رمضان فرمانده قرارگاه كربلا در جبهه هاي جنوب شد و پس از عمليات محرم به جانشيني فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد و تا شهادتش كه در نهم بهمن ماه 1361 اتفاق افتاد در همين سمت بود.
او وقتي كه به شهادت رسيد، 27 سال بيشتر نداشت و در حالي تن پاكش غرق در خون شد كه براي شناسايي مواضع دشمن، پيش از عمليات والفجر مقدماتي، به همراه چند تن ديگر در سنگري در منطقه فكه به سر مي برد.
او سال 1359 ازدواج كرد و صاحب دختري شد كه نرگس نام دارد.
از حسن باقري مقدار زيادي يادداشت روزانه، دست نوشته، گزارش و ...باقي مانده است. اين مكتوبات علاه بر آن يكي از گرانبهاترين اسناد و مدارك تاريخي جنگ تحميلي به شمار مي رود، در شناخت شخصيت و انديشه هاي سياسي، نظامي و....حسن باقري بسيار قابل اهميت و توجه است.
در ميان مكتوبات او، يادداشت هاي روزانه روزنوشت جايگاه ممتازي دارد و البته گزارش هايي كه از جلسه ها و گفت و گوهاي خود با ساير فرماندهان به نگارش در آورده است و دست نوشته ها و تك نوشته هاي ديگر.
آخرين يادداشت روزانه اي كه از وي به جاي مانده است، مربوط به 5 بهمن سال 1361 چهار روز قبل از شهادت و آخرين گزارش در باره جلسه مشترك ستاد قرار گاه خاتم الانبياء ارتش و سپاه در ششم بهمن ماه همان سال سه روز قبل از شهادت است.
حسن باقري در لابه لاي مكتوباتش نقشه هايي نيز از مناطق عملياتي براي توجيه خود يا ديگر فرماندهان جنگ ثبت كرده است.
آن چه در اين مجموعه گرد هم آمده است، تكه پاره هايي است از مكتوبات حسن باقري.
ابتدا دو دست نوشته كوتاه يكي در تحليل ماجراي پيشنهاد صلح مي خوانيد كه در اواخر سال 1359 نوشته شده است. اين دست نوشته با همه كوتاهي اش تحليلي تيز بينانه است از پيشنهاد صلح و سپس دست نوشته ديگري را مي خوانيد كه حسن باقري خ-وابي را كه ديده است ، روايت مي كند. درادامه دو تكه از يادداشت هاي روزانه وي را مي خوانيد كه اولي نگاه انتقادي او را به يكي از دوستانش و نوع برخورد او را مي رساند و دومي در باره توجه او به جزئيات امور نيروهاي تحت امرش در قرار گاه كربلاست و نكته اي نيز در باره خبري كه از امام مي شنود.
پس از اين، چند يادداشت روزانه از آخرين روزهاي زندگي او را برايتان برگزيده ايم و در پايان نوشته اي از شخص ديگري پيش روي شماست كه ماجراي شهادت او را روايت مي كند با لحني صمي-مي و بي تكل-ف . اين نوشته در سررسيدي كه حسن باقري يادداشت هاي روزانه اش را مي نوشت ، در صفحه نهم بهمن روزشهادت او نوشته شده است.
بي شك آن چه در اين چند صفحه كنار هم آمده است، تنها رايحه اي است از آن جان شعله وري كه طي 28 ماه و اندي كه در جنگ حضور داشت، نامش در كنار سرداران بزرگ ايراني قرار گرفت و از جاودان مردان ايران است كه تاريخ خاطره شان را فراموش نخواهد كرد .
دست نوشته
۵۹/۱۲/۱۷
خواب ديدن جهان آرا
با توجه به كيفيت و شرايطي كه هيئت به اصطلاح صلح دهنده پيشنهاد كرده است، به نظر مي رسد كه اينان بيشتر قصد دارند ايران را درگير يك مسئله درازمدت و خفيف بنمايند تا همانند استخواني در گلو باشد منتهي چيزي بيشتر از كردستان كه هرگاه خواستند آتش جنگ را شعله ورتر كنند و مثلا درست بعد از جواب رد ايران به عراق شهرهاي ايلام و اهواز و خرم آباد و دزفول مورد حمله هواپيما و توپخانه و موشك عراق قرار مي گيرند كه يعني عراق مي تواند شدت عمل به خرج دهد و در مردم نيز اين احساس را زنده كند كه بايد صلح كرد و دولت و شوراي عالي دفاع تحت فشارافكار عمومي اين شهرها قرار بگيرند. اكنون حدود 4 روز است كه مرتبا عراق فقط چند گلوله به طرف شهر اهواز شليك مي كند و همين تعداد گلوله در كوچ مردم و تاثير در اقتصاد و مسكن و اداره مهاجرين بسيار اثر منفي مي گذارد.
حدود28/1/61 بود كه هنگام اذان صبح محمدعلي جهان آرا را خواب ديدم. فضايي بودو جهان آرا بود و افرادش كه حدود 80 - 90 نفر مي شدند. من يادم بود كه او شهيد شده،حالتي داشت كه مشغول جمع كردن بچه هايش بود براي جلسه يا سمينار يا ميهماني و خودش هم مشغول اينكار بود و حواسش به من نبود. من از او پرسيدم كه وضعيت در اينجا چطور است ،گفت خوبم. خيلي خوبم بعد به كنار كشيدمش و بگوشش گفتم ميداني خرمشهر حمله است گفته آره ولي حيف كه من نيستم.
مقداري اسكناس دست من بود كه آنجا نمي گرفتند از من خارجي بود آنجا اين پولها را قبول نمي كردند. به جهان آرا گفتم مي تواني اين پولها را براي من عوض كني خيلي سريع گفت آره و رفت مقداري اسكناس آورد و از وسط آنها اسكناسهاي جمهوري اسلامي به من داد كه وقتي خوب دقت كردم ده تا اسكناس 5000 ريالي بود. مانده بودم كه پولهاي قبلي خودم ارزشش بيشتر است يا اين پولها و از جهان آرا پرسيدم گفت برو برو همينها را خرج كن ازت مي گيرند و همينها خوب است و رفت دنبال جمع كردن بچه هايش.
يادداشت روزانه
۱ تير۱۳۶۱
صبح پس از غسل به حرم رفتيم و ساعت 40:10 هم به سپاه مشهد رفتم. اول راجع به مراحل جنگ در گذشته صحبت كردم و راجع به اهميت دادن به دو تيپ سپاه منطقه۴ تذكر دادم.
ظهر رفتيم منزل ... - اولا چهار پنج نوع غذا درست كرده بود. ثانيا مرد و زن ها در يك سفره بودند. ثالثا جو چندان مناسب نبود. پس از ناهار به او گفتم هيچ توقع نداشتم چنين ناهاري ترتيب دهي و هنگام خارج شدن از خانه اش گفتم كه گذشته تو حداقل از حيث ميزان فعاليت با اين همه اسير دنيا شدنت با هم وفق ندارد. حداقل بعنوان اينكه مدتي با هم دوست بوده ايم الان به تو مي گويم كه اين روش درستي نيست و حتي ممكن است كه فردا اول با مطالب جزئي برخورد پيدا كني و در انتها حتي با رژيم برخورد كني، قبول كرد. اصرار كرد كه شب بيا منزل كه قبول نكردم. شب رفتيم حرم و زيارت خداحافظي و رفتيم فرودگاه.۱۶ مرداد ۱۳۶۱
شب قرارگاه كربلا بوديم. قبل از ظهر رفتم آشپزخانه را ديدم. شام كه به بچه ها نمي دهند و 5 روز در ناهار گوشت مي دهند كه هر وعده 30 تا 40 گرم است. جايشان نيز اطرافش باز بود و خاك مي آمد و وضع خيلي نامناسب بود.
برادر محسن آمد راجع به ديدارش با امام گفت : وقتي وارد شدم قبل از اينكه بنشينم ابتدا گفتم كه دل ما آنجا پيش شماست و بسيار سرحال هم بود. همه آمار شهدا ومجروحين را نيز به امام گفتم. در شورايعالي دفاع اول طرح ظهيرنژاد كه دو فلش داشت يكي از سمت هور و ديگري از كناره اروند مورد قبول واقع شده بود و با توضيح سرهنگ شيرازي و برادر محسن موضوع رد شده بود و همه قبول كرده بودند كه بهترين راه همين راهي بوده كه انجام شده است. ساعت 15 جلسه لشگرهاي سپاه بود.
يادداشت هاي آخرين روزها
۲۸ دي۱۳۶۱
بسمه تعالي-صبح به سپاه 11 رفتيم و تا ساعت 30/14 آنجا بوديم. قاسمي ماشين رشيد را آورده بود كه تصادف كرده بود. عصرهم به سپاه سوم رفتيم و تا شب آنجا بوديم. شب به قرارگاه نجف رفتيم. قرار شد كه صبح جهت شناسايي چيلات با هليكوپتر بروند. من شب رفتم دزفول كه صبح خودم به دهلران بروم.
۲۹دي
بسمه تعالي-صبح ساعت 30:10 به دهلران رسيدم كه برادر محسن و رشيد به چيلات رفته بودند. هوا خوب نبود برگشتند. ظهر بحث مختصري راجع به چيلات شد و چند دستور هم نوشته شد و به لشكر 19 داده شد.
عصر ابتدا به شمال شرقي طيب و سپس به بين طيب و چيلات رفتيم كه كلا شماي كلي ندارد. شب جلسه با ارتش بود كه برادران نهاجا هم آمده بودند. به همراه فرمانده گردان شناسايي كه ابتدا آنها توضيحات دادند و چون دير بود و تقريبا سپاه به نتيجه نرسيده بود جلسه ساعت 00:24 تمام شد.
۳۰ دي
بسمه تعالي-صبح تا ساعت 00:11 روي مانور بحث شد كه بعد با برادر زين الدين به ارتفاع 400 رفتيم و سپس به ديدگاه امام سجاد ع كه به رگبار بستندمان وبه خاطر نبودن ديد برگشتيم. شب جلسه اي بود كه ارتش طرح خودش را ارائه داد و تقريبا سپاه طرح را كه دو مرحله اي بود رد كرد.
بعد برادر محسن مقدمه تجربه جنگ را گفت و رشيد هم طرح سپاه را مطرح كرد. قويدل ايراد گرفت و سپس رشيد هم بلند شد جواب داد ...
شب به دزفول رفتيم. محسن و شيرازي رفتند صحبت كنند كه يكديگر را مجاب كنند.
۱ بهمن
بسمه تعالي- صبح به همراه برادر عزيز ساعت 30:9 به قرارگاه رسيديم.
برادر محسن به دنبال من و رشيد مي گشت. رفتم سري به ساختن قرارگاه زدم. پس از آن براي شناسايي طيب رفتيم كه ساعت 00:14 به محل ديدگاه رسيديم كه ديد نسبتاً خوب بود. رشيد هم دير آمد مجدداًبه ديدگاه رفتيم. ناهار را در پاسگاه تاكتيكي امام سجاد ع بوديم.
يك ساعتي بحث شد و به قرارگاه برگشتيم.
شب جلسه شورايعاي سپاه برگزار گرديد كه ابتدا محسن و سپس رحيم و رشيد و من صحبت كرديم و بيشتر به صورت درد دل و مشكلات و تداركات مطرح شد كه براي بعضي از برادران جا افتاد و براي عده اي نيافتاد ولي قرار شد مسئولين واحدهاي ستاد مركزي تا پايان عمليات باقي بمانند. آخر شب هم كميسيون دفاع چند نفرشان آمدند و صحبت هايي كلي راجع به رادار و ارتش و سپاه و تشكيلات انجام شد.
۲ بهمن
بسمه تعالي-صبح عمليات محرم را روي نقشه براي نمايندگان مجلس وكميسيون دفاع توضيح دادم و سپس به منطقه رفتيم. ظهر به مقر تيپ امام سجاد ع رفتيم و به برادر محسن، رحيم و رشيد كه براي شناسايي رفته بودند پيوستم. تا عصر راجع به طرح مانور بحث بود. شب هم جلسه گرفته شد با خودمان.
سرهنگ شيرازي با آذرين آمد و تقريبا شروع كرد به درد دل كردن كه هماهنگي نيست. بعد هم رشيد و من صحبت كرديم. سپس راجع به احتمالات روي عكس هوايي كار كرديم. ساعت 00:2 خوابيديم.
۳ بهمن
بسمه تعالي - صبح از ساعت 00:9 روي طرح مانور كار كرديم، تا آخر شب. سپاه ها هم آمدند. طرحهاي مختلف و متضاد داده مي شد. آخر شب راجع به عمليات فاو و داخل عماره، صحبت شد. شب رفتم دزفول.
۴بهمن
بسمه تعالي- صبح زود از دزفول برگشتيم.
۵ بهمن
بسمه تعالي- صبح برادر محسن رفت براي بسيجي ها صحبت كند.
من به اهواز رفتم تا با اسرا در مورد طرح مانور صحبت كنم. با نزار و داود و عبدالرضا صحبت كردم. داود در مورد واحدهاي عراقي توجه داشت و نزار هم نظريات خوبي مي داد. اينها را شب آورديم نزد برادر محسن و شيرازي.
شب تا ساعت 00:2 نيمه شب جلسه بود.
اطراف قرارگاه را توپ مي زدند و صداي كاليبر ريز نيز مي آمد.
چند سطر خاطره
بنام خدا
خاطرات برادر صفوي :
خاطره اول :
« در اوايل جنگ ، يك روز حضرت آيت ا... خامنه اي كه در آن زمان نماينده حضرت امام (رحمه ا... عليه ) در شوراي عالي دفاع بودند در اهواز در جلسه اي حضور داشتند ، ( حسن باقري ) شركت كرد و پس از اينكه ركن دوم ارتش از آخرين وضعيت دشمن اطلاعات دادند ، فرمانده عمليات مي گويد : بگذاريد ركن دوم ما نيز از وضعيت دشمن برايتان مطالبي بگويد و ايشان برخاسته و با آن بيان رسا و شيوا و گيرايش ، نه تنها آخرين اطلاعات خام را از دشمن مطرح مي كنند ، بلكه به جمع بندي و تحليلي عميق مي پردازد و حركات احتمالي دشمن را در آينده نزديك بيان مي كند ، كه بسيار مورد تحسين و تعجب برادران مخصوصاً ( حضرت آيت ا... خامنه اي ) نماينده حضرت امام قرار مي گيرد.
خاطره دوم :
« در آغاز جنگ كه بني صدر ملعون و خائن در جبهه ها هم مي آمد ، من فرمانده عمليات خوزستان بودم. ما را به جلساتي كه راجع به جنگ بود راه نمي دادند. من با شهيد بزرگوار ( حسن باقري ) با تلاش مقام معظم رهبري كه نماينده حضرت امام (ره) در آن زمان بودند وارد جلسه شديم. در آن هنگام بني صدر با آن قيافه خاص خودش حضور داشت.
وقتي كه نوبت ما شد ، اول وضعيت دشمن قرار بود گزارش شود ، سپس وضعيت خودي بيان گردد. به شهيد بزرگوار اشاره كردم و گفتم: « برو توضيح بده اين مطلب را ».
من اين قسمت را از زبان مقام معظم رهبري عرض مي كنم ، آقا مي فرمايند: تا شما اشاره كردي كه حسن پاشو برو ، من ديدم كه يك جوان لاغر اندام و كوچولو پاشد بدون اينكه سر و ريشي ، محاسني داشته باشد ( البته ته ريش كمي داشت ). من دلم ناگهان ريخت. گفتم: « حالا اين بني صدر و اينها نشسته اند اين جوان چه مي خواهد بگويد ، تا آمد پاي تابلو ، آنتن را گرفت و شروع كرد وضعيت دشمن را منطقه به منطقه تشريح كرد كه : دشمن اينجا چند تانك دارد ، اينجا چه تيپ و لشكري مستقر است ، آنجا خاكريز زدند ، اينجا ميدان مين و آنجا سيم خاردار ايجاد كرده اند ، هر چه زمان مي گذشت قلبم روشن تر و چهره ام بازتر مي شد ، مثل يك روحاني كه مثلاً وقتي پسرش مي خواهد به منبر برود نگران است كه آيا مي تواند از عهده اين منبر برآيد يا نه. من چنين حالي داشتم ولي هر چه بيشتر صحبت مي كرد من قيافه ام بازتر مي شد. »
او در آن جلسه چنان گزارش دقيق ، مصور و خوبي ارائه داد كه همه حضار حتي خود بني صدر به شگفت درآمد كه اين جوان اين اطلاعات جالب را از كجا آورده است »
**********************************************
شادی ارواح پرفتوح شهدا به خصوص روح قدسی شهيد باقری
صلوات
خداوند همنشيني ما را در كنار او و ساير بهشتيان معرفت اللهي محقق سازد انشاء الله...
التماس دعا - يا زهرا (س)
کلب العباس (س) الاحقر کميل
شهادت
بسم رب الشهدا
در روز هشتم بهمن ماه 1361 همزمان با رفتن عزيمت كنندگان براي ملاقات حضرت امام (ره) ، سردار باقري جانشين فرمانده نيروي زميني سپاه به همراه 5 تن و از جمله شهيد مجيد بقايي كه در آن موقع مسئوليت فرماندهي قرارگاه كربلا را به عهده داشت در ساعت حدود 8 صبح به منطقه عملياتي والفجر مقدماتي در فكه مي روند و درون سنگري در آن منطقه اتفاق عجيبي مي افتد . در شرايطي كه آن سنگر قرار داشت بي كمترين مبالغه بسيار حيرت آور بود در حوالي ظهر با اصابت گلوله خمپاره 120 ميليمتري به درون سنگر « سردار باقري » و سردار بقايي و بعضي همسنگران دچار حادثه غم انگيزي مي شوند مجيد بقايي پاهايش قطع شده و در اثر تركشهاي زياد وارده به فاصله كمي شهيد مي شود و سردار غلامحسين افشردي معروف به حسن باقري پس از سه ساعت به شهادت رسيد در حالي كه تركشهاي زيادي به بدن او اصابت كرده بود.
آخرين كلامي كه از اين شهيد بزرگوار شنيده شد پس از ذكر شهادتين ، نام مبارك امام شهيدان حسين (ع) بود.
توكل به خداوند منان ، صبوري و شكيبايي توأم با تدبير ، بي تكلفي و بي ريايي ، ذوب در ولايت و مريد و مخلص خاندان عصمت و طهارت (ع) بودن ، استعداد و خلاقيت خارق العاده كه مي توانست ناممكن را ممكن سازد ، ذكاوت و هوشمندي بسيار قاطعيت و قدرت تصميم گيري و قبول مسئوليتهاي خطير ، كادرسازي و تربيت نيرو ، توجه به هماهنگي و وحدت نيروهاي رزمي ، شجاعت و شهامت ، قدرت بيان و استدلال قوي ، تواضع و فروتني و دهها خصال نيكوي ديگر از جمله صفات برجسته شهيد بزرگوار « سردار سرلشگر پاسدار غلامحسين افشردي » معروف به « حسن باقري » بود كه از او انسان و مسئولي قابل احترام نزد سايرين ساخته بود و موجب نفوذ در دل آنها گرداند به طوري كه همه او را نمونه و مصداقي جهت اصلاح امور خود مي دانستند.
او شهادت را لباس رجعت به آستان حق و همنشيني ميان سالار شهيدان و جوانان اهل بهشت نمود تا در جوار حضرت خاتم الانبياء (ص) از حوض كوثر حضرت زهرا (س) جرعه نوش مايه گواراي آن از دستان مبارك حضرت علي بن ابيطالب (ع) بوده و در رضوان الهي راضيه مرضيه گردد.
فاتح بزرگ خرمشهر
بسم الناصر
اينگونه بود كه در ساعت 13:50 دقيقه روز سوم خرداد ماه يكهزار و سيصد و شصت و يك ، سرانجام پس از چند روز نبرد سخت ، خرمشهر « شهر لاله هاي خونين » به دست پرتوان رزمندگان مخلص و جان بر كف اسلام فتح شد و آنها با آب و جارو كردن مسجد جامع نماز شكر را در آن به جاي آوردند. خبر فتح خرمشهر در ساعت 16:30 دقيقه همان روز از راديو جمهوري اسلامي پخش گرديد و سراسر ميهن اسلامي غرق شادي و سرور و تبريك با شربت و شيريني ميان مردم گرديد.
نام سردار بزرگ اسلام « حسن باقري » تا ابد به عنوان فاتح بزرگ خرمشهر در تاريخ انقلاب اسلامي و دفاع مقدس در ثبت است.
پس از فتح خرمشهر « حسن باقري » به دليل آنكه رزمندگان اسلام دچار غرور و اين باور غلط نگردند كه خود در پيروزي بزرگ عمليات بيت المقدس نقش اصلي و اساسي را داشته اند به آنها مي گويد:
« برادران ! مبادا غرور اين پيروزيها شما را بگيرد . خودتان را گم نكنيد ، فكر نكنيد ما اين كار را كرده ايم ، همه اش خواست خدا بوده است. »
پس از گذشت عمليات ظفرمندانه بيت المقدس مسئولان و گردانندگان جنگ تشخيص دادند بنا به ضرورت حفظ و تثبيت موقعيتهاي استراتژيك به دست آمده در عمليات بيت المقدس ، بسيار لازم و حائز اهميت است كه در منطقه شلمچه كه در شرق بصره واقع است دست به عمليات اساسي ديگري بزنند تا توطئه ها و تجاوزات دشمن را براي بازپس گيري مناطقي كه از دست داده خنثي نمايند و ضمن دور نمودن حجم آتش آن از شهرهاي جنوبي كشور ، ماشين جنگي آن را به كلي منهدم سازند.
لذا سردار حسن باقري بار ديگر طرحي نو درانداخته و مبادرت به طراحي عمليات تازه اي با نام « رمضان » نمود.
در اين عمليات كه در ساعت 21:30 دقيقه روز بيست وسوم تيرماه يكهزار و سيصد و شصت و يك در منطقه عملياتي شلمچه كه شرق بصره محسوب مي گرديد ، با رمز مبارك « يا صاحب الزمان (عج) ادركني » آغاز شد ، قرارگاه نصر كه قرارگاهي مشترك از نيروهاي ارتش و سپاه بود زير نظر و تحت فرماندهي « سردار حسن باقري » در محور جنوبي و جنوب پاسگاه زيد كه شامل كانال ماهي گيري و نهر كتيبان بوده و ادامه آن بعد از عبور از دجله به شهر بصره مي رسيد با عبور از تله هاي انفجاري و مين و در هم كوبيدن مواضع دشمن ، پيشروي را تا آنجا ادامه دادند و موفق شدند با وارد كردن تلفات و خسارات سنگين به بعثيون در كمال ناباوري آنها را به عمق 27 كيلومتري خاك دشمن رسانده و از آب كانال ماهي گيري و نهر كيتبان وضو بسازند و آنقدر به شهر بصره نزديك شوند كه چراغهاي شهر را به وضوح ببينند.
« سردار پاسدار حسن باقري » فرمانده قرارگاه مشترك لشگر نصر اولين فرماندهي بود كه در عمليات رمضان قدم به ارتفاعات كانال ماهيگيري گذارد و در حالي كه نبرد تن به تن ميان قواي اسلام و دشمن بود و آتش پر حجمي زبانه داشت وضعيت منطقه را به قرارگاه كربلا گزارش مي داد.
او اصلاً قرارگاه نصر را در خط مقدم بنا كرده بود و هر لحظه مي ديد نيروها دچار كسري و كاستي شده اند خود شخصاً هم هدايت عمليات را در آن محور به عهده داشت و هم با اسلحه كلاش به عراقيها تيراندازي مي كرد.
سرانجام عمليات پيروزمند رمضان پس از 15 روز تلاش خستگي ناپذير نيروهاي اسلام كه تحت فرماندهي فرماندهان بزرگ و سرآمدي مثل « سردار حسن باقري » رزميدند و پيروزي و ظفر را براي ملت قهرمان ايران به ارمغان آوردند ، به پايان رسيد و بار ديگر « باقري » شايستگي و لياقت تمام عيار خود را به نمايش گذارد.
پس از پايان عمليات رمضان سردار پاسدار محسن رضائي فرمانده كل سپاه « سردار باقري » را به سمت فرماندهي قرارگاه كربلا و جانشين فرماندهي كل قرارگاههاي جنوب منصوب نمود و به دنبال آن در شرايطي كه طرح عمليات از جنوب به غرب منتقل شد ، همزمان با عمليات مسلم بن عقيل « سردار باقري » در قرارگاه كربلا عمليات محرم را شناسايي و پيگيري مستمر نمود كه با موفقيت انجام شد.
بعد از آن به دليل لياقت و شايستگي فوق العاده « سردار باقري » در اداره ساختار رزمي و نظامي سپاه مسئوليت « جانشيني فرماندهي يگان زميني سپاه » به او واگذار مي شود و به دنبال آن قرارگاه كربلا عمليات « والفجر مقدماتي » را كه در آن لشگرهاي « علي بن ابي طالب (ع) » ، « ولي عصر (عج) » ، 5 نصر و 25 كربلا به همراه جهادگران گيلان و اصفهان و ساير قواي اسلام در منطقه عملياتي جنوب فكه شركت داشتند سازماندهي و تدارك ديد. اين عمليات را « جنگ موانع » مي ناميدند ، زيرا دشمن به دنبال وارد آمدن ضربات هولناك قبلي كه ساختارش را بشدت دچار تخريب كرده بود و باعث گشته بود ترميم اساسي در خور ايجاد نمايد ، توانسته بود روي استحكامات خود و مواضع دفاعي اش كار كرده و دژ نفوذ ناپذيري در مقابل قواي اسلام ايجاد كند.
در همين اثناء فرصتي براي سردار باقري پيش مي آيد تا به پيشنهاد يكي از دوستانش بتواند تا قبل از انجام عمليات محرم به سفر حج مشرف شود، ولي او در جواب مي گويد :
هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثي در خاك ماست ، بروم به خدا چه بگويم ؟،وقتي مي روم كه حرفي براي گفتن داشته باشم.
ماه محرم فرا مي رسد ، و عطر حضور سومين امام شيعيان و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و اهل بيت و اصحاب با وفايش مشام جانها را در پهنه ايران اسلامي و به ويژه خطه هاي عملياتي و در ميان عاشورائيان ، مي نواخت .
سردار باقري هم همواره به دوستان و آشنايان و همسنگران ياد آور مي شد :« تا خالص نشوي خدا تو را بر نمي گزيند . لذا بايد سعي كنيم خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد .»
او را مي ديدند كه غم و اندوه ماه محرم به طور خاصي بر او مستولي شده بود و با حياتش آميخته. وقتي مصائب اباعبدالله(ع) و يارانش را به ياد ديگران مي آوردتا آنجا محزون و دل شكسته مي شد كه طاقت از دست مي داد و هق هق گريه را همنوا با ذكر مصيبت ثار الله (ع) و شهداي نينوا مي كرد . حضرت قاسم (ع) را به ياد مي آورد كه به عمو گفت : عمو جان شهادت براي من از عسل گواراتر و پر حلاوت تر است . و به اين وسيله چشمهاي درشتش همواره از نم گريه صيقلي تر و درخشان تر مي شد .
او خود را براي حجي ابراهيمي كه اسماعيل وار در مسلخ عشق ذبيح الله گردد تا حجش مقبول افتد آماده مي كرد .
(سردار باقري)در يك سفر 24 ساعته به همراه برادر محسن رضايي توفيق زيارت حرم مطهر حضرت ثامن الحج (ع) را مي يابد .
خودش در مورد سفر مي گويد :برايم خيلي عجيب بود ، من كه در جبهه بودم و داشتم كارم را مي كردم ، ناگهان برايم كاري پيش بيايد كه بخواهم برادر رضايي را ببينم و كسب تكليف كنم . با ايشان تماس بگيرم و تلفني بگويم كه نمي توانم بيايم تهران و ايشان اصرار بكنند كه بياييد من بروم تهران و ببينم كه ايشان دارند مي روند مشهد و من مجبور بشوم همراه ايشان بروم و توفيق زيارت امام رضا (ع) نصيبم شود و به فاصله چند ساعت از جبهه به زيارت حضرت امام بروم كه اصلا برايم قابل تصور نبود…
او در ادامه خطاب به امام رضا (ع) مي نويسد :ما بار ها ديده ايم كه هر كس ،هر چه خواسته شما به او داده ايد ،من الان تنها چيزي كه از شما ميخواهم اين است كه شهادت را نصيب من بگردانيد . اين رزمندگاني كه فرمانده شان هستيم ،از شهر ها مي آيند ، مي روند جبهه و به فاصله نه چندان طولاني شهيد مي شوند . شما اين فيض را از ما نگيريد و از خدا بخواهيد كه عاقبت كارمان شهادت باشد .
پس از بازگشت از مشهد مقدس و ملاقات حضرت امام خميني (ره) در تهران ،سردار باقري با عزمي راسخ و پيشگامتر از گذشته كار شناسايي مواضع و موقعيت دشمن را آغاز ميكند و در اين برهه از هيچ غفلتي چه در مورد خود و چه ديگران اغماض نمي نمايد .او با سخت كوشي بسيار و در عين حال عشق مفرط به كار تصميم داشت سريعا طرح عملياتي را تنظيم و به فرماندهي سپاه جهت اعلام عرضه دارد .در اين ميان ، روز دوم شناسايي به طور غير منتظره اعلام ميشود يك ملاقات با حضرت امام (ره) به مناسبت فرا رسيدن دهه فجر انقلاب اسلامي ترتيب داده شده است .
وقتي اين موضوع با ايشان در ميان گذارده مي شود تا خود را جهت مسافرت آماده كند ، مي گويد: « شما برويد براي ديدار امام من مي مانم و خودم شناسايي را ادامه مي دهم. »
عمليات های پيروزمندانه
بسم رب الفاتح
ايام سختي بود و فرماندهان مي دانستند اگر دشمن موقعيت پيشروي اش را تحكيم و تثبيت نمايد ، اول چزابه و سپس بستان سقوط مي كند.
با آمدن « سردار باقري » محور عملياتي بستان مجدداً به جنب و جوش در آمد. اگر چه فرماندهان به دليل وخامت حال او از حركت اش به خطوط مقدم جبهه به شدت ممانعت مي كردند ولي توفيقي حاصل نشد و در حوالي ظهر كه به منطقه آمد به همراه چند تن از نيروهاي اطلاعات ـ عمليات به منظور شناسايي و بررسي موقعيت ما و دشمن در مقابل يكديگر راهي خط مقدم شد و پس از گذشت چند ساعت در ساعت 5 بعد از ظهر به مقر فرماندهي بازگشت و ضمن توجيه فرماندهان و ارائه گزارش تحليلي به آنها ، خطر تعلل در مقابل ارتش صدام را گوشزد نموده و تأكيد كرد چنانچه اين وقفه در مقابل دشمن طولاني گردد به عمليات قريب الوقوع فتح المبين كه قرار بود در اسرع وقت صورت گيرد آسيب جدي وارد خواهد آمد.
لذا با وجود نزديك شدن به غروب مصرانه ظرف دو ساعت 4 گردان فراهم آورد و خود به عنوان فرمانده گرداني كه قرار بود خطرناكترين بخش عمليات را اداره كند ، وارد ميدان عمل و نبرد با دشمن گرديد.
« سردار باقري » آنقدر به وظيفه خود و خدمت بدون كمترين چشم داشت به جنگ و دفاع مقدس متعهد بود و خود را ملزم مي دانست كه در شرايطي كه آن موقع در سمت سرلشگري خدمت مي كرد و لزوماً در يك لشگر بيش از 15 گردان به كار گرفته مي شدند ، ولي در اين عمليات او با فرمان راندن بر 4 گردان وارد عمل گرديد و از ساعت 9 شب كه آغاز عمليات بود تا پايان آن شب به كمك نيروها بيش از 400 كشته و اسير گرفتند و براي يك هفته مشكل تهاجم مجدد دشمن را مرتفع نمودند.
با كار موثر « سردار حسن باقري » در اين عمليات و به دنبال آن عمليات طراحي شده ديگر او كه در هفته بعد از اين عمليات كه در تاريخ 29/11/81 واقع شد براي هميشه مشكل چزابه رابه ياري نيروهاي اسلام و به لطف خدا حل نمود.
سردار محمد باقري برادر گرامي « سردار حسن باقري » مي گويد:
انجام وظيفه براي او بزرگترين مسئوليت بود و اينكه اصلاً برايش مطرح نبود مسئوليت و مقام و شأن و منزلت و جايگاهش چيست؟ در سطوح پايين مديريت جنگ كه از مراتب نظامي او بسيار فاصله داشت اگر نياز بود به طور متعدد و مكرر حضور و فعاليت داشت »
با نزديك شدن به دوم فروردين ماه 1361 و انجام عمليات غرور آفرين فتح المبين به طور دائم جلسه هماهنگي ميان يگانهاي ارتش و سپاه برگزار مي شد و در اين ميان محور همه نظرات ، سخنان و ارزيابي هاي « سردار حسن باقري » بود كه ضمن ارائه طرحي كه خود شخصاً بر روي آن كار كرده و آماده ساخته بود ، مدل مبارزه عليه دشمن را تعيين مي كرد ، البته در اين ميان طرحهاي ديگري نيز از سوي ارتش و سپاه ارائه گشت.
ولي همه حاضران و پيشنهاد دهندگان به طرح « سردار پاسدار باقري » با نوعي باور و اطمينان مي نگريستند.
او معتقد بود كه اساس سازماندهي نيروها بايد بر مبناي ادغام يگانهاي ارتش و سپاه با يكديگر باشد و شكل آن زياد منظور نظر « سردار حسن باقري » نبود.
از نظر او مهم نبود فرمانده گردان سپاهي باشد يا ارتشي و جانشين آن ديگري باشد ، ولي نحوه هماهنگي آنها در پيشبرد عمليات بيشتر حائز اهميت و توجه او بود. او در ادامه استدلالش گفت: « من فرمانده گردان به كسي مي گويم كه همراه نيروهايش تا منطقه درگيري برود و تا تصرف هدف در گردان باشد. »
پس از جلسه همه فرماندهان تركيبي جز يكي آمدند و گفتند كه ترجيح مي دهند برادران سپاه فرمانده عمليات باشند. زيرا فرماندهان ارتش در آموزش كلاسيك خود كه تا آن موقع داده مي شد نياموخته بودند كه فرمانده گردان با نيروهايش براي انجام عمليات برود و در نتيجه چنين تجربه اي نداشتند. آنها در اينگونه مواقع طوري عمل مي كردند كه فرمانده گردان در پشت منطقه درگيري چادر مي زدند و از همانجا نيروها را هدايت مي كردند و خود شخصاً وارد ميدان عمل نمي شدند. البته اين رويه بعدها ترميم شد و آنها نيز به شيوه ديگر عمليات مي كردند.
« سردار باقري » مي گفت: « فرمانده گردان آن كسي است كه قبل از رسيدن گردان به منطقه عمليات ، پايش به منطقه برسد و قبل از اين كه صداي شليك ها شنيده بشود ، صداي عراقي ها را بشنود » ، كه منظور او نزديكي بيش از حد به دشمن در موقع عمليات بود.
در عمليات فتح المبين او نقش كليدي داشت و به عنوان فرمانده لشكر نصر سپاه به انضمام فرمانده قرارگاه مشترك عملياتي از طرف سپاه فعاليت داشت. در كنار اين قرارگاه نيز ، قرارگاههاي فتح ، فجر و قدس نيز زير نظر قرارگاه مركزي كربلا قرارگاه نصر به طور مشترك تشكيل شده بود از فرماندهي « امير سرتيپ حسني سعدي » از ارتش و « سردار سرلشگر پاسدار حسن باقري » از سپاه.
او دائماً بررسي هاي خود را مورد محاسبه و ارزيابي قرار مي داد و طي شبهاي قبل از عمليات خواب بر چشمها نياورد. آنقدر به طرح و برنامه ريزي خود ايمان داشت كه حتي قادر بود برآورد كند در كدام زمانها چه پيشرفتهايي حاصل مي گردد.
عمليات فتح المبين در ساعت 30 دقيقه بامداد 2/1/61 در غرب دزفول و شوش با هدف انهدام دشمن و آزادسازي ارتفاعات و مناطق جنوب كشور آغاز گرديد. در ابتدا قرارگاه نصر پيشروي كرد تا عمق نيروها دشمن به اهدافش تحقق بخشيد. ولي قرارگاه فجر كه در جنوب قرارگاه نصر قرار داشت در جبهه شوش با موانع زيادي روبرو شد و جلوي پيشرويش به سوي دشمن سد گشت و « ارتفاعات رادار » كه عراقي ها بر آن تسلط داشتند همچنان در دستشان بود. قرارگاه قدس نيز در جبهه عين خوش مورد پاتكهاي سنگين دشمن بود و احتمال شكست آن مي رفت.
براي حل مشكل پديد آمده « سردار باقري » پيشنهاد كرد نيروها به پشت « ارتفاعات رادار » رفته و دشمن را غافلگير كنند.
علي رغم دشواري هايي كه فرمانده گردانها و نيروها را سردرگم و كلافه نموده بود ، با اعتماد به نفس زيادي كه به طرح و برنامه ريزي خود و زمان بندي آن داشت نيروها را متقاعد نمود كه با پيشروي و اجراي آنچه او مي گويد ، آنها خواهند توانست به پيروزي اطمينان داشته باشند.
لذا با اطاعت فرمانده گردانها و نيروهاي شان از دستورات « سردار باقري » در همان محور ضمن تصرف « ارتفاعات رادار » تلفات و خسارات قابل توجهي به دشمن وارد آمد.
در مورد مشكلاتي كه در محور « امام زاده عباس » نيز براي رزمندگان پيش آمده بود و پس از گذشت 24 ساعت هنوز حل نشده بود ، فرماندهان آن محور با بكار بستن طرحي كه « سردار باقري » داد آنجا را به راحتي تصرف كردند.
در حين عمليات جلساتي كه او با فرماندهان ارتش و سپاه نسبت به توجيه موقعيت ايجاد شده داشت ، به دليل برخورداري از قاطعيت و شيوايي گفتار آنقدر حسن اطمينان و اعتماد به اين گفته ها را در عين تعجب و ناباوري در دل آنها تقويت كرد ، كه اگر تا آن زمان به او شك و ترديد داشتند ، از آن پس به درستي حرفها و كارهايش ايمان آوردند و بر ارادت آنها به او افزوده شد.
عمليات فتح المبين هم با پيروزي و سربلندي تمام در سه مرحله انجام شد و همه نماز شكر بجا آوردند و در اين ميان مهر تأييد ديگري در دفتر زرين زندگي « سردار حسن باقري » درخشيدن گرفت. پيروزي آنقدر بزرگ و شكوهمند بود كه خبرگزاريهاي جهاني بشدت تحت تأثير آن ، به ناچار گوشه هايي از آن را براي دنيا مخابره كردند و در اين ميان « راديو لندن » اظهار مي دارد : « خبرنگاراني كه در ايران به ديدار از جبهه هاي جنگ رفته اند ، تأييد مي كنند كه نيروهاي عراقي در نبرد عظيمي در اطراف دزفول تلفات شديدي را متحمل شده اند و ضايعات بسياري بر تجهيزات آنان وارد آمده است »
ولي « سردار باقري » كسي نبود كه از خطر كردن بگريزد و يا عقب نشيني نمايد. او مرد ريسك و خطر بود ، او نيك مي دانست احساس آسودگي از جناح دشمن كردن مساوي با عَدَم و مرگ است.
لذا ، پرونده عمليات جديد ديگري را با نام « بيت المقدس » گشود و مشغول شناسايي ، بررسي مواضع دشمن و نيروهاي خودي ، تحليل ، طراحي و برنامه ريزي عمليات شد
« سردار سرلشگر پاسدار باقري » از نيروهايي كه در ابتداي عمليات فتح المبين كار شناسايي آن را انجام داده بودند ، خواست ظرف 48 ساعت هر كار يا مسافرت و امور شخصي دارند انجام دهند و سپس آماده ، اما كاملاً مخفي در محل انرژي اتمي كه در جنوب خوزستان بود مستقر شوند تا پيرامون عمليات مهم ديگر كه برجسته تر از عمليات فتح المبين خواهد بود و داراي بار ارزشي و اعتبار قابل توجه براي نظام جمهوري اسلامي است صحبت كند ولي وي نام عمليات را اعلام نكرد.
با استقرار اعضاي تيم شناسايي در محل مورد نظر او در عين مهرباني و آرامش ، اما محكم و قاطع و با تأكيد بر اينكه كوتاهي را در اين امر نمي پذيرد ، مأموريت شناسايي جاده خرمشهر را به عهده گروه گذارد .
« سردار باقري » شناسايي اين عمليات را با وسواسي بيش از ساير عملياتهاي انجام شده دنبال مي كرد و از گروه خواست كاملاً تجربي و حسابشده اطلاعات خود را جمع آوري كنند و به او گزارش دهند.
براي آماده سازي طرح اين عمليات واقعاً او هيچ كوتاه نيامد و علي رغم سختي ها و مرارتهاي زيادي كه به علت دشواري كار براي گروه پيش مي آمد ، او هيچگاه مأموريت شناسايي را متوقف و يا به تعويق نيانداخت.
او هدفش فتح خرمشهر بود تا به فرمان حضرت امام (ره) كه فرموده بودند « خرمشهر بايد آزاد گردد » هر چه سريعتر جامه عمل بپوشاند ، لذا دلايل و نا ملايمات وارده به گروه شناسايي هرگز در او راه نداشت و مانع از رسيدن او به هدف عمليات كه آزادسازي خرمشهر بود نمي شد و اصولاً اين دلايل براي او بي معنا بود.
در آخرين جلسه مشترك فرماندهان ارتشي و سپاه تدابير نهايي عمليات بيت المقدس در سخنان حاضران و به ويژه سردار بزرگ عملياتهاي جنوب « حسن باقري » كه از دقت و وسواس خاصي برخوردار بود ، انديشيده ، و مسئوليتها تعيين و واگذار گرديد ، و در انتهاي جلسه نيز قرار شد عمليات در دهم ارديبهشت ماه يك هزارو سيصدو شصت و يك آغاز شود .
در اين عمليات مسئوليت فرماندهي لشگر نور و با حفظ سمت فرماندهي قرارگاه مشترك عملياتي از جانب سپاه را «حسن باقري» عهده دار شد ، و شخصاً هدايت عمليات را در سختترين و فعالترين محورهاي جنوب يعني شلمچه و شمال خرمشهر به عهده گرفت.
پس از گزارش آخرين شناسائي و تعيين برايند دقيق از نوع ارايش و استحكامات و تجهيزات سبك و سنگين دشمن ، بالآخره عمليات بيت المقدس از محور هاي جنوب و غرب كارون ، جنوب غربي اهواز ، و شمال خرمشهر در ساعت 30 دقيقه بامداد دهم ارديبهشت ماه با رمز «يا علي ابن ابيطالب(ع)» با صدور فرمان مشترك برادر محسن رضايي فرمانده كل سپاه و سر تيپ صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني ارتش از قرارگاه مشترك كربلا به نيروهاي تحت امر شروع گرديد تا خرمشهر قهرمان و مناطق در بند هويزه ، جفير ، ايستگاه حسينيه و جاده اهواز ـ خرمشهر از اشغال دشمن آزاد گشته و نيروهاي بعثي شكست خورده تا مرزهاي بين المللي عقب نشيني نمايند.
عمليات در سه مرحله با موفقيت انجام شد و اگر چه بعثيون كافر به هر نحو ممكن تلاش كردند تا مقابله نيروهاي اسلام را كه متشكل از سپاه ، ارتش و حضور گسترده نيروهاي بسيجي و مردمي بود خنثي كنند و حتي در مواردي وارد جنگهاي تن به تن نيز گرديدند ولي عزم آهنين رزمندگان پرتوان اسلام عالي تر از آن بود كه در مقابل مقاومتها ، پاتكها و بمبارانهاي دشمن نااميد گردند و دست از تلاش نهايي براي آزادسازي مناطق استراتژيك اول جنوب بردارند. آنها وجب به وجب مناطق آزاد شده در عمليات بيت المقدس را با قطره قطره خون گلرنگ خود رهايي بخشيدند و در بهار خوزستان دشت آن را ارغواني نمودند.
نقل مي كنند در بحبوحه نبرد رزمندگان اسلام با دشمن بعثي در منطقه شلمچه و شمال خرمشهر آنقدر عرصه بر نيروهاي تحت امر قرارگاه نصر تنگ مي شود كه چند تن از فرمانده گردانها نزد حسن باقري بازگشته و اظهار نگراني و دلخوري از تدابير تاكتيكي او در مورد نحوه مقابله با دشمن مي كنند و نهايتاً از ادامه كار ممانعت كرده و مي گويند: « مگر بالاتر از سياهي هم رنگي هست و سردار باقري در پاسخ مي گويد: « بله ، سرخي خون شهيد كه بر زمين مي ريزد و قوه محركه شما خون شهيدان است.»
سردار پاسدار « حسن باقري » در محور عملياتي شلمچه عراقي ها را به خروج از مرزهاي داخلي وادار كرد و در شمال خرمشهر آنقدر عرصه را به دشمن تنگ كرد كه تا پشت خرمشهر به آنها محاصره ادامه داد و زماني كه بعثيون ديدند ارتباط نيروهاي داخل خرمشهر با عقبه آنها در شلمچه قطع گرديده ، مدتي مجبور به مقاومت شدند ولي با نااميد شدن از دفع حمله نيروهاي اسلام در عين وحشت و سراسيمگي در ابتدا به اين طرف و آن طرف پناه بردند و نهايتاً گروه گروه خود را تسليم نمودند و بدون كمترين مقاومت در داخل خرمشهر به دنبال مبادرت به جنگ شهري و محله به محله با رزمندگان اسلام در عين ناباوري تمام پذيرفتند بايد خرمشهر قهرمان را واگذار كرده فرار را بر قرار ترجيح دهند.
مجروحيت
بسمه تعالی
در ساعت 2:30 صبح روز سوم اين عمليات « سردار باقري » كه به خط « سابله » براي بررسي و شناسايي موقعيت عمليات رفته بود ، بدون آنكه اين سه شبانه روز را ساعتي خوابيده باشد ، در حاليكه به وسيله يك جيپ شخصاً براي شناسايي در حركت بود ، ناگهان حين رانندگي در سوز سرماي آن فصل از سال ، به خواب رفته و با يك آمبولانس كه پشت خاكريزي قرار داشت بشدت تصادف كرده و از ناحيه سر و پيشاني شكاف و جراحات سنگيني برمي دارد ، به طوري كه پزشكان ضربه مغزي وارده را كاري و خطرناك ارزيابي مي كردند.
يكي از همرزمانش در اين مورد مي گويد:
مادر اهواز به ملاقاتش رفتيم ، وضع بدي داشت و دائم خون بالا مي آورد. با دكترش كه صحبت كرديم ، گفت وضعش چندان رضايت بخش نيست.
دستش را گرفتم و با او صحبت كردم. يك چشمش كاملاً بسته بود. تافهميد كه كي هستم ، چشم سالمش را باز كرد و پرسيد : مسأله پل سابله چه شد؟ تاكجا پيش رفتيد ؟ چه كار كردند؟
هر كسي او را مي ديد فكر مي كرد كه در حال مرگ است ، اما او در آن حال ، از وضعيت جنگ مي پرسيد. من عصباني شدم و گفتم : « تو با اين حالت چه كار به اين كارها داري؟ » با اصراري كه كرد گفتم كه مشكل پل سابله حل شده و از پيشرفت عمليات برايش توضيح دادم. پس از شنيدن اين حرفها ، تا حدي راضي شد و آرام گرفت.
در حالي كه همه از زنده ماندنش نااميد بودند ، زنده ماندن او واقعاً به معجزه شبيه بود. در حقيقت خدا نگهش داشته بود تا فرصت شهادت نصيبش گردد ، زيرا بارها از خدا خواسته بود كه در تصادف كشته نشود و افتخار شهادت را پيدا كند. هميشه مي گفت « چون در مقابل شهداء مسئوليم ، به هر طريق ديگري بميريم خدا گناهانمان را نمي بخشد .
بعد گفت: « قرار است مرا به بيمارستان اصفهان ببرند. تلفن كنيد و پيشرفت عمليات را خبر دهيد. سپس از اصفهان به تهران منتقل شد. دكتر گفته بود كه بايد يك ماه استراحت مطلق كند. در غير اين صورت به سردردهاي مداوم دچار مي شود. »
او علي رغم اين تذكر ، حداكثر پس از يك هفته به اهواز برگشت و در حالي كه حالش به حدي بد بود كه نمي توانست مدت زيادي سرپا بايستد و همانطور كه دكتر گفته بود سردردهاي شديدي مي گرفت. حتي در همان حال نيز دراز مي كشيد و نامه ها را مي خواند و يا مي نشست و كار مي كرد و به هر حال بي كار نمي ماند و در شهر اهواز امور را دنبال مي كرد.
تا آنكه پس از مدتي كه از عمليات پيروزمند طريق القدس مي گذشت و در آستانه برگزاري مراسم بزرگداشت دهه فجر انقلاب اسلامي عراق در منطقه بستان دست به يك عمليات هجومي براي كمرنگ نمودن اين پيروزي و مراسم بزرگداشت پيروزي انقلاب زد و منطقه چزابه را مورد هجوم قرار داد و پيشروي هايي تا مرز دفاعي ما داشته و تلفاتي به ما وارد كرد.
اين واقعه نگذاشت « سردار باقري در اهواز بماند و لذا راهي منطقه عملياتي بستان و خط مقدم شد.
فرماندهی و شجاعت
بسم رب الشهدا
او در هدايت و راهنمايي دستگاه جنگي و نظام حاكم بر آن در منطقه جنوب به عنوان ركن اصلي اطلاعات و عمليات رزمي آنگونه با قدرت عقل ، ايمان و باور قلبي عمل مي كرد كه به گمان بسياري از فرماندهان نظامي از او به عنوان فرمانده فرماندهان همواره ياد مي شد.
كليه فرماندهان باور داشتند مفتاح حل معماهاي موجود در هر عمليات و وضوح مواضع تاريك آن در كلام قوي و به دور از مبالغه حسن باقري است كه نتيجه تلاش مؤثر و خستگي ناپذير در اين زمينه است و تشكيل واحد اطلاعات و عمليات كه يكي از ابتكارات شخصي اوست و هيچ كس تا آن زمان اين تشكيلات را نساخته بود براي اين مهم تأسيس شده بود ، كه انشاء ا... اين اقدام جزء باقياتٌ الصالحات او در آخرت باشد.
جمع بندي گزارشهاي مختلف او كه در مدت دو سال خدمت در امر طراحي و برنامه ريزي تحركات و عملياتهاي جنگ به ويژه در منطقه جنوب توسط سردار باقري معرف تحليل و استنتاج صحيح او بود ، همواره از يك اعتقاد و باور قلبي ريشه دار پيروي مي كرد و آن عبارت بود از اينكه او معتقد بود نيروهاي ما تنها در شرايطي قادرند بر دشمن فائق آيند كه درك دقيق و مبتني بر اطلاعات درست از موقعيت خود و دشمن داشته باشند. او بدون هرگونه گزافه گويي و مبالغه و يا كم كردن از اهميت اطلاعات ارائه شده با چنان زيبايي و وضوح مسايل نظامي را اظهار مي كرد كه حتي كساني كه آشنايي نداشتند ، خيلي سهل و ساده متوجه مي گرديدند.
اين ديدگاه هميشه به او انگيزه تلاش هدفدار تا نقطه پيروزي كامل را مي بخشيد و به واسطه آن اطمينان و اعتقاد فرماندهان نظامي به « چشم بيدار و تيزبين » جبهه ها را بر مي انگيخت ، به طوري كه هيچگاه نبود كه آنها خود را نيازمند به تذكرات فني و استراتژيك « سردار باقري » به عنوان يك طراح و برنامه ريز دورانديش نبينند و اگر چه او به ظاهر مقابل را مشاهده مي كرد ولي براي نيل به افقهاي ارزشي و عزت مدارانه عملياتها مي كوشيد عاليترين و قابل اجراترين طرح و برنامه را ارائه دهد ، و لذا همين امر سبب گرديد تا نگرش جامع و تابع استدلال قوي و واقع بينانه او زمينه تحولات بزرگي را در امر هدايت رو به جلوي جنگ فراهم سازد.
در بازديدي كه اعضاء كميسيون دفاع مجلس وقت به سرپرستي حجه الاسلام و المسلمين دكتر حسن روحاني از مناطق عملياتي جنوب بعمل آورد تا اوضاع منطقه را از نزديك مشاهده و بررسي كنند ، « سردار حسن باقري » طي نشستي كه با آنها در خصوص وضعيت عملياتي جنگي داشت ، به تشريح موقعيت پيش آمده پرداخت و در خاتمه لزوم هماهنگي بيشتر وزارتخانه ها و ادارات را با مسئولان و مديران جنگ براي پيشبرد آن و برداشتن گامهاي تعيين كننده بعدي گوشزد كرد و به معضلات مربوط و عدم دسترسي به امكانات مورد نياز و راههاي مناسب و عوامل و عناصر تداركاتي و پشتيباني آن اشاره كرد.
دكتر روحاني در بازگشت به تهران ضمن شرفيابي به محضر حضرت امام (ره) و تمام آنچه را « سردار باقري » گفته بود به اطلاع ايشان رساند.
امام (ره) همانجا دستور دادند تمام ادارات دولتي در جنگ حضور فعال داشته و به ويژه وزارت راه و ترابري را موظف كردند براي جنگ كارهاي لازم را انجام دهند. به اين ترتيب تشريح مشكلات و دغدغه هاي مديران جنگ بدون هرگونه گزافه و بر مبناي صحت و درستي از زبان قدرتمند « سردار باقري » مطرح شد و با جرأت و شهامت ابراز گرديد و سبب فعال شدن اداره راه «كربلا» و سپس « نجف » در جبهه گشت و امكانات و تجهيزات مورد نياز مناطق عملياتي نيز مهيا و در دسترس نيروها قرار گرفت.
خودساخته»گي و «آبديده » گي او در كوران زندگي كوتاه اما با بركت و هدفمند ، از او طوفاني از تلاش بي دريغ و چند منظوره كه در عين فروتني و تواضع بدون هيچ ادعايي حركت مي كند ، پديدار ساخته بود.
به دنبال عزل بني صدر از « فرماندهي كل قوا » كه از سوي حضرت امام (ره) ابلاغ گرديد ، بدون هر نوع اتلاف وقت كار طراحي عملياتهاي بزرگ و سرنوشت ساز آغاز شد و در اين راستا « سردارباقري » محور توجه فرماندهان ارشد نظامي قرار گرفت.
او در اولين طراحي بزرگ نظامي براي تحقق درخواست حضرت امام (ره) كه براي سرنوشت «آبادان » محاصره شده در چنگال دشمن ، نگران و دلواپس بودند ، با سرعتي كم نظير وارد عمل شد و ابتدا با طراحي يك عمليات انحرافي و محدود در دارخوين مقدمات و زمينه عمليات شكست حصر آبادان را فراهم مي كند كه با موفقيت به اتمام مي رسد و سپس با طراحي و برنامه ريزي عمليات بزرگ « ثامن الائمه (ع) » در تاريخ 5/7/1360 به فرمان مبارك حضرت امام خميني (ره) فرمانده كل قوا كه فرموده بودند « محاصره آبادان بايد شكسته شود » جامه عمل مي پوشاند.
تأثير و نقش انكارناپذير « سردار باقري » در طراحي و اجراي اين عمليات بر هيچيك از فرماندهان جنگ اعم از ارتش و سپاه كه مشتركاً اداره آن را به عهده داشتند پوشيده نيست و عمليات طوري طراحي و اجرا شد كه هفتاد درصد آن از محوري كه فرماندهي اش به عهده او بود ، صورت گرفت يعني محوري كه وظيفه بستن عقبه دشمن را داشت و هدفش آن بود كه عقبه دشمن را تا نقطه سقوط دنبال كند.
هدف او از طراحي و اجرايي كردن عمليات ثامن الائمه (ع) تصرف پلهاي دشمن بر روي رودخانه كارون ، تصرف و تجهيز جاده آبادان ـ ماهشهر ، و آبادان ـ اهواز و در نهايت شكست حصر آبادان و انهدام نيروهاي دشمن بود كه با رعايت اصل غافلگيري دشمن كوشيد رزمندگان اسلام به سرعت به خاكريزهاي بعثيون يورش برده و آنها را در مدت زمان كوتاه تسخير نمايند ، قبل از آنكه بي هيچ درنگي دشمن بتواند بر آنها تسلط يابد.
عمليات در دو محور اساسي انجام شد كه در اولي پيروز به نتيجه مي رسد ولي در دومي با مقاومت عراقيها مواجه مي شود ولي البته تدبير مبتكرانه «باقري» كه معتقد به استفاده از رزمندگان پيروز محور اول به مدد مدافعان محور دوم عمليات بود آن هم در شرايطي كه بيم محاصره نيروها توسط دشمن در اين محور مي رفت ، مسير آن را به نفع نيروهاي خودي تغيير داد.
اجراي اين تدبير جنگي كه توسط « سردار حسن باقري » پيشنهاد شد ، لحظه به لحظه دايره محاصره دشمن را تنگ تر و آن را كامل تر كرد و از آنجا كه عقبه دشمن نيز بسته شده بود ، ارتش بعث دچار سردرگمي و هدف قرار دادن يكديگر شده و فرماندهان ارشد نظامي عراق كه احتمال به دام بلا گرفتار شدن را نمي دادند ابتدا به شرق كارون گريخته و پس از در هم كوبيده شدن توسط آتش نيروي هوايي و ضد هوايي و شليك توپخانه نيروهاي اسلام ، به غرب كارون مي گريزند و در آنجا نيز پس از دو روز درگيري ، براي اولين بار طعم تلخ شكست را در يك حمله گسترده مي چشند.
بنابراين ، با اين عمليات محاصره آبادان شكسته و اشك شوق و نور اميد سراسر جبهه ها را ، پوشاند و آغاز دور تازه اي از مقابله روياروي و بزرگ رزمندگان اسلام در پهنه مناطق عملياتي با دشمن گرديد.
بلافاصله از سوي « باقري » طراحي و برنامه ريزي عمليات مهم بعدي يعني طريق القدس كه در تاريخ 8/9/1360 در منطقه بستان به عنوان دومين محل براي اجراي حمله گسترده انجام شد ، پيشنهاد گرديد.
در اين عمليات كه با هدف آزادسازي شهر بستان و قطع ارتباط دشمن از شمال و جنوب و انهدام دشمن و عقب راندن آن به مرزهاي بين المللي بود ، « سردار باقري » از ابتكار خلاقيتي جديد استفاده جست.
او به فرماندهان نظامي ارتش و سپاه كه اين بار هم به كمك يكديگر عمليات را اداره مي كردند پيشنهاد ميدهد با رعايت اصل غافلگيري ، دشمن را به دام انداخته و بر او فائق آيند. لذا در شرايطي كه دشمن انتظار حمله داشت هيچ عملياتي انجام نشد تا انكه در شب هشتم اذر ماه 1360 در حاليكه باران شديد مي باريد و دشمن از عمليات رزمندگان مأيوس شده بود از شمال تپه هاي الله اكبر و منطقه شميطيه و سويداني و دهلاويه عمليات طريق القدس در ساعت 30 دقيقه بامداد و با رمز مقدس « يا حسين (ع)» در منطقه عمومي بستان و غرب سوسنگرد آغاز شد .
« سردار حسن باقري » كه معاونت عمليات را به عهده داشت در عملي مبتكرانه پيش بيني كرده بود به دليل مسئوليتهاي مختلف فرمانده تيپها ، ممكن است آنها از هدايت و گزارش عملكرد گردانهاي خود به مقر فرماندهي به طور تمام و كمال برنيايند ، لذا لازم ديد خود شخصاً هدايت گردانها را نظارت و پيگيري كند.
تدبير صورت گرفته توسط سردار باقري هماهنگي منظمي را ميان نيروهاي عمل كننده برقرار كرد و آنها توانستند به مدد آن به سرعت به پيشرفتهاي قابل ملاحظه اي علي رغم رملي بودن منطقه باران خورده و ساير موانع ايجادي توسط دشمن نائل آيند.
با فرار نوميدانه دشمن از دست رزمندگان اسلام پل سابله تصرف گرديد و بر آن نام « كليد فتح بستان » نهادند و شهر بستان پس از 10 ساعت مبارزه به تصرف نيروهاي ما در آمد و با موفق شدن طرح عملياتي « حسن باقري » ، جواب دندان شكن ديگري به رژيم بعث داده شد و ايران پس از گذشت بيش از يك سال مجدداً به مرزهاي بين المللي دست يافت و حضرت امام (ره) بر اين پيروزي نام « فتح الفتوح » گذاردند.
« حسن باقري » در دي ماه 1359 تحولي در زندگي شخصي اش پديد آورده و با دختري از خطه سرسبز و خون رنگ خوزستان پيمان ازدواج مي بندد و با دو روز غيبت حضور از خطوط مقدم جبهه به تهران جهت اين امر مهم رهسپار شده و با وسايل اندكي نظير ظرف ، پتو و كارتني پر از كتاب مجدداً به اهواز و اساساً جبهه و ادامه خدمت برمي گردد.
زندگيش بسيار ساده شروع و ادامه يافت و هيچگاه در دوران كوتاه زندگي مشترك خبري از تجملات و رفاه مشاهده نشد. او از سر بي نيازي به دنيا نگاه مي كرد و قناعت را ضرورت يك زندگي سالم مي دانست ، البته اين به آن معنا نبود كه او با لذايذ دنيايي مخالف بود ، بلكه ضمن آنكه تمامي حلال مادي را دوست داشت ، ولي خود را اسير آنها نمي دانست و بر كشور وجود مقتدر و با اراده انساني خود حكومت مي كرد.
*******************************************************************
سردار سپاه اسلام ،
جانشين فرمانده نيروی زمينی سپاه پاسداران
شهيد غلامحسين افشردی ( حسن باقری )
راه اندازی بايگانی جنگ
بنام خدا
در آن زمان يكي از اساسي ترين خدماتي بود كه در سير هموار نمودن مسايل آن در آينده قابليت و كارآيي داشت.
او معتقد بود مسايل جنگ بايد مكتوب شده و بر روي كاغذ ثبت و تدوين گردند و همواره عنايت مسئولان جنگ را در ارتش و سپاه به اين اصل مهم در ثبت حقايق جنگ توجه مي داد ، و به آنها خاطرنشان مي نمود كه مكتوب كردن طرحها و گزارشاتي كه ارائه مي دهند در آينده آنها را در رساندن به شرايط مطلوب نظامي در حوزه خود مددرسان خوبي بوده و استفاده هاي مفيدي به آنها در بازنگري به مكتوبات گذشته پيرامون وضعيت هاي مختلف و دستيابي به موقعيت برتر در نگاه به آينده راهنما است.
رويه معمول سردار باقري نيز اينگونه بود كه خود شخصاً و به كرات در گاه و بيگاه روزهاي جنگ و نبرد چه پيش و چه حين هر عملياتي ، پس از پيمودن كيلومترها راه كه گاه اگر لازم مي دانست با پاي پياده طي مي نمود ، ضمن نفوذ به اعماق خاكريزها و حتي عقبه دشمن از نحوه آرايش و نوع تحركات تانكها و ادوات آنها به موقع مطلع مي گرديد و همزمان با مشاهده و از زير نظر گذراندن وضعيت ارتش بعث مكتوباتي را به استناد آنچه ديده بود تهيه مي كرد تا بر اساس آنها ارزيابي و تحليل اطلاعات نظامي دقيق و درست را كه منطبق با واقع است به عمل بياورد و از اين طريق ديدگاه خود را از هرگونه ابهام و تيرگي در شناسايي ، ارزيابي و تحليل اطلاعات به دست آمده پاك سازد.
لذا به خاطر فوايد زيادي كه رعايت آن به صحت نتيجه گيري و اقدام يقين مي بخشيد ، همواره مورد اصرار وي به مسئولان و فرماندهان جنگ بود.
سردار سرتيپ پاسدار غلامعلي رشيد مي گويد:
« عراقي ها تا دي 1359 چهار ماه بعد از جنگ در دو محور عملياتي با هم ارتباط نداشتند. در حالي كه ارتباط بين نيروهايي كه از محورهاي مختلف و نزديك به هم هجوم مي آوردند ، بسيار مهم بود ، هم به خاطر جلوگيري از نفوذ دشمن و جلوگيري از قطع عقبه نيروها و هم به خاطر استفاده يگانها از توان يكديگر در آن شرايط ، در محورهاي «شيب» ، «چزابه» ، «بستان » ، «الله اكبر» ، « طلائيه» ، «جفير» ، « هويزه» و « كرخه كور» دو لشگر « نه زرهي تقويت شده » و « پنج مكانيزه » دشمن عمل مي كردند ، بدون آنكه در نقطه هاي مهم بستان و جفير ارتباطي داشته باشند.
« سردار باقري » بعد از حمله نيروهاي خودي ( در پانزدهم دي ماه 59 ) و عقب نشيني آنها به خاطر ضد حمله سنگين دشمن در جنوب كرخه كور ، حيله دشمن را ( بر اساس مستندات و مكتوبات و گزارشات خود ) متوجه شد و با جرأت تمام گفت : « دشمن در آينده نزديك با نصب پلهاي نظامي روي رودخانه هاي كرخه كور و نيسان و سابله ارتباط جفير و بستان را برقرار مي كند ، تا هم دو جناح اين نيروها را حفظ كند و هم بتواند پشتيباني لازم را از داخل خاك ( شرق هورالهويزه از بستان و جفير و برعكس ) ، داشته باشد.
كمتر از يك هفته از حرف او نگذشته بود كه دشمن با نصب پلهايي روي همان رودخانه ها ، الحاق نيروهايش را انجام داد و بعد با ساختن جاده اي محكم و سد خاكي به ارتفاع دو متر در حاشيه شرقي همين جاده ، توانست مشكلات زيادي براي نفوذ رزمندگان به آن منطقه را به وجود آورد. البته رزمندگان سلحشور ما در عمليات طريق القدس اين سد را در هم شكستند و دوباره ارتباط شمال و جنوب دشمن را قطع كردند »
بنا براين نقش « بايگاني جنگ » كه مي توانست سهم تعيين كننده و مهمي در پيشبرد آن داشته باشد و با استفاده از محفوظات مكتوب و مستند در آن عملياتهايي را با كمترين ضريب خطا و اشتباه انجام داد چقدر نزد سردار حسن باقري حائز اهميت و توجه بوده است.
ديگر اقدامات
بسمه تعالی
ترجمه ی اسناد دشمن
اقدام ديگري است كه توسط « سردار حسن باقري » در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب با تكيه بر قدرت خلاقيت و ابتكار او راه اندازي شد. زيرا ، در ماههاي ابتدايي شروع جنگ اگر چه ممكن بود پس از يك عمليات و يا حركت ايذايي ايران عليه عراق اسناد و مداركي از دشمن بر جاي مانده ولي كمتر كسي به آنها توجه و بها مي داد. اما سردار باقري كه از شم قوي و روحيه واقعي نظامي برخوردار بود خوب مي دانست از اين اسناد و مدارك به دست آمده چگونه مي توان بهره برداري نظامي عليه دشمن كرد.
پس سعي مي كرد حتماً به دنبال هر عملياتي بر اساس اسناد يا مداركي كه از دشمن بر جاي مانده بخشي از اوقات خود را چنانچه موجود بود صرف ترجمه آن و پرداختن به مختصات نقشه بر اساس مشهوداتي كه در آن ترسيم شده بود بنمايد و با ترفند آتي بعثيون مقابله مقتضي را به عمل آورد.
در اين مورد يكي از همرزمان « سردار حسن باقري » مي گويد:
« در اوايل وقتي يك سري مدارك از عراقيها مي گرفتيم ، شايد كمتر به آنها اهميت داده مي شد و يا به صورت كاغذپاره رها مي شد ولي با اهميت زيادي كه شهيد براي اين مسائل قائل بود ، مي گفت: بايد روي اينها كار كنيم و اصرار داشت كه وقتي اين مدارك به دست آورده مي شود ، سريعاً به ستاد عملياتي جنوب بفرستد و در آنجا به كمك دوستان و تعدادي از برادران عرب زبان ، كه آشنا به زبان فارسي بودند ، بخش ترجمه به راه انداختند كه بعدها ما تأثير مثبت آن ر دريافتيم و اين مسأله خود نقطه عطفي در جنگ بود. »
جمع آوری اطلاعات دشمن از اسيران عراقی
يكي ديگر از اقداماتي بود كه در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب به انديشه و عملكرد « سردار باقري » صورت گرفت.
او معتقد بود كه از اسيران عراقي تا مي توان بايد اطلاعات جذب نمود و باورش اين بود كه بخشي از استراتژي جنگ عراق در بيان اطلاعاتي است كه از زبان انگلیسی شنيده مي شود و خود را نيز ملزم نموده بود كه از اين اطلاعات به منظور شناخت عقبه دشمن و آرايش نظامي و رزمي و سازمانهاي تابعه آن استفاده كند ، كه البته سردار باقري خود ضمن تحقق اين امر توانست خدمات بي دريغ و قابل توجهي به اهداف جنگ و دفاع مقدس ما بنمايد.
تاسيس بخش * شنود*
يكي از كارآمدترين اقدامات « سردار باقري » در واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي جنوب بود كه به طريقي ديگر اطلاعات مربوط به موقعيت و استراتژي دشمن را در دسترس ما قرار مي داد و ما را از وضعيت آن مطلع مي ساخت.
« سردار باقري » عقيده و بيانش اين بود: با يك بي سيم كوچك هم شده ، بايد اين بخش را راه انداخت و لذا فهميد كه عراقيها چه مي گويند و چه اطلاعات مفيدي در اين زمينه مي شود به دست آورد.»
تشکيل يگان های تخصصی
از جمله اقدامات اساسي ديگر « سردار حسن باقري » كه در نوع خود منحصر به فرد است تشكيل يگانهاي تخصصي اعم از مهندسي ـ رزمي ، زرهي ، توپخانه ، ادوات ، ش م ه ، پدافند هوايي ، بهداري رزمي ، ساماندهي نيروها و كمكهاي مردمي و بكارگيري عناصر بسيج مردمي در جنگ بود كه هر يك از اين بخشها در طول دفاع مقدس ، خود به تنهايي سرفصلي از خدمات كلان و پر ثمر به جنگ قهرمانانه و شرافتمندانه طي مدت 8 سال پيش روي ما گشودند.
تربيت نيرو
تربيت نيرو » از جمله اقدامات ويژه اي است كه در دامنه آن خدمات سرشاري عايد مسئولان و رزمندگان اسلام نمود.
سردار حسن باقري » به رغم آنكه به ظاهر دوره هاي كلاسيك مديريت جنگ را در بخش اطلاعات و عمليات نگذرانده بود ، ولي مانع از آن نشد كه نتواند ارزيابي و تحليل درست از استراتژي ، اهداف ، تاكتيك و تجمع نيروها و موقعيت نظامي دشمن داشته باشد.
شاكله شخصيت ممتاز « سردار باقري » از كودكي با خصال نيكو آميخته شده بود و همانطور كه در مقاطع مختلف گذشته نيز در زندگي مسئوليت را درست تشخيص داده و به آن عمل مي كرد ، اين بار نيز آبديده تر از پيش به بركت فضيلتهاي به هم تنيده اي همچون انضباط در امور ، داشتن آرامش و طمأنينه همراه با بصيرت ، برخورداري از استعداد و هوش خدا داده ، جمجمه خويش را به خدا سپرده بود و در كلاس درس او كه دانا است و حكيم و آموزگار هستي ، آموخت آنچه را نمي دانست.
گوئيا ، خداوند اطلاعات ابزاري موجود مورد نياز باقري را در « سر » ي كه به خدايش سپرده تعبيه نموده بود تا در زمان درماندگي و احتياج از آن توشه برگيرد و كليد گشايش گره هاي كور پيش روي را با مكاشفه و كنكاش در آن موضوع به مشاهدات و ارزيابي عيني و واقعي خود از رخدادهاي در حال وقوع و راهكارهاي آنها آميخته نموده و راه گريز و خلاصي را بيابد.
سردار باقري توأمان مي كوشيد از دريچه « حكمت نظامي » آموخته هايش را گرفته و به سايرين بياموزاند. او در شرايطي كه به جمع آوري اطلاعات و در مراتب بالاتر بعدي فرماندهي قرارگاه نصر و يا ساير مسئوليتهاي مهم مي پرداخت از آموزش نيروهاي واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي غافل نمي گشت و خود شخصاً نيروهاي اطلاعات ـ عمليات را در هر رده نظامي ، نسبت به اين وظيفه توجيه و آزموده مي كرد. زيرا هدف او وقوف آنها به حساسيت و اهميت خدمتي كه به پيشرد جنگ خواهند نمود ، بود.
« سردار باقري » با حوصله زياد كه در نهادش وجود داشت تازه واردها را آموزش داده و توجيه مي كرد و بعد از اطمينان از اينكه آنها مي توانند خود اداره امورشان را پيش ببرند ، كار را به آنها واگذار كرده و فقط به نظارت و پيگيري بر كارهايشان اكتفا مي نمود.
در تداوم آموزش و رساندن نيروها به كفايت لازم و كافي ، هر ماه ميزان پيشرفت آنها را در رشد و كارايي مي سنجيد و چنانچه نياز به اصلاح بود اشكالات آنها را مرتفع مي ساخت.
پيگيری امور
« پيگيري امور » يكي از مؤلفه هاي شخصيتي « سردار باقري » بود كه به طور منظم و فراگير در قالب واحد اطلاعات ـ عمليات رزمي »اعمال و بشدت رعايت مي شد. به طوري كه فرماندهان و افراد مختلف به خوبي مي دانستند كه « سردار باقري » بسيار قائل به اين مرام و نظم نظامي است كه قبل از حضور و بازرسي از رده هاي زير مجموعه ، آنها بايد كارشان را به اتمام رسانده و گزارشهاي مربوطه را آماده كرده و پيرامون هر آنچه كه قرار است « سردار باقري » به هنگام بازرسي بداند ، اطلاعات مشخص ، جزئي و دقيق را ارائه دهند.
در اين باره شهيد بزرگوار زين الدين مي گويد:
« هميشه به ما مي گفت به گونه اي در قرارگاه باشيد كه خواستيم از آنجا به جاي ديگر برويم ، سريع اين كار را انجام دهيم و ما هم وسايلمان را طوري آماده كرده بوديم و هر جا او با ماشينش مي رفت ما هم سريعاً به دنبالش وسايل را جمع آوري مي كرديم و مي رفتيم. »
تلاش براي وفاق و انسجام ميان كليه نيروهاي دست اندركار جنگ اعم از سپاه ، ارتش و بسيج
|
|
از مهمترين اقدامات ديگر «سردار حسن باقري » تلاش براي وفاق و انسجام ميان كليه نيروهاي دست اندركار جنگ اعم از سپاه ، ارتش و بسيج بود و طراحي نوع و چگونگي هماهنگي ميان ارتش و سپاه در قرارگاه مشترك از كارهاي مؤثر و قاطع اوست.
او عقيده داشت چنانچه واحدها و نيروها در يك هماهنگي و وحدت كامل قرار داشته باشند خواهند توانست از يك منظر استراتژيك و با استفاده از حساسيت مقابله درست و قابل حصول نتايج شايسته را دريابند و هر يك از اين يگانها به تنهايي در پيشبرد اهداف جنگ با موفقيت تمام سهم خود اداء نمايند.
لذا همواره مي كوشيد ارتباط و اتصال آنها از هم نگسلد و بر پيوندشان با هم تأكيد فراوان داشت ، كه نمونه هاي بارز اين يگانگي و وحدت را در عملياتهاي بزرگ فتح المبين و بيت المقدس مي توان به استناد تاريخ جنگ 8 ساله مورد بررسي و تأمل قرار داد. بايد اذعان كرد اگر نبود افق ديد بالاي « سردار حسن باقري » در ايجاد بنياني مرصوص به منظور تحقق انسجام ملي و نظامي ميان مديران و سياستگزاران ، فعالان و نيروهاي سپاه ، ارتش و بسيج ، بطور قطع جان فشاني ها و رشادتهايي كه توسط اين نيروها بر دفاع مقدس 8 ساله مترتب گرديد ، هيچگاه واقع نمي شد و فتوحات به دست آمده عملي نمي گرديد.
امير سرتيپ حسني سعدي مشاور معاون هماهنگ كننده ستاد كل نيروهاي مسلح در اين خصوص مي گويد:
« آشنايي من با شهيد باقري از مرحله طرح ريزي عمليات فتح المبين ( آذر 1360 در قرارگاه نصر ) است و تا آن موقع هيچ شناختي از شهيد نداشتم . آن موقع من فرمانده لشكر 21 حمزه بودم.
اولين جلسه معارفه فرماندهان قرارگاهها كه شامل فرماندهان لشكر 5 نصر به فرماندهي شهيد باقري و لشكر 21 حمزه كه من بودم.
من تازه در آن جلسه براي اولين بار قيافه حسن را ديدم ، يك جوان باريك اندام و خوشرو.
جلسه اول زياد همديگر را درك نكرديم و لذا تحويل هم نگرفتيم . بعد از يكي دو جلسه كه از آن روز گذشت و در ادامه ارتباطمان كه دائماً با هم كار مي كرديم ، ديدم علي رغم تصور اوليه ام من با يك دوست شريف و با يك انسان والا همكار هستم.
در عمليات فتح المبين كه يكي از بزرگترين عملياتهايي بود كه در ابعاد مختلف داراي ويژگيهاي بسيار والا بود با هم عمل كرديم. پس از عمليات فتح المبين كه با موفقيت كامل انجام شد سريع ظرف چند روز آماده عمليات بيت المقدس شديم . ابتدا رفتيم شناسايي محل قرارگاه و خيلي سريع به اتفاق شناسايي كرديم و پس از تعيين جا ، آن را آماده كرديم. سريع واحدهاي عمليات به مناطقي در دزفول ، خرمشهر و آبادان جابجايي انجام داده و مستقر شدند كه اين اقدامات به اتفاق شهيد باقري صورت گرفت و هماهنگي ها را با هم انجام داديم. روزها بچه هاي ارتش و سپاه با هم مي رفتند براي شناسايي و بر مي گشتند و روزانه گزارش پيشرفت كار مي دادند.
پس از عمليات من و شهيد باقري نشستيم و دشواريهاي عمليات بيت المقدس را بررسي كرديم . ديديم هيچ سختي بيشتر از آن نبود كه در بعد از ظهر روز 16 ارديبهشت در مرحله دوم عمليات به ما وارد شد. زيرا عراق كه تازه متوجه حمله ما شده بود در آن بعداز ظهر به خود آمده بود و متوجه گرديد خط دفاعيش توسط ما تهديد مي شود ، لذا ما را دائماً مورد پاتكهاي مختلف قرار داد و من و شهيد باقري ناچار شديم قرارگاههايمان را جابجا كنيم و برويم غرب جاده اهواز ـ خرمشهر و در يك سنگر محقر عراقي مجدداً بي سيم ها را راه انداختيم و با واحدهايمان مجدداً تماس برقرار كرديم. كنار هم بوديم و از هم هيچ فاصله اي نداشتيم. بي سيمهايمان نيز به همان ترتيب . اين ميكروفون مال ارتش ، اين ميكروفون مال سپاه ، با هم عمل مي كرديم.
اين برادر عزيزمان با تمام وجود تلاش مي كرد كه واحد را در جهت ايثار و مقاومت و پايداري تشويق كند و روحيه بدهد. اگر آن لحظه كه فشار پاتكها ، آتش توپخانه ها ، بمباران هوايي و پيشروي واحدهاي رزمي دشمن بر ما بسيار سنگين و شديد بود ، چهره اين برادر شهيد را مي ديديد ، متوجه مي شديد يكپارچه جوهر و تلاش و آتش بود و اين تصور ايجاد مي شد انگاري خودش يك آر پي جي دستش گرفته و در حال مقابله رو در رو با پاتك دشمن است.
با اين شدت و با اين روحيه و با تمام وجود واحدها را هدايت و كنترل مي كرد ، صدايش گرفته بود ، اگر چه در آخرين لحظات آن روز كه به غروب نزديك مي شديم ، او تمام بچه ها ها را همچنان تشويق مي كرد و آنها را به ادامه پايداري و مقاومت در مقابل دشمن فرا مي خواند و خلاصه در آن قرارگاه عمليات بسيار داغ و حساس بود.
به هر حال آن روز در اثر فداكاري و تلاش اين برادر عزيزمان ، بچه ها مقاومت كردند . و اينها به خاطر روحيه اي بود كه ايشان به بچه ها مي داد و واقعاً صحبت ايشان براي بچه ها روحيه بود. »
شناسای دقيق
« شناسايي دقيق » بخش ديگر قعاليتهاي عمده « سردار حسن باقري » به منظور بررسي دقيق موقعيت نيروهاي دشمن و خودي ، قبل ، حين و پس از عملياتها بود. او سعي مي كرد سه مقطع نامبرده را از همه جوانب و زوايا شخصاً از نزديك مشاهده و بررسي كند و لازم مي ديد تمامي نيروهاي « اطلاعات و عمليات » هاي قرارگاههاي مختلف را با اين موضوع حتي تا رده « فرمانده دسته » توجيه و درگير نمايد.
سردار سرلشكر پاسدار شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری)
جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه
مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدس
به روز سوم شعبان 1375 ه.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ه.ش در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود. والدینش به عشق و محبت اباعبداللهالحسین(ع) و از باب تیمن و تبرك، نام «غلامحسین» را بر او نهادند و به دنبال آن در سن دوسالگی در سفر كربلا او راه همراه خود بردند.
پدرش كه در تربیت وی، جدیت زیادی داشت از همان طفولیت او را با خودبه مسجد و هیأت و مراسم عزاداری سرور شهیدان میبرد. این حضور معنوی باعث شد كه او در آن ایام عضو فعال و مؤثر هیأت نوباوگان محبانالحسین(ع) گردد.
غلامحسین دوره دبستان را در مدرسه مترجمالدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.
در سال 1354 پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته دامپروری دانشكده كشاورزی شهر ارومیه تحصیلات عالی خود را آغاز كرد. در این ایام علاوه بر مطالعه منظم وانسجام یافته در زمینه مسائل اسلامی، با سخنرانی در جمع دانشجویان و برقراری كلاسهایی در زمینه اصول عقاید برای دانشآموزان مدارس، فعالیت مذهبی خود را دنبال می كرد و بارها با بعضی از اساتید غرب زده كه فرهنگ اسلامی را انكار و مظاهر منحط غربی را ترویج مینمودند، به بحث مینشست و ماهیت آن فرهنگ و عوامل غرب زده را افشا میكرد. از این رو، وی به عنوان یك عنصر مذهبی و فعال حساسیت مسئولان و گارد دانشگاه را برانگیخته بود، كه در نهایت به دلیل این فعالیتها پس از یك سال و نیم تحصیل، از دانشگاه اخراج گردید.
در این ایام در جواب یكی از نزدیكانش كه به او گفته بود: تو یك سال و نیم از عمرت را بیخود تلف كردی. پاسخ میدهد: من وظیفهام را انجام دادم و اگر به دانشكده رفتم برای كسب مدرك نبود، بلكه برای رشد خودم بود و میخواستم كه دیگران را هم به صحنه بیاروم.
شهید باقری در اسفندماه سال 1356 به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی در پادگان جلدیان نقده به ایلام منتقل گردید.
در دوره كوتاه خدمت سربازی با توجه به آشنایی كه با مسائل اسلامی داشت به ارشاد و هدایت فكری سربازان پرداخت و همزمان با علمای شهر ایلام از جمله آیتالله صدری (امام جمعه قبلی ایلام) ارتباط داشت و اخبار و مسائل پادگان را به ایشان اطلاع میداد. به دنبال این فعالیتها، تحت كنترل قرار گرفت و ضمن جدا كردن وی از جمع سربازان پادگان، او را به عنوان راننده یك افسر جزء به كار گماردند.
همزمان با گسترش انقلاب اسلامی و فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر فرار سربازان از پادگانها، خدمت سربازی را رها كرد و به موج خروشان و توفنده امت حزبالله پیوست و به صورت تمام وقت در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت.
به هنگام تشریف فرمایی حضرت امام خمینی(ره) به میهن اسلامی، در فعالیتهای كمیته استقبال شركت چشمگیری داشت و به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف كلانتری 14 و پادگان ولیعصر(عج) «عشرت آباد سابق» در تهران نقش بارزی داشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
تا خرداد 1358، در كمیته انقلاب اسلامی و برخی نهادهای دیگر فعالیت داشت و با انتشار روزنامه جمهوری اسلامی، همكاری فعال خود را با این روزنامه در زمینههای مختلف آغاز كرد. در این مدت بنا به دعوت جنبش امل لبنان، از طرف روزنامه به عنوان خبرنگار، سفر 15 روزهای به لبنان و اردن انجام داد كه طی این سفر، گزارش تحلیلی جامعی از اوضاع نابسامان مسلمین در آن منطقه تهیه كرد.
در خردادماه سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ادبی شد. سپس در امتحان ورودی دانشگاه شركت كرد و با رتبه صد و چهارم در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران قبول گردید.
او در مدت حضور در محیط دانشگاه، نقش فعال و مؤثری در مقابله با توطئههای ضدانقلاب و گروهكها داشت.
شهید باقری اوایل سال 1359 به عضویت سپاه در آمد. ابتدا در واحد اطلاعات مشغول به خدمت شد و در زمینه شناسایی و مقابله با گروهكهای منحرف و وابسته، فعالیت خود را استمرار بخشید و در این واحد بود كه نام مستعار «حسن باقری» برای ایشان در نظر گرفته شد.
تهاجم دشمن بعثی به مرزهای كشور اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، نقطه عطفی در زندگی شهید باقری بود. با احساس تكلیف در دفاع از اسلام و میهن اسلامی بلافاصله پس از شروع جنگ – در روز اول مهرماه سال 1359 – به همراه عدهای از برادران پاسدار راهی جبهههای جنوب شد و تا آخرین لحظه حیات، در این سنگر باقی مانده و در بسیاری از صحنههای پیروز دفاع مقدس حضور فعال و تعیین كننده داشت.
عمده عناوین فعالیتهای وی در صحنه رزم با دشمن عبارتند از:
تاسیس و راهاندازی واحد اطلاعات و عملیات رزمی
شهید باقری از ابتدای ورودش به منطقه جنوب (اهواز) در پایگاه منتظران شهادت (گلف) به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به جمعآوری نقشهها و پیاده كردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها، اقدام كرد و شخصاً به همراه عناصر اطلاعاتی، جهت كسب اطلاع دقیق از دشمن، به شناسایی محورها و نقاط مورد نظر میپرداخت و در برخی از موارد نیز تا عقبه نیروهای دشمن برای ارزیابی توان و استعداد آنها، با چالاكی و شجاعت بینظیری پیش میرفت.
فعالیتهای مثبت او در این زمینه با سازماندهی عناصر اطلاعاتی و برگزاری آموزش مختصری برای آنها، منجر به راهاندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیات جنوب (گلف) گردید.
واحدهای اطلاعات عملیات پس از گذشت حدود 3 ماه از شروع جنگ، در تمامی محورهای جنوب (از آبادان تا دزفول) با قدرت تمام مستقر شدند و نسبت به شناسایی و تعیین وضعیت دشمن و ارسال گزارش آن اقدام كردند. با این تلاش، اطلاعات چشم فرماندهی در میدان جنگ شد و یكی از ضعفهای بزرگ ( نداشتن اطلاع از وضعیت دشمن ) برطرف گردید.
شهید باقری علاوه بر ارائه اطلاعات،توان و استعداد ذاتی بالایی در تحلیل اطلاعات دشمن داشت و اغلب حركات احتمالی دشمن در آینده راپیش بینی می نمود و حتی به زمان و مكان آن هم اشاره می كرد. از آن جمله پیش بینی وی در دی ماه سال 1359 مبنی بر حركت دشمن جهت الحاق محور شمال – جنوب منطقه سوسنگرد برای ارتباط جفیر و بستان بود.كه دشمن در كمتر از یك هفته با نصب پل های نظامی متعدد و تلاش گسترده این كار را انجام داد.(البته این منطقه بعدها با عنایت الهی در عملیات طریق القدس آزاد گردید.) از اقدامات بسیار مؤثر شهید باقری كه در این دوره پایهریزی شد، بایگانی اسناد جنگ، ترجمه اسناد و بخش شنود بیسیم های دشمن بود.از دیگر فعالیتهای وی طراحی گردانهای رزمی و تعیین تركیب سازمان نفرات و تجهیزات و ادوات رزمی و واحدهای پشتیبانی از رزم بود.
مسئولیت های شهید در طول دفاع مقدس
فرماندهی محور جنوب
شهید باقری به دلیل لیاقت، شجاعت و شهامتی كه داشت در دی ماه سال 1359 به عنوان یكی از معاونین ستاد عملیات جنوب انتخاب شد و در شكست محاصره سوسنگرد، فرماندهی عملیات امام مهدی(عج)، فتح، ارتفاعات اللهاكبر و دهلاویه نقش بهسزایی داشت و همه این نبردها در شرایطی اجرا میشد كه عملیات منظم نیروهای خودی با مشكل مواجه شده بود و اغلب بدون نتیجه میماند، همه تلاش شهید باقری و برادران سپاه این بود كه ثابت كنند میتوان دشمن را شكست داد.
با بركناری بنیصدر و با توجه به شرایط سیاسی آن زمان، در اجرای عملیات فرماندهی كل قوا شركت داشت و پس از مجروح شدن سردار رحیم صفوی هدایت عملیات را به عهده گرفت و دراین عملیات به عنوان فرماندهی لایق و كاردان شناخته شد.
فرماندهی محور دارخوین درعملیات ثامنالائمه(ع)
شهید باقری كه فرماندهی محور دارخوین را به عهده داشت، در عملیات شكست حصر آبادان در طرحریزی، سازماندهی و كسب اخبار و اطلاعات دشمن نقش مؤثری داشت.
معاونت فرماندهی عملیات طریقالقدس
در عملیات طریقالقدس كه برای اولین بار قرارگاه مشترك بین سپاه و ارتش تشكیل گردید، شهید باقری به عنوان معاونت فرماندهی كل سپاه در قرارگاه فرماندهی عملیات مشترك حضور یافت و در شناسایی محورها و تحلیل و پیشبینی حركتهای دشمن و پیگیری مسائل رزمی نقش مهمی را ایفا نمود.
شهید باقری دراجرای مرحله اول این عملیات سه شبانه روز بیدار بود و در آمادهسازی مرحله دوم عملیات، به دلیل خستگی مفرط، شب هنگام طی تصادفی بشدت مصدوم شد و به بیمارستان منتقل گردید.
برادر شهید در این مورد میگوید:
در بیمارستان در لحظاتی كه معلوم نبود زنده میماند یا خیر و با اینكه به سختی سخن میگفت میپرسید: پل سابله كارش به كجا كشید؟
بشدت به فكر عملیات و نگران آن بود. با اینكه یك ماه دستور استراحت مطلق پزشكی به او داده بودند، پس از یك هفته، بیمارستان را ترك كرد و به ستاد عملیات جنوب بازگشت و با وجود آثار جراحت و سردرد شدید، به فعالیت خود ادامه میداد.
پس از عملیات موفق طریق القدس ، دشمن بعثی دست به یك حمله در تنگه چزابه زد ، شهید باقری با وجود ضعف جسمی،تلاش زیادی برای تثبیت این نقطه استراتیژیك و مهم به عمل آورد و با اسقامت عجیبی چندین شب متوالی و بدون لحظه ای استراحت،به هدایت عملیات پرداخت و حتی در یك مرحله، به عنوان فرمانده گردان وارد عمل شدو تپه ای را كه 400 نفر از نیروهای دشمن روی آن مستقر بود و بر نیروهای خودی تسلط داشت به تصرف در آورد.
فرماندهی قرارگاه نصر در عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان
1 – فتحالمبین:
قبل از شروع عملیات، شهید باقری با تجزیه و تحلیل اطلاعات واصله، تمام واحدهای اطلاعاتی را در راستای اهداف این عملیات توجیه و وظایف هر یك را مشخص كرد.
با توجه به وسعت منطقه عملیات، چهار قرارگاه برای كنترل و هدایت عملیات مشخص گردید.
جناح شمالی منطقه، حساسترین محور عملیات بود. به دلیل این اهمیت و حساسیت، شهید باقری به عنوان فرمانده قرارگاه نصر (قرارگاه مشترك ارتش و سپاه) در این جناح انتخاب گردید. ضمن اینكه در قرارگاه مركزی كربلا نیز در كنار فرماندهی كل عملیات (سردار محسن رضایی) به عنوان مشاور عملیات و مسئول اطلاعات، فعالیت بسیار مؤثری داشت.
در مرحله اول عملیات فتحالمبین، قرارگاه نصر با موفقیت كامل به اهداف خود رسید و در مرحله دوم عملیات، با اصرار و تاكید شهید باقری تصرف ارتفاعات رادار (ابوصلبیخات) از محور قرارگاه نصر انجام پذیرفت كه پس از موفقیت و استقرار نیروهای خودی، دلیل اصرار شهید باقری كشف گردید.
2 – بیتالمقدس
بلافاصله پس از عملیات فتحالمبین آمادهسازی عملیات بیتالمقدس آغاز گردید.
شهید باقری ضمن تلاش برای هماهنگی واحدهای اطلاعاتی در طرحریزی عملیات نیز حضور داشت و میگفت: لزومی ندارد ما مستقیماً وارد شهر خرمشهر شویم، بلكه باید دشمن را دور بزنیم و عقبه او را ببندیم تا شهر خود به خود سقوط كند.
با اینكه نظرات دیگری هم برای چگونگی آزادی خرمشهر وجود داشت، اهمیت و تاكید او پس از فتح خرمشهر آشكار شد.
در این عملیات شهید باقری به عنوان فرماندهی قرارگاه نصر، در اجرای عملیات نقش مؤثری را ایفا كرد.
از هدفهای عمده این قرارگاه، خرمشهر و تامین مرز شلمچه و شرق بصره بود.
پس از دو مرحله عملیات موفقیتآمیز، در مرحله سوم عملیات، قرارگاه نصر با محاصره دشمن در ناحیه شلمچه، مزدوران بعثی را مستاصل و مضمحل كرد و شهر خرمشهر نیز آزاد گردید.
3 – رمضان
پس از عملیات بسیار موفق بیتالمقدس، طرحریزی و آمادهسازی عملیات رمضان آغاز گردید.
در این عملیات شهید باقری همچنان در مسئولیت قرارگاه نصر حضور داشت. در مرحله اول عملیات رمضان این قرارگاه نقش عمل كننده نداشت و به عنوان قرارگاه احتیاط پیشبینی شده بود، ولی با روحیاتی كه شهید باقری داشت ضمن حضور در قرارگاه فتح و همكاری جدی و فعال با فرماندهی آن، در مراحل بعدی عملیات رمضان به علت پاتك های بسیار شدید و سنگین دشمن بعثی، قرارگاه نصر نقش بسیار مؤثری در دفع آنها و حفظ مواضع خودی داشت تا جایی كه شهید باقری جهت كنترل دقیق تر و تقویت روحیه رزمندگان، مقر تاكتیكی قرارگاه نصر را پشت خاكریزهای خط مقدم مستقر كرد و تا تثبیت شرایط، در همان جا حضور داشت.
فرماندهی قرارگاه كربلا و جانشین فرماندهی كل در قرارگاههای جنوب
پس از عملیات رمضان، شهید باقری از طرف فرماندهی كل سپاه به سمت فرماندهی قرارگاه كربلا و جانشین فرماندهی كل در قرارگاههای جنوب منصوب گردید.
در شرایطی كه طرحریزی عملیات از منطقه جنوب به جبهه غرب منتقل شده بود، همزمان با اجرای عملیات مسلم ابن عقیل(ع)، شهید باقری در قرارگاه كربلا با شناسایی و پیگیری مستمر، عملیات محرم را طرحریزی كرد و با كسب موافقت، نسبت به اجرای آن وارد عمل شد.
با توجه به كسب تجربیات و نتایج حاصله از موفقیتهای رزمی و نظامی، ساختار سازمان رزمی سپاه شكل گرفت و بر اثر لیاقت و شایستگی قابل توجه و در خور تحسین شهید باقری، ایشان به عنوان جانشین فرماندهی یگان زمینی سپاه منصوب گردید.
اتكال شهید باقری به خداوند تبارك و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توكل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سختترین شرایط و حساسترین موقعیتها ضمن حفظ صبر و آرامش و خونسردی، با تدبیر عمل میكرد.
او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت(ع) و آقا امام زمان(عج) و امام خمینی(ره) داشت.
شهید باقری بیریا و بیتكلف در مصائب امام حسین(ع) میگریست و علاقه فراوان و مستمر به مطالعه كتاب ارشاد شیخ مفید و مقتلهای حادثه كربلا داشت.
استعداد و خلاقیت شهید باقری با توجه به كمی سن و تجربه وی، بسیار قابل توجه و مورد تحسین بود.
یكی از برادران رده بالای سپاه (و با سابقه در جنگ) چنین میگوید:
با اینكه من دو سال از او بزرگتر بودم ولی به جرأت میتوانم بگویم افكار او دو سال از من بالاتر بود.
شهید باقری همواره با هوشمندی و ذكاوت خویش شرایط رزمی و عملیاتی را پیشبینی و تحلیل میكرد و در كنار آن با قدرت بالای فكری، راههای كار و طرحریزی عملیاتی خود را ارائه مینمود و بدون هراس از مشكلات، به فعالیت و تلاش در این زمینه میپرداخت. هرگز نسبت به دشمن اظهار عجز و ناتوانی نداشت، بلكه همواره نسبت به برتری نیروهای خودی بردشمن با اطمینان صحبت میكرد.
قاطعیت و قدرت تصمیمگیری شهید باقری به عنوان یك فرمانده لایق و موفق چشمگیر بود و در مراحل بحرانی و شرایط سخت با جرأت كامل ضمن حفظ آرامش و خونسردی، نظر لازم و مؤثر را ارائه و در این باره تصمیمگیری میكرد.
یكی از فرماندهان نظامی ارتش كه با وی همكاری مشترك داشت میگوید:
در مرحلهای از عملیات بیتالمقدس یكی از یگانها در شرایط سختی در مقابل پاتك دشمن قرار گرفته بود كه فرمانده آن واحد در تماس اعلام كرد در صورت مقاومت، احتمالاً تلفات بیشتری خواهیم داشت.
شهید باقری در پاسخ گفت:
در مقابل دشمن باید مقاومت كنید و مسئولیت تلفات را هم من به گردن میگیرم.
كادرسازی و تربیت نیرو از خصوصیات بسیار بارز شهید باقری بود. اهتمام زیادی به رشد و ارتقای همراهان و همكاران خود داشت. در تربیت كادرهای واحد اطلاعات و عملیات بسیار پرتلاش بود و در این زمینه آموزشهای نظری و عملی را توام میكرد. بیش از سه دوره آموزش فشرده 30 تا 40 نفره برگزار كرد كه بعدها این برادران در واحد اطلاعات – عملیات تیپ ها مسئولیتهای مهمی را عهدهدار شدند.
توجه به هماهنگی و وحدت نیروهای رزمی از دیگر خصوصیات این شهید بزرگوار بود كه تجلی آن در هدایت عملیات – خصوصاً عملیات مشترك ارتش و سپاه (در قرارگاه مشترك نصر) – مورد تایید فرماندهان ارتش بود و آنها تحت تاثیر خصوصیات اخلاقی و عمل این شهید قرار میگرفتند، بخصوص در مقطعی كه ایشان به عنوان نماینده سپاه در شورای عالی دفاع شركت میكرد.
شجاعت و شهامت شهید باقری بسیار بالا و قابل توجه بود. او با توجه به اینكه یك مسئول رده بالای نظامی بود، ولی همراه عناصر اطلاعاتی در شناساییها شركت میكرد. در صحنههای رزم و در خطوط مقدم جبهه و در بعضی از موارد نیز در پشت خط دشمن حضور مییافت و حتی در هدایت گروهانها و گردانهای رزمی مستقیماً وارد عمل میشد
.
این شهامت در كلام وگفتار وی نیز تاثیر داشت. با تواضع، آنچه را صحیح میدانست بیان میكرد و از نظرات خود دفاع مینمود.
از قدرت بیان و استدلال برخوردار بود و همواره مخاطب خود را تحت تاثیر قرار داده و به تحسین وا میداشت.
تواضع و فروتنی شهید باقری – با داشتن مسئولیتهای مهم و اساسی در جنگ – بسیار محسوس بود و هرگز تحت تاثیر القاب و عناوین مسئولیتی قرار نمیگرفت. رفتار مهربان او با همه (خصوصاً زیردستان) به گونهای بود كه علاقه متقابل نسبت به وی را در آنان ایجاد میكرد.
تا مدتها همسرش نمیدانست كه او در جبهه مسئولیت دارد و فرمانده است، در پاسخ به این سئوال كه در جبهه چه میكند، میگفت: من سقای بچههای بسیجیام.
فرازهایی از خاطرات همرزمان شهید
- پس از عملیات امام مهدی(عج) نگاهم به شخصی افتاد كه سطلی به دست گرفته بود و فشنگهای روی زمین را جمع میكرد. این شخص كسی نبود جز برادر باقری كه میگفت:
اینها حیف است و باید از آنها استفاده كرد.
وقتی راجع به عملیات یا مسائل كاری انتقاد میكردیم با مهربانی میگفت:
بسیار خوب، حالا شما بیایید و كار را در دست بگیرید و درست كنید، چه فرقی میكند.
در عملیات بیتالمقدس وقتی یكی از تیپ ها در وضعیت دشواری قرار گرفته بود، فرمانده آن دراثر فشار مشكلات میگوید: مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست؟ شهید باقری پاسخ میدهد:
آری، بالاتر از سیاهی، سرخی خون شهید است كه روی زمین میریزد، قوه محركه شما خون شهداست.
پس از فتح خرمشهر بارها تذكر میداد:
برادران! مبادا غرور این پیروزی ها شمارا بگیرد، خودتان را گم نكنید، فكر نكنید ما این كار را كردهایم، همهاش خواست خدا بوده است.
حساسیت عجیبی به انتقال شهدا و مجروحین داشت و میگفت:
ما جواب خانوادهای را كه جنازه شهیدش روی زمین مانده چه بدهیم؟!
سرانجام در اثر این تأكیدها و ضرورت مدنظر قرار دادن حقوق شهدا، مسئول تعاون قرارگاه نیز شهید شد.
وقتی در ارتباط با جریانات سیاسی از وی میپرسند در چه خطی هستی؟ میگوید:
ما در خط ثواب هستیم.
شهید باقری درمورد نیروهای بسیجی میگفت:
این بسیجی ها امانتی الهی هستند كه باید قدرشان را بدانیم و تمام سعی خود را در حفظ آنها بكار بریم. این بسیجی است كه جنگ را اداره میكند تا زمانی كه نیروی ایمان در آنها وجود دارد، جنگ به پیروزی میانجامد.
شهید باقری همواره به دوستانش میگفت:
تا خالص نشوی خدا ترا برنمیگزیند. لذا باید سعی كنیم كه خداوند عاشقمان بشود تا ما را ببرد.
پس از عملیات رمضان در شهریور ماه 1361 كه مقارن با ایام حج بود، در پاسخ به پیشنهاد یكی از دوستانش جهت عزیمت به سفر حج گفته بود:
هنوز كه كار جنگ تمام نشده و دشمن بعثی در خاك ماست، بروم به خدا چه بگویم؟ وقتی میروم كه حرفی برای گفتن داشته باشم.
چند ماه پس از این صحبت در نهم بهمن ماه 1361 در طلیعه ایام مبارك دهه فجر در حالی كه تعدادی از همرزمان و همسنگرانش به دیدار حضرت امام خمینی(ره) شتافته بودند، او برای شناسایی و آمادهسازی عملیات والفجر مقدماتی به همراه تعدادی از برادران سپاه در خطوط مقدم چنانه (منطقه فكه) در سنگر دیدهبانی مورد هدف گلوله خمپاره دشمن بعثی قرار گرفت و همراه همسنگرانش شهیدان مجید بقایی، وزوائی و ... به لقاءالله شتافت.
آلبوم تصاویر سردار سپاه اسلام سرلشگر شهید حسن باقری از کودکی تا لحظه شهادت....
آخرین كلامی كه از این شهید بزرگوار شنیده شد پس از ذكر شهادتین، نام مبارك امام شهیدان، حسین(ع) بود.
- شهید باقری در همه مدت حضورش در جبهههای جنگ تنها یكبار، آن هم به مدت پنج روز برای ازدواج، از جنگ جدا شد و به جهت عشق به حضرت امام زمان(عج) نام نرگس را برای تنها فرزندش برگزید.
سرلشگر «محمد حسین باقری» کیست؟ / نگاهی به سوابق فرمانده جدید
خبرگزاری مهر، گروه سیاست: عصر امروز سه شنبه (۸ تیر) حضرت آیت الله خامنه ای فرماندهی معظم کل قوا در حکمی، سردار سرلشگر محمدحسین باقری را به سمت ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب کردند.
سرلشکر محمد باقری برادر شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) است که اولین مسئول اطلاعات و عملیات سپاه بوده است. وی نیز از تبحر بالایی در امور اطلاعاتی و عملیاتی برخوردار بوده و اکنون نیز در همین مسئولیت در ستادکل نیروهای مسلح فعالیت می کند. باقری همزمان با سردار سرلشگر مصطفی ایزدی، درجه سرلشکری را دریافت کرده است.
باقری در ماه اول جنگ به اهواز رفت و در جبهه خوزستان حاضر شد. برادر شهید وی در جبهه به او تذکر داده بود که نامش در جبهه برای عدم شناسایی به حسن باقری تغییر کرده است، او سعی کرد با اسم واقعی خود حرکت کند ولی به اندازهای شباهت چهره اش زیاد بود که همه متوجه می شدند آنها برادر هستند؛ در نتیجه وی نیز تغییر نام داد و شد «محمد باقری» و به احترام برادر، این اسم برایش باقی ماند.
سرلشگر باقری را که تاکنون رئیس اداره ارکان و امور مشترک ستاد کل نیروهای مسلح بوده است، در محل دانشگاه، خانواده و... به نام «افشردی» می شناسند، ولی در مجموعه کاری به نام «باقری» شناخته شده است.
همچنین سرلشکر بسیجی سید حسن فیروزآبادی رییس سابق ستاد کل نیروهای مسلح همواره با آن لباس خاکی و چفیه بر دوش شناخته می شود. او به عنوان رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشورمان مسئولیت مهمی را بر عهده داشت و از جمله مدیران ارشد و محبوب در نیروهای مسلح بود.
وی از سال ۶۸ عهده دار این مسئولیت بسیار مهم و تاثیرگذار بود و در عین حال، در دانشگاه عالی دفاع ملی نیز به فعالیت می پردازد.
حضرت آیت الله خامنهای فرماندهی معظم کل قوا در حکمی، سردار سرلشکر بسیجی سیدحسن فیروزآبادی را به عنوان مشاور عالی نظامی فرماندهی کل قوا منصوب کردند.
موضوعات مرتبط با این مطلب :
برچسب ها: